ریشه های تاریخی صهیونیسم در امریکا دکتر "سروش سهرابی" |
در ادامه بحث صهیونیسم یهودی لازم است که به ریشه های آن در تاریخ ایالات متحده نیز بپردازیم. فکر اسرائیل دوم و برگزیده بودن مهاجران به آمریکا با استناده به متون مذهبی ابتدا در اینجا شکل گرفت. چنانکه می دانیم استناد به متون مذهبی در بین رهبران اجتماعی و سیاستمداران امریکایی از پیش از استقلال امریکا تاکنون فراگیر بوده است و کمتر رییس جمهور یا سیاستمدار نزدیک به حکومت را میتوان یافت که در گفته هایش مذهب و خدا را به یاری دعوت نکرده باشد و این گرایشی رو به کاهش نیست. جرج بوش پسر همین چند سال پیش از گفتگوها یا الهامات و ماموریت ویژه خدا به او برای ایجاد تغییرات در جهان و خاورمیانه سخن میگفت. هم اکنون نیز حمایت امریکا از اسراییل را به نوشته های مذهبی نسبت میدهند که گفتیم از قرن بیستم به نام صهیونیسم مسیحی شناخته میشود. به جز استناد به نوشته های مذهبی بیشتر سیاستمداران امریکایی به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، حتی اوباما که کمتر از دیگر روسای جمهور به مذهب استناد میکرد از ویژگی و استثنا و ماموریت تاریخی امریکایی سخن میگوید که ریشه های انرا نیز بایستی در نگرش و خوانشی معین از مذهب جستجو کرد. در باره ویژگی یا استثنای امریکایی میتوان با "هوارد زین" اندیشمند درگذشته و تاریخنگار مردمی امریکا موافق بود که ویژگی و استثنایی بودن یک گروه اجتماعی یا ملت خودبخود نتایج منفی یا مثبت ندارد و بسیاری از جوامع از جمله اسکیموها یا ساکنان جنگلها و صحراها و کوهستانها یا تقریبا همه جوامع دارای ویژگیهایی هستند هر چند در مورد ویژگی یا استثنای امریکایی منظور واقعی بیشتر پافشاری بر برتری امریکایی میباشد. بایستی توجه کرد که برای این ویژگی یا برتری نیز شواهدی از نوشته های مذهبی ارایه میشود. برخی اندیشمندان و کنشگران اجتماعی از چند دهه پیش و با نگاه به نوشته های ماکس وبر در ابتدای سده بیستم که برخی آن را "مارکسیسم وبری" میخوانند، چرایی پیشرفت برخی از جوامع غربی را در پروتستانتیسم و ارزشها و فرهنگ آن جستجو میکنند. هر چند بسیار پیش از آنان، حکومتگران امریکایی نیز برتری امریکایی را با حماسه سرایی هایی از جمله در باره مذهب پروتستان توضیح داده اند. مذهب و کلیساهای مختلف پروتستان که میتوان آن را صنعتی در امریکا دانست جایگاه مهمی در مباحثات اجتماعی و سیاسی در آن دیار دارند و برای هر طبقه و قشر اجتماعی کلیسای خاصی به وجود آمده است که به جز پرداختن به مذهب و شاید بیش از آن به شیوه های خود در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شرکت فعال دارد. پدیده ای که از چند دهه پیش در برخی از کلیساهای اوانجلیک امریکا رواج یافته است واعظانی هستند که تلاش میکنند با تکیه بر آشنایی یا ادعای آشنایی با زبان عبری معانی کلمات عبارات تورات را دوباره توضیح دهند و مومنان خود را ارشاد کنند و این ارشادات در بیشتر موارد دارای نتایج سیاسی و اجتماعی میباشند. با توجه به پیچیده بودن این بررسی ها نگاهی به تاریخ پروتستانتیسم، واقعیتها و حماسه سرایی ها در باره ان لازم است. میدانیم که جنبش پروتستانتیسم با اعتراض به فروش آمرزش توسط پاپ و کلیساهای تحت امر واتیکان آغاز شد و سپس چارچوب فکری آن بتدریج در اعتراض به آموزه ها و سازمان کلیسای کاتولیک شکل گرفت و منجر به تغییراتی در کشورهای رها شده از قید نهاد مذهبی کاتولیک در اروپای غربی شد. از جمله این اصول اولیه بی نیازی از واسطه بین انسان و خدا و صلاحیت هرکس به استفاده از نوشته های مذهبی و دریافت پیام خدا بود. با همین انگیزه ترجمه تمام انجیل برای اولین بار به زبان آلمانی توسط لوتر انجام و توسط دیگر پاکدینان در کشورها و زبانهای دیگر دنبال شد. چندی پس از پروتستان ها و انتشار گسترده ترجمه های انجیل که بدلیل همزمانی با اختراع ماشین چاپ ممکن شد کشیشان کاتولیک نیز برای هماوردی و پس نماندن از پروتستانها ترجمه های خود را منتشر کردند. تا پیش از لوتر ترجمه بخش هایی از انجیل به فرانسه و انگلیسی انجام شده بود ولی ترجمه تمام انجیل و تشویق مردم به مطالعه مستقیم آن را در اروپای غربی میتوان دستاورد جنبش پروتستان دانست. از اولین نتایج این نهضت ترجمه انجیل و تشویق خواندن آن افزایش توانایی خواندن و نوشتن در جوامع دارای انجیل ترجمه شده بود چون در عمل تنها متن برای خواندن، و در دسترس بیشتر مردم همان انجیل بود. این از جمله دلایلی است که برخی ها پیشرفتهای کشورهای پروتستان را با آن یعنی تشویق توانایی خواندن و نوشتن توضیح میدهند. سخنی که در اولین ارزیابی به سادگی قابل قبول بنظر می رسد. هر چند بایستی گفت ترجمه کامل انجیل پیش از ان به زبان یونانی و ارمنی انجام شده بود و به همین دلیل دران دوران انها بیشترین تعداد افراد قادر به خواندن و نوشتن در کشورهای مسیحی, سده ها پیش از کشورهای پروتستان را داشتند و این موجب پیشرفت خاصی که به قلمروهای پروتستان بدین دلیل نسبت می دهند در میان یونانیان و ارمنیان نشده بود. در هنگامی که امپراتوری عثمانی تصمیم به اصلاحات گرفت، این ساده نگری قابل باور توسط مشاوران فرانسوی پیشرفت به آنان تلقین میشد که علت باسوادتر بودن نسبی جمعیت یونانی و ارمنی ساکن در عثمانی خط متفاوت انهاست و عثمانیها هم برای پیشرفت بایستی خط خود را تغییر دهند و یکی از دلایل مهم عقب ماندگی عثمانی، بی سوادی گسترده بدلیل خط عربی میباشد. این توصیه دهه ها بعد با تصور هموار کردن راه پیشرفت به اجرا درآمد و مهمترین نتیجه آن قطع پیوند ساکنان ترکیه کنونی با تاریخ و فرهنگ خویش شد. جالب اینکه همین مشاوران با انکه با تمام توان به پیشرفت ژاپن کمک نمودند هیچ تلاشی برای تغییر خط ژاپنی که پیچیده تر از الفبای عربیست انجام ندادند. میتوان گفت نسبت دادن پیشرفت به تعداد باسوادان نوعی ساده نگری قابل قبول عمومیست هر چند نمیتوان روند پیچیده تحولات اجتماعی را اینچنین ساده کرد. همچنانکه گفتیم تا پیش از جنبش پاکدینی پروتستان ارامنه و یونانی ها با سوادترین ملتهای مسیحی از نظر درصد جمعیت قادر به خواندن انجیل بودند بی آنکه بتوان آنها را از کشورهای پیشرفته به شمار آورد. برخی از نویسندگان پروتستانتیسم را بدلیل ویژگی های برترش نسبت به کاتولیسیسم عامل زایش سرمایه داری محسوب میکنند، گویا بر خلاف کاتولیسیسم که رهبانیت و اندوه و تلاش برای آمرزش از این راه را ترویج میکند، موفقیت فردی را ناشی از توجه خدا میداند و افراد موفقتر را کسانی میداند که بیشتر مورد توجه خدا هستند و به این ترتیب تلاش برای کسب ثروت و زندگی بهتر و موفقییت بر خلاف کاتولیسیسم مذموم نیست. از طرف دیگر گفته میشود چون پروتستانها بر خلاف کاتولیکها و همچون یهودیان گرفتن بهره از وام را مجاز میدانند یکی دیگر از موجبات پیشرفت سرمایه داری را که بر کسب سود از وام مبتنی میباشد ایجاد کرده اند. اگر نوشته های مذهبی اولیه در ادیان ابراهیمی را مورد توجه قرار دهیم متوجه میشویم که دین یهود نیز همچون ادیان بعدی ابراهیمی گرفتن سود از وام را روا نمیداند هر چند گروهی از یهودیان با تفسیر نوشته های مذهبی در باره خودی و برادر خود گرفتن سود از غیر یهودیان را جایز دانستند. به یاد داریم که یکی از روایت های زندگی عیسی مسیح اعتراض و حمله و بر هم زدن بساط صرافان و رباخواران یهودی در میدان شهر با استناد به سنت و نوشته های یهودی بود که از نظر او به فراموشی سپرده شده بود و بدعتی در مذهب یهود به شمار میرفت. در پروتستانتیسم هم ظاهرا فتوا و تفسیر ژان کالوین در مورد گرفتن سود در صورتی که وام نه بدنبال احتیاج شخصی برادران دینی، که برای کسب سود تقاضا شده باشد، راه سیستم ربایی و بانکداری را گشوده است. آیا فتوای کالوین در قرن شانزدهم اولین هموار کننده راه سیستم های کسب سود از وام در مسیحیت میباشد؟ بسیار پیش از جنبش پروتستان خانواده مشهور دو مدیچی که هم برخی از پاپهای دوران رنسانس و هم بزرگترین بانکداران اروپا از آن بیرون آمده بودند وجود داشت. گفته میشود که ثروت خاندان دو مدیچی که وام دهنده به پادشاهان و بازرگانان و... بودند با محاسبات امروزی چند تریلیون دلار و بزرگترین ثروت خانوادگی حداقل در تاریخ غرب و بیش از خاندان روچیلد بوده است و به این ترتیب نمیتوان با رهبانیت مطلق و نبود سیستم سود نزد حداقل سران کاتولیک موافق بود. اگر رهبانیت و ریاضت و تلاش برای امرزش گناهان تشویق میشده بیشتر برای مردم عادی بوده است نه برای حاکمان که شاید گاهی بدان تظاهر میکردند. همچون فتوای کالون در اوایل قرن شانزدهم یا تفسیر برخی یهودیان از نوشته های مذهبی انواع کلاه شرعی در کاتولیسیم و اسلام وجود داشته است. تجربه صندوقهای قرض الحسنه در ایران و چگونگی تبدیل انها به موسسات متکی بر ربا در چند دهه گذشته بر ایرانیان پنهان نیست. موفقیتهای فردی را ناشی از توجه خدا دانستن نیز ویژه پروتستانتیسم نیست و مسلمانان و کاتولیکها نیز با چنین گفتمانی از سمت حاکمان یا برخی از روحانیون بیگانه نیستند و سابقه چنین گفتمانهایی بسیار بیش از پروتستانهاست نه تنها موفقیت های فردی با اموزه های مسلمانان و کاتولیکها بیگانه نیست، بلکه یکی از وعده های همه مذاهب به پیروان خود همین توجه بیشتر خداوند بدانان و امکان بیشتر کسب موفقیت بوده است. با این حال نمیتوان مسلمانان را در چند سده اخیر موفق دانست یا زایش سرمایه داری به شکل اروپای غربی را به انها نسبت داد. به این ترتیب در بررسی جنبش پروتستانتیسم هم با واقعیتها و هم حماسه سرایی ها ی ناشی از موفقیتها سر و کار داریم. از جمله حماسه سرایی های دیگر که با بر هم زدن توالی زمانی و مکانی انجام میشود همزاد دانستن رنسانس با پروتستانتیسم و آزاد آندیشی و اومانیسم میباشد که اینها هم از نظر تاریخی درست نیست. در واقع از بزرگترین سردمداران رنسانس در ایتالیا همان پاپی بود که امرزش گناهان را نیز به فروش میرساند و لوتر علیه او شورش کرد. بسیاری از آثار هنری دوران رنسانس از نقاشی و مجسمه سازی تا معماری توسط پروتستانها نابود شدند و به این ترتیب نمیتوان تاریخ پروتستانتیسم را همان تاریخ آزاد اندیشی و اقبال به هنر و فرهنگ دانست. علاوه بر این لوتر مخالف سرسخت آموزه های رنسانس و اتکا به عقل و اومانیسم یعنی استفاده از علوم انسانی و ادبیات، فلسفه و تاریخ کلاسیک یونان و رم باستان، بهره گیری از عقل و همچنین مخلوط کردن نظریات ارسطو با وحی الهی در تفسیر مذهبی بود. در واقع دیدگاه وی تقریبا همان نظرات "اصحاب حدیث" یعنی مسلمانی بود که نقل (کتاب و سنت) را بر عقل ترجیح می دادند و از این نظر دیدگاه افرطی تری حتی نسبت به اشاعره داشتند. نظرات کالون هم با لوتر تمایز چندانی نداشت. بنابراین متصل کردن پیشرفت بعدی کشورهای پروتستان به جنبه مترقی مذهبی نظرات لوتر و کالون از این جهت نیز پایه واقعی ندارد. درک بهتر جنبه های مثبت و منفی توامان جنبشهای پاکدینی یا سلفی با جدا کردن دین بعنوان یک باور شخصی از نهاد دینی که نقش آن فراتر از باورهای مذهبی در جوامع مختلف است امکانپذیر میشود. علت توجه بسیاری از روشنفکران به پاکدینی همان باورهای شخصی مذهبی جدای از نهاد دینی و نقش آن در شرایط مختلف اجتماعی میباشد. نهاد دینی در هر اجتماعی با اینکه بر باورهای دینی در مردمان تکیه میکند منحصر به آن باقی نمیماند و نقش بزرگتری در اداره جامعه و ثبات ان دارد که آنهم از نظر تاریخی نه یکسره سپید یا سیاه بلکه خاکستریست. پیش از این گفتیم که کلیسای کاتولیک اروپای پس از فروپاشی روم غربی را از انهدام نجات داد و نهادهای دینی مشابه در دیگر جوامع نیز نقشهای مختلف خود را بازی کرده اند. اگر چه برای نخبگانی چون لوتر استفاده مستقیم از انجیل و برداشت های شخصی بدون واسطه قابل تصور است نمیتوان انرا به تمام مردم تعمیم داد و در عمل و بر خلاف آنچه در آغاز تبلیغ و تصور میشد نهاد های مذهبی در شاخه های مختلف پروتستان نیز ایجاد شدند هر چند شاهد آن سلسله مراتب متمرکز کلیسای کاتولیک نیستیم. نبود یک سیستم مشابه کلیسای متمرکز رم یا انگلیکن در کلیساهای مختلف پروتستان که به خصوص در آمریکا به بنگاههای اقتصادی تبدیل شده اند جلوه ای از وجود نهادهای دینی مختلف در اجتماع است که برخی آنرا به دمکراتیزه شدن مذهب پروتستان نسبت میدهند. آنچه شاهدیم بر خلاف ادعای اولیه، ارتباط مستقیم تمام مومنین با خدا و درک مستقیم پیامهای مختلف در اوراق دینی نیست هر چند آن ادعا اندیشه ای جذاب برای برخی از نخبگان مومن باقی مانده باشد. مشابه این روند را در کشورهای اسلامی نیز شاهد بوده آیم و سلفی گری و اندیشه های وهابی را که گاهی در تقابل با نهادهای دینی مسلط ایجاد شده اند، میتوان مشابه جنبش پروتستان دانست و برخی از ویژگیهای آن مثل مخالفت با روحانیون وابسته به نهاد های حکومتی یا بزرگداشت ها و یادبودهای مذهبی یا بناهای مذهبی همچنان برای بسیاری از روشنفکران مذهبی در کشورهای مختلف و از جمله ایران جذاب است هر چند استفاده از خوانش بدون تفسیر متون مذهبی انچنانکه برخی از پاکدینان به آن معتقدند ممکنست فاجعه بار باشد. پرسشی که بایستی پاسخ داد آنست که چرا خوانش مستقیم و بدون تفسیر متون مذهبی مورد تشویق قرار گرفته است و تفسیرهای دینی چه نقشی ممکنست در تثبیت و یا تعدیلهای اجتماعی داشته باشد. هم اکنون برخی از نخبگان مخالف اسراییل در کلیسای انگلیکان و کاتولیک با تفسیر همان متونی که مورد استناد برخی برای توجیه کشتار و تبعید جمعی فلسطینیان است نتایجی کاملا مخالف مسیحیان صهیونیست میگیرند تا جایی که قلمرو اسراییل و مسیح را نه مکانی زمینی که قلمروی معنوی و روحانی به شمار میآورند. در مقابل مسیحیان صهیونیست وقتی به این واقعیت که بیشترین مسیحیان عرب و بازماندگان واقعی اولین مسیحیان در فلسطین ساکن هستند و اسراییل در سیاست کشتار و بی جا و خانمان کردن خود تفاوتی بین آنها و مسلمانان قایل نیست اشاره میشود، با تاکید بر خوانش مستقیم و بی نیاز از تفسیر نوشته های تورات مبنی بر سرزمین قوم برگزیده پاسخ میدهند و سرنوشت بیش از یک میلیون مسیحی فلسطینی را نیز در برابر ابراز تمایل و خواست مستقیم و بی نیاز از تفسیر خدا بی ارزش میدانند. در این شرایط میتوانیم یکی از نتايج مردود شمردن تفسیر از نوشته های مذهبی و واسطه گری بین فرد و نوشته های دینی را مورد توجه قرار دهیم. جالب توجه تر اینکه بسیاری از مشوقین برداشت مستقیم از انجیل نه افراد کم توان فکری که از ژئواستراتژیست های برجسته دوران خود بوده اند. لرد اشلی که پیش از این در باره مکاتباتش در باره لزوم ایجاد یک کلونی انگلیسی متشکل از یهودیان اشکنازی در فلسطین و از سال ۱۸۳۲ گفتیم از طرفی پیشرو بسیاری از اصلاحات در کارخانه ها و معادن و کار کودکان در انگلستان بود و از طرف دیگر مروج کلیساهای اوانجلیک که تفسیر متون مذهبی را برنمیتابند. بنابراین باید دید آیا هفتمین ارل شافتسبوری بازگشتی به دوران پیوریتن ها و کرامول بود؟ آیا ایدیولوژی امریکایی را انچنان که گفته میشود میتوان با ارزشهای پروتستان و پیوریتن های مهاجر قرن هفدهم توضیح داد؟ چه دلایلی خوانش بدون تفسیر متون مذهبی را در آن دوران مطلوبتر از تفسیر آنها میکرده است و شباهتهای دوران اولیه مهاجرت به آمریکا با دوران تأسیس اسراییل تا کنون چیست؟ اینها نکاتی است که برای درک بهتر نحوه بهره گیری از ایدئولوژی مذهبی و ادعاهای مربوط به قوم برگزیده که بنوعی آمریکایی ها و اسرائیلی ها خود را همان قوم می دانند باید بدان پرداخت.
تلگرام راه توده:
|