راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

با جسارت باید

از نقش توده ایها

در انقلاب 57

سخن گفت و نوشت!

  

بارها سئوال کرده اند که چرا راه توده به مناسبت های مختلف بیانیه نمی دهد؟

پاسخ اینست که ما خود را پایبند آن شیوه تبلیغاتی میدانیم که بیشترین تاثیر را در میان خوانندگان داشته باشد. البته، طبیعی است که تجربه و علم تبلیغات را نیز تا آنجا که در توان داریم به خدمت گرفته و می گیریم. همینجا تاکید کنیم که کار هر نشریه و رسانه ای تبلیغ آن سیاست و مشیء است که هدایت کنندگان و بنیانگذاران آن دارند. تفاوت نمی کند که این بنیانگذار حزب توده ایران باشد که مشیء خود را تبلیغ می کند و یا فلان ارگان رسانه ای امریکا یا انگلستان و یا حتی سازمان ها و احزاب سیاسی داخلی. اگر هدف اعلام نظر درباره رویدادهای مهم ایران است، که این کار را راه توده هر هفته بصورت سرمقاله انجام میدهد و نیازی نیست که حتما بالا و یا پائین آن نوشته شده باشد "اطلاعیه".

درباره سالگردها، نمونه هائی را توضیح میدهیم:

ما هر سال می توانیم در سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی بنویسیم که توده ایها را هم قتل عام کردند و درباره جنایتی که در آن فاجعه روی داد اعلامیه ای با مضامین تکراری بدهیم. این آسان ترین کار است. اما باید بدانیم که از تاثیر گذاری این نوع تبلیغات تکراری بتدریج و سال به سال کاسته می شود. ما چه خوشمان بیاید و چه بدمان بیائید واقعیت اینست. بنابراین، علاوه بر صدور این نوع اعلامیه های سنتی، باید برویم بدنبال یک کار اساسی تر و تاریخی تر. مثلا باید به نسل جوان کشور و به مردم ایران، با ارائه اسناد نشان بدهیم که از روی پیکر توده ای ها عبور کردند تا توانستند جمهوری اسلامی را به این منجلابی که شاهدیم بکشانند. باید نشان بدهیم که توده ای ها در تاریخی ترین مقاطع سالهای پس از انقلاب چه خدماتی به انقلاب کردند و چرا کردند؟ توطئه های عظیمی که در کشور روی داد، چرا پیوسته سمت گیری آن به سمت اعدام رهبران حزب، یورش خونین به حزب توده ایران و منحله اعلام کرد و جلوگیری از فعالیت آن بوده است؟

مثلا برای خنثی سازی كودتای نوژه و کودتای طبس، حزب توده ایران چه نقشی ایفاء کرد و چرا کرد؟ یا در جریان یورش عراق به ایران و آغاز جنگ 8 ساله چرا و به چه دلیل و با کدام اعلامیه و مقاله ای مخالفت خود را با ادامه جنگ، پس از بازپس گیری خرمشهر اعلام کرد!

اینها اسناد افتخارآفرین حزب توده ایران است و اگر کار تبلیغاتی بر محور اصول درستش قرار بگیرد همه اینها باید به اشکال مختلف و به هر مناسبتی مطرح شوند.

امروز ممکن است نسل جوان کشور و حتی مردمی که ما آنها را نسل انقلاب می دانیم، زیر فشار جمهوری اسلامی دهه دوم و سوم، با خواندن آنچه که ما درباره دو کودتای طبس و نوژه کردیم؛ اشاره به شرایط کنونی کشور کرده و حداقل در دلشان بگویند "ای کاش این کودتاها خنثی نشده بود و بساط جمهوری اسلامی جمع می شد!". اتفاقا از جمله دلائلی که ما باید از گذشته سخن بگوئیم، مقابله با همین تصورات است. باید رو به مردم گفت که حزب ما کوشش کرد و از جان خود مایه گذاشت تا کار انقلاب و جمهوری اسلامی به اینجا کشیده نشود که کشیده است.

درباره جنگ و حمله ارتش عراق به ایران و مخالفت حزب ما با ادامه جنگ پس از باز پس گرفتن خرمشهر و عقب نشینی ارتش عراق به داخل مرزهای آن کشور به هر مناسبتی باید سخن بگوئیم. یعنی باید با اشکال مختلف و البته به فراخور رویدادهای ایران سخن گفت. این که ما چگونه بعد از خنثی سازی دو کودتای طبس و نوژه بیمناک حمله عراق به ایران بودیم و این بیم خود را بصورت "هشدار" در روزنامه ارگان مرکزی حزب "نامه مردم"، بصورت اطلاعیه و حتی در پرسش و پاسخ های دبیراول وقت حزب اعلام کردیم. ما وظیفه داریم اینها را بصورت برجسته منتشر کنیم، زیرا در سایه غفلت ما در این زمینه هاست که امثال آقایان هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، مهدوی کنی و حتی "ریشهری" وزیر اطلاعات و رئیس دادگاه های نظامی و یا امثال "مادرشاهی"ها و رفیقدوست ها و کسان دیگری بعنوان خاطرات خود مطالبی را در باره سالهای اول انقلاب و تاسیس جمهوری اسلامی گفته و نوشته و می گویند و ذهن مردم را با ادعاهای خود پر می کنند. دراین نوشته ها آنها آگاهانه درباره نقش حزب در آن سالها یا سکوت کردند و می کنند و یا بصورتی تحریف و تحقیر شده از آن می گویند و از نقش و سهم مخرب خود در منحرف کردن مسیر انقلاب سخنی نمی گویند.

توده ای ها طلبکار یک انقلاب به انحراف کشیده شده اند و نباید به حاشیه خزیده و میدان را بسپارند به بدهکار انقلاب و منحرف کنندگان آن از مسیر واقعی اش؟

می گویند شاپور بختیار "طرفدار آزادی مطبوعات بود" و سئوال کنند که چرا احزاب ملی و حزب توده ایران از بختیار که از چنین آزادی طرفداری می کرد حمایت نکردند؟

پاسخ ما اینگونه است:

مگر شاه در تیرماه 1331 مصدق را برکنار نکرد و قوام را نخست وزیر نکرد؟ مگر براثر قیام 30 تیر، یعنی چند روز بعد از این برکناری و برگماری که خودش خلاف قانون و اختیارات پادشاه بود مجبور نشد به نوعی عذرخواهی کرده و عقب نشینی کند و دوباره تن به نخست وزیری مصدق بدهد؟  چرا یکسال بعد از آن عقب نشینی و عذر خواهی دست به کودتای 28 مرداد زد؟

به رویدادهای یک دهه پس از کودتای 28 مرداد نگاه کنیم. در کودتای 28 مرداد بهانه این بود که توده ایها داشتند انقلاب می کردند و حکومت را می گرفتند. (تبلیغ شبکه انگلیسی "بدامن") آیا در زمان نخست وزیری علی امینی هم خطر کودتای توده‌ایها وجود داشت که شاه او را هم برکنار کرد و زمام مطلقه امور را گرفت دست خودش؟

حالا باز گردیم به سال انقلاب. یعنی سال 57 که 17 سال فاصله داشت با زمان برکناری علی امینی و 25 سال فاصله داشت با کودتای 28 مرداد.

آن شاهی که در سال 57 تن داد به نخست وزیری بختیار، در جستجوی فرصت و زمان بود تا گذشته را تکرار کند. به محض آنکه ارتش و ساواک دوباره بر امور مسلط شده و مردم به خانه هایشان باز می گشتند و شاه هم از مصر به ایران باز می گشت، آقای بختیار را اگر خیلی خوش شانس بود و سر و کلاه را با هم نمی داد، به خانه اش بازگردانده شده و هفته ای یکبار اجازه میدادند برای دیدن دوستانش به کلوب ایران در خیابان فرانسه تهران برود. بار دیگر تیغ تیز بر گلوی مطبوعات و مطبوعاتی کشیده می شد. همچنان که بر گردن هر کس که محرک تظاهرات مردم شناخته می شد. چنان که در حوادث 30 تیر در دوران نخست وزیری  مصدق شد، در کودتای 28 مرداد شد، در برکناری علی امینی از نخست وزیری شد و در شورش 15 خرداد شد.

بنابراین، آن بی اعتمادی مردم نسبت به وعده های آقای بختیار در دوران نخست وزیری اش را در این واقعیت باید جستجو کرد. این واقعیت که اعتماد ملی نسبت به دربار شاه و شخص شاه و دستگاه حکومتی اش فرو ریخته بود و روشنفکران زخم خورده و مردم فریب خورده بیش از 3 دهه، دیگر فرصت سرنگونی او را نمی خواستند از دست بدهند. شاه پس از کودتای 28 مرداد، تمام فرصت های خود را در ابتدای دهه 40 برای عقب نشینی و تن دادن به رفرم و اصلاحات از دست داده بود و سال 57 سال به صدا در آمدن ناقوس مرگ آن رژیم بود.

مطبوعات وقت هم در سال 56 و 57 دقیقا یک کار حرفه ای کردند و بصورت بسیار طبیعی و حرفه ای بیشتر حجم اخبار را به بزرگترین واقعه روز، یعنی انقلاب اختصاص دادند. اخبار در خیابان ها بود نه در کاخ نخست وزیری یا مجلس. دوران اخبار دولتی و مجلسی تمام شده بود. آن حرف آقای شمس الواعظین که اخیرا در کلاب هاووس مطرح کرده و گفته "اعتصاب مطبوعات در سال انقلاب کار توده ایها بود و با منتشر نشدن مطبوعات بی بی سی تنها منبع خبری مردم شد" مستند به همین استدلالی که در بالا نوشتیم بی معناست. مطبوعات در کنار تمام نهادها و ارگان های دیگر به انقلاب پیوستند، مانند اعتصاب کارگران صنعت نفت، اعتصاب ذوب آهن اصفهان، اعتصاب در تمامی کارخانه های تولیدی و حتی ادارات دولتی و از جمله در خود رادیو تلویزیون ملی ایران. آقای شمس الواعظین نمی خواهد به روی خود بیآورد که اعتصاب مطبوعات واکنشی بود در برابر برکناری دولت غیر نظامی شریف امامی و تشکیل دولت نظامی- کودتائی ارتشبد ازهاری و استقرار نمایندگان فرمانداری نظامی تهران در تحریریه روزنامه ها و در راس آنها سه روزنامه کیهان، اطلاعات و آیندگان بود. اگر دولت نظامی ازهاری بر اوضاع مسلط می شد، ارتشبد اویسی ها و سرلشکر خسرودادها مانند سپهبد بختیار و سرهنگ زیبائی کودتای 28 مرداد به جان مردم و روزنامه ها می افتادند. حیرت آور است که کسی مانند آقای شمس الواعظین مدعی سابقه روزنامه نگاری باشد و این واقعیات را نداند و یا تحت تاثیر اوضاع کنونی کشور و نارضائی مردم اینگونه خود را به نادانی بزند!

حال برای یک کار دقیق تبلیغاتی باید گذشته را به اوضاع امروز کشور پیوند بزنیم. البته پیوند دارد و نیازی به تلاش ما نیست، اما یادآوری آن برای مردم لازم است.

تاریخ عینا تکرار نمی شود، اما سرانجام های تاریخی تکرار می شوند. بختیار هم در سال انقلاب و زیر فشار انقلاب توانست  یک تظاهرات 100 هزار نفره در دفاع از قانون اساسی در تهران راه بیاندازد. ایشان می خواست شتر تاریخ را با ملاقه آب بدهد.

امروز هم فرو ریختن اعتماد مردم به رهبران جمهوری اسلامی همان مسیری را طی کرده که از سال 1332 تا سال 1357 شاه طی کرد، با این تفاوت که ایران امروز، ایران پیش از انقلاب نیست و حکومت هنوز ناچار است بنام انقلاب حرف بزند. همین مسئله آرمان های انقلاب 57 را در جامعه زنده نگهداشته و هر رفرمی در جهت تحقق اهداف انقلاب می تواند سرنوشت جمهوری اسلامی را با سرنوشت رژیم شاه یکسان نکند، بویژه که استقلال سیاسی کنونی ایران مسئله بسیار با اهمیتی است که مردم میخواهند از آن دفاع کنند. در خود حکومت نیز مانند حکومت شاه، یکپارچگی وجود ندارد و کشاکش بر سر اهداف انقلاب همچنان ادامه حیات می دهد. این کشاکش هنوز به سرانجام خود نرسیده و مردم همین کشاکش را زیر نظر دارند و منتظر نتیجه آن هستند. دو شورش دیماه 96 و آبان 98 و اعتراضات خیابانی ماههای پایانی سال 1041 هیزم تنور این کشاکش شد.

حتی همین نکاتی که به آنها اشاره کردیم نشان میدهد که توده ای ها اگر دقیق بدانند چگونه باید تبلیغات بکنند، چقدر حرف برای گفتن و نوشتن دارند. استدلال دارند، منطق دارند، با حوادث انقلابی زندگی کرده‌اند. حتی اگر بخش کوچکی از بینندگان تلویزیون های امریکا و بی بی سی و ایران اینترنشنال و حتی من و تو هم در ایران این استدلال های ما را بخوانند و یا به گوششان برسد باز هم مفید تر از سکوت ما و واگذاری میدان به آقایانی است که همه امکانات را در تلویزیون های یاد شده قبضه کرده اند. در مطبوعات و رادیو تلویزیون دولتی هم که فرصتی به ما برای گفتن این حرف ها نمی‌دهند. بنابراین چه راهی باقی مانده جز اینکه خودمان امکاناتمان را بسیج کنیم و همه توان خودمان را جمع کنیم و برویم به سمت یورش واحد به صفوف تحریم کنندگان توده ایها، به دگرگون جلوه دهندگان حوادث انقلاب و سالهای پس از انقلاب! و نقش حزب توده ایران در تمام رویدادهای آن سالها.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 883  -  17 خرداد 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت