راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرمقاله 880

با توضیح المسائل اقتصادی

نمی توان به "بریکس" پیوست!

   

در جمهوری اسلامی هنوز مرز میان اقتصاد بعنوان یک علم با اقتصاد بعنوان یک آموزه دینی روشن نشده است. البته در اسلام چیزی بعنوان اقتصاد بعنوان یک علم وجود ندارد و چنین ادعایی را هم نداشته و نمی توانسته داشته باشد. آنچه از آن به "اقتصاد اسلامی" یاد می شود در واقع شماری احکام فقهی و حقوقی برای تنظیم روابط میان انسانها و ثبات جوامع است و نه اصول اقتصادی. از آنجایی که مناسبات اقتصادی و تجاری در جوامع اسلامی شرق بسیار پیشرفته بوده است، فقه اسلامی نیز از این نظر بسیار پیشرفته است و شماری از اصول و قواعد و احکام را پدید آورده است که هیچ نظام حقوقی از آنها بی نیاز نیست. چنانکه بنیان قانون مدنی ایران امروز متکی بر فقه اسلامی است. ولی اینها ربطی به اقتصاد بعنوان یک علم و بعنوان یک ابزار ندارد.

این مخدوش بودن مرز میان اقتصاد بعنوان یک علم با آموزه های دینی ابزاری در دست اقتصاددانان واپسگرای ایرانی داده است تا نظریه های اقتصادی دین بنیان را بعنوان نظریه های علمی مطرح کنند. مثلا از آقای دکتر طبیبیان که از وی به عنوان استراتژیست اقتصادی جمهوری اسلامی نام برده می شود نقل می شود که در جایی گفته بوده است: "اینکه شما از سرمایه‌داری، کاپیتالیسم و... صحبت می‌کنید، بی‌معناست. من استاد علم اقتصاد هستم، اما اینها را متوجه نمی‌شوم؛ چرا که علم اقتصاد، قواعد روشنی دارد. نمی‌توان در علم اقتصاد از انحصار تجارت یا بازرگانی دولتی صحبت کرد." (هفته نامه مثلت - اردیبهشت ۱۳۹۳)

آنچه ایشان بعنوان علم مطرح می کند در واقع دین است. بازرگانی خارجی آزاد یا دولتی که اصول مذهب نیست که کسی بگوید می فهمم یا نمی فهمم. اینها ابزار است برای بهبود وضع مردم، حل مشکلات و توسعه. هرجا لازم باشد باید آن را دولتی کرد، یا جلوی این یا آن بخش را گرفت، یا بر آن مالیات سنگین بست، یا ممنوع کرد. هر جا لازم باشد باید آزاد کرد یا حتی این یا آن شاخه را تشویق کرد. ولی مغز بسته و ساده گرایی که علم را با مذهب و ابزارهای اقتصادی را با احکام جاودانی مخلوط کرده است متوجه این مسائل نمی شود.

در واقع این سخن مانند آن است که کسی بگوید من استاد فیزیک یا شیمی هستم و آن هم قواعد روشنی دارد که آب در صد درجه به جوش می آید. من دیگر زیر زمین و بالای کوه و سطح دریا و کره ماه را نمی شناسم! این سخن به همان اندازه غیرمنطقی و ابلهانه است که سخن آقای طبیبیان. ولی ابتکار این نظر هم از خود ایشان نیست. در واقع این درک از علم اقتصاد را در دهه های اخیر صندوق بین المللی پول بنیاد گذاشت. این صندوق بود که اقتصاد را به کتابچه راهنما و توضیح المسائل تبدیل کرد و در نتیجه اقتصاد از علم تبدیل شد به مذهب. اصولی شد جهانشمول که در همه جا صرفنظر از زمان و مکان قابل اجراست. راه حل هایی که همه کشورها از قطب شمال گرفته تا روی خط استوا، و از توسعه یافته و نیافته و عقب مانده باید آن را اجرا کنند. ابزارهای اقتصادی که وابسته به شرایط هستند تبدیل شد به احکام جاودانی فارغ از شرایط. هر کسی که به ۸ یا ۱۰ بند دستورالعمل های کتابچه اقتصادی صندوق پول اعتقاد دارد اسمش شد اقتصاددان و شد مشاور دولت ها و حکومت هایی که صندوق پول به مرجع تقلید اقتصادی آنها تبدیل شده بود. این درک در ایران بیشتر از دیگر کشورهای دنیا ریشه دار شد، علتش هم در آن بود که دید توضیح المسائلی به اقتصاد از گذشته هم توسط جناح راست ایران تبلیغ می شد. مثلا وقتی آیت‌الله گلپایگانی می خواست با نظرات اقتصادی آقای خمینی مخالفت و آن را کمونیستی اعلام کند به توضیح المسایل خود استناد می کرد. می گفت مثلا ما در اسلام مالیات نداریم و بجایش خمس و زکات داریم. مالیات را بعنوان یک قاعده حقوقی، یک ابزار، یک تدبیر اقتصادی، یا راه حلی برای یک مشکل نگاه نمی کرد، به صورت یک حکم جاودانی خمس و زکات می دید. یعنی ما کار نداریم وضع اقتصاد کشور چگونه است، بودجه دولت چه مقدار است، از کجا می آید، حقوق کارمندان از کجا باید پرداخت شود، معیشت مردم خوب است یا بد است، سرمایه گذاری های عمرانی باید از کجا تامین شود و ... فقه اسلامی فکر همه اینها را کرده و از قبل راه حل را ارائه داده که همان خمس و زکات است!

وجود این زمینه نگاه مذهبی و توضیح المسائلی به اقتصاد در اقتصاد دانان حکومتی ایرانی به ویژه راستگراها بود که موجب شد که آنها خیلی سریع توضیح المسائل آقای گلپایگانی را کنار بگذارند و توضیح المسائل صندوق پول را جای آن بپذیرند. قضیه برای آنها در حد تغییر مرجع تقلید بود. یک سلسله احکام جاودانی را کنار گذاشتند، احکام جاودانی دیگری را به عنوان اقتصاد پذیرفتند. وجه مشترک هر دو، بیگانگی آن با واقعیت های اقتصادی و اجتماعی کشور و کوشش برای یافتن دلایل معضلات و یافتن راه حل مشخص برای آنها بود. صندوق پول همه راه حل ها را خیلی ساده و از قبل تدوین و تعیین شده در اختیار این دسته از اقتصاد دانان قرار داد به شکلی که آنها بدون نیاز به اندکی فکر و تعقل و بررسی جامعه ایران مدعی باشند که برای مشکلات اقتصاد ایران راه حل ارائه می دهند. در توضیح المسائل صندوق پول بجای خمس و ذکات و فطریه و عشریه راه حل های دیگری آمده بود مانند کوچک کردن دولت، خصوصی سازی، صادرات هر چه بیشتر، آزادی تجارت، رفع موانع گمرکی، از بین بردن مقررات، حذف یارانه، عدم حمایت از اقشار کم درآمد و .... ولی در عمق مسئله ماهیت هر دو آنها دقیقا یکی است : شماری تدبیر خارج از شرایط زمان و مکان.

نتیجه این نگاه توضیح المسائلی به اقتصاد آن شده که راه حل های ارائه شده با علم اقتصاد و با واقعیت ها و نیازهای کشور بیگانه است و هیچ دولتی نمی تواند آنها را تمام و کمال اجرا کند، ضمن اینکه جرات و شهامت نقد آنها را هم ندارد. زیرا همه اقتصاد دانان کم بینش و کم سواد ایرانی یک قطب پیدا کردند که کم سوادی خود را پشت سر آن بپوشانند. این دیگر آقای گلپایگانی نیست، بلکه نهادی بین‌المللی است که دهها اقتصاد دان برایش کار می کنند و از آن پول می گیرند. وقتی که آقای طبیبیان می گوید من در اقتصاد بازرگانی خارجی دولتی نمی فهمم یا وقتی مثلا آقای موسی غنی نژاد می گوید چون دولت خوب نیست پس پول دولت را به صورت یارانه به مردم بدهیم یعنی اینکه هیچ چیز از علم اقتصاد نفهمیده اند و نمی فهمند. آنها به یک مکتب، به یک مذهب اقتصادی معتقدند نه به علم اقتصاد. علم اقتصاد یعنی یافتن دشواری ها و مشکلات در عرصه تولید و توزیع و تامین مایحتاج مردم در یک کشور و یافتن راه حل برای این مشکلات. اقتصاد مشخص ترین علمی است که در جهان وجود دارد. علمی است که به هیچ عنوان نمی توان مشکلات یا راه حل های آن را از این کشور به آن کشور انتقال داد، یا اقتباس کرد. ولی از آنجا که هدف صندوق بین‌المللی پول اصولا یافتن راه حل برای مشکلات کشورها نبود، بلکه پاسخ به بحران و منافع سرمایه داری جهانی بود توانست اقتصاد را از علم به کتابچه راهنما، به توضیح المسائل تبدیل کند و در چارچوب هدف خود درست عمل کرد. آنها برنامه ای تدوین کردند برای سازماندهی اقتصاد جهانی در چارچوب منافع قدرتمندترین کشورها و بزرگترین سرمایه‌داران مالی جهان. وقتی آنان می گویند ایران این یا آن کاررا انجام دهد، منظورشان این نیست که از این طریق مشکلات ایران حل می شود، بلکه ایران با اجرای این تدابیر کمک می کند به تداوم نظم جهانی موجود و مشکلات گردش اقتصاد جهانی را در چارچوب منافع قدرتمندترین ها و ثروتمندترین ها حل می کند. این برنامه البته منافع آنان را تامین می کند، همانطور که منافع سرمایه‌داری تجاری ایران را تامین می کند که حامی آن است ولی معنایش آن نیست که اقتصاد ملی کشورها را در جهت رشد و توسعه و تامین هرچه بیشتر نیازهای مردم سازمان میدهد، برعکس اقتصاد هر کشور را در جهت تبدیل شدن به حلقه ای از زنجیر تولید و توزیع جهانی در چارچوب منافع دولت ها و کسانی که سرنخ نهادهای اقتصادی بین‌المللی را در دست دارند سازمان می دهد. که البته در همان کشورها هم نه در جهت منافع اکثریت مردم که در جهت منافع اقلیت سرمایه‌دار مالی است و به همین دلیل در اروپا و امریکا هم هم به بن بست رسیده و اکثریت مردم مخالف ادامه اجرای کتابچه راهنمای صندوق پول و بانک جهانی هستند.

اگر ایران می خواهد سیاست گردش به شرق را در پیش بگیرد شرط نخست آن وداع با درک توضیح المسائلی از اقتصاد است. چه، توضیح المسائل آقای گلپایگانی باشد، چه صندوق بین المللی پول. یعنی باید بطور کاملا مشخص و دقیق و با شناخت هر عرصه جداگانه بررسی کرد که چگونه می توان اقتصاد کشور خود را بنوعی سازمان داد که با هدف ادغام در اقتصاد کشورهای بریکس و اوراسیا و همسایگان ایران در سمت پیشرفت و توسعه ایران همسو باشد.

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 880  -  27 اردیبهشت 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت