راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

شاه در سال 55 هم

نتوانست سقوط را

پیش بینی کند!

 

سقوط رژیم شاه از پایان سال 1355 آغاز شد. تمام نشانه های اقتصادی و اجتماعی حکایت از سرعت گرفتن بحران اقتصادی و سیاسی داشت، اما شاه و اطرافیانش نه تنها شب ها با چشمبند می خوابیدند، بلکه روزها نیزگویا چشمبند را باز نمی کردند تا روشنائی واقعیاتی که بسرعت نمایان می شوند را ببینند!

زندان ها لبریز از زندانیان سیاسی بود که اکثریت نزدیک به مطلق آنها جوانان و دانشجویانی بودند که پس از چند سال زندگی در خانه های تیمی و تمرین های چریکی دستگیر شده و یا در جریان عملیات نظامی به چنگ ساواک افتاده بودند. بیشترین درگیری های مسلحانه و کشته شدن این جوانان در همین سال 55 اتفاق افتاد. در حقیقت از سال 49 که سال واقعه سیاهکل است تا سال 1355، یعنی در عرض 6 سال، وسیع ترین درگیری های خیابانی و اعدام های سیاسی در همین سال اتفاق افتاد. در میان این اعدامی ها و جوانانی که درخانه های تیمی و یا خیابان ها کشته می شدند، اگر نیروئی مذهبی هم بود، اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند که در مبارزه با امپریالیسم امریکا و اقدامات تروریستی با سازمان چریک های فدائی خلق مسابقه میدادند. شجره نامه سیاسی و انقلابی که روحانیت پس از انقلاب 57 برای خود درست کرده در مقابل واقعیات هیچ رنگی ندارد. شماری روحانی نظیر آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری و چند تنی دیگر، در کنار برخی مذهبیون غیر روحانی در زندان بودند و سران موتلفه اسلامی، با شرکت در نمایش تلویزیونی "سپاس آریامهر" از زندان مرخص شدند. یگانه خبری که درباره تحرکات سیاسی مذهبیون منتشر می شد، قتل آیت الله شمس آبادی در اصفهان بود. آیت اللهی وابسته به رژیم و در ارتباط با ساواک که در اصفهان پرچمدار مبارزه با بهائیت و رهبری انجمن حجتیه بود. او را در یک اقدام چپ روانه، یک گروه مذهبی بنام "هدفی ها" که مرکزیت آنها در "قهدریجان" نجف آباد اصفهان بود کشتند. رهبری این گروه با سید مهدی هاشمی برادر داماد آیت الله منتظری بود که اندک زمانی پس از قتل شمس آبادی دستگیر شد. آنها آیت الله را به بهانه رساندن به خانه سوار اتومبیل پیکان سفید رنگ خود کردند و در راه از او خواستند که برای مبارزه با رژیم شاه از سهم امامی که دریافت می کند به آنها کمک مالی کند. او امتناع کرد و ربایندگان نیز او را در همان اتومبیل با عمامه سفیدی که بر سر داشته خفه  کردند. آیت الله آنها را چهره به چهره و با نام ومشخصات شناخته بود و ربایندگان ظاهرا از بیم معرفی آنها توسط آیت الله به ساواک وی را خفه کردند. ساواک گوشت به تن سید مهدی هاشمی نگذاشت.

پس از انقلاب در جریان توطئه برکناری آیت الله منتظری از جانشینی آیت الله خمینی مهدی هاشمی  دستگیر و تیرباران شد. او که با انقلاب57  از زندان آزاد شده بود، بعد از انقلاب مسئول نهضت های رهائیبخش در سپاه پاسداران و مدتی نیز مسئول روابط عمومی سپاه شد.

بزرگترین ضربه امنیتی را در سال 55 ، سازمان چریک های فدائی خلق خورد و هسته مرکزی رهبری سیاسی و سازمانی آن توسط ساواک شناسائی و محاصره شد. پس از چند ساعت تیراندازی متقابل و نا برابر، یگانه کادر مرکزی و باقی مانده از هسته مرکزی سیاهکل بنام "حمید اشرف" و عده ای دیگر کشته شدند. ساواک شرح کشافی در ستایش از خود منتشر کرد. بدنبال این محاصره و کشتار و دستگیری آنها که کشته نشده و به شکنجه گاه های ساواک منتقل شده بودند ضربات پیاپی به خانه های تیمی چریک های فدائی خلق گسترش پیدا کرد. ساواک به اطلاعات وسیعی در زیر شکنجه ها و یا از طریق کنترل تلفنی و تعقیب و مراقبت پیدا کرده بود. این ضربات تنها شامل سازمان چریک های فدائی خلق نشد، بلکه سازمان مجاهدین خلق را هم شامل  شد و عده ای از آنها نیز در محاصره خانه های تیمی کشته شدند. خبر تیرباران شماری از دستگیر شدگان نیز پیاپی منتشر شد. هیچ بانگ اعتراضی از روحانیت که منبرها را در مساجد دراختیار داشت  بر نمی خاست. بازاری ها همچنان سر به زیر و مطیع رژیم بودند و مذهبیون غیر روحانی نیز با سکوت ناظر این کشتارها. و باز در همین سال "تورج حیدری بیگوند" که پیشگام اعلام غلط بودن مبارزه چریکی و ضرورت کار سیاسی در میان مردم برای آگاه سازی آنها بود و گرایش به سازمان "نوید" وابسته به حزب توده ایران به رهبری "رحمان هاتفی" پیدا کرده بود، در یک قرار درون سازمانی توسط ساواک شناسائی و کشته شد. او جدائی خود از سازمان چریک ها و تمایل خود به پیوستن به سازمان نوید را از مدتی پیش مطرح کرده و برای آخرین دیدارها و اعلام جدائی بر سر قرار سازمانی حاضر شده بود که کشته شد. ساواک پس از کشته شدن حمید اشرف به اطلاعات زیادی در زیر شکنجه ها دست پیدا کرده بود و شکار بر سر قرارهای خیابانی گسترده شده بود.

 

سال 55، سال اوج اقتدار ساواک و شاه است که در کشتارهای سیاسی جلوه می کند، اما در باطن زیر دیوارهای دژ به ظاهر استوار آب رخنه کرده و دیوارهای پوسیده می رفت که فرو ریزد. از نیمه دوم سال 56 این فروریزی آغاز شد. شاه که مدعی بود بزودی ایران به ژاپن خاورمیانه تبدیل می شود و شعارش "به سوی تمدن بزرگ شاهنشاهی" بود، حالا حتی اگر شب ها به بام یکی از قصرهایش می رفت درعمق شهر تهران قطع شبانه برق محلات و فرو رفتن آنها در تاریکی را می توانست ببیند. رژیم از تامین برق تهران هم عاجز مانده بود. سقوط قیمت نفت آغاز شده بود، اما شاه همچنان در پی خرید تسلیحات نظامی بود، با این تصور که هم حمایت امریکا را جلب می کند و هم ارتش را مقتدر. و این درحالی بود که فساد تا بن دندان ارتش نیز رخنه کرده بود. کشف شبکه وسیع جعل معافیت سربازی در درون ارتش اعلام شد. در همین سال قرارداد 40 میلیارد دلاری خرید اسلحه از امریکا بسته شد! و برای رضایت کشورهای بزرگ اروپائی، با پول نفت ایران سهام شرکت های در حال ورشکستگی آنها خریده شد. از جمله سهام شرکت "گروپ" آلمان

 رژیم که گرفتار بحران اقتصادی شده بود، به جای فکری اساسی برای تولید داخلی، بر واردات افزود. حتی سیب زمینی و پیاز را از خارج وارد کردند. بر شمار روستاییانی که به امید پیدا کردن کار و نان راهی شهرها می شوند در حاشیه شهرهای بزرگ در کمین فرصت بودند و این فرصت در سال 57 بدست می آمد. سیل جمعیت از حاشیه شهرها به طرف مراکز شهرها به حرکت در آمد.

رسما اعلام شد که 20 هزار بیمار روانی در خیابان های تهران سر گردانند و شاه در یک مصاحبه در امریکا در همین سال شمار زندانیان سیاسی ایران را 3300 تن اعلام کرد و با وقاحت گفت "تمرکز قدرت در دست من، خواست مردم است!"

مجموعه اخبار مهم سال 1355 را در همین شماره راه توده و در "روز شمار تاریخ ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57" بخوانید.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 926  -  26 اردیبهشت 1403                                اشتراک گذاری:

بازگشت