راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دیدار و گفتگوی

طبری و هدایت

  

سال‌های پایانی دهه 1320 که همزمان است با سرکوب حکومت خود مختار آذربایجان و تعقیب و ممنوعیت حزب توده ایران و پیگرد روشنفکران، محدود شدن آزادی مطبوعات و میدان داری گروه‌های شبه فاشیستی با چوب و چماق، نوعی رخوت و نا امیدی بر جامعه حاکم شد. این ناامیدی بسرعت ادبیات ایران را هم در نوردید. دراین دوران انواع تخیلات رخوت گونه درجامعه جریان یافت و حکومت نیز آگاهانه بر آن دامن زد. حکومت می‌خواست قدرت خویش و اصلاح ناپذیری را به مردم نشان دهد. شیوع ناامیدی درجنبش کارگری و مبارزاتی چپ ایران تا کودتای 28 مرداد ممکن نشد، اما در جنبش دانشجوئی و روشنفکری ایران تاثیرات خود را گذاشت.

درسال‌های یاد شده، کسانی که به حق و یا ناحق نام ونشانی در جامعه یافته بودند، پرچمداراین کارزارمنفی بافی شدند. کارزاری که ادبیات مترقی و مبارز را از صحنه خارج ساخته و خون سرد و صورتی " پوچی"، " ناامیدی" و "یاس کافکائی" درشعر و داستان ایران روان شد.

پس از کودتای 28 مرداد این کارزار تشدید شد و غرب ستیزی، تمدن ستیزی، سنت پرستی و صنعت گریزی جانشین استعمارستیزی، استثمار ستیزی و امپریالیسم ستیزی شد و سرانجام نیز، این گوژپشت غیرقابل تحمل، ازمکه و کعبه و برخی محافل مذهبی سردرآورد و " خسی" شد در" میقات" جلال آل احمد!

صادق هدایت شریف ترین قربانی مرحله نخست (پیش از 28 مرداد) این فاجعه بود و بوف کور او حاصل همان عرفان کافكايی است که رواج یافت و اکنون نیز عمدتا همین اثر صادق هدایت در جمهوری اسلامی ترویج و به اشکال مختلف تبلیغ می‌شود تا حاجی آقا، علویه خانم و ولنگاری و دهها اثر تاریجی و اجتماعی هدایت که سراپا جوش و خروش و تهییج و تحول است پشت آن پنهان بماند.

جلال آل احمد میوه تلخ دوره دوم این درخت کج و آفتاب ندیده بود، میوه ای که هنوز ارتجاع مذهبی ایران آن را به روشنفکران ایران تعارف می‌کند!

زنده یاد احسان طبری در کتاب خود بنام "خدمت و خیانت روشنفکران" در باره همین دوران چنین می نویسد.

«تاریخ بشرتا امروز، تاریخ مبارزه بوده است. توده‌ها درمبارزه خود برای تاریخ از پیش معین شده پیکار نمی کنند. حرکت جامعه را بطورکلی قوانین تکاملی معین می‌نماید، ولی شکل این حرکت را نمی توان بدرستی و در جزئیات آن پیش بینی کرد.»

طبری سپس از دیدار و گفتگوی انتقادی خود با صادق هدایت، برای دور کردن او از یاس و ناامیدی، مقاله ای  را در کتاب خود می گنجاند. در این مقاله، طبری نام هدایت را "روشنفکر مایوس" گذاشته است:

 

«طبری به هدایت: فایده یک چیزنسبی است. هدف انسان همیشه فراتراز دست یابی او با این نسبی بوده است. یک فرد مبارز وقتی وظایف خود را دراصلاح جامعه خوب انجام داد، همیشه از خود رضایت دارد.

روشنفکرمایوس- آنچه که شما پیشنهاد می‌کنید یک عمل مخالف با غرایز بشری است، اصولا طرز برخورد به قضایا نزد همه یکسان نیست. روح ما درمقبره خود می‌تواند از دریچه‌های گوناگون به دنیا نگاه کند. خیلی چیزها دیدم که از دورجالب بود و مرا گیج کرد و بسمت خودش کشید. ولی وقتی  نزدیک رفتم، مجبورشدم ازتعفن آن فرار کنم. همه چیز افسانه است. آزادی، عشق، اجتماع، عدالت، همبستگی، پیشرفت، ترقی، تعالی. این کلمات برای من عروسک‌هائی است که بشر شکم آنها را از بدجنسی و تقلب خود پرکرده است.

 طبری: شما دریک مالیخولیای شاعرانه گم شده اید. وقتی انسان مایوس و عصبانی است، حوصله ندارد منطقی، خونسرد و بیطرف فکرکند. افکارهر قدر با حالت روحی شخص جور باشد آنها را بهترمی پذیرد. برای آدمی که خود را در جنگ زندگی شکست خورده تصورمی کند، این تمایل که "اصولا لغو و هجواست" قوی است. افکار شما مجموعه ای از آن افکار انحطاطی است که در دنیای کهنه، دنیای زوال یابنده این اواخر گل کرده است. فلسفه "آلبر کامو" و "ژان پل سارتر" و یا هذیان‌های تلخ "کنالی"، نویسنده انگلیسی و این قبیل افکار همه از یک چیز سرچشمه می‌گیرد وآن اینست که نظام جامعه کنونی بهم خورده، شیرازه آن از هم پاشیده و فقط آن کسانی که راه یک نظام بهتر و عالی تری، راه فردائی را یافته اند خوش ببینند و الا تمام کسانی که به راه دیگری عقیده ندارند و درحصار امروز محبوس مانده اند، چون در اطراف خود جز بیهودگی وهرج ومرج نمی بینند، به "اصالت بیهودگی وهرج و مرج" معتقد می‌شوند. این افکارانعکاس حقیقت نیست، بلکه انعکاس وضع زمان است. انعکاس یک واقعیت موقتی است. افسوس که زندگی در واقعیت کنونی اش همین است و باید برای بهترکردن آن کوشید. درحوصله ما و در قدرت ما نیست که آن را بکلی عوض کنیم، ولی وظیفه "انسان با شعور بودن" در اینست که آن را، ولو کمی هم باشد، بالاخره عوض کند. این وظیفه انسان با شعوراست.

روشنفکر مایوس-  من از این تعبیر شما چیزی نمی فهمم- هیچ فکرنمی کنم که انسان حالت ترقی یافته حیوان باشد. من بکلی این تئوری را علیرغم تمام قوانین تحول و تکامل زیر و رو می‌کنم. انسان نوع تنزل یافته حیوان است. شما نگاه کنید در دنیای حیوانات زندگی بصورت یک نظام مرتب اداره می‌شود. درخانواده میمون‌ها، در گله آهوها، درلانه مورچه‌ها، درکندوی زنبورها از این قبیل رسوائی‌ها وجود ندارد. انسان بعنوان یک موجود زنده بسیار احمق تر، مبتلاتر، توسری خورده تر، گیج و گول تر ازپست ترین حیوانات است. این تکامل نبود، تنزل بوده.

طبری: شما حقیقتی را پیدا کرده اید، ولی آن را وارونه تعبیرمی کنید. درست است که دنیای حیوانات را غرایز حیوانی بطورمنظم اداره می‌کند و درست است که در دنیای انسان نقش غریزه کم شده و ملکه دماغی نیرومندتری که تازه در حال نشو و نماست، بنام عقل بروزکرده و آن نظام گذشته بهم خورده ولی از آن اینطور نباید نتیجه گرفت که بدبختی بشرنتیجه عقل اوست و عقل نتیجه تنزل غریزه است. حاجت‌های زندگی بشری بمراتب وسیع تر و بغرنج تر و پیچیده تر از حیوان است. تصورنمی کنم اگر امروز به ما پیشنهاد کنند با تمام شرایط مادی زندگی یک حیوان مشغول امرارمعاش شویم، به ما خوش بگذرد و خودمان را خوشبخت حس کنیم. محصولات عقل به مراتب عالی تر از محصولات غریزه است. البته تا یک عقل رشد یافته اجتماعی برهمه چیزحکومت کند مدتی تلاش لازم است. این تلاش ناگزیر، در ورای تمایلات من وما انجام خواهد گرفت. هرچه شما به بشریت لعنت کنید و کیش پرستش تمدن حیوانی را رواج دهید، بشریت فضائل خود را بوجود خواهد آورد و بهشت خود را درست خواهد کرد. بدبختی بشر امروزی ناشی از آنست که هنوزعقل واقع بین و درستی را که برای حمایت از تمام مزایای حیاتی او مجهزباشد، برخود حاکم نساخته است. متناسب با هرج ومرج دراقتصاد، یک نوع هرج ومرج درعقل‌ها و در فکرها حکمفرماست. بشر درحالت تهیه دنیای مخصوص خود است و تا آنکه بر روی این مرداب‌های سرد قطبی این قصر بزرگ ساخته شود، کسانی زیاد باید زیر تازیانه بادهای گزنده و در داخل آبهای متعفن و منجمد خفه شوند. صحنه حزن انگیز اینجاست، ولی نمی توان از وحشت کار و کوشش به سرنوشت تلخ تسلیم شد و گفت: چون برای ساختن خانه کار لازم است، من دراین وادی مخوف به زندگی خود ادامه می‌دهم. چنین گفتنی ناشی از تنبلی و تسلیم درمقابل بدبختی است. چنین گفتن ناشی از جمود روح است، خوشبختی را باید درعین سختی‌ها بوجود آورد.

روشنفکرمایوس: خوشبختی! این هم یکی ازکلمات معمائی است که در پشت سرخود هیچ معنای جدی ندارد. من گاه خوشبختی را درعدم اساس وعدم حرکت، در رخوت مطلق و در نشئه‌های سنگین وکرخت کننده جستجو می‌کنم.

طبری: این دیگرعجیب و وحشت آوراست. بیائیم این فلسفه شما را که توصیه منطقی استعمال مواد مخدراست عمومی کنیم. دنیائی خواهیم داشت مملو از موجوداتی که به حالت رخوت یا به گفته شما به حالت جنینی فرو رفته اند. آنوقت حتی کسانی که وسائل ادامه این نشئه را فراهم کنند وجود نخواهند داشت و نشئه شما نیمه کاره خواهد ماند. من خوشبختی را نه در بی فهمی و بی حرکتی، بلکه در تکاپوی شدید فهم و جنبش قوی جستجو می‌کنم. شما نشاط کار، نشاط خلاقیت، نشاط ایجاد و پیشرفت را فراموش می‌کنید. شما برای انحطاط، فلسفه ای درست کرده اید و این کار از آن انحطاط زشت تراست. روشنفکری شما به جای آنکه راهنمای شما و دیگران باشد، طلسم سرگشتگی شما و دیگران شده است. شما باید فکرکنید وایجاد نمائید وبجنبید ومبارزه کنید.

روشنفکر مایوس: مبارزه! مبارزه برای چه؟

طبری: آهنگ کلام شما بکلی عوض شده. حالا وقتی فکرمی کنم می‌بینم تناقضی درگفتارشماست که باید آشکارش کنم. درابتدای صحبت خود می‌گفتید که چرا ما در مبارزه محکم نرفتیم و شکست خوردیم؟ چرا پیگیر و لجوج نبودیم، حالا نه فقط مبارزه، نه فقط زندگی، بلکه تمام فعالیت بشری را مسخره می‌کنید. ما بر سر گورهای خود ناچار باید بکوشیم تا از مفهوم حیات استفاده کنیم . این یک چیز ناگزیراست. ما موجودات زنده هستیم، زندگی در برابر ماست. زندگی برگردن ماست. باید برای آن فکری بکنیم. باید برای روبرو شدن با زندگی مجهز باشیم. افراد بشر درنزاع خود دسته بندی شدند، افکار نزاعی و مبارزه ای پیدا کردند. یک نوع از این افکار متعلق به آن دسته وسیع و بزرگی است که وسائل زندگی را تهیه می‌کند، انواع دیگر آن متعلق به اشکال مختلفه ای ازطفیلی‌هاست که این وسائل زندگی را غصب کرده اند. بالاخره از میان این دودسته باید یکی را انتخاب کرد.

شما درابتدای صحبت خود مطالبی گفتید که فراموش نکرده ام. شما نتایج ناکامی ما را زیاد به رخ ما کشیدید، ولی نخواستید از فوائد کار و مبارزه ما چیزی بگوئید. اگرشما راه دیگری دارید که به نتایج درستی برسد، غیر از آن طرق مالیخولیائی که نه چاره و نه مسکن درد است، بلکه آن را شدیدترمی کند، بیائید از آن راه برویم؛ ولی من غیر از این راهی نمی شناسم. ما، یکبار زمین خوردیم، لباس ما دریده و دست و پای ما شکسته شد. (اشاره به شکست حکومت خودمختاری آذربایجان- راه توده) دشمنان به ما خندیدند و دوستان از پیروزی ما نومید شدند. ولی ناقوس ختم زمانه را نزده اند. ما وقت داریم که دوباره برخیزیم و امیدواریم که دوباره نیرومند شویم و شما که درصف دوستان مبارزه ما را تماشا و تشویق می‌کردید، امروزهیچ وظیفه ای ندارید جز آنکه بگوئید: دراثرخطای خودتان زمین خوردید، ولی تا دیرنشده برخیزید وبرای مبارزه تازه ای آماده شوید.

روشنفکرمایوس: شاید آنچه که شما می‌گوئید درست باشد، ولی من آدم تمام شده ای هستم. از من کاری ساخته نیست و با من هم زیاد گفتگو نکنید. من از این نوری که شما می‌خواهید در تاریکی مانوس و نوازش دهنده من بیاندازید وحشت دارم.

طبری: خواهش می کنم این آخرین سنگر دفاعی خود را رها کنید و از گور تاریک افکارمرده خود بیرون بیآئید. وحشت شما از نور یک ناخوشی است. آینده به خلاقیت شما محتاج است و نسل جوان می‌تواند از دم هنری شما قوت بگیرد. باعث افسوس است که شما نادانسته درمقبره مخوف خود طلسمی درست کنید که ستمکاران جامعه با آن دست و پای جوانان ما را ببندند. طبیعت سرود آفرینش و تکامل می‌خواند. بیائید ما با این سرود طبیعی همآهنگی کنیم. آغوش آینده برای شما گشاده است. با تائیدات شماست که کاروان خسته بشر جان گرفته، راه خود را چابک ترخواهد پیمود. شما دراین گریز از صحنه ازهمه سو زیان زده اید و درهمه جانب زیان کرده اید. تاریخ درباره شما ساکت نخواهد بود و لاقیدی و خنده استهزاء شما مانع قضاوت او نخواهد شد. به آن فلسفه ای پایبند نشوید که مادرش همان احساسات سفله ایست که انگل های اجتماع را پرورش داده و از آن خیانت‌ها و رذالت‌ها زائیده است. به آن فلسفه پایبند شوید که دیوار یاس و جهل را از مقابل آینده برمیدارد و یک چیز واقعا دلبستنی و دوست داشتنی درکره ما بوجود می‌آورد که عدالت نام دارد. بدون یک شک ابلیسی و با ایمان طاهر و بی غشی در این معبد بزرگ عدالت قدم بگذاریم. ایمان ما سرانجام فتح خواهد کرد و ایمان ما سرانجام تحقق خواهد یافت. در این کار نه فقط یک هدف عالی متصوراست، بلکه سکونت روح و رضایت وجدان تامین می‌شود.

روشنفکرمایوس- خوب است به سراغ رسوائی‌های خود بروید. چاره درد را در جای دیگرجستجو کنید. اینجا دشمن شما نخوابیده است. هیچ چیزبرای من از این جملات مشعشع و بی معنای شما نفرت آورتر نیست. اگرمی خواهید اصلاح کنید اول ازمیان خودتان و از خودتان شروع کنید.

 

طبری: من ازسخت ترین توهین شما هم نمی رنجم، زیرا برای شما و احساسات شما فضیلتی قائلم. از عیوب خود هم ‌بی‌خبرنیستم و خود را نیزمانند پیامبری که جز نصیحت گوئی کار دیگری نداشته باشد معرفی نمی کنم. من آن چیزی را گفتم که بنظرم رسید و آنها را حقیقت می‌دانم وبدان پایبندم. دراینکه باید اصلاح را از خود شروع کنیم با شما هم عقیده ام. دراینکه شما "عنصر خطرناکی" نیستید و درعالم خود با آرامش و بیطرفی نشسته اید شک ندارم ولی فقط دردم اینست که چرا سکوت و بیطرفی گزیده اید؟ ما شما را شماتت نمی کنیم. ازشما می‌طلبیم، ما ازشما عیب جوئی نمی کنیم و شما را پند نمی دهیم، فقط می‌خواهیم شما را به همراهی با خود برانگیزیم، درگفتار ما صداقت و فروتنی و حس حقیقت بینی است. به معنی کلام ما پی ببرید و همانطور که ما برخود فرض می‌کنیم که شما را درک کنیم، شما نیزبکوشید تا ما را درک کیند.»

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 886  -  7 تیر 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت