راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرمقاله 890

3 ضلع نظریه آقای ظریف

یعنی جنگ و فروپاشی ایران!

  

دکتر جواد ظریف، وزیر سابق امور خارجه ایران، اخیرا در خانه اندیشمندان ایرانی با اسپانسوری روزنامه دنیای اقتصاد و اکوایران و اتاق بازرگانی سخنرانی کرد. این سخنرانی که تماما تحت تاثیر آشکار شدن چشم انداز شکست ناتو در اوکراین قرار داشت، به دو بخش تقسیم می شد. در یک بخش آقای ظریف از آمریکا و غرب فاصله گرفت و گفت:

- آمریکایی ها پس از فروپاشی شوروی دچار توهم پیروزی شدند،

- این توهم برای جهان هزینه هایی سنگین بدنبال داشت،

- ماموریت آمریکا برای برقراری سلطه بر جهان شکست خورد و آمریکایی ها همه جنگ هایی را که به راه انداختند باختند،

- باید در سیاست خارجی مان مخالفت با سلطه آمریکا را مد نظر قرار دهیم،

- قرارداد راهبردی ایران با چین و قرارداد راهبردی با روسیه در زمان وزارت ایشان تدوین شده است،

- با روسیه ستیزی مخالف است و ۲۸ سفر به روسیه داشته است،

- حتما باید محکم ترین روابط را با چین داشته باشیم که شریک اول تجاری ۱۵۰ کشور جهان است،

- عده ای هنوز با ذهنیت جنگ سرد به جهان نگاه می کنند،

- سیاست خارجی ایران باید دارای بعد آرمانی و حامی مستعضفان جهان باشد چنانکه سیاست خارجی آمریکا هم اینچنین است و ...

همه این فرازهای سخنرانی ایشان متاثر از آشکار شدن چشم انداز شکست غرب و آمریکا و ناتو در جنگ اوکراین است.

آقای ظریف در بخش دوم سخنرانی خود به نظریه پردازی درباره دلایل ضرورت سازش و عقب نشینی ایران در برابر آمریکا پرداخت که در واقع بخش اصلی سخنرانی ایشان همین بود و در اینجا قصد بررسی آن را داریم.

پایه این نظریه پردازی ایشان بر دو مفهوم نگاه "امنیتی" و "امنیتی سازی" قرار داشت. آقای ظریف می گوید: "آمریکا از سال ۲۰۰۴ به بعد از حوزه امنیت وارد حوزه امنیتی سازی شد... دلیل اصلی این که من مسئله هسته‌ای را بازی امنیتی سازی می‌دانم و نه امنیتی این است که اگر اسرائیل واقعا از ایران نگرانی امنیتی داشت، وقتی در سال ۲۰۱۵ توافقی شد که لااقل برای ۱۵ سال برنامه هسته‌ای ایران را عقب می‌انداخت، با آن مخالفت نمی‌کرد... آمریکا نیز به همراه اسرائیل این کنش امنیتی‌سازی را از سال ۲۰۰۴ به کنش اصلی خود تبدیل کرد."

براساس این استدلال، آمریکا و اسراییل از ایران نگرانی امنیتی ندارند و در واقع دارند یک بازی امنیتی سازی با ایران می کنند و ایران باید بفهمد و در دام این بازی نیفتد. چگونه؟ با نشان دادن اینکه برنامه هسته ای ندارد و تهدیدی برای امنیت غرب نیست!

این سخن اگر از دهان وزیر امور خارجه آمریکا و اسرائیل بیرون می آمد قابل فهم بود، نه از زبان وزیر خارجه ایران. اینکه آمریکا از ما نگرانی امنیتی ندارد آیا کشف خاصی است که نیاز به نظریه پردازی آقای ظریف داشته باشد؟ ما چه خطری برای امنیت آمریکا که چند هزار کیلومتر از ما فاصه دارد می توانیم داشته باشیم؟ ایران هسته ای برای آمریکایی که حداقل ۴۰۰۰ کلاهک هسته ای دارد می تواند خطر امنیتی باشد؟

بنابراین، بحث بر سر این نیست که آمریکا یا اسرائیل از ما نگرانی امنیتی دارند یا ندارند، بحث بر سر این است که ما از آنها نگرانی امنیتی داریم. راهبرد نظامی و قدرت دفاعی و صنعت هسته ای ما براساس نگرانی های امنیتی ما تعیین می شود نه براساس نگرانی امنیتی داشته یا نداشته آمریکا یا اسرائیل. این حداقل را کسی که زمانی وزیر خارجه ایران بوده باید بداند.

آقای ظریف برای جبران ضعف این نظریه، یک نظریه ضعیف تر را مطرح می کند و آن اینکه "جنگ بعنوان ابزار سیاست خارجی کارآمدی خود را از دست داده است".

مضحک اینجاست که ایشان مبنای این از بین رفتن کارآمدی جنگ را به "واقع بینی" سیاسی بیانیه وزرای خارجه فرانسه و آمریکا در سال ۱۹۲۸ وصل کرد، یعنی زمانی که پس از این "واقع بینی" جنگ دوم جهانی حداقل ۵۰ میلیون که 27 میلیون آن قربانیان شوروی سابق بودند کشته روی دست جهان گذاشت. منظور از این "واقع بینی" آن است که چون جنگ کارآمدی خود را از دست داده، پس آمریکا نمی خواهد با ایران جنگ کند و حتما براین اساس ما هم نباید نگرانی داشته باشیم و قدرت دفاعی خود را تقویت کنیم.

پایه این نظریه پردازی بر مخلوط کردن یک "گرایش" درازمدت با "واقعیت" موجود قرار دارد. اینکه جنگ می رود که کارآمدی خود را از دست بدهد بعنوان یک گرایش درست است. ولی جنگ چرا می رود که کارآمدی خود را از دست بدهد؟ برای اینکه قدرت های متوازنی در جهان شکل گرفته است. جنگ زمانی ابزار کارآمدی می تواند باشد که مقاومت و قدرت های متوازن در جهان وجود نداشته باشند. بنابراین برای آنکه جنگ کارآمدی خود را در "واقعیت" هم از دست بدهد اتفاقا ما باید قدرت دفاعی خودمان را تقویت کنیم نه اینکه سرنوشت کشور و ملت مان را به یک گرایش تاریخی، به یک حکم فلسفی بسپاریم. اگر آمریکا تا به امروز به ایران حمله نکرده یا نمی کند بدلیل حکم فلسفی آقای ظریف نیست، بلکه به این دلیل است که توازن قوا در منطقه خلیج فارس، قدرت دفاعی که ایران برای خود بوجود آورده، پیوندهای استراتژیک ایران و روسیه، مناسبات چین با ایران و کشورهای منطقه خلیج فارس، فشار هزینه های نظامی و افکار عمومی و ... امکان یک پیروزی فوری و قطعی را برای آمریکا در جنگ با ایران مبهم کرده است. اگر غیر از این بود آمریکا یک لحظه هم در تبدیل کردن سرنوشت ما به عراق و لیبی و سودان و سومالی و افغانستان تردید نمی کرد. درست برخلاف آنچه آقای ظریف می خواهد بگوید، برای آنکه جنگ آمریکا علیه ایران ناممکن و ناکارآمد و در نتیجه از آن منصرف شود باید قدرت دفاعی ما تقویت شود.

تا اینجا آقای ظریف استدلال می کند که چون آمریکا از ما نگرانی هسته ای ندارد پس ما هم به صنعت هسته ای نیاز نداریم. چون گویا جنگ کارآمدی خود را از دست داده پس به قدرت دفاعی هم نیاز نداریم. استدلال سوم آقای ظریف این است که جهان نه وارد دوران چند قطبی، بلکه وارد دوران "پساقطبی" شده است. یعنی هیچ قطب مسلطی در همه عرصه ها وجود ندارد. آمریکا  فقط از نظر نظامی تا چندین دهه دیگر همچنان قطب مسلط خواهد بود نه در همه عرصه ها. نتیجه؟ جهان به سمت روابط شبکه ای می رود. نتیجه؟ ایران نیاز ندارد و نمی تواند با روسیه و چین روابط استراتژیک داشته باشد، بلکه در برخی زمینه ها با آمریکا و در زمینه های دیگر می تواند با روسیه یا چین همکاری داشته باشد.

اینکه جهان به سمت دوران "پساقطبی" بعنوان یک "گرایش" می رود - و نه بعنوان واقعیت موجود- درست است. به همین دلیل هم بارها گفته ایم که روسیه و چین امپریالیست نیستند و نمی توانند در آینده هم باشند چون جهان به سمت چنان موازنه قدرت هائی در حرکت است که در آن قدرتهای جدید امپریالیستی نمی توانند شکل بگیرند. ولی این به معنای آن نیست که امپریالیستهای آمریکایی و اروپایی در جهان فعلی وجود ندارند و برای حفظ هژمونی و تسلط خود در جهان کنونی کوشش نمی کنند. این امپریالیستها وجود دارند و برای حفظ این هژمونی فقط در این بیست ساله اخیر حدود هشت جنگ به راه انداخته اند و تمام منطقه خاورمیانه و آسیای غربی و بخشی از آفریقا را به آتش کشیده اند. از جنگ آنها در اوکراین سخن نمی گوییم. آنها نه تنها برای حفظ این هژمونی از هیچ جنگ و جنایتی رویگردان نیستند بلکه به صراحت جهان را به آستانه جنگ جهانی سوم کشانده اند. برخلاف نظریه پردازی های تخیلی آقای ظریف امروز مردم جهان در خطر و وحشت جنگ جهانی سوم و نابودی کل بشریت قرار دارند و نیاز به برقراری نیرومندترین اتحادها برای جلوگیری از آن وجود دارد.

همچنین می توان از آقای ظریف خواست که یکی از آن "رابطه شبکه ای" و همکاری را که ما می توانیم با آمریکا داشته باشیم بیان کند تا برویم همکاری کنیم و اگر چنین امکانی وجود دارد چرا ایشان در زمان وزارت خود انجام نداد و چرا همان برجام را آمریکایی ها پاره کردند؟ چیزی بنام همکاری با ایران برای آمریکا معنا ندارد. آمریکا تسلیم بدون قید و شرط می خواهد. هر همکاری، هر معاهده و هر سندی را به محض آنکه احساس کند اندکی قدرتش کمتر شده و یا قدرت حریف بیشتر شده زیر پا می گذارد. مانند شرکت های نفتی آمریکایی که پس از انقلاب از ایران برد، مانند تمام قراردادهایی که با اتحاد شوروی داشت و پس از فروپاشی آنها را زیرپا گذاشت یا همین قرارداد برجام که وقتی احساس کرد می تواند به هدف بزرگ تری برسد آن را پاره کرد. 

جهان می تواند وارد دوران پساقطبی شود، اگر قدرت ها و کشورهایی که خواهان مهارهژمونی امپریالیستی آمریکایی هستند قدرت دفاعی خود را تقویت کنند و با یکدیکر محکمترین اتحاد را داشته باشند. همین امروز اگر چین و روسیه متحد یکدیگر نباشند، آمریکا قدرت آن را دارد که آنها را جدا جدا وارد جنگ و خونریزی های طولانی کند. ما برای اینکه بتوانیم این دوران را پشت سر گذاریم، بیش از روسیه و چین که متحد هم شده اند، نیاز به اتحاد با آنها داریم. رابطه شبکه ای و همکاری با آمریکا در شرایط کنونی ضلع سوم نظریه پردازی های تخیلی آقای ظریف است که مجموع آنها جز خلع سلاح و فراهم شدن زمینه فروپاشی ایران در یک حمله نظامی، نتیجه دیگری ندارد.

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 890  -  4 مرداد 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت