راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

جنگ کنونی

در خاورمیانه

سرآغاز دگرگونی

در جهان است

دکتر سروش سهرابی

  

جنگ کنونی خاورمیانه آخرین رویداد از سلسله رویدادهایی است که آغاز دگرگونی‌ ها در جهان را نشان میدهند. اولین تلاش در افریقا آغاز شد و جنبش دگرگونی در آن پهنه تاکنون به پیروزهای بزرگی دست یافته است که روند ان همچنان ادامه دارد. جنگ در اکراین و پس از آن جنگ در خاورمیانه را نیز  نمیتوان جدای از روند دگرگونی‌ها در جهان  دانست.

در این میان جنگ خاورمیانه با توجه به تاریخ آن پرسشهایی را دوباره برانگیخته است که میبایستی کوشید پاسخهای بهتری به انها داد. این جنگ و حمایت بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل و نسل کشی آن این پرسش را روز به روز هم در آمریکا، هم در اروپا و هم در خارج از آن بیشتر مطرح می کند که انگیزه اصلی حمایت غرب به سرکردگی آمریکا از اسراییل چیست؟ چرا در حالی که بسیاری شواهد نشان می دهد که منافع درازمدت آمریکا در پشتیبانی بی قید و شرط از اسرائیل نیست همچنان بدان ادامه داده می شود؟ ریشه های این پشتیبانی در کجا بوده است؟ پاسخهای بسیاری در چند دهه اخیر و از هر سمتی به این پرسش داده شده است. گفته میشود:

- که اسراییل تنها "دمکراسی" این منطقه است و این دلیل حمایت  دموکراسی‌های دیگر از آنست.

- که ارزشهای مشترک فرهنگی بین غرب و اسراییل وجود دارد.

- که تاریخ تمدن غرب و اسراییل  مشترک است.

- که یهودیان اداره کنندگان واقعی غرب و آمریکا هستند.

- که یهودیان فرهیخته ترین و ثروتمندترین انسانهای کره زمین می‌باشند

- که لابی اسراییل در آمریکا آنچنان نیرومند است که سیاست امریکا را در جهت دلخواه خود هدایت می‌کند.

- که این مسیحیان صهیونیست هستند که بیش از یهودیان صهیونیست خواهان تشکیل دولت اسراییل و محو دیگر ساکنان یا تبدیلشان به برده هستند .

اینها پاسخهایی هستند که همگی عناصری از واقعیت را در خود دارند و برای همین به درجات مختلف قابل قبول به نظر میرسند و به همین دلیل برجا میمانند. ولی از سوی دیگر همه اینها کمتر یا بیشتر نوعی پاسخ ایدئولوژیک به پرسش دلایل حمایت غرب از اسرائیل است که با ادعای مربوط به فقدان بنیان های ایدئولوژیک در سیاست های غرب چندان هماهنگ نیست. اگر چنانکه گفته می شود در غرب منافع ملی بر ایدئولوژی برتری دارد پس هیچکدام از این پاسخ ها نمی تواند توجیه کننده دلایل حمایت غرب و بویژه آمریکا از اسرائیل باشد.

از سالهای رقابت شوروی با غرب  چنین گفته می‌شد که کشورهای دمکراسی غربی کشورهایی بدون ایدئولوژی هستند که نیروی پیشران انها منافع ملی است. بر عکس شوروی یا ایران پس از انقلاب که ایدئولوژی نقش اصلی را در تصمیم گیریها بازی میکند و ظاهرا دولت های ایدئولوژیک هستند. ولی در مورد اسرائیل ما شاهد تقدم ایدئولوژی بر منافع ملی در سیاست کشورهای غربی بویژه آمریکا هستیم. چنانکه هم اکنون بیشتر مخالفان در داخل امریکا، سیاستهای آن کشور در خاورمیانه را بر مبنای مغایرت آن با منافع ملی نقد می کنند. منافع ملی برای بیشتر این منتقدین پایان دادن به  هزینه ها برای سلسله پایان ناپذیر جنگها در جهان و تلاش برای بهبود شرایط دشوار بسیاری از مردم و کاهش نفرت جهانی از امریکاست و این آماجها نه تنها منافع بیشتر امریکاییان بلکه بهروزی جهان را در نظر دارد و به همین دلیل هواداران آن به روشنی در باره انها سخن می‌گویند و آنچه میگویند قابل فهم است.

اما درک حکمرانان آمریکا از منافع ملی اشکارا چیزی دیگر است و معلوم می شود که منافع ملی در امریکا برای همگان یک محتوا ندارد. واقعا درک حکمرانان آمریکا از منافع ملی چیست؟ از همان دوران رویداد یازده سپتامبر برخی در غرب می اندیشیدند که حمایت بی قید و شرط امریکا از اسراییل یکی از دلایل نفرت از  آمریکا و ان حملات بوده است و امریکا بایستی سیاستهای خود را دوباره  ارزیابی کند. ولی نتیجه واکنش به آن رویداد بطور معکوس به دورانی دیگر از جنگ ها و تخریب‌های گسترده انجامیده که منجر به  کشته شدن حدود چهار و نیم میلیون تن شده است.

در جنگ کنونی نیز آمریکا با وجود اینکه با  شرایط دشواری در منطقه روبرو شده است، هیچ نشانه ای از  کاهش حمایت آن از اسراییل مشاهده نمیشود حمایتی که تاکنون دهها میلیارد دلار هزینه نیز داشته است. گفته میشود که فقط کمکهای مالی  آمریکا به اسراییل به جز کمکهای نظامی آن فراتر از دویست و شصت میلیارد دلار بوده است بدون آنکه بتوان سود مستقیم  آمریکا از این پشتیبانی را در این سالها  نشان داد و همچنانکه منتقدین امریکایی میگویند حاصل آن نفرت از آمریکا و ناتوانی از بهبود شرایط نیازمندان امریکایی و میلیونها کشته در جهان است.

از آن سو کشورهایی مثل عربستان سعودی یا قطر یا امارات که منشا درامد و سود فراوانی برای غرب و امریکا بوده و هستند با وجود تلاشهایی که  انجام داده اند توانایی ایجاد هیچ تغییری در سیاست‌های غرب در خاورمیانه را نداشته اند. در واقع حاکمان این کشورها در تنش‌هایی که ایجاد شده و همچنان ادامه دارد همچون متحدی ترسان و ناتوان و گروگان شرایط با بی میلی و به اجبار در کنار غرب باقی مانده اند.

به این ترتیب نه بهبود زندگی بسیاری از مردم امریکا، نه کاهش نفرت از آن در جهان و نه خواست کشورهایی که سود فراوانی به آن میرسانند هیچکدام در ارزیابی منافع ملی جایگاهی برجسته در امریکا  ندارند و از این نظر رفتار آمریکا در برابر اسرائیل در واقع بسیار پرسش برانگیز تر از کمکهای اتحاد شوروی به کشورهای دیگر است که غرب آن را برآمده از "ملاحظات ایدئولوژیک" و خود را فارغ از آن اعلام می کرد.

آیا رفتار غرب و امریکا رفتاری بر مبنای همان تصور عمومی از منافع ملیست یا اینکه درک دیگری نیز از منافع ملی در حاکمان این کشورها وجود دارد؟ آیا سیاستهای حکمرانان غرب در خاورمیانه مبتنی بر درک متفاوتی از منطقه و اینده است؟ آیا می توان میان این شکل از تعریف منافع ملی که بر مبنای ارزو یا پیش بینی های دراز مدت استراتژیک است با ایدئولوژی تفاوتی قائل شد؟

پاسخ قابل قبول آنست که حاکمان آمریکا منافع ملی را نه همچون بیشتر مردم جهان که در چهارچوب تصوری از آینده و اهداف استراتژیک خود بررسی میکنند که خود نمی‌تواند جدای از ایدئولوژی باشد هر چند با این تفاوت که درباره ایدیولوژی غرب سخنی گفته نمیشود.

سیاستهای شوروی و کمونیستها  آنچنانکه بدرستی گفته می‌شد بر آمده از یک ایدئولوژی و درک از نقش خود در جهان و اینده ای عادلانه بود که در مورد آن نه تنها سکوت  نمیشد که برعکس و با اطمینان از یافتن همراهان و همدلان به شدت تبلیغ میشد و در عمل هم همدلان و همراهان بسیاری داشت. ولی شواهد نشان می دهد که بر خلاف تبلیغات انجام شده آمریکا و غرب هم دارای ایدئولوژی و تصوری از نقش خود در حال و آینده و چگونگی ایفای این نقش هستند هر چند در مورد آنها به روشنی سخن نمی‌گویند. بعبارت دیگر فرق شوروی و آمریکا این نبود که یکی متکی به ایدئولوژی بود و دیگری نبود. بلکه یکی ایدئولوژی خود را بیان و آن را تبلیغ می کرد و دیگری درباره ایدئولوژی خود بطور رسمی سکوت کرده و می کند. به این ترتیب منظومه ایدئولوژیکی شکل گرفته که می تواند از روشنفکر غربگرایی را که ملت خود را تحقیر می کند و به برتری آمریکا و غرب ایمان آورده جلب کند تا عقب مانده ترین قشرهای اجتماعی که خود را در حال اجرای یک ماموریت تاریخی برای پاک کردن سرزمین مقدس از کفار ونزدیک تر کردن اخرالزمان می بینند. در واقع آمریکا بجای تبلیغ یک ایدئولوژی خاص یک منظومه ایدئولوژیک را تبلیغ می کند که همه اجزای آن در حول یک مفهوم به یکدیگر پیوند خورده اند و آن برتری آمریکا یا انسان امریکایی بر بقیه جهان و دیگر انسانهاست. این برتری می تواند شکل نژادی، تاریخی، مذهبی، اعتقاد به رسالت ترویج دموکراسی و حقوق بشر از طریق زور، به ماموریت تاریخی انسان مسیحی یا یهودی برای نزدیک تر کردن اخرزمان از طریق کشتار و برده کردن دیگران، به وظیفه حفظ نظم بین المللی از طریق موشک و ناوهواپیمابر و هر شکل دیگری از ایدئولوژی باشد که وظیفه آن قبولاندن برتری آمریکا به مردم آمریکا و دیگران است.    

در این دوره از گفتگو ها تلاش خواهیم کرد اسکلت این منظومه ایدئولوژی امریکایی را با استخوانهای پراکنده و پوشیده در خاک بازسازی کنیم و در پرتو آن رویدادهای اخیر جهان را بازبینی کنیم.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 915  - 4 بهمن 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت