راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

نگاهی به تحقیقات

دکتر رسول رئیس جعفری

ریشه های علمی

معضلات تاریخی

برای توسعه ایران

ع. خیرخواه

  

در هفته های اخیر موسسه مطالعات دین و اقتصاد، مجموعه گفتارهای دکتر رسول رئیس جعفری همکار این موسسه را درباره "تاریخ اقتصادی صفویه" را در هفت بخش منتشر کرده است. در جای جای این گفتارها نکاتی از سخنرانی های مرحوم علی رضاقلی نویسنده کتاب "جامعه شناسی نخبه کشی" نیز نقل می شود که بنوعی به آسیب شناسی تاریخی مناسبات اقتصادی و اجتماعی ایران توجه می دهد. دکتر رئیس جعفری ضمنا نویسنده کتاب "روایت یک فروپاشی" از زبان کارگزاران اقتصادی دوران پهلوی است که حاوی نکات ارزنده ای است. این کتاب نیز طی ۶ گفتگو به طور جداگانه در موسسه تحریریه مورد معرفی و مورد بحث قرار گرفته است که شنیدن و دیدن آن را به همه علاقمندان اکیدا توصیه می کنیم.

بحث در اینجا مربوط به تاریخ اقتصادی صفویه است که ظاهرا باید از درون آن درکی برای شناخت معضلات تاریخی توسعه ایران و راه های برونرفت از آن بیرون بیاید. دکتر رئیس جعفری در این زمینه زحمت زیادی کشیده و کوشیده که اطلاعات پراکنده را درون یک مجموعه نسبتا منسجم گرد آورد. نقش زمین، تجارت، مالیات، دست اندازی به حقوق مالکیت، در کنار شیوه حکمرانی و از بین بردن همه مدعیان و توانمندان سلطنت و سپرده شدن امور بدست شاهزادگان بزرگ شده در حرمسراها و غیره و ضعف های شخصیتی امثال شاه سلیمان یا شاه صفی یا سلطان حسین و غیره از نکاتی است که در این مجموعه گفتارها مورد توجه قرار گرفته است. این نکاتی است که خواننده باید خود مراجعه و مطالعه کند تا درک بهتری از وضعیت ایران در دوران صفوی بدست آورد.

بنظر ما این گفتارها با وجود ارزش آن دارای دو ضعف بزرگ است که ضعف های همه مطالعات مشابه نیز هست. اول اینکه ایران را خارج از مجموعه مناسبات جهانی و گذارهای جهانی در نظر می گیرد و بررسی می کند در حالیکه پروسه تاریخ جهانی یک پروسه یگانه است که در کشورهای مختلف در مراحل مختلف به شکل های مختلف بروز و ظهور می کند و بر روی همدیگر تاثیر می گذارد. ضعف دوم این مجموعه عدم توجه به نقش تجارت و آن چیزی است که مارکس "نقش تجزیه کننده تجارت بر روی نظام های اجتماعی و اقتصادی موجود" می نامد. هر تحلیلی درباره تاریخی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و حتی فرهنگی ایران باید نقطه عزیمت خود را در مرحله معین تاریخ جهانی قرار دهد و در آنچه به این دوران مربوط می شود اثر تجارت را در مرکز توجه قرار دهد.

رشد و توسعه نیروهای مولده در ایران، بویژه پس از رنسانس دوران سامانیان و سلجوقیان، به گسترش بیسابقه تجارت انجامید و شرایط را برای ورود ایران به یک سیستم تولیدی تازه یعنی سیستم تولید برای سود فراهم کرد. در این زمان سیستم تولیدی در ایران سیستم تولید برای مازاد بود. یعنی هدف از تولید آن بود که ابتدا خورد و خوراک و نیازهای اولیه جامعه تامین شود و مازاد آن صرف مخارج عمومی و تجارت خارجی و داخلی شود. این نظام با وجود محدودیتی که در توسعه خود داشت دارای یک انسجام درونی نیرومند بود زیرا نیازهای اولیه جامعه را رفع می کرد و بازتولید نظام اقتصادی و اجتماعی مبتنی زمینداری را که پایه آن بود تامین می کرد. ولی در سیستم تولید برای سود – برخلاف تولید با هدف مازاد- کسب سود خود هدف بود، صرفنظر از اینکه نیازهای جامعه برطرف می شد یا نمی شد. اگر تولید مثلا پنبه سوداورتر از گندم است، پنبه تولید می کنیم ولو مردم از گرسنگی و قحطی بمیرند، اتفاقی که بعدها بارها در تاریخ ایران و کشورهای مشابه افتاد. در نتیجه سیستم تولید برای سود بازتولید نظم اقتصادی و اجتماعی حاکم زمینداری را به خطر می انداخت. این همان چیزیست که مارکس از آن به تاثیر تجزیه کننده تجارت بر روی نظام های اجتماعی حاکم نام می برد. چون سیستم تولید برای سود در ارتباط با گسترش تجارت و تبدیل شدن تجارت به هدف تولید قرار داشت. از دوران سلجوقیان تا دوران پس از قاجار نظام اقتصادی و اجتماعی حاکم بر ایران در کشاکش تضاد میان دو سیستم تولید برای مازاد و تولید برای سود یک روند مداوم تجزیه و بازسازی را طی می کند که در مجموع بدون آنکه امکان گذار به مرحله ای بالاتر را فراهم کند آن را دچار واگرایی و انحطاط می کند.

بنابراین نقش تجزیه کننده تجارت بر روی نظام های اقتصادی و اجتماعی موجود به دو صورت می تواند ظاهر شود. یا این نظام را تجزیه می کند و ارتباط میان عناصر سیستم را واگرا می کند و آن را به سمت انحطاط می راند. یا آن را تجزیه می کند و از این تجزیه با تکانه های شدید در سمت یک نظام منسجم و همگرای پیشرفته تر سوق می دهد. ولی این چشم انداز ایجاد یک نظام همگرا و منسجم بر روی ایران بسته بود زیرا زمانی ایران وارد سیستم تولید برای سود شد که این سیستم جهانی نشده بود و فقط در همین منطقه در کشورهایی نظیر ایران و چین و هند و شمال افریقا توسعه یافته بود با توجه به اینکه همه آنها مزیت در تجارت کالا داشتند. بقیه جهان و بویژه اروپا هنوز در مرحله تولید برای مازاد قرار داشتند و بنابراین کالای قابل صدور و بازار خرید چندان نداشتند.

برای اینکه سیستم تولید برای سود بتواند پیشرفت و همگرایی ایجاد کند لازم بود که در جای دیگرپسرفت و انحطاط شکل بگیرد. یعنی در درجه اول این سیستم جهانی شود. ثانیا بخشی از جهان بر روی سود تجارت کالاهای کشاورزی و مواد خام متمرکز شود و بخشی دیگر از جهان بر روی سود حاصل از تجارت کالاهای ساخته شود. نقش تجزیه کننده گسترش تجارت بر روی کشورهای گروه اول درجا زدن، عقب ماندگی و انحطاط را ایجاد کرد و بر روی کشورهای گروه دوم پیشرفت در سمت یک نظم منسجم تازه سرمایه داری را. بارزترین نمود این پدیده آن تحولی است که در اروپای شرقی به آن "سرواژ دوم" می گویند. گسترش تجارت و ضرورت تولید در اروپای شرقی ابتدا موجب لغو سرواژ  شد. ولی در مرحله بعد و زمانی که تجارت و صدور محصولات کشاورزی در اروپای شرقی به منبع اصلی درآمد تبدیل شد سرواژ از نو باز گشت و برقرار شد و تولید کشاورزی در چارچوب آن انجام  شد. این سرواژ دوم هرچند از نظر نوع مناسبات تولیدی با سرواژ پیشین تفاوت داشت ولی بیان دو مرحله تاریخی کاملا متفاوت است. سرواژ اول در چارچوب سیستم تولید برای مازاد بود. سرواژ دوم در چارچوب سیستم تولید برای سود.

از اینجاست که می توان دریافت چرا تلاش برای توضیح پیشرفت و انحطاط از طریق نگاه فرماسیونی و گذار و عدم گذار از فئودالیسم به سرمایه داری تا به امروز به نتیجه نرسیده و هیچوقت به نتیجه نخواهد رسید. سطح و شکل مناسبات تولیدی در یک کشور درون آن سیستم تولیدی حاکم بر کل جهان است که دارای معنای تاریخی پیدا می کند. سیستم تولیدی حاکم بر جهان بر مبنای هدف هایی که تولید در هر مرحله تاریخی دربرابر خود قرار می دهد تعیین می شود، نه در هر لحظه بر مبنای رابطه میان تولیدکنندگان و صاحبان وسایل تولید. بتدریج آن شکل از رابطه تولیدی که به بهترین نحو با آن هدف های آن مرحله سیستم جهانی هماهنگ است شکل می گیرد و حاکم می شود.

