آیا صهیونیسم ناسیونالیسم یهود است؟ دکتر "سروش سهرابی" |
بسیاری از کوشندگان سیاسی و اجتماعی پیشرو مهمترین دلیل سیاستهای امریکا و از جمله همراهی با اسراییل را در تاکید حاکمان آمریکا بر استثنا بودن و ویژگی ملت آمریکا و تصور ماموریتی برای آن و به همین دلیل در جهان میدانند. گاهی تبلیغ و تاکید بر استثنایی بودن و ویژگی ملت آمریکا همسان با ایدئولوژی ناسیونالیسم در کشورهای دیگر در نظر گرفته میشود همچنانکه صهیونیسم را نیز ایدئولوژی ناسیونالیسم یهودی معرفی میکنند. پرسش اینجاست که آیا این ایدئولوژی آمریکایی مبتنی بر استثنا و ویژه تلقی کردن خود یا داشتن ماموریتی الهی را می توان واقعا تبلور نوعی ناسیونالیسم در مفهوم متداول آن دانست یا آن را باید برآمده از ماهیت روند شکلگیری دولت هایی مانند آمریکا و اسرائیل به شکل مصنوعی و همچون یک پروژه دانست. بدین منظور تلاش خواهیم کرد ویژگیها و چگونگی شکل گیری نظریه ویژه بودن آمریکا و تفاوتهای آن و صهیونیسم یهودی را با دیگر ایدئولوژی های ناسیونالیستی بررسی کنیم. همچنانکه هوارد زین اندیشمند انساندوست یهودی و پیشرو امریکایی به درستی گفته است هر ملتی را میتوان از جهاتی ویژه دانست که خود بخود نتایج مثبت یا منفی ندارد. منظور واقعی از ویژگی در این نظریه استثنائی بودن آمریکا نگرش و رویکرد مبتنی بر برتری و حق ویژه دولت امریکا برای پیشبرد دیدگاهها و راهکارهای خود در جهان است که از آغاز تا کنون از نوشته های مذهبی کمک گرفته است. هر چند در ادامه و در چند دهه اخیر انواع استدلالهای جامعه شناسانه نیز برای توجیه این ویژگی و ماموریت برآمده از ان مورد استفاده قرار گرفته است. همچنانکه اشاره کردیم استناد به پیمان نامه ای که با خدا امضا شد و میتوان انرا تشویق تلاش و برانگیختن انگیزه های مذهبی مهاجرین پیوریتن در سال ۱۶۳۰ دانست، دویست سال بعد دوباره مورد توجه قرار گرفت و به تدریج به یکی از پایه های ایدئولوژی امریکایی تبدیل شد. تصور و تبلیغ ماموریتی ویژه برای آن شهر آرمانی و نورانی بر فراز تپه نیز از سالهای ۱۸۲۰ به بعد آغاز میشود. این دوران چند دهه پس از جنگ استقلال یا انقلاب امریکاست و دورانیست که گامهای بزرگی برای پیشرفت و توسعه امریکا برداشته شده و ورود به رقابتهای جهانی آماج استراتژیست های امریکاییست. آغاز قرن نوزدهم دوران جنگهای ناپلئون در اروپا بود. امریکا هم برکنار از نتایج آن باقی نماند و اراده حاکمان و استراتژیست های انرا برای ورود به رقابتهای جهانی و پیشرفت اقتصادی محکم تر کرد. منطقی به نظر میرسد که کشوری بدون تاریخ طولانی که بیشتر میتوان تشکیل انرا همچون اسرائیل یک پروژه دانست، ایدئولوژی و انگیزش ملی را در مذهب جستجو کرده باشد و این همان دورانیست که توکوویل به مطالعه جامعه امریکا مشغول است و انرا یک جامعه مذهبی توصیف میکند. کالوینیسم را که بیش از خود کالوین دیگران در پرداختن ان نقش داشته اند ایدئولوژی پیوریتن ها و به دنبال بخش مذهبی ایدئولوژی امریکایی میدانند. گاهی کالوینیسم را با ویژگی تقدیر گرایانه ان مورد توجه قرار میدهند هر چند بایستی یادآوری کنیم که تقدیر گرایی امریکایی که در اصطلاح سرنوشت آشکار امریکا Manifest Destiny تبلوریافته نه مانند درک عمومی از تقدیر گرایی چون نگرشی زاهدانه و رضامندی از سرنوشت که رویکردی مهاجم و گسترش جویانه است. این مشکل بزرگیست که با بسیاری از دیگر مفاهیم و مقولات مورد استفاده حاکمان امریکا مثل آزادی نیز به وجود میآید و برای درک این مقولات بایستی زمانبندی و چگونگی و چرایی ایجاد انها را مورد توجه قرار داد. شکل گیری مقوله سرنوشت یا تقدیر آشکار امریکا به مقاله جان او سلیوان در سال ۱۸۴۵ بازمیگردد انجا که میگوید سرنوشت و تقدیر ما گسترش در قاره به منظور ایجاد امکانات برای جمعیت در حال افزایش ماست و این سرنوشت و تقدیر را به "سفر پیدایش" در کتاب مقدس انجا که میگوید شما بارور باشید و جمعیت خود را افزایش دهید و در زمین پراکنده شوید نسبت میدهد. گویا در سفر پیدایش فقط امریکاییان مخاطب قرار گرفته اند و به این ترتیب ماموریت افزایش جمعیت و گسترش در قاره آمریکا و بیرون کردن دیگران و از جمله دیگر باورمندان به کتاب مقدس به انها واگذار شده بوده است. اما این گسترش در سال ۱۸۴۵ به خصوص متوجه الحاق جمهوری تگزاس بود که به تازگی از مکزیک جدا شده بدون اینکه رسما به ایالات متحده پیوسته باشد. ایالات برده دار جنوب خواهان پیوستن جمهوری تگزاس به ایالات متحده بودند چون گفته میشد بدلیل لغو شدن برده داری در مکزیک در سال ۱۸۲۹ و تقریبا ده سال بعد در انگلستان ممکن است در جمهوری تگزاس نیز برده داری لغو شود و به این ترتیب جنگ رسمی امریکا و مکزیک با شعار آزادی آغاز و پس از پیروزی در ان برده داری تقریبا سی سال دیگر در تگزاس ادامه یافت. در اینجا برده داران جنوب که در جنگهای داخلی بزرگترین متحد خود را در انگلستان جستجو کردند با شعار مبارزه با انگلستان و آزادی وارد جنگ با مکزیک شدند. انچنان که می بینیم ویژگی این دوران که همچنان ادامه دارد از سویی مخاطب ویژه خدا بودن و از سوی دیگر ضرورت ادامه برده داری با شعار آزادی ست. به این ترتیب امریکا از طرفی همچون شهری نورانی بر فراز تپه ایست که نمیتواند خود را پنهان کند و چشم همه جهان به موفقیتهای اوست و ساکنان آن ماموریت های ویژه ای نیز از طرف خدا دارند از گسترش در قلمرو کنونی امریکا تا گسترش در قاره آمریکا و مستعمرات اسپانیا در کاراییب و فیلیپین تا ماموریت گسترش آزادی و دمکراسی در جهان پس از جنگ دوم جهانی، هر چند این آزادی همچون شعار جنگ با مکزیک آزادی امریکا در پیشبرد سیاست و رویکردهای خویش باشد و نه الزاما درکی که دیگران از آزادی دارند بنحوی که هر کدام از این ماموریتهای الهی با تلفات سنگین و ویرانیهای بزرگ همراه بوده است. اگر چگونگی شکل گیری ایدئولوژیهای ناسیونالیستی مختلف را مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که ناسیونالیسم در بیشتر کشورها نقش دفاعی داشته است و برای ایجاد انگیزه دفاع از موجودیت گسترش یافته است. از چند دهه پیش و به خصوص از زمان ریاست جمهوری ریگان توجیهات جامعه شناسانه نیز علاوه بر الهامات مذهبی برای اثبات ویژگی و ماموریت امریکا ارایه شده است از اولین کشور دارای قانون اساسی تا مهاجرت به خاطر آزادی و وابستگی به آن بیش از هر چیز، حق حمل اسلحه و به این ترتیب توانایی شورش علیه حاکمان و نجات دهنده جهان در دو جنگ جهانی و قویترین ارتش تاریخ و شکست دهنده کمونیسم و.... این ادعا ها در بیشتر موارد و در صورت ارزيابي درست نه اکنون قابل قبول هستند و نه در تاریخ چنین بوده اند که گفته میشود. حتی با فرض درست بودن همه انها آیا میتوان انها را ناسیونالیسم امریکایی دانست؟ ناسیونالیسم هر کشوری در زمانی طولانی و بدنبال پیروزیها و به خصوص شکستها شکل میگیرد و نمیتوان انچنان که پنداشته میشود انرا تنها به وجود یا تشکیل بازار ملی نسبت داد. ویژگی و ماموریت امریکایی همچون صهیونیسم یهودی بیش از انکه همانندی با ایدئولوژی های ملی گرایانه داشته باشند، جهان بینی و ایدئولوژی کشورهای استعمار گر و کلونیالیست به شمار میایند. از دوران جنگهای صلیبی با نوعی از کلونیالیسم مهاجم روبرو بوده ایم و گروههایی از جهادگران کشورهای مختلف اروپایی به قلمرو کنونی فلسطین و سوریه میامدند و شهرها و قلعه هایی را تسخیر میکردند. هر چند تلاش آن جهادگران برای استقرار دایمی در فلسطین و بیرون کردن دیگر ساکنان این مناطق با انگیزش های ظاهرا مذهبی موفقیت طولانی مدت نداشت. از قرن شانزدهم نوع دیگری از کلونیالیسم ابتدا در قاره امریکا و سپس در افریقا آغاز میشود و ایدئولوژی و انگیزش آن مهاجران نیز ظاهرا مذهب و گسترش آن بوده است هر چند گرویدن به مذهب مسیحی هم تغییری در رفتار مهاجران ایجاد نکرد و به کاهش بسیار جمعیت ساکنان قدیمی امریکا در مستعمرات اسپانیا و پرتغال و تقریبا نابودی انها در مستعمرات انگلیسی زبان انجامید. جهان بینی بنا شده بر نوشته های مذهبی کتاب مقدس در همه این موارد از انجا که میتوانست با شبیه سازی و این همانی رفتار بیرحمانه با ساکنان قدیمی را توجیه کند قابل قبول ترین جهان بینی و ایدئولوژی برای بیشتر مهاجران بوده است. بیشتر کشورهای اروپایی نیز دارای دو جهان بینی و ایدئولوژی بوده اند برای مثال ایدئولوژی فرانسه در افریقا با ایدئولوژی ملی آن در جریان جنگ جهانی اول یا دوم یکسان نیست و علت این تفاوت در آنست که مهاجران فرانسوی خود در همه کشورهایی که کنترل میکردند دولتی تشکیل ندادند و در مواردی چون الجزایر که تعداد زیادی از فرانسویان در ان حضور داشتند شاهد بروز ایدئولوژی مشابه امریکا یا اسراییل بوده ایم. همین گروه از مهاجران وقتی مجبور به خروج از فرانسه شدند راست افراطی فرانسه را تقویت کردند و به آن ابعادی بسیار بیشتر از پیش از شکست در الجزایر دادند. به این ترتیب چنین نگرشی از طرف مهاجرین نسبت به ساکنان قدیمیتر در کشورهایی که سیاست تشویق مهاجرت به مستعمرات را داشته اند مشابه است. بدینسان امریکا و اسرائیل و استرالیا و کانادا را میتوان بیشتر کشورهایی برامده از یک پروژه مستعمراتی دانست و نمی توان مسیری را که بیشتر کشورهای دیگر پیموده اند در انها مشاهده کرد. در این چهار کشور گفتمان آشکار کنونی یکسان نیست . کانادا و استرالیا موفق شدند که ساکنان قدیمی را تقریبا نابود کنند و بنابراین سخن گفتن از جهان بینی و نگرش گذشته خود را هر چند همچنان به آن باور دارند به گفتمان روز تبدیل نکرده اند. ان جهان بینی اکنون خود را در دنباله روی و همراهی با امریکا نشان میدهد. امریکا که تقریبا با فاصله اندکی از غلبه کامل بر بومیان امریکا وارد رقابتهای جهانی شد همان نگرش خود برتر بینی و ناچیز شماری دیگران را این بار نه فقط درباره سرخپوستان که نسبت به همه جهان حتی متحدین خود با درجاتی حفظ کرده است. اسراییل نیز که پروژه ای انگلیسی در خاورمیانه از نیمه اول قرن نوزدهم بود چاره ای جز پافشاری و ادامه نگرش اغازین خود به ساکنان قدیمی خاورمیانه ندارد و بدون چنین نگرشی ادامه ان ممکن نیست. میتوان پذیرفت که یکی از دلایل پابرجایی چنین نگرشی در امریکا و اسرائیل تا کنون پیروزیهای بدست آمده توسط آنها در دورانی از اقتدار است که به نظر میرسد در حال سپری شدن باشد.
تلگرام راه توده:
|