راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

میراث داران

نازیسم در آلمان

"آلکسی بلوف"بنیاد فرهنگ استراتژیک

ترجمه- کیوان خسروی

  

نازیسم سده 21 گام‌های خود را تحت عنوان "لیبرالیسم" در سراسر اروپا برمی‌دارد. در میانه ماه اکتبر، در وب سایت رئیس جمهور فدرال آلمان لینکی به یک پژوهش کوچک که به ابتکار «فرانک-والتر اشتاین مایر» توسط مورخ دانشگاه "ینا"، «نوربرت فرای»، انجام شده بود، ظاهر شد. سندی که «فرای» با تیمی از همفکرانش سه سال تمام روی آن کار کردند، «بنام آلمانی‌ها. روسای جمهور فدرال و گذشته نازی 1949-1994» نامیده می شود. وظیفه گروه مورخان بررسی ارتباط رهبری عالی جمهوری فدرال آلمان با مقامات سابق رایش سوم و یا اعضای سابق حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان(یا همان حزب نازی.مترجم) و همچنین مشارکت چنین افرادی در ساختارهای حکومت جمهوری فدرال بود. معلوم شد که تنها در دوران نخستین رئیس جمهور فدرال آلمان، «تئودور هویز»، که برای دو دوره از سال 1949 تا 1954 و از سال 1954 تا 1959، در نخستین دوره تصدی خود، از ده رئیس اداره ریاست جمهوری فدرال، چهار نفر ، و در دوره تصدی دوم خود - در مجموع 6 نازی از  11 رئیس گذشته نازی داشتند. بنحویکه، برای نمونه، از سال 1949دپارتمان رئیس جمهور فدرال را کسی بنام  «کایبر»، دیپلمات عالی رتبه سابق در رایش سوم، که از سال 1934 عضو حزب نازی  بود، رهبری می‌کرد. در سال 1957، «هر بلک»، که قبلاً در ساختارهای دولت نازی و غیره کار کرده بود، در همان پست و مقام قرار گرفت. علیرغم این که این پژوهش توسط مورخان حرفه ای انجام شده است، مدعی است که آن یک اثر تاریخی جدی نیست. بیشتر سخن درباره مجموعه ای از مقالات کوتاه تاریخی در یک موضوع معین است. گذشته از این، سفارش دهندگان راضی بودند، حتی حقایق جمع آوری شده برای اعتراف و توبه آیینی آلمانی برای گناهان پدران کافی بوده است. لازم به ذکر است که این اعتراف و توبه هر سال کمتر و کمتر صادقانه می شود. بسیار مهمتر است که گزارش «فرای» بار دیگر، به بیانی ملایم گفته شود، بی‌تفاوتی غرب را در موضوع همکاری با مقامات سابق رایش سوم، و گاه با جنایتکاران شناخته شده نازی، و نیز کاراکتر آشکارا ساختگی تطهیر انجام شده در منطقه تحت اشغال متفقین غربی را افشا کرد (که بعداً جمهوری فدرال آلمان در قلمرو آن ایجاد شد). این رویکرد کاملاً در تضاد با نگرش بسیار نزدیک به سوء ظن دست داشتن در جنایات نازی ها بود که در نهادهای دولتی جمهوری دموکراتیک آلمان وجود داشت. اتفاقا، استنتاجی که در نتایج تحقیقات «فری» ثبت شده، نویسنده این سطور را بسیار مشغول کرده است. معلوم می شود این امر که نازی های سابق سال ها در مناصب عالی در دفتر شخص اول دولت کار می کردند به هیچ وجه بر فعالیت های بین المللی سران جمهوری فدرال تأثیری نداشته است. جالب است آیا خود آنها به آن باور دارند؟

در عین حال نمی توان گفت که آلمانی ها هم نسبت به گذشته تاریک خود و هم به مظاهر گوناگون این تاریکی در حال و آینده بی تفاوت هستند. هم گزارش تهیه شد و هم بررسی های منظم برای افراط گرایی در میان انواع انجمن های سیاسی انجام می شوند. با نگاهی از بیرون- این انجمنها مبارزانی نمونه علیه نئونازیسم هستند. اما این فقط در نگاه اول است. در واقعیت، همه چیز بسیار پیچیده تر است. در عمل، معلوم می شود که پس از پایان جنگ جهانی دوم، نازی های سابق همیشه می توانستند به ماوا و سرپناه و کار خوب در ساختارهای اطلاعاتی غرب امیدوار باشند. و اگر موساد اسراییل به آنها علاقه نشان نمی داد (به هر حال، آنها در جستجوی جنایتکاران نازی بسیار گزینشی برخورد می کردند)، در این صورت هیچ هراسی نداشتند. برای نمونه چرا راه دور برویم. مورد اخیر  در پارلمان کانادا همه چیز را به وضوح به همه نشان داد. آیا می دانید بلافاصله پس از تجلیل شرم آور سرباز سابق اس اس اوکراین، محبوب ترین سؤال در کانادا چه بود:: چگونه او به آنجا راه پیدا کرد؟ نخیر، نه به مجلس، در کانادا؟ به این شکل. مانند خیلی چیزهای دیگر. و اگر امروز در غرب پی نازیسم می گردند، این امر را به شیوه ای بسیار عجیب انجام می دهند، اصلا آن جایی که باید باشد نیست. برای نمونه، این روز ها "بلومبرگ" با هشداری ترسناک اعلام کرد که شبح ناسیونالیسم آلمانی بازگشته است. اما کجا آنرا را دیدند؟ شاید در روس هراسی نفرت انگیز و ناهنجاریی، که به بخشی جدایی ناپذیر از سیاست رهبری فعلی آلمان تبدیل شده است؟ یا در اقدامات مقامات اروپایی که بر اساس ویژگی ملی علیه شهروندان روسیه و بلاروس تبعیض قائل می شوند؟ یا شاید یهودی آمریکایی «مایکل بلومبرگ» (بنیانگذار آژانس) را راهپیمایی های لژیونرهای سابق اس اس در کشورهای بالتیک یا هتک حرمت به یاد سربازان شوروی در لهستان و جمهوری چک آشفته و به تشویش در آورده اند؟ بهیچ وجه. "بلومبرگ" از رشد محبوبیت حزب آلمانی آلترناتیو برای آلمان که بینش سیاسی آن محافظه کاری سالم و متکی به منافع مردم آلمان است، وحشت زده شده است. روزنامه‌نگاران آمریکایی ضمن نامیدن حزب آلترناتیو برای آلمان بعنوان راست افراطی، به تلخی گزارش می‌دهند که بحران انرژی، زوال و سقوط صنعت آلمان، کاهش سطح زندگی و سیاست مهاجرت غیرمنطقی برلین منجر به خروج رأی‌دهندگان آلمانی از احزاب سنتی شده است که مدت‌ها و به شدت توسط ساختارهای فراآتلانتیک در خدمت ایالات متحده آمریکا تحت کنترل اند و در جست و جوی جایگزین های سالم از هر دو جناح راست و چپ طیف سیاسی آلمان هستند.

و از آنجایی که غلبه بر حزب آلترناتیو برای آلمان دارد سخت تر می شود، یگانه شیوه و روش کنار گذاشتن رقیب خطرناک، با برچسب نئو نازیسم باقی می ماند که در هر فرصتی توسط مقامات آلمانی استفاده می شوند. در این میان  نازیسم واقعی، که همانطور که تاریخ نشان داده است، برای غرب بسیار کمتر از کمونیسم وحشتناک است و امروز به طور فعال در اروپا تبلیغ می کنند. فقط این است که این کار تحت پوشش لیبرالیسم انجام می شود و کسانی که نمی خواهند آن را به رسمیت بشناسند «مانع می شوند». در پایان ماه اکتبر، کمیته امور قانون اساسی پارلمان اروپا، با بیست رای موافق و شش رای مخالف، تصویب گزارشی را تایید کرد که در آن اصلاحاتی در معاهدات اتحادیه اروپا و ابطال روش رای گیری(حق وتو) اجماع (اتفاق آراء) در شورای اتحادیه اروپا و همچنین انتقال اختیارات جدید از کشورهای عضو در سطح کمیسیون اروپا، به ویژه در زمینه سیاست خارجی و سیاستهای امنیتی، پاسداری از مرزها، جنگلداری، بهداشت، دفاع مدنی، صنعت، آموزش و پرورش و حفاظت از محیط زیست را توصیه می کند. بدین ترتیب، در واقع کودتای "ضد قانون اساسی" (خب، اگر در اتحادیه اروپا قانون اساسی می بود)، حذف حاکمیت کشورهایی که جزو اتحادیه اروپا هستند و تصرف قدرت توسط کمیسرهای اروپایی بروکسل بدون مجوز قانونی انجام می گیرد. این گزارش همچنین یک رویه ساده شده برای تعلیق عضویت آن کشورهایی که «ارزش‌های اتحادیه اروپا» مانند «حاکمیت قانون»، «دموکراسی»، «آزادی»، «حقوق بشر» یا «برابری» را نقض می‌کنند، تجویز می‌کند. و همه اینها، لطفاً توجه کنید، بدون برگزاری رفراندوم یا انواع دیگر اخذ تأیید تغییرات توسط مردم ساکن اروپای متحد است. «اورسولا فون در لاین» رئیس کمیسیون اروپا، این رهبر خودخوانده اروپا، سرسختانه در حال ساختن یک رایش جدید در دنیای قدیم است که در حال حاضر چهارمین رایش متوالی است. و می دانید چه چیز به ویژه مضحک است. حتی هیتلر و نازی هایش از طریق انتخابات پارلمانی در جمهوری وایمار به قدرت رسیدند. و خانم «فون در لاین»، همانند دیگر رهبران رایش اروپا، توسط کسی انتخاب نشده است. ضمن صحبت در مورد ماهیت نازیسم، شایان ذکر است که آن در واقع ماهیت، عالی‌ترین شکل سلطه غرب است. علاوه بر این، مهم نیست که چه چیزی اساس آنرا تشکیل می دهد - ناسیونالیسم افراطی راست، مانند رایش سوم، یا "لیبرالیسم" مترقی کنونی - نکته اصلی این است که همه اینها برای هژمونی جهانی غرب جمعی کار می کند. این نوع ناسیونال-گلوبالیسم، اگر بخواهید، ادامه مستقیم سیاست استعماری تاریخی کشورهای اروپایی است. سیاستی که به وضوح کل جهان را به یک «باغ» اروپایی تقسیم کرده، که در آن نمایندگان نژاد برتر زندگی می‌کنند و دیگران در «جنگلهایی‌«که دارای جمعیت نژادی با انسانهای حقیر و دون پایه هستند. باور نمی کنید؟» از «بورل» بپرسید!

 

https://www.fondsk.ru/news/2023/11/07/germaniya-kadrovoe-nasledie-reykha-i-nacional-globalizm.html

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 921  - 16 اسفند 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت