راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

راه ابریشم نوین – بخش چهارم

چین

یگانه کشور جهان

که رفاه همگانی را

برای همه میخواهد

برگردان: م. مهرجو

  

در پایان سال 2010، خیزش ها و اعتراض هایی در کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا آغاز شد که بهار عربی نام گرفت. این جنبش ها به هیچ دستاوردی نرسیدند. همه آنچه که در این کشورها به نام سرآغاز مدرنیسم، تغییر رژیم و یا ملت سازی گفته می شد، بیشتر به هرج و مرج و جنگ داخلی انجامید و پیامدهای آن مرگ و نابودی، گرسنگی و تنگدستی، فرار و آوارگی بود. جهان، واپسین فاجعه را در تابستان 2021 به ثبت رساند و آن هنگامی بود که ایالات متحده پس از بیست سال ملت سازی خشونت آمیز، به گونه ای ناگهانی و با عجله افغانستان را ترک کرد. سایر نیروهای بین المللی، از جمله سربازان آلمانی نیز به دنبال آمریکایی ها، افغانستان را ترک کردند. طالبان دوباره امارت اسلامی افغانستان را برپا کرد و پیشرفت های اندکی را هم که وجود داشت، از بین برد. این یک پنداربافی اشتباه است که ایالات متحده دو دهه پیش ماشین جنگی خود را برای حفر چاه، ساختن مدرسه و یاری رسانی به مشارکت برابر زنان و دختران در زندگی اجتماعی به افغانستان گسیل کرده بود. دلیل راستین اشغال افغانستان، جایگاهویژه ژئو پولیتیک آن کشور در نزدیکی جغرافیایی با چین و روسیه است.

این کشور راه ورودی به آسیای میانه است و از دیدگاه یک پایگاه نظامی، دسترسی به هر دو کشور روسیه و چین را فراهم می کند. با این همه، ایالات متحده نتوانست این سر پل را برای همیشه در راهبرد جهانی خود ادغام کند، همانگونه که اتحاد شوروی نیز ناچار شد که پس از ده سال آنجا را ترک گوید و از برنامه خود برای آرام کردن این کشور که به دلیل جنگ های قبیله ای در آستانه فروپاشی قرار گرفته بود، دست بشوید. مجاهدین و طالبان که بوسیله ایالات متحده آمریکا برای جنگ با اتحاد شوروی سازماندهی و مسلح شده بودند، پس از عقب نشینی شوروی، علیه پشتیبانان پیشین خود شوریدند و نیرو های ناتو ناچار شدند که پس از بیست سال تسلیم شده و این میدان را با همه پیامدهای ناشناخته آن ترک کنند. با خروج ناتو از افغانستان ، حمایت غرب هم از این کشور پایان یافت و همه زیرساخت ها وسازماندهی اداری آن فرو پاشید و کشور در لبه پرتگاه قرار گرفت.

اکنون نیز میلیون‌ها نفر از مردم این کشور از گرسنگی می‌میرند و هیچ چشم‌انداز روشنی ندارند. اینک افعانستان از نظر ژئواستراتژیک برای ایالات متحده بی ارزش شده و علاقه آمریکا  به کشورهای همسایه آن مانند ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان بناچار افزایش یافته است. بیهوده نیست که نخستین ناآرامی در آغاز سال 2022 در قزاقستان روی داد، که البته با دخالت نظامی روسیه به سرعت پایان یافت.

مهمترین چالش ایالات متحده، همانگونه که بارها اعلام شده است، چالش با جمهوری خلق چین است و به همین دلیل نیز  این منطقه برای ایالات متحده از جایگاه مهمی برخوردار است. ریشه این مشکل به ارزیابی هاینادرست واشنگتن در هنگام نزدیکی به پکن در آغاز دهه 1970 باز می گردد. در پایان دهه پنجاه، درگیری ایدئولوژیک میان مسکو و پکن بوجود آمد که حتی به درگیری نظامی مرزی میان دو کشور در "اوسوری"[1] نیز انجامید. در آن هنگام ایالات متحده به این باور رسید که می تواند چین را به عنوان یک شریک به چنگ آورد. افزون براین، آنها سال ها جنگی بیهوده و ددمنشانه را علیه ویتنام به راه انداخته بودند و می خواستند با کمک چینی ها به آن پایان دهند. رئیس جمهور ایالات متحده ریچارد نیکسون در سال 1972 به پکن سفر کرد و نه تنها بر سر به رسمیت شناختن چین  به توافق رسیدند، بلکه ایالات متحده سیاست چین واحد را نیز پذیرفت. این به نوبه خود به این معنی بود که تایوان می بایست کرسی خود در شورای امنیت سازمان ملل متحد را به جمهوری خلق چین واگذارکند. این حرکت سیاسی آمریکایی ها بر این باور استوار بود که پس از گسترش پیوند با چین و رفرم هایی که در سال 1978 آغاز شد، پرجمعیت ترین کشور روی زمین مسیر"خوب"  سرمایه داری را در پیش خواهد گرفت. دارایی های دولتی خصوصی خواهند شد، طبقه سرمایه دار شکل خواهد گرفت، سهام بدون کنترل آغاز به افزایش خواهند کرد و چین در نظم جهانی زیر فرمان آمریکا جای خواهد گرفت.

در این خیال پردازی ها، پیمان ناگسستنی رهبران چین به سیستم اجتماعی کمونیستی نادیده گرفته و یا  در بهترین حالت به ریشخند گرفته شد. این نخستین اشتباه واشنگتن نبود وهمچنین نباید به عنوان آخرین اشتباه باقی می ماند. در زمان دبیر کلی "جیانگ زمین"[2] (1989-2002)، سرمایه داری در همه پهنه های اقتصادی و اجتماعی افزایش و در تمام بخش های جامعه گسترش یافت.با این همه، در زمان جانشین او، "هو جینتائو"[3] (2002-2012)، تلاش هایی درجهت مخالف این روند انجام شد ولی با این همه، دوره زمامداری او با پیشرفت اقتصادی به بهای ویرانی محیط زیست و افزایش نابرابری های اجتماعی همراه بود. تغییر مسیر در سال 2012 و با هفدهمین کنگره حزب وانتخاب شخص "شی جین پینگ"[4] به عنوان دبیرکل حزب آغاز شد. اصلاحات در سیاست های پیشین آغاز شد. بر پایه رویکرد نوین، سیاست تولید انبوه به شیوه سرمایه داری با سیاست تولید با کیفیت بالا و سازگار با محیط زیست و بهره گیری از نوآوری های تکنولوژی، جایگزین شد. پکن راهبرد "اقتصاد بازار کنترل شده" را آغاز کرد و بیش از پیش به بازار جهانی روی آورد. همزمان، سیستم های اجتماعی و توزیع گسترش یافت و مبارزه با فساد سرعت گرفت و گام هایی استوار برای پس راندن و از میان برداشتن همه پیامدهای زیانباراقتصاد بازار سرمایه داری پیگیرانه به پیش برداشته شد.

در آغاز غرب از به قدرت رسیدن این دبیرکل با اراده خشنود به نظر می رسید، بویژه که او در رفتار اخلاقی با پیشینیان خود تفاوت داشت، گشاده روی و خوش برخورد بود. بنابراین به نوعی شبیه گورباچف ​​بود که غرب در آن هنگام تجربه خوشایندی از او در ذهن داشت. ولی این خشنودی کنجکاوانه دیری نپایید، زیرا دبیرکل تازه، راهکارهایی را برای کاهش نفوذ بیگانگان بر اقتصاد و جامعه چین در پیش گرفت. رسانه های خارجی به گونه فزاینده ای زیر کنترل قرار گرفتند و یا مانند گوگل، از چین بیرون رانده شدند، "دیوار آتش" در اینترنت راه اندازی شد. پول کشور به روی بازارهای مالی بین المللی باز نشد و از این رویزیر کنترل دلار آمریکا قرار نگرفت. بزودی آشکار شد که جمهوری خلق چین اقتصاد و ساز و کارهای مالی خود را تنها تا آن اندازه باز می کند که برای پیشرفت نیروهای مولد خود ناگزیرمی داند. بر خلاف آنچه که در کشورهای سرمایه داری رایج است، از بازار داخلی مقررات زدایی نشد، بلکه برعکس، دولت و حزب حاکم اصلاحاتی را به اجرا گذاشتند تا اطمینان حاصل کند که پیشرفتدر راستای رفاه همگانی به پیش می رود و بدین گونه صدها میلیون نفر از مردم کشور از تنگدستی رها.

این سیاست پشتیبانی چین از تولید داخلی، با ساز و کارهای "سازمان تجارت جهانی"[5] که چین در سال 2001 به آن پیوسته بود، همخوانی نداشت. از همین روی چین با این سازمان وارد گفتگو شد و به سازش هایی دست یافت. ایالات متحده و سایر کشورهای غربی با امید به دستیابی به "دگرگونی از راه بازرگانی" در چین، تسلیم شدند. ولی بزودی آشکار شد که این گمانه زنی نیز اشتباه بوده است. از آن پس پیوسته پیوندهای غرب با چین به گونه ای فزاینده رو به سردی نهاد واین دوری از چین در چهره ای که در رسانه های غربی از جمهوری خلق چین، سیاست ها و اقتصاد آن نشان داده می شد نیز بازتاب یافت. آن آوازه ای از چین که آنجا کارگاه ارزان تولید انبوه و دزدی "برند" های پر فروش است، جای خود را به کشور دیگری داد. از آن پس گفته شد که چین برای چیرگی سرزمین های دوردست آماده می شده است. با قدرت اقتصادی در کنار نیروی نظامی، چین قدرتمندانه راه خود را به جلو گشوده و این خطری برای جهان آزاد و برای دموکراسی‌ها است. به سرعت از آقای"شی" دوست داشتنی، "دیکتاتوری" که دشمن مردم چند قومیتی چین  بوده و آنان را سرکوب می کند نمایش داده شد. از آن پس، گفته شد که جمهوری خلق چین یک دیکتاتوری بوده که هدف کانونی آن سرکوب دموکراسی و حقوق بشر در داخل و گسترش ستیزه جویانه در خارج است. ولی این با اندیشه ای که در سالهای گذشته، چین را کشوری گوشه گیر و به دور از جهان و نهاد های بین المللی نشان می داد، همخوانی ندارد.

تبلیغات غربی بر ناآگاهی و مردم فریبی، بر پیشداوری ها و کینه توزی های سنتی ضد کمونیستی استوار است. برای نمونه در آلمان، ریشه این تبلیغات، به قانون های ضد سوسیالیستی "بیسمارک"[6] در سال 1878 باز می گردد. افزون بر این، آلمان هیتلری در سال 1941 برای اشغال و نابود کردن اتحاد جماهیر شوروی وارد جنگ شد. اگر چه چین خیلی دور بود، ولی هیتلر در کتاب "نبرد من"، چینی ها را نیز از تبار "نژادهای پست" برمی شمارد و آنان را از نظر نژادی مانند سیاه پوستان می داند. تبلیغات ضد چینی کنونی در سطح متفاوتی است و در بهترین حالت می توان آن را نژاد پرستانه دانست. همه ما به یاد داریم که با آشکار شدن نخستین موردهای بیماری کرونا در" ووهان"[7]، اینجا و آنجا سخن از "اپیدمی چینی" می شد و این هنگامی بود که هنوز این ویروس در سراسر جهان گسترش نیافته بود. برای نمونه سر مقاله رورنامه "بیلد" در تاریخ نهم ژانویه 2020 این بود: «اپیدمی جدید چینی تا چه حد وحشتناک است؟»

پروپاگاند و تبلیغات، همانند موسیقی، پشتیبان دستیابی به هدف های سیاسی و اقتصادی است و رسانه ها نیز بازتاب دهنده و بلندگوی این موسیقی اند. ناتو در گردهمایی سال 2021 خود، چین (و همچنین روسیه) را به عنوان تهدید اعلام کرد. با این کار، ائتلاف ترانس آتلانتیک نشان داد که از دستورهای رئیس جمهور آمریکا بایدن و رسانه های "جهان آزاد" پیروی می‌کند که سال‌هاست به گونه ای فزاینده و گسترده به سرزنش و خوار کردن چین مشغول هستند. تلاش های ایالات متحده برای سازماندهی دوباره جهان، برای دفاع از منافع ملی خود ("نخست آمریکا") است که با پشتیبانی رسانه های اصلی همراه است. با اینهمه، این نیز بخشی از حقیقت است که  تعداد مخالفان این جهان بینی نیز رو به افزایش است. آنانی که  نمی خواهند رویکردهای بنیادین خود را به روسیه و چین دگرگون کنند و جهان را به فرشته و اهریمن تقسیم نمی کنند. اما پرسشی که باقی می ماند این است که "چه کسی دیگری را تهدید می کند؟ آیا چین غرب را تهدید می کند ویا غرب چین را؟ پاسخ به این پرسش را می توان از سرزنش های یک سویه غرب، که سال هاست در جریان است، دریافت.  سیاست خارجی و امنیتی جمهوری خلق چین، که ابتکار راه ابریشم نوین را نیز در بر می گیرد، با یورش های سیاسی و اقتصادی دولت های امپریالیستی قابل مقایسه نیست. آنچه که در چهره سازی های رسانه های غربی اهمیت دارد، دروغ پردازی است و همان گونه که پیشتر نیز گفتیم، همه جنگ ها با دروغ آغاز می شوند و البته گفتن نیمی از حقیقت نیز، دروغ شمرده می شود. در اینجا باید آشکارا گفت که به جز چین، هیچ کشور دیگری در جهان وجود ندارد  که از سوی استعمار غرب مورد استثمار قرار گرفته و بر اثرجنگ های امپریالیستی ویران شده باشد و با اینهمه توانسته باشد که در دهه های گذشته، نیروهای مولد خود را به گونه ای پیشرفت و گسترش بدهد که برای همگان رفاه متوسط  و معیشت پایدار را فراهم کند. و مهمتر اینکه چین، نه با استثمار و سرکوب مردم دیگرکشورها و نه با جنگ های مستقیم یا غیرمستقیم، به این دستاورد بزرگ دست یافته است. در چین پایداری و آرامش حکمفرما است. این به آن معنی نیست که در آنجا زندگی بهشت گونه فراهم شده است و تفاوت های اجتماعی  و درگیری های اجتماعی وجود ندارند ولی در آنجا جایگزینی در حال سر برآوردن و شکوفایی است که  جامعه ای انسانی تر از سرمایه داری را در جهان نوید می دهد. (منظور از جهان، اندک کشور صنعتی و ثروتمند شمال نیست، چیزی که گاهی فراموش می شود). از همین روی، چین یک "خطر" به شمار می رود.

 


 

[1]Ussuri

[2]Jiang Zemin

[3] Hu Jintao

[4] Xi Jinping

[5] WTO

[6]Bismarck

[7]Wuhan

 

تلگرام راه توده:

 

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 878  -  13 اردیبهشت 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت