راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرمقاله 822

مردم خواهان دگرگونی اند

نه بحث در باره لیبرالیسم !

 

هر قدر جمهوری اسلامی در سیاست نگاه به شرق پیش تر می رود، بیشتر با این واقعیت برخورد می کند که سیاست های داخلی آن، بویژه سیاست های اقتصادی، با الزامات ایجاد یک اقتصاد نیرومند و برپایی یک پشت جبهه محکم داخلی برای سیاست نگاه به شرق سازگار نیست و بازبینی در این سیاست های داخلی ضروریست. بحث هایی که اخیرا برسر لیبرالیسم و نولیبرالیسم یا راه حل های متفاوت برای معضلات کشور لاک پشت وار در تلویزیون جمهوری اسلامی و با شتاب در رسانه های و شبکه های اجتماعی به راه افتاده بازتاب این واقعیت است و گامی است مثبت.

مشکلی که در اینجا وجود دارد نحوه بررسی و مقابله با این سیاست هاست. در اینکه سیاست های سه دهه اخیر جمهوری اسلامی در مجموع در خط نولیبرالیسم قرار داشته شکی نیست. ولی اگر از اینجا نتیجه بگیریم که می توان با اثبات نادرستی نولیبرالیسم به لحاظ علمی، راه رفته را اصلاح کرد، به خطا رفته ایم، زیرا نولیبرالیسم یک نظریه علمی نیست که بتوان آن را با معیارهای علمی سنجید و درستی و نادرستی آن را اثبات کرد. بلکه یک نظریه ایمانی و مذهبی است. اگر می شد ادیان را به لحاظ علمی رد یا اثبات کرد، تا به امروز یا همه ادیان از میان رفته بود یا یکی از آنها بر دیگری غلبه کرده بود. نولیبرالیسم یک نظریه غیرعلمی و نمونه کامل یک نظریه بقول کارل پوپر "ابطال ناپذیر" یا به بیان دقیق تر "غیرقابل ارزیابی" است و بنابراین با هیچ سند و شاهد و نتیجه ای قابل رد یا اثبات نیست.

مطلب را بیشتر توضیح دهیم:

 هدف علم کشف حقیقت است و با آزمایش و خطا و نفی و اثبات سرو کار دارد. بنابراین، پیامدهای علم به طور نسبی قابل پیش بینی و به طور عموم قابل ارزیابی است. شما اگر آب را به جوش آورید‌ می‌توانید پیش بینی کنید که در حدود ۱۰۰ درجه به جوش‌ می‌آید و‌ می‌توانید مشاهده و ارزیابی کنید که به جوش‌ می‌آید یا‌ نمی‌آید. در حالیکه ایمان با کشف حقیقت و ابزارهای عملی کاری ندارد. به حقیقتی معتقد است و در چارچوب آن عمل‌ می‌کند. ایمان نه ادعای کشف حقیقت را دارد و نه اساسا از آن طریق کشف حقیقت ممکن است.

مثلا اگر کسی نماز بخواند و بگوید من یک ماه نماز‌ می‌خوانم و دعا‌ می‌کنم خداوند یک میلیون تومان به من پول بدهد. اگر بعد از یک ماه چنین پولی به من رسید‌ می‌فهمم نماز درست است و خدا وجود دارد اگر نه که وجود ندارد! چنین فردی ایمان ندارد،‌ می‌خواهد آزمایش کند و بود یا نبود خدا را کشف کند. یعنی‌ می‌خواهد یک امر ایمانی را از راه علمی، یعنی آزمایش دستورالعمل‌های آن بیازماید.

طبعا به چنین فردی خواهند گفت که اعتقاد به خداوند و نماز یک امر ایمانی است. بعد هم دین یک مجموعه، یک "بسته" است. هیچ دینی نیست که تنها یک فریضه، یک دستور، یک وظیفه داشته باشد. نماز خواندن کافی نیست، باید خلوص نیت داشت، دروغ نگفت، مال مردم را نخورد، دزدی نکرد و ... باید همه بسته دینی را بجای آورد. و از آنجا که انسان معصوم نیست هیچگاه نخواهد توانست این بسته را کامل بجا بیاورد و نتیجه را به آزمایش بگذارد.

نظریه نولیبرالیسم و بطور کلی اقتصاد بازار آزاد از روی همین الگوی دینی ساخته شده است. مثلا اگر اقتصاد دانی بگوید که ما‌ می‌خواهیم خصوصی سازی کنیم. چند کارخانه یا واحد یا بنگاه دولتی را در نظر‌ می‌گیریم و آنها را خصوصی‌ می‌کنیم و پیامدهای آن را‌ می‌سنجیم. اگر خوب بود ادامه‌ می‌دهیم، اگر بد بود جلوی آن را‌ می‌گیریم، یا روش آن را اصلاح‌ می‌کنیم، یا تعدیل‌ می‌کنیم. این‌ می‌شود یک روش علمی. یعنی ما‌ به خصوصی سازی ایمان مذهبی نداریم می‌خواهیم آن را ارزیابی علمی کنیم. ولی اقتصاد دانان نولیبرال این روش علمی را نمی پذیرند. آنها‌ می‌گویند همین که شما‌ می‌خواهید خصوصی سازی را ارزیابی کنید یعنی به اقتصاد بازار آزاد ایمان ندارید! در حالیکه به درستی اقتصاد بازار آزاد باید ایمان داشت. باروش‌های علمی‌ نمی‌توان آن را سنجید. شاید این سخن شوخی بنظر بیاید، ولی آنچه آنها‌ می‌گویند جز این نیست.

آنها‌ می‌گویند پیامد مثبت انجام فرایض نولیبرالی را با ۴ یا ۱۰ یا ۱۰۰ کارخانه را خصوصی کردن معلوم‌ نمی‌شود. باید ۱۰، ۲۰ یا حتی ۵۰ سال بدون چشمداشت و بدون انتظار نتیجه مثبت خصوصی سازی کنید. به هر ویرانی هم که ختم شد باید ادامه دهید. چرا؟ چون اقتصاد بازار آزاد یک مجموعه، یک "بسته" است. برای ارزیابی مثلا خصوصی سازی باید ببینید که آیا بقیه "بسته" را هم انجام داده اید، یعنی بقیه "فرایض" را هم بجا آورده‌اید؟ خصوصی سازی به تنهایی پیامدی بدنبال ندارد. همزمان با خصوصی سازی باید "آزاد سازی" هم کرد، یعنی باید قیمت همه کالاها را آزاد کرد، دستمزد و حداقل دستمزد و قانون کار را لغو کرد، از صنایع داخلی نباید حمایت کرد، دولت را باید تا مرز فروپاشی کوچک کرد، تجارت و واردات را باید "آزاد" کرد و اگر همه این کارها را کردید، باز هم هنوز کارهایی باقی مانده که نکرده اید و بقول خودشان اقتصاد بازار آزاد مانند انسان غیرمعصوم یک "وضعیت آرمانی" یعنی غیرقابل تحقق است که هرگز‌ نمی‌شود بدان رسید.

 

این ادعا که اقتصاد بازار آزاد یک "بسته" و یک "وضعیت آرمانی" و غیرقابل تحقق کامل است مهمترین جنبه ایمانی و غیرعلمی آن است. در واقع تحت هیچ شرایط و در هیچ زمان امکان ارزیابی و بررسی علمی پیامدهای اجرای توصیه های مکتب نولیبرالی یک کشور وجود ندارد.  

 

بنابراین بحث کردن با نولیبرالیسم و تلاش برای نشان دادن نادرستی آن با روش علمی یعنی قضاوت براساس آزمون و خطا و ارزیابی پیامدهای سیاست‌های پیگیری شده ناممکن و آب در هاون کوبیدن است. براساس مکتب نولیبرال واقعیت هایی که با آن روبرو هستیم، پیامدهای سیاست‌های نولیبرالی، نتیجه آن کارهایی نیست که کرده‌ایم، پیامد آن کارهایی است که نکرده ایم. اگر پیش بینی به تحقق نپیوسته، اگر بدی به ما رسیده نتیجه آن فرایضی نیست که بجا آورده ایم، عقوبت آن فرایضی است که بجا نیاورده ایم. پیامدهای منفی حاکمیت سودآوری، نتیجه خود سازوکار سودآوری نیست، پیامد باز نکردن کامل راه سودآوری، آزاد نکردن کامل بازار است. همیشه یک کار و کارهایی وجود دارد که ما نکرده ایم و همه مشکلات ناشی از همان قسمت است.

 

این هم فقط به نولیبرالیسم محدود نمی شود. اگر ما می گوییم "سوسیالیسم علمی"، تا جایی علمی است که مبتنی بر داده ها و نتایج قابل ارزیابی باشد. اگر غیر از این باشد یک ایمان است، حداکثر ایمانی است که بدلیل جنبه عدالتخواهانه و انسانی آن قابل ستایش است ولی در هر حال یک باور ایمانی است. این نکته‌ای بود که بسیاری از سوسیالیست ها درک نمی کردند، چنانکه زمانی که لنین سیاست های دوران جنگ داخلی روسیه یعنی "کمونیسم جنگی" پس از انقلاب اکتبر را کنار گذاشت و سیاست موسوم به "نپ" را در پیش گرفت شماری از بلشویک ها خودکشی کردند. گمان می کردند که سیاست های دوران کمونیسم جنگی یک امر ایمانی و فرای زمان و مکان است. در حالیکه شرایطی که آن سیاست ها را ناگزیر کرده بود تغییر کرده بود و اکنون لازم بود که سیاست هایی دیگر در پیش گرفته شود.

بنظر ما بحث علمی درباره نولیبرالیسم راه به جایی نمی برد. این یک نظریه غیرعلمی، غیرقابل ارزیابی و بقول خودشان "ابطال ناپذیر" است. این مانند بحث اسلام و مسیحیت است که هزار و پانصد سال است ادامه دارد و به نتیجه نرسیده و هیچوقت به نتیجه نخواهد رسید. چون بحث میان دو ایمان است. موضع بحث را باید در جایی دیگر قرار داد یعنی جایی که به لحاظ علمی قابل ارزیابی باشد. بحث علمی باید بر روی راه حل ها و پیشنهادهای مشخص برای مشکلات مشخص باشد. اینکه این پیشنهادها در ظاهر برخاسته از کدام مکتب فکری است، لیبرال است، سوسیالیستی است، نهادگراست یا هر چیز دیگر هیچ اهمیتی ندارد. نتایج، پیامدها و قابل ارزیابی بودن این پیشنهاد است که اهمیت دارد. یعنی بحث را باید برد روی تقابل پیشنهادها و نه تقابل مکتب ها. مثلا اگر کسی طرفدار آزاد سازی یا افزایش بهای بنزین است باید بتواند بگوید که مثلا این آزادسازی ظرف سه ماه، یا شش ماه، با فرض ثابت ماندن همه شرایط دیگر، پیامدهایی مثبت در این حدود می تواند برجای گذارد. آنکس هم که مخالف است بجای آنکه بگوید این راه حل لیبرالی یا نولیبرالی است که هیچ ارزشی ندارد باید پیامدهای مثبت عدم آزادسازی را در یک بازه زمانی بتواند مشخص کند. بنحوی که بتوان پیامدهای این آزادسازی یا عدم آن را پس ازاین بازه زمانی مورد ارزیابی قرار داد. این می شود یک بحث علمی از هر دو طرف. حالا یکی در مجموع بیشتر اشتباه می کند و دیگری بیشتر درست می گوید ولی بحث از دایره حق و ناحق خارج می شود و به دایره علم وارد می شود.

ارائه راه حل مشخص برای مشکلات مشخص آن چیزیست که جامعه ما اکنون بدان نیاز دارد. نه تقابل میان مکتب ها و آیین های دینی و شبه دینی.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 882  -  10 خرداد 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت