"حومه سرخ" در فرانسه تبدیل شد به مرکز " شورش و خشونت" |
شورش در حومه پاریس که بدنبال کشته شدن یک نوجوان الجزایری بدست پلیس در حومه پاریس آغاز شده بود، بتدریج شکل خشونت باری به خود گرفت و به دیگر شهرهای فرانسه و حتی برخی دیگر از کشورهای اروپایی مانند سوئیس و بلژیک گسترش یافت. مطابق آماری که تا روز شنبه منتشر شده بود بیش از ۱۳۰۰ تن بازداشت شده بودند، ۳۵۰ پلیس زخمی، ۱۳۵۰ اتومبیل سوخته، ۲۶۶ ساختمان آتش گرفته، ۳۱ کلانتری، ۱۶ محل استقرار پلیس محلی، ۱۱ پادگان ژاندارمری، و دهها مغازه مورد حمله و غارت قرار گرفته است. اکنون در حومه پاریس و بسیاری از شهرها فرانسه مانند استراسبورگ، مارسی، بوردو، اردش، دیژون و ... حکومت نظامی اعلام شده، مغازه ها از ساعت شش و نیم و قطار و مترو از ساعت ۹ تعطیل می شوند. مقامات فرانسه خسارات حاصل از این شورش را بالای یک میلیارد یورو عنوان کرده اند. هرچند بدیهی است که خود دولت و عناصر حکومتی در پشت صحنه بسیاری از آتش سوزی ها و ویرانگری ها قرار دارند. این شورش دو مسئله را مطرح می کند. اول دلایل شورش. دوم شکل خشونت آمیزی که به خود گرفته است. دلایل شورش در افزایش نارضایتی عمومی برآمده از نژاد پرستی، از بین رفتن خدمات عمومی، نابودی عمدی نظام بهداشتی، افزایش قیمت ها و هزینه های خانوار بویژه در پی افزایش مخارج نظامی حاصل از جنگ ناتو با روسیه در اوکراین، بیکاری، بی آیندگی و مشابه آنهاست. به بحران باید افزود خشم ناشی از عدم اصلاحات و بی توجهی به خواست های مردم که نمونه آن تظاهرات مسالمت آمیز میلیونی برای لغو قانون بازنشستگی بود. کاملا روشن بود که حاصل این بی توجهی به طرح مسالمت آمیز خواست ها به طرح آنها به شکلی دیگر یعنی خشونت آمیز خواهد انجامید. با اینحال این اولین بار نیست که دولت فرانسه افکار عمومی را نادیده می گیرد. پیشتر نیز در سال ۲۰۰۵ زمانی که مردم فرانسه به رفراندم قانون اساسی اروپایی رای منفی دادند حکومت نتایج این رفراندم را نادیده گرفت و برنامه سرمایه داری حاکم بر آن کشور برای پیشبرد اروپای وابسته به آمریکا را دنبال کرد. خشونت آمیز شدن روزبروز بیشتر جنبش های اعتراضی در فرانسه ریشه درازمدت دارد و حاصل گزینش سرمایه داری حاکم بر فرانسه از نزدیک به چهل سال پیش بدینسو و از دهه های هفتاد و هشتاد میلادی است. در آن زمان حومه پاریس که اکنون کانون اعتراض های خشونت آمیز است محل استقرار کارخانه ها و زندگی کارگران آنها بود و به "حومه سرخ" و سنگر حزب کمونیست فرانسه معروف بود. تمام شهرداری های حومه های کارگر نشین پاریس در اختیار این حزب بود که در انتخابات ریاست جمهوری 1972 بیش از 22 درصد رای آورد. سرمایه داران و حکومت فرانسه برای پایان دادن به این وضع تصمیم به انتقال صنایع از حومه پاریس و بعدها از فرانسه گرفتند. صنایع پاریس به شهرهای دیگر و بعدها به چین و آسیای جنوب شرقی و هند و بنگلادش منتقل شد. سندیکاهای کارگری مورد هجوم قرار گرفتند. رهبران سندیکایی یا اخراج شدند یا آنها را ناگزیر به انجام کارهای پست و خارج از صلاحیت و تخصص خود کردند تا خود استعفا دهند. بعدا توهم اینکه می توان صنایع کاربر و نیازمند کارگر را به خارج از فرانسه انتقال داد و فقط واحدهای پیشرفته را که تولیداتی با ارزش افزوده بالا دارند در داخل نگاه داشت نیز به این روند دامن زد. این برنامه با این پندار توام بود که کشورهایی مانند چین و هند در همان سطح صنایع کاربر باقی می مانند و انحصار فن اوری های پیشرفته در دست غرب باقی خواهد ماند، توهمی که به سختی شکست خورد. آن کشورها نیز توانستند خود به بالاترین سطوح فناوری دست پیدا کنند و نه تنها صنایع کاربر فرانسه و اروپا را در اختیار گیرند بلکه آنها را در صنایع پیشرفته و دارای ارزش افزوده بالا نیز پشت سر گذارند. بنابراین، این گمان که می توان با انتقال صنایع کاربر هم مشکلات اجتماعی و کارگری و نمایندگی سیاسی کارگران را حل کرد و هم سود فوق انحصاری العاده صنایع پیشرفته را در اختیار داشت که به کمک آن بتوان سطح رضایت عمومی را در حدی بالا نگه داشت همگی شکست خورد. البته این سیاست ها در آغاز از نظر گردانندگان آنها موفق بود یعنی توانست زیر پای حزب کمونیست فرانسه را خالی کند و به قدرقدرتی آن در حومه پاریس خاتمه دهد، که خود همراه با چرخش این حزب به سمت جلب طبقه متوسط گردید که همراه با اعتراض و انشعاب های متعدد در داخل آن شد. ولی نتیجه مقابل آن شد که این حومه پاریس از یکسو از محلات کارگری و منضبط تبدیل شد به محله های فقرا و بیکاران و فرزندان و نوه های خارجی هایی که سیاست های دولت فرانسه آنها را طرد کرده بود و از سوی دیگر فاقد نمایندگی حزبی مانند حزب کمونیست فرانسه بود که اعتراض و طغیان آنها را در مسیری مسالمت آمیز و هدفمند و دارای آینده جهت دهد. "حومه سرخ" که از طریق انتخابات خواسته های خود را اعمال می کرد در طی چند دهه به حومه فقیر و بی آینده ای تبدیل شده که دیگر نمایندگی سیاسی خود را هم ندارد و جز خشونت راهی برای بیان خواست های خود نمی شناسد. حکومت فرانسه البته این وضع را ترجیح می دهد چون فکر می کند که این قبیل شورش ها درست بدلیل آنکه فاقد نمایندگی سیاسی است بی آینده است و دیر یا زود تمام می شود، در حالیکه امکان دادن به بیان سیاسی آن می تواند صحنه سیاسی کشور را دستخوش دگرگونی های بنیادینی کند که با منافع سرمایه داران و طبقه حاکمه فرانسه در تقابل است. اما موثر بودن این رویکرد در شرایطی ممکن است که جایگزینی برای وضع کنونی وجود داشته باشد که وجود ندارد. یعنی تکرار و نزدیک شدن مداوم دوره اعتراض ها می تواند پیچ و مهره های حکومت و جامعه فرانسه را که همین امروز نیز بسیار شل شده را بیش از این شُل کند. در این شرایط برخی از بازگرداندن صنایع به فرانسه به عنوان راه حل بحران و بیکاری و نارضایتی صحبت می کنند ولی این راه حل یعنی گسترش دوباره طبقه کارگر و بازگشت به همان پیامدهایی که برای فرار از آن راه صنعت زدایی انتخاب شد. به این ترتیب شورش در فرانسه و جنبه خشونت آمیزی که به خود گرفته هر دو نتیجه گزینش حکومتی است، حکومتی که الت دست منافع مشتی کلان سرمایه دار است که منافع خود را بر منافع مردم فرانسه و آینده آن کشور ترجیح می دهند. این شورش در این مرحله، دیر یا زود، فروکش خواهد کرد ولی پیامدهای درازمدتی را در جامعه فرانسه بر جای خواهد گذاشت. فرانسه نیز بدون داشتن مواد خام، محروم از استعمار افریقا، با نابود کردن صنایع ملی و ... مانند بقیه جهان راهی ندارد که خود را از آمریکا جدا کند و به اتحاد چین و روسیه و بریکس و شانگهای بپیوندد. تقاضای ماکرون برای حضور در اجلاس آینده بریکس در افریقای جنوبی که با مخالفت روسیه روبرو شده نشان از آگاهی آنان از تنگنایی است که در آن قرار گرفته اند و فشار روسیه برای آنکه فرانسه تکلیف خود را روشن کند. تا آن زمان و تا گرفتن یک تصمیم قاطع جز تناوب شورش ها و خشونت آمیز شدن بیشتر آنها و خسارات بیشتر راهی دیگر در برابر این کشور وجود ندارد. درباره بازتاب این شورش در ایران باید جداگانه سخن گفت.
تلگرام راه توده:
|