گره مشکلات مردم بدست یک دولت ملی و مقتدر باز می شود! |
ناصر همتی رئیس بانک مرکزی در دوره حسن روحانی و نامزد انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ اخیرا در کلاب هاوس گفت: ایران دو راه بیشتر ندارد. یا کمونیسم اسلامی یا لیبرالیسم امریکایی (نقل به مضمون). صحبت در اینجا بر سر این نیست که آقای همتی همچنان در فضای انتخابات ریاست جمهوری دوران ماقبل جنگ اوکراین زندگی می کند و متوجه نشده که دنیا تغییر کرده و الویت های سیاست داخلی ایران نیز در این جهان تازه دگرگون شده است. سخن بر سر آن است که اصل نکته ایشان با توضیحاتی می تواند درست باشد. دو راهی کمونیسم اسلامی یا لیبرالیسم امریکایی چیز جدید یا کشف اقای همتی نیست. از اغاز انقلاب این دوراهی مطرح بود. در دهه اول انقلاب شخص ایت الله خمینی و میرحسین موسوی نخست وزیر وقت نماینده کمونیسم اسلامی معرفی می شدند. از دهه دوم و با در پیش گرفتن برنامه تعدیل ساختاری و تغییر ماهیت اصل ۴۴ قانون اساسی عمدتا هاشمی رفسنجانی بعنوان نماینده خط لیبرالیسم امریکایی در جامعه معرفی گردید. اما واقعیت ان است که نه خمینی و موسوی کمونیست بودند و نه رفسنجانی امریکایی. بحث بر سر دو خط اقتصادی و اجتماعی است. یک خط که گرایش ان بطور عمده در جهت استقرار یک دولت مقتدر و ملی است و در این مسیر تامین منافع توده های وسیع مردم است را ناگزیر می داند و آن را راه درست و ممکن پیشرفت صنعتی و اقتصادی و اجتماعی می داند که مخالفان این راه به آن "کمونیسم" می گویند، صرفنظر از اینکه گوینده و هوادار این راه آیت الله باشد یا مهندس یا اقتصاددان. راه دیگر ایجاد و حفظ یک دولت ضعیف و وابسته هم از نظر داخلی و هم از نظر خارجی است و راه آن باز گذاشتن دست سرمایه داران و سیستم تولید ثروتمند است که آن را مسیر توسعه معرفی می کند. این راه خود را لیبرال یا بقول آقای موسی غنی نژاد "آزادیخواه" (منظور آزادی استثمار و وابستگی است) معرفی می کند. نام گذاری کمونیسم و کمونیسم اسلامی هم جزیی از جنگ ایدئولوژیک میان این دو گرایش است. بنابراین سخنان آقای همتی یا غنی نژاد کشف تازه ای نیست و یک ماجرای چهل و چند ساله است که از آغاز انقلاب شروع شد. آن زمان که حزب توده ایران فعالیت علنی در ایران داشت این را به این حزب نسبت می دادند و می گفتند توده ای ها نفوذ یا بقول معروف "القا ایدئولوژی" کرده اند و خط کمونیسم ملهم از حزب توده ایران است. نورالدین کیانوری دبیر اول وقت حزب چهل سال پیش دربرابر کسانی در حکومت که خود را مدافع منافع زحمتکشان می دانستند و تصور می کردند اگر فعالیت حزب توده ایران محدود شود دیگر تهمت کمونیستی به آنها از بین خواهد رفت چنین گفت: "چه حزب توده ايران وجود داشته باشد چه نداشته باشد. چه اصلا حذف بشود، دود بشود به آسمان برود، اصلا در ایران یک نفر هم طرفدار نداشته باشد، هرکسی بگوید من اصلاحات ارضی می خواهم بکنم، به او خواهند گفت توده ای. و این را هم رادیو صدای امریکا خواهد گفت، هم بی بی سی، هم ضدانقلاب ایران خواهد گفت و هم آن بخشی از مسلمانان که خودشان را خیلی خیلی مسلمان معرفی می کنند و حتی در داخل روحانیت." (حکم تاریخ به پیش می رود – خرداد ۱۳۶۰) هر کس در ایران بگوید من می خواهم دولت را قوی کنم، خدمات اجتماعی به مردم ارائه دهم، اجازه ندهم که چند سرمایه دار و خام فروش سرنوشت ملت را در دست داشته باشند، می خواهم بانک های خصوصی را تعطیل کنم یا تحت ضابطه در بیاورم، می خواهم صادرکنندگان مواد خام را مجبور کنم که ارز حاصل از صادرات را برگردانند، یا اصلا صدور مواد خام را تحت کنترل دولت دراورم و سود ان را بجای آنکه به جیب عده ای خاص برود که آن را به حسابهایشان در بانک های کانادا و اروپا و آمریکا منتقل کنند، میان جامعه و مردم تقسیم کنم به او می گویند توده ای. حتی اگر در همان زمان هم بگویند که حزب توده ایران به تاریخ پیوست، کمونیسم به موزه ها رفت، فرو پاشید، نابود شد، ورشکست شد، ... همانها نفر اول هستند که یاد کمونیسم نابود شده می افتند. بنابراین، سخنان امثال اقای همتی یا غنی نژاد هم درست است و هم نادرست و هم شانتاژ. درست از این جهت که جمهوری اسلامی باید انتخاب کند. شترسواری دولا دولا نمی شود. نمی شود هم صحبت از جبهه شرق کرد، هم دنبال جایگاه مقتدر در جهان بود، هم سرنوشت مردم و کشور و جامعه و اقتصاد را بدست اتاق بازرگانی و صاحبان بانک های خصوصی و پتروشیمی ها و اینها داد. جمهوری اسلامی باید بداند به محض اینکه به منافع اینها کوچکترین لطمه ای بخواهد وارد شود شانتاژ چماق کمونیسم بلند خواهد شد و آماده آن باید باشد. اینکه اجازه داده نشود چند فرد و شرکت خام فروش اقتصاد یک کشور را تحت کنترل خود درآورند و هشتاد میلیون تن را به گروگان بگیرند نامش کمونیسم نیست. خود دولت انگلستان اولین کشوری بود که کمپانی هند شرقی را تصاحب کرد، یا شرکت نفت دارسی را از چنگ او دراورد و ملی کرد و اجازه نداد یک فرد بنام دارسی صاحب امتیاز نفت ایران باشد. اینها اولین گام های یک دولت ملی برای کنترل اقتصاد کشور و حضور قدرتمندانه در عرصه جهانی است. هنوز از اینها تا کمونیسم به معنای پایان استثمار انسان از انسان صدها فرسنگ فاصله است. یکی از دلایل آنکه این اقدامات اولیه ای که هر دولت ملی در ایران باید انجام دهد بعنوان کمونیسم معرفی می شود همان است که اجازه داده نشده که مردم بدانند کمونیست ها یا طرفداران راه رشد غیر سرمایه داری چه پیشنهاداتی دارند. اگر فضای سیاسی بر روی هواداران راه رشد غیر سرمایه داری و سمتگیری سوسیالیستی باز بود این شانتاژ ها بی رنگ می شد و کمتر خریدار داشت. ولی فضای بسته به امثال غنی نژاد و همتی و مافیا و هلدینگ رسانه ای غربگرایان و دلار زده ها امکان داده دوغ و دوشاب را قاطی کنند و دوراهی کمونیسم اسلامی و لیبرالیسم آمریکایی را دربرابر حکومت قرار دهند، در حالیکه دوراهی واقعی کنونی، نه میان کمونیسم و لیبرالیسم، بلکه میان ایجاد یک دولت مقتدر ملی (بویژه دربرابر صاحبان سرمایه)، در مقابل یک دولت ضعیف دربرابر صاحبان سرمایه است.
تلگرام راه توده:
|