از این نظر سخن مارکس که در درون رابطه میان تولیدکننده مستقیم و صاحبان وسایل تولید است که می توان عمق یک جامعه را دریافت دارای جنبه نسبی است و درون یک برش معین تاریخی معنا دارد. واگرنه از رابطه میان برده دار جنوب ایالات متحده با بردگان تولیدکننده چیز زیادی در شناخت نظام حاکم بر آمریکای سده نوزدهم نمی شود دریافت. این بردگی در چارچوب سیستم تولید برای سود است در حالیکه برده داری دوران باستان در چارچوب سیستم تولید برای مازاد بود. به همین دلیل برده داری امریکایی به مراتب خونین تر، خشن تر، کارامدتر و متکی به امکانات سرکوب نیرومندتری بود. بردگی جنوب ایالات متحده از نظر اقتصادی ربطی به بردگی ندارد بلکه همانطور که خود مارکس به آن توجه می دهد سرپوشی است بر روی مناسبات سرمایه داری حاکم اروپا و آمریکا. نقش این بردگی تامین پنبه برای کارخانجات نساجی بریتانیاست و درون سیستم تولید برای سود در جهان معنای خود را دارد.

به این ترتیب روند حرکت تاریخ بدان شکل است که ابتدا سیستم های تولیدی بر مبنای سطح رشد نیروهای مولده در یک قلمرو جای خود را به سیستم های تازه تر بر مبنای هدف های تازه می دهند. سپس این رشد به قلمروهای دیگر نیز گسترش می یابد و بتدریج و با حاکم شدن سیستم تولیدی تازه مناسبات تولیدی و فرماسیون هایی شکل می گیرد که با هدف های سیستم تازه بهتر از همه سازگار هستند. وضعی که ما مثلا اکنون در چین شاهد آن هستیم و منشا سوتفاهم است. چین کشوری است که بطور زودهنگام وارد یک سیستم جدید تولیدی یعنی سیستم تولید برای رفع نیازهای اجتماعی شده است. هدف از تولید در چین سود نیست، بلکه رفع نیازهای اجتماعی است. ولی این هدف درون یک مناسبات اقتصادی و اجتماعی در حال پیگیری است که عناصر نیرومند مناسبات سرمایه داری در آن وجود دارد. وجود این مناسبات سرمایه داری هم به آن هدف کمک می کند - یعنی بخشی از رفع نیازهای اجتماعی درون مناسبات سرمایه داری انجام می شود- ولی هم آن را در درازمدت نقض می کند و به همین دلیل چین باید مدام رشد مناسبات سرمایه داری در داخل خود را کنترل کند. ولی چین کار دیگری در این مرحله نمی تواند انجام دهد زیرا از یکسو امکانات داخلی و سطح رشد اقتصادی و فرهنگی راه دیگری برای رفع بخش مهمی از نیازهای اجتماعی فراهم نمی کند و از سوی دیگر سیستم تولید برای رفع نیازهای اجتماعی به یک سیستم جهانی تبدیل نشده است. باید تعداد بیشتری از کشورها نظم تولیدی اقتصادی خود را بر روی هدف رفع نیازهای اجتماعی قرار دهند و با یکدیگر وارد مناسبات متقابل شوند تا چین و آن کشورها بتوانند از فشاری که حاکمیت سیستم کنونی تولید برای سود به آنها وارد می کند آزاد شوند و امکان برپایی یک مناسبات تولیدی سوسیالیستی داخلی همسو با هدف های سیستم در آنها فراهم شود. از این نظر جهان وارد یک دوران تازه شده ولی هنوز وارد یک فرماسیون تازه نشده است.

در این زمینه نکات بسیاری وجود دارد که می توان و باید درباره آنها صحبت کرد ولی بنظر ما اگر دکتر رئیس جعفری به لحاظ امکانات معینی که برای کار پژوهشی در اختیار دارند بر روی این جنبه‌ها متمرکز شوند نتایج مثبت تری نصیب جامعه ایران خواهد شد. اینکه تجارت در ایران به چه شکل رشد کرد، ابعاد آن چه بود، تجاری شدن کشاورزی و نقدی شدن مالیات های ارضی و تجاری چه تاثیر مخربی بر روی نظام اقتصادی و اجتماعی کشور باقی گذاشت و چگونه نظام و حکومت ها را موقتی کرد و همه بدنبال بدست آوردن پول هرچه بیشتر و سریعتر رفتند. و چرا پادشاهان به بستگان و فرزندان خود نیز اعتماد نداشتند و همه را به تیغ می سپردند. بنظر ما همه اینها وجهی از پیامد تجزیه کننده گسترش تجارت بر روی نظام های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایران و از جمله صفویه است. گسترش تجارت به همان اندازه که امکان ثروت اندوزی و غارت فراهم می کرد نظم حاکم را مدام تجریه می کرد و آینده آن را مبهم می کرد بطوری که هیچکس اطمینانی به آینده نداشت آن هم درون جهانی که در دوران صفویه وارد سیستم تولید برای سود شده بود و امکان کسب سود تجاری فوری را فراهم کرده بود.

امیدواریم بخشی از این نکات در پژوهش های بعدی ایشان مورد توجه قرار گیرد.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 912  -  13 دیماه 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت