راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

فروپاشی اتحاد شوروی

با رهبری خروشچف آغاز شد!

و. کورنیلوف- ساویتسکایا راسیا

ترجمه- آزاده اسفندیاری

 

این که فروپاشی اتحاد شوروی از چه زمان و به چه دلیل آغاز شد، همچنان مورد بحث و بررسی است. اخیرا مقاله ای به قلم کورنیلوف در سایت "ساویتسکایا راسیا" در همین ارتباط منتنشر شده که ترجمه آن را می خوانید. این مقاله را بدلیل مشروح بودن آن خواستیم تقسیم کرده و در چند نوبت منتشر کنیم اما با توجه به فاصله یک هفته ای میان انتشار راه توده، ترجیح دادیم آن را به دلیل پیوستگی مطلب به هم یکجا منتشر کنیم:

 

 با افتادن رهبری حزب و حکومت بدست نیکیتا خروشچف در اتحاد شوروی، فاجعه ای رخ داد که در سیاست داخلی دگرگونی های اجتماعی- اقتصادی را به همراه داشت و در سیاست خارجی، آشفتگی و اختلاف میان احزاب کمونیستی و کارگری جهان را رقم زد.

نیکیتا خروشچف، در 15 آوریل سال 1894 در روستای کالینوفکا در استان کورسک، در خانواده ای معدنچی زاده شد. وی بدون داشتن تحصیلات یا دیدگاه سیاسی جدی، مراحل حزبی را طی کرد و به عضویت حزب کمونیست درآمد. پس از 6 سالی که در حزب کمونیست در مسکو ثبت نام کرد به مسئولیت سازمان حزبی در پایتخت رسید و در سال 1949 به عنوان دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست بلشویک  انتخاب شد. در سال 1953، (پس از مرگ استالین)، تا دبیر اولی حزب کمونیست بالا رفت. وی به دلیل نداشتن تحصیلات و صلاحیت سیاسی کافی (بی میلی به مشورت با رفقا و متخصصان حزب) خود را بد نام و تقریباً سنگ بنای ویرانی کشور را بنیان نهاد.

 او در کودکی به مدرسه محلی رفت که از آنجا فارغ التحصیل نشد زیرا بنا بر خاطرات وی، پدرش به او گفت: " تو شمردن را تا 30 یاد گرفتی و همین اندازه کافی است"... پس از سال 1908، خانواده خروشچف به یوزوفکا، نقل مکان کردند. آنان در پادگانی مستقر شدند که 70 نفر در آن زندگی می کردند. در اتاق دو طبقه یک طناب زیر سقف وجود داشت که کارگران معدن روی آن لباس های خیس و جوراب ها و پاپوش های خود را خشک می کردند. وی بعداً با یاد آوری نقاط عطف زندگی نامه کاری خود خاطرنشان کرد: "من رهبر کشور بزرگ شوروی هستم. هرکسی فارغ از هر کاری که جهت سوسیالیسم انجام می دهد، شایسته احترام است. هیچ کار کثیفی وجود ندارد، مگر اینکه فقط وجدان کثیفی داشته باشد".

 پس از انقلاب بورژوایی فوریه سال 1917، خروشچف به عضویت شورای نمایندگان کارگران روچنکوفسکی انتخاب شد. در سال 1918 به حزب بلشویک پیوست و یک گروه از گارد سرخ را در روچنکوو رهبری کرد. از آن لحظه تا زمان مرگ در سال 1971، او مهر و نشان مخرب خود را در حزب کمونیست و جامعه کشور شوراها بجا گذاشت.

 در پاییز سال 1929 برای تحصیل به آکادمی صنعتی مسکو فرستاده شد. آکادمی صنعتی، بر اساس نتایج مصاحبه، ابتدا به دلیل سن (در آن زمان 35 ساله بود) و تحصیلات ناکافی، حاضر به پذیرش او نشد.

 او می گوید: "واقعیت این است که در سالهای 1923 و 1924 از تروتسکیستها حمایت کردم، اما در پایان سال 1924 متوجه اشتباه خود شدم و به آن اعتراف کردم، اما مدام مرا به خاطر این موضوع سرزنش می کنند"...

در آکادمی صنعتی با نادژدا الیلویوا، همسراستالین آشنا شد. خروشچف بعداً آن پیشآمد را یک "بلیت قرعه کشی" خوش شانسی توصیف کرد. مورخ معروف، ی.اسپیتسین، نویسنده کتاب "دور برداشتن خروشچف" می نویسد: به سختی می توان گفت که اگر یکی از همکلاسی های او در گفتگو با شوهر خود کلمه ای درباره او بیان نمی کرد و نمی گفت، سرنوشت او چگونه پیش می رفت: "ما مرد فوق العاده ای داریم که می داند چگونه کار ها را مدیریت کند و غیره". در سال 1930 به ابتکار کاگانوویچ، نیکیتا خروشچف، به عنوان دبیر کمیته حزبی آکادمی صنعتی انتخاب شد. در ژانویه 1931، بدون تکمیل تحصیلات، به سمت دبیر کمیته حزبی منطقه باومانسکی، در مسکو ارتقا یافت.

کاگونویچ، دبیر اول کمیته منطقه ای حزب کمونیست در مسکو، به یاد آورد: من او را در کمیته حزبی نامزد کردم. فکر می کردم که او انسان توانمندی است در حالی که او یک تروتسکیست بود. من به استالین گزارش دادم که او یک تروتسکیست بوده است... استالین پرسید: "حالا چطور؟" من گفتم: "او با تروتسکیست ها فعالانه می جنگد و خالصانه مبارزه می کند". در مدت پنج سال، بدون داشتن تحصیلات متوسطه کامل، تقریباً از یک کمونیست معمولی به مسئولیت سازمان حزب پایتخت رسید. باید اعتراف کرد که او فردی با تجربه و دارای غریزه طبیعی خوبی برای انجام اقدامات لازم برای دور زدن رقیب حزبی خود بود.

شیشکین، دانشمند سیاسی مشهور روسی، درباره خروشچف می گوید: "او در مبارزات درون حزبی افراد زیادی را شکست داد. علاوه بر این، وی سال ها رهبری اوکراین را بر عهده داشت، عضو شورای نظامی تعدادی از جبهه ها بود و این یک موقعیت عمومی معمولی نیست. هنگامی که مورخان می گویند که استالین به طور کلی به خروشچف به عنوان یک شخص بی احترامی می کرد، آنها به عنوان مدرک به پاسخ او به یکی از نامه های خروشچف اشاره میکنند که استالین او را با عنوان رهبر حزب کمونیست های اوکراینی مورد خطاب قرار می دهد در حالی که این نامه مستند نیست.

در اینجا باید به جنبه دیگری از صعود سرگیجه آور وی در امتداد خط حزب نیز پرداخت. ما نباید فراموش کنیم که حزب بلشویک همیشه خود را به عنوان حزب طبقه کارگر معرفی کرده است. رهبران حزب، به نمایندگی از لنین و استالین، به ویژه در جذب کارگران فعال و دارای گرایش سیاسی به سمت بلشویک ها برای مناصب رهبری حمایت می کردند. یعنی این خط در حزب وجود داشت که طرفدار کارگر بودن اعضای حزبی مانند خروشچف امر عادی بود. به علاوه او از یکی از انقلابی ترین مناطق کشور آمده بود. خروشچف که فعالیت حزبی خود را در مسکو آغاز کرد، در مبارزه با تروتسکیسم، انحرافات چپ و راست در سازمان حزب مسکو بسیار فعال بود. به یاد بیاوریم که در اولین ملاقات با کاگانوویچ، او صادقانه اعتراف کرد که "از تروتسکیسم بیمار شده است". در نتیجه، از نظر استالین و کاگانوویچ، او یک چهره مناسب در مبارزه سیاسی سخت با مخالفان خط عمومی حزب در سازمان حزبی مسکو بود. او رئیس شورای شهر و رئیس کمیته اجرایی شهر مسکو در سالهای 1939-1944 و قبل از آن، دبیر کمیته شهر مسکو بود. پرونین، یادآور شد: "واقعیت این است که شمشیر داموکلس بر سر او آویزان بود. در سال 1920 خروشچف به پلتفرم تروتسکیستی رأی داد. و بنابراین، بدیهی است که از ترس عمل تلافی جویانه، خود او به ویژه در برابر بی احتیاطی، از دست دادن هوشیاری سیاسی، کوری سیاسی و غیره "مبارزه" کرد. خروشچف مجوز سرکوب تعداد زیادی از کارگران حزبی و شوروی را صادر کرد. در زمان او، از 23 منشی کمیته های ناحیه شهر و تقریباً همه دبیران کمیتههای ناحیه او، دستگیر شدند".

هنگامی که در طلوع پرسترویکا، روزنامه نگاران از کاگانوویچ پرسیدند:" از اینکه خروشچف را نامزد برای مقام بالا تر کردی پشیمان نیستی؟"، او پاسخ داد: "او برای دولت و حزب ما منافعی همراه با اشتباهات و کاستی هایی به ارمغان آورد که هیچ کس از آن مبرا نیست. با این حال، سطوح بالاتر قدرت دیگر برای او جایز نبود... یک بار روی برج بزرگ، سرش شروع به چرخیدن کرد و به حیله بازی متوسل شد که برای او و به ویژه برای حزب و کشور خطرناک بود."

پس از مرگ استالین، در جلسه ای به ریاست خروشچف در نشست مشترک پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست، شورای وزیران و هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی، به او به عنوان دبیر کمیته مرکزی دستور داده شد که بر روی کار در کمیته مرکزی حزب تمرکز کند. لذا با دریافت حق هدایت کار دبیرخانه و ریاست جلسات، در ژوئن 1953 لاورنتی بریا،( رئیس تشکیلات مخفی اتحاد شوروی) را از تمام پست ها اخراج و دستگیر ( بدون محاکمه تیرباران شد) و بدین ترتیب راه برای رسیدن به بالاترین پست حزبی برای او هموار شد. او به عنوان دبیر اول کمیته مرکزی انتخاب شد. خروشچف، در حرکت به سمت این هدف فهمید که تنها پشتوانه او در مبارزه برای قدرت، دستگاه حزب خواهد بود. به معنای واقعی کلمه در آستانه پلنوم کمیته مرکزی در 1 سپتامبر 1953، از خزانه حزب (حقوق دوم غیر رسمی) را به دبیران اول کمیته های منطقه ای بازگرداند و به همه جریمه پرداخت. خروشچف در پلنوم 7 سپتامبر 1953 با سر و صدای زیاد شروع به کار کرد. پنج سال بعد، او تمام قدرت سیاسی و اجرایی دولت را در دستان خود متمرکز کرد و در سال 1958 نیز رئیس دولت اتحاد جماهیر شوروی شد.

صعود او به اوج قدرت در نقطه عطفی برای کشور اتفاق افتاد، یعنی زمانی که جامعه شوروی در اوایل دهه 1950 نیاز به استفاده از روش های جدید در رهبری کشور را درک کرده بود. به ویژه نیاز به دور شدن از سبک بسیج مدیریت اقتصاد و سیاست اجتماعی، ضرورت تمرکز شدید قدرت در دست یک حزب را ایجاب می کرد که بدین وسیله پایگاه علمی، فرهنگی، آموزشی و تولیدی پروژه مدرنیزاسیون شوروی را ایجاد و تضمین کند. این ضرورت پس از پیروزی در جنگ بزرگ میهنی وحشتناک بر آلمان هیتلری برای بازسازی اقتصاد ملی ویران شده لازم بود.

 در سالهای اول حاکمیت خروشچف، چرخش خاصی در سیاست های اجتماعی-اقتصادی در کشور به نفع گسترده ترین توده های مردم صورت گرفت. در سال های 1953-1956، قیمت های خرید دولتی برای محصولات مزرعه جمعی (کالخوز و ساوخوز) سه برابر افزایش یافت. در سال 1956، روز کاری شنبه ها از هشت ساعت به شش ساعت تقلیل پیدا کرد. در سال 1960، روز کاری از هشت ساعت به هفت ساعت رسید. در سال 1956، قانون جدیدی در مورد تأمین حقوق بازنشستگی جهانی برای شهروندان اتحاد جماهیر شوروی به تصویب رسید که در سال 1964 به کشاورزان مزارع جمعی نیز تعمیم داده شد. میانگین حقوق بازنشستگی در اتحاد جماهیر شوروی بیش از دو برابر شد و به 70 درصد میانگین حقوق یک کارگر شوروی تبدیل گردید. در سال 1956، قانون 1940 در مورد مجازات های کیفری برای تاخیر در کار و غیبت و ممنوعیت تغییر شغل لغو شد. مرخصی زایمان با حقوق از 70 روز به 112 روز افزایش یافت. در نیمه دوم دهه 50، ساخت و ساز انبوه مسکن ساختمان های 4-5 طبقه آغاز گردید که مردم آنها را "خانه های خروشچفی" نامیدند.

سالهای تسلط قدرت خروشچف با موفقیت های بزرگ در زمینه های علم و فناوری متمایز گردید، که باعث شد اتحاد شوروی به برابری استراتژیک با ایالات متحده دست یابد: پرتاب اولین ماهواره و پرواز اولین انسان به فضا، اولین یخ شکن هسته ای جهان و اولین نیروگاه هسته ای جهان، نقاط عطف پیشرفت علمی و فناوری شد که در آن اتحاد جماهیر شوروی واقعاً از ایالات متحده جلوتر بود.

لازم به توضیح است که دستاورد عظیم در زمینه پتانسیل موشک های هسته ای در سالهای پس از جنگ و رهبری استالین با سر پرستی بریا، ایجاد شد. استالین اسنادی را امضا کرده بود که بر اساس آنها پروژه ایجاد راکت های "فوق العاده دوربرد" (R-7)  تصویب شد که پایه ای برای توسعه کیهان نوردی اتحاد شوروی شد. خروشچف تا حد زیادی سکه تلاش دیگران را به نام خود ضرب زد، استالین و بریا را زیر خاک لگد مال کرد و آنها را به دست فراموشی کامل سپرد.

 این موضوع تاریخی گذشته، مرا به یاد وضعیت امروز استفاده از تجهیزات و توان نظامی اتحاد شوروی در منطقه عملیات نظامی ویژه در اوکراین می اندازد. زیرا درباره برخی از دستآورد های علمی و فنی آن زمان که هنوز مشابه آنها در جهان دیده نمی شود و در کارزارها بکار گرفته می شود، همچنان در سطح رسمی مسکوت مانده است.

به عنوان مثال، روسیه روز 12 آوریل 2024 به طور گسترده ای روز کیهان نوردی را جشن گرفت. در حال تماشای یک مستند هستم: "او گفت: "بیا برویم." محافظ صفحه نمایش: گاگارین به تنهایی در جایی ایستاده است. در حالی که او پس از بازگشت به زمین، در مقبره لنین که توسط رهبری شوروی احاطه شده بود ایستاده بود. اما فیلم حاوی تصاویری از ملاقات گاگارین با نخست وزیر انگلیس و ملکه الیزابت دوم را نشان می دهد. در متن صحبت مجری هیچ کلمه ای وجود ندارد که پرواز گاگارین نمایشی از اندیشه علمی دانشمندان و طراحان اتحاد شوروی باشد. حتی نام طراح اصلی سفینه فضایی یعنی س. کارالیف ذکر نشد. با این حال تعجب می کنیم که جوانان ما از کجای ناخودآگاه تاریخی خود باید حقایق را دریابند.

 رهبری کنونی کشور، دوره خروشچف را به دست محققی سپردند که آن دوره را به عنوان "لختگی" قلمداد کرده است که فکر نمی کنم تصادفی باشد. اگر به ابتکارات وی در زمینه نوسازی نظام اقتصادی و سیاسی و توسعه نظامی و اقدامات او در عرصه بین المللی نگاه کنیم، می بینیم که آنها غالبا ماهیت فرصت طلبانه داشته اند.

 خروشچف به ویژه در باره مسائل با کسی بحث نمی کرد و قوانین عینی راه حل آنها را در نظر نمی گرفت. اقدامات داوطلبانه او ضربه جبران ناپذیری به اقتدار دولت و نیروهای مسلح کشور وارد کرد، پایه های تخریب جنبش بین المللی کمونیستی و کشورهای جامعه سوسیالیستی را پی ریزی کرد که در نهایت به نابودی تمدن شوروی انجامید. با استفاده از کلمات ارزشیابی کاگانوویچ، " خروشچف، یکی از آن چهره هایی بود که در اوج قدرت سرگیجه گرفت و با ترفند شروع به بازی کرد". اجازه دهید به برخی از نوآوری های او بپردازیم که به ویژه تا به امروز احساس می شود.

 به عنوان مثال، انتقاد او از کیش شخصیت استالین در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی، در ماه فوریه یعنی سال 1956 برای پایان دادن به نقش استالین یک بار برای همیشه در زندگی سیاسی اتحاد جماهیر شوروی تعیین شد. خروشچف، جهت محبوبیت خود بین مردم و حزب و دولت اتحاد شوروی، گزارش خود را منحصراً بر اساس انتقاد شدید از فعالیت های استالین و به ویژه گناه او در سرکوب های دهه 1930 استوار کرد و در مورد مشارکت فعال خود در آنها کاملاً سکوت کرد. از سوی دیگر، به نظر میرسید که او سیگنالی را به طرفداران استالین که در سرکوب شرکت کرده بودند ارسال کرد: "بیایید همه جنایات را به گردن استالین بیندازیم و در صلح زندگی و کار کنیم. گاهی آنقدر حقیقت را تحریف می کرد که به معنای واقعی کلمه متوسل به دروغ های شاخ دار می شد. در آن گزارش آمده است: " زمانی که استالین درگذشت، 10 میلیون نفر در اردوگاه ها بودند"

 در واقع برخورد تهاجمی خروشچف به استالین، ایده اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان یک "امپراتوری شیطانی" که در آن میلیون ها نفر "بی گناه" سرکوب و نابود شدند و بقیه "در بردگی" زندگی می کردند، مطرح کرد. از آن زمان به بعد بود که موضوع سرکوب، به جنگ روانی و ایدئولوژیک غرب علیه اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شده است. رئیس جمهور آمریکا، ر. ریگان، تز "اتحاد شوروی یک امپراتوری شیطانی است" را به عنوان استدلال اصلی در مبارزه ژئوپلیتیکی با اتحاد جماهیر شوروی مطرح کرد. انتقال روشنفکران چپ لیبرال جامعه جهانی نیز به طرف مخالفان اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد رخ داد. این تز توسط تعداد معینی از روشنفکران اتحاد شوروی که علاقه مند به سبک زندگی غربی بودند تبلیغ شد. شخصیتهایی مانند سولژنیتسین، داستان "دهها میلیون سرکوب شده" را خلق کردند و اسطوره " استالین، بریا، گولاگ" را خلق کردند. در طول سالهای پرسترویکای گورباچف، این قضاوتها و سایر قضاوتها که تحت حمایت آ. یاکوبلوف، عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست، یک خائن سیاسی، توسط رسانه های شوروی بازتولید شد، تخریب اتحاد جماهیر شوروی را در زمینه های سیاسی، اقتصادی بسیار تسهیل کرد. اصطلاحات ایدئولوژیک آیا ارزش دفاع و نجات از "زندان ملل" و "امپراتوری شیطانی" را دارد؟.. دانشمند برجسته س. کارا مورزا، در کتاب "تمدن شوروی" خاطرنشان می کند: "مهم ترین موضوعی که با اقدامات خروشچف به دست آمد، بی احترامی (تقدس زدایی) دولت شوروی، از بین بردن ارتباط معنوی آن با مردم و در عین حال ایجاد یک عقده گناه در کسانی که کشور شوراها را ساختند و از آن دفاع کردند بود.

این "عقده گناه" است که توسط رسانه های لیبرال در جامعه روسیه شکل گرفته است و در طول 35 سال گذشته اجازه داده است تا افسران امنیتی و مبارزان  امنیت کشور را که با شکوه در مبارزه با دشمنان مردم کار و تلاش کردند با عنوان های باسماچیها،  و" راهزنان" مصون از مجازات لکه دار کنند. در سالهای قبل از جنگ آنها اولین کسانی بودند که در 22 ژوئن 1941 وحشتناک ترین ضربه را از سوی گروه های هیتلری متحمل شدند".

مثال دیگر، مربوط به نوآوری های او در سیاست کشاورزی است. خروشچف که خود را یک متخصص بزرگ در زمینه کشاورزی میدانست، چندین پروژه را به یکباره راه اندازی کرد که به دلیل اراده گرایی او در نهایت تخریب کننده بود. در سال 1954، پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست، به ابتکار او، قطعنامه "در باره افزایش بیشتر تولید غلات در کشور و توسعه زمین های بکر و آیش" را تصویب کرد. توسعه زمین های بکر بدون هیچ گونه آمادگی اولیه، بدون امکان کامل زیرساخت ها (جاده ها، انبارها وامکانات تعمیر تجهیزات)، پرسنل واجد شرایط، بدون ساخت مسکن برای کارکنان، آغاز شد. شرایط طبیعی استپ ها در نظر گرفته نشد: طوفان های شن و بادهای خشک مد نظر قرار نگرفتند، هیچ روش مناسبی برای کشت در خاک آن محل ها وجود نداشت و هیچ گونه دانه ای سازگار با شرایط نوع آب و هوا اندیشیده نشده بود. بنابراین، توسعه زمینهای بکر به کمپین دیگری تبدیل شد که ظاهراً قادر به حل همه مشکلات غذایی یک شبه است. سرمایه، پول و تلاش زیادی در این پروژه شتابزده و کاملاً فکر نشده سرمایه گذاری شد. برای سالهای  1954-1961 زمین های بکر 20 درصد از کل سرمایه گذاری اتحاد جماهیر شوروی در کشاورزی را جذب کردند. جمعی جوان از مناطق روستایی ظاهراً "بی امید" به منطقه بکر زمین فرستاده شدند. پس از آن توسعه مناطق کشاورزی سنتی روسیه متوقف شد و از آن به بعد روستاهای روسی به ویژه شروع به انحطاط کردند تا اینکه در سال 1974 قطعنامه کمیته مرکزی حزب کمونیست و شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی در باره اقداماتی برای توسعه بیشتر کشاورزی در کشور صادر شد.

م. مولوتوف، دولتمرد برجسته شوروی، به یاد می آورد: "آنها (خروشچف) شروع به توسعه زودهنگام سرزمین های بکر کردند. من از همان ابتدا حامی توسعه زمین های بکر در مقیاس محدود و نه در مقیاس بزرگ بودم که ما را مجبور به سرمایه گذاری زیاد و هزینه های هنگفتی به جای آن کرد. آیا برای بالا بردن محصول مانند آنچه قبلاً در مناطق پرجمعیت وجود داشت، زمینه آماده بود؟ بله، به لطف تمرکز فوق ا لعاده سرمایه ها، افراد و تجهیزات و همچنین عوامل طبیعی، زمینهای جدید در سالهای اول بازدهی بسیار بالایی داشتند. با این حال، علیرغم تلاش ها، دستیابی به ثبات مطلوب ممکن نشد: در سال های بد، حتی  به اندازه صندوق بذر نیز در زمین های بکر محصول قابل برداشت نبود".

 خروشچف بدون اینکه مشکل توسعه زمین های بکر را به طور کامل حل کند، کمپین گسترده جدیدی را راه اندازی کرد. در سپتامبر 1956 در مسکو در سمینار ذرت، خروشچف ذرت را "گنجی در دستان جنگجویان" نامید و به تولید کنندگان محصولات کشاورزی این دستور را داد تا بر موانع ایجاد غذای فراوان برای مردم شوروی غلبه کنند. مناطق گرم جنوبی اتحاد جماهیر شوروی (قفقاز شمالی، اوکراین و مولداوی) همیشه به عنوان مراکز کشت ذرت در اتحاد جماهیر شوروی در نظر گرفته شده بودند. با این حال، در طول مبارزات انتخاباتی خروشچف، کشت ذرت در مناطق شمالی تا منطقه وولوگدا آغاز شد. در سال 1956، سطح زیر کشت ذرت در اتحاد جماهیر شوروی به 18 میلیون هکتار و تا سال 1962، در اوج کارزار ذرت، به 37 میلیون هکتار رسید. زمین هایی که قبلاً در آن محصولات صنعتی و گیاهان علوفه ای کشت می شدند، به زیر کشت ذرت رفتند.

موضوع ذرت به طور مداوم در رادیو، تلویزیون و حتی در سالن های کنسرت مطرح می شد. در بیشتر  مناطق شرقی کشور، بخش قابل توجهی از محصولات ذرت از بین رفتند.

22 مه 1957 ن. خروشچف، در یک سخنرانی در یک نشست منطقه ای کارگران کشاورزی در مناطق و جمهوری های خود مختار اتحاد جماهیر شوروی، ابتکار دیگری را مطرح کرد: "در تولید گوشت، شیر و کره در مدت 2 تا 3 سال از آمریکا پیشی بگیرید". تمام استدلالهای اقتصاددانان مبنی بر اینکه واقعاً می توان تنها تا سال 1975 به آمریکا رسید و تنها تا پایان قرن از آن پیشی گرفت، با بیان قاطع خروشچف رد شد: "در میان اقتصاد دانان بدبینانی وجود دارند که به توانایی کشاورزی ما برای سه برابر کردن تولید گوشت توجه ندارند. رفقا، ما باید بفهمیم که مردم شوروی اکنون چه نیروهایی را جمع آوری کرده اند. این یک پدیده سیاسی است که حاصل تلاش چندین ساله حزب ماست..."

ابتکار خروشچف یک چرخش کاملاً سیاسی داشت. این بدان معنی بود که رهبران کمیته های منطقه ای و جمهوری های شوروی سر خود را به دلیل عدم رعایت این دستورالعمل به خطر انداختند. در این شرایط، دبیر اول کمیته منطقه ای ریازان، ظاهراً به تحریک خروشچف، بیانیه بلند پروازانه ای داد که در یک سال منطقه ریازان 150 هزار تن گوشت به دولت می دهد، یعنی خرید گوشت دولتی در منطقه را سه برابر خواهد کرد. در 9 ژانویه 1959، بر خلاف نظر بخش کشاورزی کمیته مرکزی حزب، به توصیه فوری خروشچف، تصمیم کنفرانس حزب منطقه ای در پراودا منتشر شد. برای وفای به این وعده، کمیته منطقه ای حزب دستور کشتار همه دامهای جوان را برای سال 1959 صادر کرد، همچنین اکثر گله های لبنی و تولید کنندگان، تمام دام های شخصی پرورش یافته توسط کشاورزان کالخوزی را در مقابل پول دریافت کردند. حتی این اقدامات کافی نبود، بنابراین خرید دام در مناطق همجوار با استفاده از منابع مالی عمومی که برای خرید اتومبیل، ساخت مدرسه و سایر نیازها در نظر گرفته شده بود، سازماندهی شد. در 16 دسامبر سال 1959، مقامات محلی بطور رسمی گزارش دادند که این طرح 100٪ محقق شده است. به آ.لاریونو، عنوان " قهرمان کار سوسیالیستی" اعطا شد. در این موج، روستاییان ریازان، برای سال 1960 تعهدات بیشتری را بر عهده گرفتند: تهیه 180 هزار تن گوشت. با این حال، در سال 1960، تهیه گوشت از 30 هزار تن تجاوز نکرد: پس از کشتار دسته جمعی دامهای جوان سال قبل، دام در مقایسه با سال 1958، 65 درصد کاهش یافت. بر اساس نسخه ای که در بین کارگران حزبی و تجاری آن زمان پخش شد لاریونوف، برای فرار از شرم ملی خود را کشت.

خروشچف به طور همزمان شروع به دنبال کردن سیاست محدود کردن توطئه های فرعی شخصی کرد: ساکنان شهرها و سکونتگاه های کارگری از نگهداری دام منع شدند. این سیاست 12.5 میلیون خانواده شهری را در بر می گرفت که در سال 1958 زمین های خصوصی خود را داشتند. مصادره اجباری دام و انتقال آن به مزارع دولتی و جمعی در راستای منافع کوتاه مدت به منظور افزایش تعداد دام انجام گردید که منجر به این شد که دام زیر چاقو برود، زیرا به سادگی هیچ مکانی برای نگهداری وجود نداشت. در نتیجه سیاست ارضی خروشچف در آغاز سال 1962، کشور را با کمبود شدید نان، غلات، روغن نباتی، گوشت، شیر و سایر محصولات غذایی اساسی مواجه کرد. در تعدادی از مناطق کشور کارت برای اکثر انواع محصولات غذایی در نظر گرفته شده بود. کمبود نان در کشور به ویژه در نتیجه  سیاست های وی بود که برای جبران آن برای اولین بار تصمیم به خرید غلات از خارج از کشور برای مصرف محصولات نانوایی، برای اهالی گرفته شد. اتحاد جماهیر شوروی قبلاً از خارج غلات خریداری کرده بود، اما غلاتی که برای تغذیه حیوانات استفاده می شد.

به گفته تعدادی از دانشمندان علوم سیاسی و مورخان، با احساس شکست آشکار اصلاحات خروشچف، او برای منحرف کردن افکار عمومی، موج دوم را در سیاست استالین زدایی به راه می اندازد. در اکتبر 1961، در 22 مین کنگره حزب کمونیست، دور جدیدی از هیستری ضد استالین، به معنای واقعی کلمه آغاز شد. مولوتف و یاران طرفدار استالین از حزب اخراج  شدند. در کنگره، یک پیرزن بلشویک به نام د. لازورکین، که شخصاً لنین را میشناخت، با داستانهای ساختگی درباره رویاهای خود که در آنها با لنین صحبت کرده است می گوید: یک بار ولادیمیر ایلیچ به خواب من آمد و شکایت کرد که از دراز کشیدن در کنار استالین احساس ناراحتی می کند. همانطور که ی. سپیتسین، هوشمندانه خاطرنشان کرد: "و همه نمایندگان کنگره به یک تیم " قبرکن" تبدیل می شوند و استالین را از مقبره بیرون می آورند".

ولع سیری ناپذیری سرکوب خروشچف برای تغییرات رادیکال نیز بر ساخت و ساز نظامی در اتحاد جماهیر شوروی تأثیر گذاشت. او با اعتقاد به اینکه سلاح های هسته ای نقش تعیین کننده ای در جنگ آینده خواهد داشت، بر تولید موشک و افزایش قدرت بمب های اتمی تکیه کرد. تعبیر معروف او به آن زمان برمی گردد: "ما موشک هایی مانند سوسیس درست می کنیم." او این عبارت را پس از بازدید از دنپروپتروسک، که مدیر آن م. یانگل، بود بیان کرد. پس از آن بود که وی دستور آزمایش بمب هیدروژنی تزار را در اکتبر سال 1961 صادر کرد که در حال حاضر قوی ترین وسیله انفجاری تولید شده در تاریخ است.

عظمت این بمب در کتاب رکوردهای گینس به عنوان قوی ترین وسیله هسته ای آزمایش شده ثبت شده است. باید اعتراف کرد که اگر جهشی جدی در بهبود "چتر" موشکی هسته ای ایجاد شده در دوران استالین وجود نداشت، می توان فرض کرد که آمریکا در دهه 60 تصمیم به اقدام نظامی علیه کشور شوروی می گرفت. نکته دیگر اینکه خروشچف بار دیگر اراده گرایی را نشان داد. بدون گوش دادن به اعتراض رهبران نظامی برجسته (مارشال های اتحاد جماهیر شوروی، تیموشنکو، کونیف، سوکولوفسکی)، به کاهش گسترده و سریع نیروهای مسلح دست زد. او تعداد نفرات ارتش شوروی را به یک میلیون و 120 هزار نفر کاهش داد. به منظور کاهش هزینه های دفاعی، قانون جدیدی در مورد حقوق بازنشستگی پرسنل نظامی به تصویب رسید که بر اساس آن بسیاری از سربازان خط مقدم خود را بدون حقوق بازنشستگی از صفوف ارتش شوروی اخراج کردند: برخی از آنها یک سال، برخی دو سال و عده ای نیز از حضور در ارتش محروم شدند.

فقط چند ماه تا بازنشستگی پس از اخراج به افسران خط مقدم با تندی گفته شد: "ارتش امنیت اجتماعی شما نیست". اینجا بود که در جامعه شوروی، اعتبار درجه افسری به شدت کاهش یافت و روحیه دانشجویان دانشکده نظامی به طور قابل توجهی پایین آمد. ن. استاریکوف،  مورخ و دانشمند علوم سیاسی مشهور روسی می نویسد: " از آن زمان بود که اتوریته ارتش شوروی سیر نزویلی به خود گرفت. زیرا بعد از سال 1960، تعداد افسرانی که نه از روی ترس، بلکه از روی وجدان آماده خدمت بودند، به مراتب کمتر بود.

تصمیم اشتباه خروشچف، ضربه ای سنگین به امنیت دولتی اتحاد جماهیر شوروی وارد کرد. او به طور کامل فعالیت های نهادهای حزبی را از کنترل سرویس های ویژه و سازمان های مجری قانون (ک. گ. ب و وزارت امور داخلی) خارج کرد. در زمان استالین، کارگزاران حزب خدمتگزار بودند: اگر خط حزب را با موفقیت انجام دهید، جوایزی دریافت می کنید... عدم کنترل مقامات حزبی در سطوح مختلف به آنها احساس معافیت، سهل انگاری می داد تا جایی که گروه های ضد شوروی و ضد دولتی از میان کارگران بعضاً بلند پایه حزب در کمیته مرکزی حزب کمونیست ظهور کردند. نمونه بارز آن فعالیت آ. یاکولوف است. او در خاطرات خود صراحتاً اعتراف کرد که پس از بیستمین کنگره حزب کمونیست (1956)، گروهی از افراد همفکر اطراف او در دستگاه کمیته مرکزی جمع شدند که طرحی برای از بین بردن دستاوردهای انقلاب کبیر اکتبر ایجاد کردند. او تحت عنوان مبارزه با استالینیسم، با استفاده از اقتدار لنین، مانند پتک به اقتدار استالین ضربه زد. او با رد استالینیسم، شروع به حمله به لنینیسم با اقتدار پلخانف کرد. وقتی آ. یاکولوف، پس از انتخاب م. گورباچف، به دبیر کلی کمیته مرکزی حزب کمونیست رسید وی به نفر دوم حزب تبدیل شد، او و همدستانش فهمیدند که بالهای آنها آماده پرواز شده است. آنها با استفاده از طریق رسانه های لیبرال، اقداماتی را برای تجزیه ایدئولوژیک و سیاسی حزب و جامعه شوروی انجام دادند که منجر به مرگ اتحاد جماهیر شوروی شد.

علاوه بر این، به درخواست خروشچف، در سال 1955 یک عفو گسترده برای محکومان باندرا(همدست فاشیست های آلمان هیتلری) اعلام شد. مطابق با فرمان 17 سپتامبر 1955 "در مورد عفو شهروندان شوروی که در طول جنگ بزرگ میهنی 1941-1945 با اشغالگران همکاری کردند آزادی از بازداشتگاه ها، صرف نظر از مدت مجازات، افرادی که به دلیل خدمت در ارتش آلمان، پلیس و واحدهای ویژه آلمان محکوم شده اند، افراد اعزامی به تبعید برای این گونه جرائم را از ادامه مجازات معاف کرده است.

 بسیاری از آنها پس از بازگشت به اوکراین، ایدئولوژی خود را به عنوان میراث به جوانان منتقل کردند.

 با انتشار این فرمان گفته شد: "دوره مبارزه با تپانچه و مسلسل به پایان رسیده است. دوره دیگری در پیش رو است. دوره مبارزه برای جوانان، دوره ایمان به قدرت شوروی در مبارزه با انحطاط آن تحت شعارهای بلشویکی فرا رسیده است... هدف ما نفوذ در همه موقعیت ها، حضور هر چه بیشتر در مدیریت صنعت، حمل و نقل، آموزش، در رهبری جوانان، القای حس ملی در جوانان است... ". با نابودی اتحاد جماهیر شوروی، ایدئولوژی پیروان باندرا، ایدئولوژی برتری نژادی ملت اوکراین بر مردمان دیگر، به ویژه روس ها، به شکل کامل شکوفا شدند. امروز، از اوکراین باندرا، مانند آلمان هیتلری در زمان خود، توسط جهان آنگلوساکسون به عنوان یک قوچ ضربتی با هدف نابودی دولت روسیه استفاده می شود.

در نهایت ابتکار خروشچف در کنگره بیست و دوم حزب کمونیست از برنامه سوم حزب پرده برداشت، که  در آن روشن می کرد: حزب به طور رسمی وعده می دهد که تا سال 1980 ساختار کمونیسم آماده خواهد شد و در خدمت از بین بردن پایه های سیاسی و ایدئولوژیک دولت از طریق "پایه گذاری آرمان ها" قرار خواهد گرفت. دانشمندان علوم سیاسی خاطرنشان می کنند که هر دولتی، اگر بخواهد جایگاه خود را در جامعه جهانی به دست آورد و برای سایر ملت ها جذاب باشد، باید هدف بزرگی داشته باشد. مردم شوروی این امکان را داشتند: آنها می دانستند که در حال ساختن عادلانه ترین جامعه در جهان به نام سوسیالیسم (کمونیسم) هستند. در جریان اجرای پروژه سوسیالیستی استالین در اوایل دهه 50، اصول زیر در رفتار مردم به دست آمد که امکان حرکت مستقیم به سمت ساخت کمونیسم را فراهم کرد. مالکیت خصوصی به عنوان یک عامل اقتصادی و به عنوان یک ویژگی غالب آگاهی انسان حذف شد. اولویت ارزش های معنوی و منافع عمومی ایجاد شد، طمع و کسب مال به عنوان هیولا تلقی شد. کار به یک نیاز معنوی، خدمت به مردم و کشور تبدیل شده بود. از خود گذشتگی، تمایل به کمک به دیگران و فداکردن منافع خود برای خیر عمومی به هنجارهای زندگی مبدل گردید. البته در زندگی واقعی، همه شهروندان اتحاد جماهیر شوروی به این اصول رفتار اجتماعی پایبند نبودند. اما آنها روند توسعه جامعه را در آن زمان تعیین نمی کردند.

تقصیر خروشچف این نیست که با اقتدار از تریبون کنگره 22 وظیفه ایجاد یک جامعه کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی را تایید کرد، بلکه او به عنوان رهبر حزب شعار "نسل کنونی مردم شوروی آماده است تا تحت کمونیسم زندگی کند" را سر داد...به این مناسبت، دانشمند فیلسوف و. واسیلنکو، استنباط خود را اینطور زیرکانه بیان کرد: "کمونیسم در اینجا چیزی شبیه به یک آپارتمان جدید تلقی می شود که کسی آن را خواهد ساخت و سپس به شما "حکم نقل مکان" داده خواهد داد". از این جهت، شعار خروشچف "بروید و از آمریکا سبقت بگیرید!" باعث شد که بسیاری از مردم آن شعار را عملگرایانه درک کردند و به عنوان فراخوانی برای پیگیری سبک زندگی آمریکایی فهمیدند. این درک جامعه را نه تنها به کمونیسم نزدیک نکرد، بلکه آن را از آن دور کرد. رقابت برای کسب ثروت مادی به سبک آمریکایی تأثیر مخربی به ویژه در دوران پس از شوروی بر دنیای معنوی انسان داشته است. چنین اندیشه ای به ظهور نگرش مصرف کننده در زندگی دامن زد، "روح مالکیت" را بیدار کرد و پایه های سوسیالیسم را آنچنان تضعیف کرد که به احیای سرمایه داری در روسیه در دهه 90 قرن گذشته انجامید.

عادات غیر قابل کنترل خروشچف، نمی توانست باعث نارضایتی جامعه، در میان اعضای عادی و کارگزاران حزب نشود. در پایان بهار 1957، کمیته مرکزی حزب کمونیست طرحی برای حذف او از سمت دبیر اول کمیته مرکزی حزب پیشنهاد داد. مبتکران استعفای او کاگانویچ، مولوتف، ملینکوف، بولگانین، سابوروف، وراشیلوف و پیروکین بودند. در این رابطه کیریچنکو، میکویان و سوسلوف به برکناری خروشچف رای منفی دادند همینطور خود خروشچف. گروهی از نامزدهای اعضای هیئت رئیسه (برژنف، فورتسوا، ژوکوف) به حمایت از خروشچف برخاستند که حق رأی قاطع نداشتند و فقط رأی آنها می توانست از نظر اخلاقی از خروشچف حمایت کند. طبق منشور حزب  کمونیست، تصمیم نهایی در باره استعفای خروشچف با پلنوم کمیته مرکزی بود. در پلنوم ماه ژوئن کمیته مرکزی حزب در سال1957 ، هواداران خروشچف مخالفان او را شکست دادند. پلنوم کمیته مرکزی به جای واداشتن خروشچف برای استعفا، به محاکمه حزبی مخالفان او تبدیل شد. آنها به عنوان "گروه ضد حزبی متشکل از وی. مولوتوف، جی. مالنکوف، ال. کاگانوویچ" و دی. شپیلوف که به آنها ملحق شدند" معرفی شدند و از کمیته مرکزی حذف شدند. این افراد بعداً در سال 1962 از حزب اخراج شدند.

خروشچف هفت سال دیگر کشور را رهبری کرد تا اینکه سرانجام در نتیجه اقدامات خودسرانه خود اقتدار خود را در میان مردم و حزب از دست داد. در 14 اکتبر 1964، پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست برگزار شد. در دستور کار موضوع آزاد شدن خروشچف از سمت دبیر اولی کمیته مرکزی حزب به دلیل نشان دادن اراده گرایی در حل مسائل سیاست داخلی و خارجی مطرح گردید. بسیاری از مورخان و دانشمندان علوم سیاسی روسی، به تحریک شوروی شناسان غربی، برکناری خروشچف را به عنوان یک توطئه معرفی می کنند. استعفای او مطابق با اخلاق حزبی بود. در ابتدا طبق تصمیم پلنوم کمیته مرکزی حزب، وی به عنوان دبیر اول کمیته مرکزی حزب انتخاب شد. پس از 11 سال، پلنوم حزب او را از دبیر اولی آزاد کرد. برای اولین بار در تاریخ حزب اتحاد جماهیر شوروی، اعضای پلنوم کمیته مرکزی بر اساس اعتقادات خود تصمیم گرفتند به دلیل اشتباهات متعدد خروشچف در اداره کشور به استعفای او رأی دهند. دیگر برای وی موقعیت مناسب نبود و استعفای او دلیلی بر وجود نیروهای سالم در بالاترین ارگان حزب بود. در خاطرات خود خروشچف، او افشای "فرقه استالین" را مهمترین دستاورد زندگی خود می دانست. او هرگز نفهمید که اقدامات خودخواهانه او برای"آشکار کردن" کیش شخصیت استالین، نه تنها به نظام سیاسی و اقتصادی مستقر در داخل کشور و دولتهای جامعه سوسیالیستی، بلکه به جنبش بین المللی کمونیستی و کارگری و ژئوپلیتیک و همینطور به قدرت اتحاد جماهیر شوروی در عرصه بین المللی آسیب وارد کرد.

پس از استعفای خروشچف، تا زمان "پرسترویکای" گورباچف، نام او برده نشد (مانند کاگانوویچ، مولوتوف، بریا و مالنکوف). در طول سال های "پرسترویکا"، بحث درباره فعالیت های خروشچف دوباره امکان پذیر شد: نقش "روشن خروشچف" به عنوان پیشرو "پرسترویکای" گورباچف مورد تاکید قرار گرفت. اگر در نظر داشته باشیم که "رفتار خروشچف" به چه سرانجامی منجر شد، متأسفانه میتوان گفت: پیش بینی مائو از خروشچف که در سال 1961 ارائه کرده بود به حقیقت پیوست: او گفت "شما با تخریب استالین شروع کردید و با نابودی اتحاد جماهیر شوروی ماجرا به پایان خواهید رسید.!" صحت قضاوت های رئیس جمهور فرانسه، چارلز دوگل، شخصیت برجسته سیاسی قرن بیستم در باره سرنوشت آینده اتحاد جماهیر شوروی، که توسط او پس از مرگ استالین بیان شد، نیز تأیید شد: او بیشتر از شکستها برد دارد. روسیه استالین، روسیه قدیمی نیست که همراه با سلطنت مرده باشد. اما دولت استالینیستی بدون جانشینان شایسته استالین محکوم به فنا است...

 

https://sovross.ru/2024/04/24/ni-s-kem-osobo-ne-obsuzhdal-voprosy-proyavlyaya-voljuntarizm

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 926  -  26 اردیبهشت 1403                                اشتراک گذاری:

بازگشت