راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

بخش دوم کتاب برلنی ها

چه کسانی

نسل اول مهاجران

ایرانی در آلمان بودند؟

 

  

در یکی از روزهای سرد زمستان ۱۹۱۵ تقی زاده به اداره پست محله شارلوتنبرگ شهر برلن رفت و نامه هایی به پاریس و لندن و ژنو و اسلامبول فرستاد. او چند ماه پیش به دعوت دولت آلمان به برلن آمده بود و این نامه ها فراخوانی بود خطاب به روشنفکران و آزادی خواهان ایرانی، که در این سوی و آن سوی اروپا در مهاجرت به سر می بردند، برای ایجاد کمیته ای از ملیون با هدف مبارزه علیه روس و انگلیس که در آن زمان خاک ایران را تصرف کرده بودند.

پس از چند ماه در پاسخ دعوت تقی زاده جماعتی در برلن گرد آمدند. کاظم زاده ایرانشهر که در کیمبریج انگلستان با پروفسور براون همکاری داشت با زحمت فراوان خود را به آلمان رساند. محمد قزوینی و ابراهیم

پورداود و اشرف زاده کار نصرالله خان جهانگیر و سعدالله خان درویش و مرتضی راوندی از سوییس و محمد علی جمالزاده از شهر دیژون فرانسه نیز راهی برلن شدند. غنی زاده و اسمعیل یکانی که در اسلامبول کسب و کاری راه انداخته بودند نیز دکانها را بسته و همراه با اسمعیل نوبری و اسمعیل امیرخیزی به جمع برلنی ها پیوستند. این گروه به اضافه عزت الله هدایت که در برلن تحصیل میکرد و رضا افشار که همراه تقی زاده از نیویورک آمده بود، پس از مشاوره با هم تصمیم گرفتند کمیته ملیون ایرانی را برای همکاری با آلمان ها تشکیل دهند.

درباره علت همکاری اندیشمندان سرشناس ایرانی با آلمان ها بسیار نوشته اند. گاهی در تأیید و گاهی در انتقاد. باید به خاطر داشت که آلمان دوستی در ایران از سالها پیش آغاز شده بود. پیروزیهای سریع آلمان در جنگ بین الملل اول، همکاری دولت عثمانی با آلمان و اندیشه اتحاد اسلامی، ایرانیان را با سیاست آلمان همراه ساخته بود. سوابق غیر استعماری آلمان در ایران نیز راه را برای این نزدیکی هموار میکرد. آلمان ها دشمن روس ها و انگلیس ها، یعنی دشمن دشمنان ایران بودند و بنابراین از دوستان ایران به شمار می آمدند. ایرانی ها می خواستند از آلمان به عنوان یک نیروی «سوم علیه انگلیس و روس» استفاده کنند.

ستایش از آلمان در ادبیات فارسی آن زمان جایگاهی شایسته یافت. ادیب پیشاوری منظومه حماسی قیصرنامه را که مشتمل بر چهارده هزار بیت بود سرود. وحید دستگردی مسمط معروف خود بنام نارنجک را انتشار داد و سپس ملک الشعراء بهار، عشقی، عارف و لاهوتی نیز علاوه بر سرودن اشعاری در مدح آلمان ها به دولت موقت پیوستند و به کرمانشاه و اسلامبول رفتند.

 آلمان از ۱۸۹۶ به این سو، سیاست پیش به سوی شرق را برگزیده بود و نفوذ سیاسی و اقتصادی خود را در کشورهای منطقه خاورمیانه گسترش میداد و اجرای طرح راه آهن بغداد که موجب رسوخ آلمان در منطقه میگردید انگلستان را نگران ساخته بود. دولت آلمان فعالیت سیاسی و تبلیغاتی گسترده ای را میان ایرانی ها، عرب ها، ترکها، و هندی ها آغاز کرد. ترکهای جوان تمایلات آلمان دوستی داشتند و از طریق کمیته اتحاد و ترقی و سپس با بدست گرفتن قدرت، مستقیماً با آلمان ها همکاری میکردند.

 "اکچورا" روشنفکر معروف ترک تقریباً همزمان با تقی زاده در برلن اقامت داشت و او نیز چون تقی زاده در کنفرانس استکهلم شرکت کرد. در همین دوره علی حسین زاده سعی در تشکیل قشونی از ترک های روسیه داشت و نشریه "اتحاد اسلام" شعار اصلی و بهانه ای بود برای بسیج مردم خاورمیانه در جهت منافع آلمان و عثمانی نیز در برابر نیروهای مقابل در جنگ انتشار ماهنامۀ "عالم اسلام" به سردبیری یک نویسنده مصری و مجلهٔ کاوه نشانی از همکاریهای روشنفکرانی از ملل مختلف خاورمیانه شد که در برلن جمع شده بودند. آلمانها کمیته ای نیز از هندی ها به ریاست یک انقلابی هندی، که او را نیز از سویس به آلمان خواسته بودند، تشکیل داده بودند و اولین وظیفه این کمیته تبلیغ میان اسرای شرقی و وظیفه دوم اعزام مبلغان به هندوستان از راه ایران بود.

 

با آغاز جنگ بین الملل اول و تصرف بعضی نواحی ایران توسط ارتش های روس و انگلیس و آلمان فعالیت خود را در منطقه افزایش داد و تلاش مأموران آلمانی در چند زمینه متمرکز شد.

 جامعه روحانیت، سران عشایر، افسران سوئدی ژاندارمری و  بالاخره  همکاری با حزب دمکرات ایران و کمیته ملیون ایرانی در برلن آلمان برای پیشبرد مقاصد خود از دو حربه استفاده می کرد ناسیونالیسم ایرانیان و اندیشه اتحاد اسلام ترویج می شد. یعنی سیاستی که سالها پیش سید جمال الدین اسد آبادی پیشگام آن بود و هدف آن گرد آوردن مسلمانان زیر یک پرچم به منظور مبارزه با استبداد و استعمار اعلام شده بود. آلمانی ها این فکر را دنبال کردند و در اثر اقدامات آنها شیخ الاسلام های عثمانی و چند تن از مراجع تشیع مقیم کربلا و نجف فتاوایی دایر بر ضرورت پیوستن ملت و دولت ایران به برادران مسلمان عثمانی صادر نمودند. عمال آلمانی و عثمانی نیز عوام فریبانه اظهار میداشتند که تمام آلمانی ها و در رأس ایشان "ویلهلم" به دین اسلام گرویده اند و قیصر آلمان را "حاجی ویلهلم" می نامیدند.

یکی دیگر از پایگاه های نفوذ آلمان در ایران نیروی ژاندارمری بود که بوسیله افسران سوئدی اداره میشد ولی افسران تحت نفوذ آلمان بودند. نیروی ژاندارم در جنوب و غرب مستقر بود و در برابر آنها در شمال نیروی قزاق وجود داشت ژاندارم ها به خاطر آلمان دوستی خود محبوب ایرانیان بودند اما انگلیسی ها با آن افسران مخالفت میکردند. سرانجام آن سازمان منحل شد و افسران معروفی چون کلنل "محمد تقی خان پسیان" و ماژور "لاهوتی" از طرق دیگری به فعالیت های آزادیخواهانه خود ادامه دادند. همکاری مأموران آلمانی با اعضای حزب دمکرات نیز بسیار وسیع بود و رؤسای این حزب با اعضای برجسته سفارت آلمان در تماس دائم بودند و با آنها مشورت می کردند. حزب دمکرات قدرتمندترین گروه سیاسی متشکل در مجلس ایران بود و گرایش به سیاست آلمان را به عنوان راه رهایی ایران تبلیغ می کرد. شمار آلمان های مأمور در ایران را در سال ۱۹۱۵ حدود ۳۰۰ نفر نوشته اند. عده ای اطریشی و نیز خرابکار ترک و هندی هم در ایران مشغول فعالیت بودند. از آغاز جنگ بین الملل بعضی از سیاستمداران ایرانی به فکر یاری گرفتن از آلمان ها افتادند. سالارالدوله برادر محمدعلی شاه که در سوئیس اقامت داشت در سپتامبر ۱۹۱۴ همکاری با آلمان را برای ایجاد یک دولت جدید پیشنهاد کرد. در نوامبر ۱۹۱۴ احتشام السلطنه سفیر ایران در اسلامبول به طور محرمانه با سفیر آلمان در اسلامبول درباره اتحاد ایران و آلمان وارد مذاکره شد و در دسامبر ۱۹۱۴ حسین اخترخان دبیر سفارت ایران در بروکسل طرح مبارزه مسلحانه را از طرف داوطلبان ایرانی با کمک آلمان ها مطرح کرد و سرانجام در همین زمان کاردار سفارت آلمان در ایران پس از مذاکره با مستوفی الممالک نخست وزیر و سایر رجال به وزارت خارجه آلمان نوشت که ایران آمادگی اتحاد با آلمان را دارد.

درباره آلمان سه گرایش میان ایرانیان وجود داشت. سیاستمداران محافظه کار (اعتدالیون) بیطرفی را ترجیح میدادند، گروهی هرچند از دخالت های روس و انگلیس رنج میبردند دشمنی آشکار با متفقین را نیز نمی پسندیدند و بالاخره اعضای حزب دمکرات خواستار اتحاد با آلمان بودند. در اواخر ۱۹۱۴ آلمان ها زمینه را برای ایجاد کمیته ملیون ایرانی فراهم کردند و از طریق سفارت آلمان در تهران توضیحاتی درباره تقی زاده خواستند و نتیجه تحقیقات آن بود که در آن زمان هنوز حزب دمکرات تنها نیروی منظم ملی است و حسن تقی زاده علیرغم همه ماجراها در آن نفوذ کامل دارد. تقی زاده در آن زمان در امریکا بود و به همین جهت توسط کنسول آلمان در نیویورک از او دعوت به عمل آمده بود تا به برلن آمده و ریاست کمیته را بر عهده بگیرد. تقی زاده داستان را چنین بیان میکند:

«قریب دو سال در نیویورک بودم .... یک روز کاغذی از پست آمد. باز کردم دیدم از کنسول آلمان در نیویورک است. زمان جنگ بود و ما خیلی طرفدار آلمان ضد روس و انگلیس بودیم. کنسول نوشته بود میخواهد مرا ببیند. رفتم او را دیدم. به من گفت شما ممکن است به آلمان بروید؟ ما شوق زیادی به آلمان داشتیم. ایرانی ها آلمان را مثل پیغمبر حضرت داود می دانستند که آمده آنها را نجات دهد و ما همه برای آلمان سینه می زدیم بدون اینکه ارتباطی با آنها داشته باشیم. گفتم با کمال میل ... بعد آمدم برلن. رفتم وزارت خارجه و آنها را دیدم و چون نظرشان این بود که با هندی ها کار بکنم من قبول نکردم و گفتم ما باید مستقل باشیم و یک کمیته ایرانی تشکیل بدهیم. آنها قبول کردند و ما مشغول دعوت ایرانی های وطن پرست از اینجا و آنجا، از سوئیس و فرانسه و انگلستان و اسلامبول شدیم. من گفته بودم به مـن مـاهی دویست دلار بدهند اشخاصی گفتند اگر میگفتید که ماهی ده هزار دلار باید بدهند میدادند. من در این مورد غافل بودم و هیچ نمی دانستم. به باقی ایرانی ها  که جمع کرده بودم هر کدام مبلغی قرار گذاشتند بدهند تا بتوانند زندگی کنند. یک مرکزی درست کردند و مشغول کار شدیم و نظامنامه کمیته ملیون را نوشتیم. قرار گذاشتیم با آلمانها کار کنیم، البته از لحاظ مخارج هیچ مضایقه ای نداشتند. پول به سهولت می آمد و مخارج کار را در وزارت خارجه آلمان مرکزی پرداخت می کردند و ماه به ماه میدادند. کرایه خانه و مخارج دیگر را هرچه بود مینوشتم. آنچه که به خود من می رسید کافی بود. سعی میکردم قدری هم ذخیره کنم. بعداً روزنامه کاوه را بنا کردیم که روزنامه سیاسی بر ضد دشمنان آلمان و برای استقلال کامل ایران به تقویت آلمان بود. مخارجش را آلمانی ها می دادند. »

 

محل اجتماع خانه شماره ۶۱ "لایبنیتس اشتراسه" در محله "شارلوتنبرگ" بود. تقی زاده و عزت الدوله هدایت هم در همین خانه منزل داشتند و قزوینی هم دفتری برای خود در آنجا دست و پا کرده بود. جمال زاده می نویسد:

این خانه دارای تالار بزرگی بود که بعدها دفتر و کتابخانه روزنامه کاوه قرار گرفت و میز بزرگی در وسط تالار بود که تقی زاده پشت آن کار میکرد. یک تالار پذیرایی و دو اتاق برای سکونت و یک اطاق انبار برای کاغذ و روزنامه و یک اطاق دیگر برای دفتر خصوصی تقی زاده داشت. تقریباً هر روز یکی دو بار می نشستیم و صحبت های لازم را می کردیم و نقشه کارهایمان را همانجا میکشیدیم.»

 

نخستین گروه برلنی ها که از همان اولین ماههای سال ۱۹۱۵ گرد تقی زاده جمع شده بودند، سیاسیون و آزادی خواهانی بودند که بعد از به توپ بستن مجلس يا قتل ثقة الاسلام به اسلامبول و سپس به برلن آمدند. بقیه نیز  برای تحصیل یا تجارت یا دلایل دیگر به اروپا آمده و در آغاز جنگ در پاریس و ژنو و لندن [۷] به سر می بردند و به دعوت تقی زاده برای آمدن به برلن جواب مثبت دادند و بالاخره کسانی که مدتی بعد و پس از سقوط حکومت موقت کرمانشاه (حکومتی که پس از کودتای محمدعلیشاه و به توپ بسته شدن مجلس تشکیل شده بود) ایران را ترک کرده و از طریق اسلامبول خود را به اروپا رسانده بودند.

 

در سال 1908 دوران اول مشروطیت پایان یافت  و استبداد صغیر محمدعلی شاه آغاز گردید. آرمان آزادی و حکومت مشروطه پس از یک پیروزی زودگذر دچار شکست شده و آزادی خواهان و روشنفکران که شاهد استبداد مجدد و هرج و مرج سیاسی بودند چاره ای جز مهاجرت نیافتند و گروهی پس از به توپ بسته شدن مجلس و دستگیری آزادی خواهان به ممالک خارج پناه بردند و اساس مبارزه با محمد علی شاه را بنیان گذاردند. سرانجام، در ژوئیه ۱۹۰۹ تهران توسط انقلابیون فتح شد. محمد علی شاه به خارج گریخت و پسر او احمد شاه به جایش نشست و مجلس دوم آغاز به کار کرد. در چنین وضعی برخی از مهاجران اولیه مانند تقی زاده به ایران بازگشتند و حزب تندرو و انقلابی دمکرات در برابر حزب محافظه کار "اعتدالیون"  قرار گرفت. حزب اول ترکیبی بود از لیبرالها و سوسیالیست ها، در حالی که حزب دوم از روحانیون و زمینداران بزرگ تشکیل یافته بود.

 در ژوئیه ۱۹۱۰ بهبهانی روحانی سرشناس به قتل رسید و در ماه اوت همان سال دو تن از اعضای حزب دمکرات کشته شده و تقی زاده که متهم به شرکت در طرح قتل بهبهانی بود، تهران را به قصد اسلامبول ترک گفت. چندی بعد مهاجرت دیگری روی داد و در پی اشغال نظامی تبریز از طرف روس ها، عده ای دیگر از آزادی خواهان به اسلامبول مهاجرت کردند. این بار تقی زاده با دوستش محمد علی تربیت و امین رسول زاده در یک خانه زندگی میکرد و با مهاجران نشست و برخاست داشت. تقی زاده سپس به آمریکا رفت و مدتی مشغول فهرست نویسی کتب فارسی و عربی شد و سرانجام به دعوت دولت آلمان بار دیگر به برلن سفر کرد (ژانویه ۱۹۱۵). اولین کسانی که دور تقی زاده جمع شدند یاران قدیم تبریزی و هم مسلکان حزب دمکرات بودند از جمله این گروه باید از محمد علی تربیت شوهر خواهراو و رضا تربیت نام برد. محمد علی تربیت با تقی زاده انسی داشت و در تبریز با هم کتابفروشی تربیت و مجله گنجینه فنون را تأسیس کرده بودند. در اسلامبول و کیمبریج و برلن نیز با هم بودند. اسمعیل نوبری، اسمعیل یکانی، امیرخیزی، غنی زاده و حسینقلی نواب را نیز میتوان در همین گروه جای داد.

اسمعیل نوبری از تندروها بود و پس از کشته شدن بهبهانی با تقی زاده به اسلامبول گریخته بود و امیرخیزی در سالهای بعد از رؤسای قیام خیابانی در تبریز شد. او ناطقی زبردست بود. محمود غنی زاده شاعر با ذوقی بود و در جوانی در روزنامه حبل المتین مقاله می نوشت و زمانی هم به قفقاز رفت و با طالب اوف دیدار کرد. مدیریت روزنامه شفق و بوقلمون را در تبریز داشت. او به اسلامبول مهاجرت کرد و در روزنامه اختر مقاله ای از او منتشر شد و سپس در اواخر ۱۹۱۵ به برلن رفت و در هیئت تحریریه مجبه "کاوه" مشغول به کار شد.

چند نفری نیز از ژنو و پاریس و لندن آمدند و به تقی زاده پیوستند. این افراد غالباً به کار تحقیق اشتغال داشتند. بعضی جوان تر بودند و برخی مدارجی را طی کرده بودند. از چند سال قبل قزوینی و پورداود و کاظم زاده در شهر پاریس با همدیگر رفت و آمد داشتند. آنها سخنرانی در زمینه تاریخ و ادب ایران ترتیب می دادند و روزنامه ای به نام ایرانشهر به دو زبان فارسی و فرانسه منتشر می کردند که چند شماره ای از آن به چاپ رسید.

حسین کاظم زاده ایرانشهر در تبریز به دنیا آمد. پدرش طبیب بود و پس از تحصیل مقدماتی و آموختن زبان فرانسه در ۱۹۰۴ به اسلامبول رفت و شش سال در این شهر می زیست و از آنجا به بلژیک و فرانسه و انگلستان سفر کرد. در بلژیک با سوسیالیست ها همکاری داشت و مدتی در پاریس با قزوینی رفت و آمد کرد. سپس در کیمبریج همکار پروفسور براون شد تا اینکه دعوتنامه تقی زاده به او رسید و از طریق هلند خود را به برلن رساند.

محمد قزوینی در تهران متولد شد. نزد اساتید آن زمان تحصیل کرد و گاهی نیز به آشنایان و دوستان عربی درس داد و او در ۲۶ سالگی به دعوت برادرش که مأمور شرکت عمومی در لندن بود به آن شهر رفت و این سفر موقتی سی و شش سال طول کشید قزوینی در لندن پس از آشنایی با طرز کار خاورشناسان به دعوت براون دست به کار تصحیح نسخ قدیمی زد. پس از ده سال اقامت در لندن به پاریس رفت و سالهای دراز به تحقیقات خود ادامه داد قزوینی به دعوت تقی زاده و همراه با حسینقلی خان نواب که به سمت سفیر ایران در آلمان انتخاب شده بود در اکتبر ۱۹۱۵ به برلن آمد.

محمد علی جمالزاده به قول خود جوانترین عضو کمیته بود. پدرش خطیب معروف، مشروطیت جمال الدین، واعظ به حکم محمدعلی شاه به قتل رسید جمال زاده همراه ابوالحسن علوی در ۱۹۰۸ برای تحصیل به بیروت رفت و سپس در لوزان و ژنو و دیژون درس حقوق خواند و به سال ۱۹۱۵ به اتفاق همسر فرانسوی و دوستان خود نصرالله جهانگیر راوندی و سعداله درویش به برلن آمد.

ابراهیم پورداود در رشت زاده شد. پدرش بازرگان بود و تحصیلات را از مکتب خانه آغاز کرد در تهران به رشته پزشکی علاقمند شد، اما آن را ناتمام گذاشت، به بیروت و سپس به پاریس رفت و به تحصیل حقوق پرداخت. شاعر بود و در اثر هم صحبتی با خاورشناسان سرشناس آلمانی به تحقیق درباره دین و زبان ایران باستان علاقمند گردید.

محمود اشرف زاده مقالاتی در روزنامه های عدالت، شفق، و آزاد (تبریز) مینوشت و نیز در رضائیه روزنامه فریاد را که از جراید فرقه دمکرات بود تأسیس نمود. او در زمان اشغال آذربایجان به اسلامبول و سپس پاریس رفت. در سفارتخانه ایران به کار مشغول شد و بعداً به برلن سفر کرد و به عضویت کمیته ملیون در آمد. مأموریت ایران یافت و در کرمانشاه به قتل رسید ماه اوت ۱۹۱۵). در آن زمان فقط 30 سال  داشت.

هنگامی که مهاجران به برلن رسیدند ایرانیانی که از قدیم در آن شهر بودند به آنها پیوستند. سرشناس تر از همه ابوالحسن علوی بود و نیز عزت الدوله هدایت فرزند صنیع الدوله که در برلن تحصیل می کرد و به خاطر آشنایی با وضع آلمان کمک بزرگی برای ایرانیان تازه وارد بود و همچنین طاهرزاده بهزاد که در این شهر مشغول تحصیل بود برادرش را نیز به برلن آورد. ابراهیم علی زاده که محصل بود نیز در مجله کاوه کار میکرد و مقاله مارکس در آن مجله به قلم اوست. رضا افشار نیز که سالها قبل به کمک مبلغان پروتستان به آمریکا رفته بود و با تقی زاده به برلن آمده بود، مدتی با مجله کاوه همکاری داشت و در مأموریت ایران شرکت کرد. در همین جا باید از دو نفر دیگر نیز نام ببریم یکی فضلعلی آقا تبریزی  و دیگری حسینقلی نواب فضلعلی آقا مقام اجتهاد داشت و مورد احترام آزادی خواهان و روشنفکران بود در مجلس اول نمایندگی علمای آذربایجان را داشت و سخنرانیهای او در مجلس معروف است. اواخر فوریه ۱۹۱۶ به قصد معالجه بیماری جذام که از آن رنج بسیار میبرد به لندن و لاهه رفت سرانجام ناامید به برلن آمد با مجله کاوه همکاری نزدیک داشت به خاطر بیماری همواره نقابی سیاه داشت که قسمتی از چهره او را میپوشاند او تا پایان عمر در برلن زیست. دیگری حسینقلی نواب بود. او قبلاً وکیل مجلس و وزیر بود و با تقی زاده از ایام حزب دمکرات دوستی قدیم داشت. در هند و لندن و پاریس تحصیل کرده بود و با کمک تقی زاده در ۱۹۱۵ به وزیر مختاری ایران در برلن رسید. بالاخره به گروه دیگری میرسیم که باز هم از مبارزان قدیم بودند و عده ای از آنها پس از سقوط دولت موقت به اسلامبول و برلن آمده بودند. این عده کم و بیش با کمیته همکاری داشتند و جملگی در مجالس صحبت های ادبی و علمی چهارشنبه ها شرکت میکردند سلیمان خان میکده که پدرش از مستوفیان بود هنگام به توپ بستن مجلس دستگیر شد اما با تشکیل حکومت جدید به معاونت وزارت داخله منصوب شد و سپس از راه اسلامبول به برلن مهاجرت کرد. میرزا علی خان فرزین معروف به کلوب چون مدتی در کلوب فرنگیها در تهران مدیریت داشت به کلوب معروف شده بود از همدان به وکالت انتخاب شد و سپس با سایر مهاجران ایران را ترک گفت. سید محمدرضا مساوات از مشروطه طلبان بنام بود و چون روزنامه معروف مساوات را منتشر میساخت لقب مساوات یافته بود.  کوتاهی هم وزیر عدلیه شد و بعد به مهاجران پیوست. سید حسن، کزازی اهل کرمانشاه و وکیل این شهر در مجلس بود عضویت حزب دمکرات را داشت. به اسلامبول مهاجرت کرد و بعد به برلن آمد. وحیدالملک شیبانی تحصیلات خود را در هندوستان و سپس لندن در انجام داد و پس از اتمام تحصیلات مخبر روزنامه تایمز در تهران گردید. برادر او محمدخان مدیر روزنامه پرورش در قاهره بود. در دورهٔ دوم مجلس از تهران انتخاب شد. سپس از ایران تبعید گردید. بعداً به ایران بازگشت و بار دیگر به نمایندگی دولت موقت به برلن رفت. حبیب الله شیبانی نیز که از دوستان کمیته بود و در جلسات صحبتهای علمی و ادبی نیز شرکت میکرد فارغ التحصیل مدرسه نظامی سن سیر فرانسه بود. او بعد از اتمام تحصیلات به ایران رفت و به خدمت ژاندارمری در آمد و در زمان تشکیل دولت موقت نظام السلطنه واحدهایی از ژاندارمری که تحت فرمان او بودند به دولت مهاجر پیوستند. شیبانی در جنگهای منطقه غرب شرکت کرد و با آلمانها همکاری نمود سپس به اسلامبول رفت و مدتی در برلن به سر برد و مجدداً وارد ژاندارمری ایران شد. (۱۹۱۹) باید از کسانی نیز یاد کرد که از دوستان قدیم برلنی ها بودند و در دوره های مختلف ولی کوتاه در برلن اقامت کردند. از همه مهمتر حیدرخان عمواوغلی (معروف به چراغ برقی یا بمبی) متفکر انقلابی و از فداییان قفقاز بود که در سالهای قبل به تهران آمده و با تقی زاده و سایر وکلای تبریز در مجلس در ارتباط بود. در اوایل جنگ جهانی اول حیدرخان مدتی در پاریس میزیست و سپس به اتفاق محمد قزوینی و حسینقلی نواب به برلن رفت (۱۹۱۵). قزوینی و جمال زاده از دوستی با او سخن  گفته اند. او در زمان انقلاب اکتبر به روسیه رفت و بعداً با میرزا کوچک خان در گیلان همکاری کرد و در همانجا به قتل رسید. سرشناس دیگر، امین رسول زاده است. او فرزند یکی از روحانیون باکو بود و بعد از تحصیلات قدیمی به عقاید سوسیالیستی تمایل شدید یافت به فعالیت سیاسی پرداخت و با استالین آشنا شد (قبل از اینکه استالین به قدرت برسد.) هنگام استبداد صغیر برای کمک به ایرانیان از باکو به رشت و بعد از فتح تهران به پایتخت آمد و به گروه دمکرات ها پیوست و عضویت حزب دمکرات یافت و به مدیری روزنامه "ایران نو" ارگان این حزب برگزیده شد. چندی بعد او را از ایران اخراج کردند و به استانبول رفت. تقی زاده در آن ایام آنجا بود و این دو با هم در یک خانه سکنا داشتند و مدت یک سال و نیم با هم زندگی کردند. رسول زاده بعداً با ترکهای جوان همگام شد و از مؤسسان حکومت مساواتی بود، رئیس دولت آذربایجان آزاد شد. بعد از دگرگون شدن اوضاع با مشکلات زیاد خود را به ترکیه رساند. او همواره با تقی زاده در رابطه دوستی باقی ماند و هنگامی که تقی زاده برای عقد قرارداد به مسکو رفته بود همدیگر را ملاقات کردند (۱۹۲۱). سپس در ۱۹۲۴ به برلن آمد و در غیاب تقی زاده با دوستان برلن دیدار نمود. او در ۱۹۵۵ درگذشت. اکثر کسانی که با تقی زاده همکاری داشتند از یاران قدیم تبریز و اسلامبول بودند که جملگی رهبری تقی زاده و مرشدی محمد قزوینی را پذیرفته بودند. در میان آنها پیر و جوان با تجربه و تازه کار وجود داشت اما نوعی همدلی و همفکری آنها را به یکدیگر پیوند می داد. غالب آنها تحصیلات قدیمه داشتند اما بر اثر اقامت در اروپا و مطالعه با غرب آشنا بودند و تنی چند نیز در دانشگاههای غربی تحصیل کرده بودند. میتوان گفت آنها نخستین روشنفکران ایرانی بودند که عملاً با تمدن غربی تماس پیدا کرده بودند و سالهای دراز در شهرهای اروپا زیسته بودند. روابط آنها براساس احترام به سن و معلومات و تجربه بود جوانترها احترام پیشکسوتان را داشتند و علم و دانایی به پیر و جوان قدر و مزیت می بخشید منشاء اجتماعی آنها یکسان نبود. اغلب آنها متعلق به خانواده های روحانی یا دیوانی بودند و برخی نیز از خانواده های بازرگان آذربایجانی ها اکثریت داشتند اما همگی به زبان و ادب فارسی عشق می ورزیدند. به خاطر سابقه کار و تجربه سیاسی و اجتماعی در ایران جامعه و مردم ایران را خوب میشناختند و از اوضاع باخبر بودند هر چند پای در سنت داشتند اما تجدد را برای ایران لازم می شمردند و شگفت آنکه چهارتن از سرشناسان یعنی تقی زاده و قزوینی و جمال زاده و پورداود همسر اروپایی داشتند و به زندگی غربی خوی گرفته بودند!

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 879  -  20 اردیبهشت 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت