راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

لابی اسرائیل

در امریکا

چیست و کیست؟

دکتر "سروش سهرابی"

  

در هفته های گذشته و بخصوص پس از جنبش دانشگاهی گسترده در امریکا، چرایی و چگونگی و چیستانهای جنبش صهیونیسم و دولت اسراییل و رابطه آن با سیاستهای امریکا دوباره مورد توجه قرار گرفتند. در این نوشتار نگاهی متفاوت به آنچه با عنوان لابی اسراییل از آن یاد میکنند خواهیم داشت.

در ابتدای گسترش جنبش دانشجویی، روسای دو دانشگاه معروف امریکا بیشتر بدلیل واکنش ملایم به دانشجویان با یادآوری قانون اساسی آمریکا و آزادی بیان، با فشار حامیان مالی دانشگاهها و حمایت ضمنی دولت آمریکا مجبور به استعفا شدند.

واکنش دولت امریکا و بدنبال آن دولتهای اروپایی از ابتدای جنگ خاورمیانه  آن بود که هر نوع انتقادی از دولت اسراییل را برابر با یهود ستیزی بدانند و از مجازاتهای نقدی تا زندان برای آن در نظر گرفتند. این رویکردها را بسیاری و از جمله اندیشمندانی همچون دکتر مرشهایمر، نظریه پرداز برجسته آمریکایی و نویسنده کتاب پرآوازه ای در همین مورد ناشی از نفوذ "لابی اسراییل" یا به گفته برخی لابی یهودی دانستند.

چنین توضیحاتی پیش از این نیز بسیار ارایه شده است و از انجا  که لابی اسراییل در آمریکا ارگانی شناخته شده و قانونی و آشکار و پرسرو صداست این توضیح به سادگی مورد قبول قرار میگیرد بدون آنکه معلوم شود که لابی اسرائیل دقیقا چیست و به چه معناست.

در کشور امریکا لابی‌های بسیاری در فعالیت هستند و تلاش برای تاثیر بر سیاستهای داخلی یا خارجی  قانونی شمرده می‌شود. از طرف دیگربه نظر میرسد که لابی گری برای دولتهای دیگر یا موسسات و شرکتها و... از منابع درامد بسیاری از نمایندگان و دارندگان جایگاه سیاسی و اجتماعی در امریکا می‌باشد.

داستان تلاش برای تاثیر بر سیاستهای امریکا از طرف دولت شاهنشاهی ایران نمونه ای از آن است. شاید مهمترین وظیفه سفرای ایران در امریکا و معروفترین آنها اردشیر زاهدی لابی‌گری بود و این وظیفه را با روشهای مختلف از فراهم کردن وسایل تفریح و برگزاری میهمانی‌های بزرگ تا اهدای هدایایی مثل فرش و خاویار و شامپاین و پول انجام میدادند. کشورهای دیگر همچون عربستان سعودی یا امارات متحده عربی و قطر و بسیاری از کشورهای ثروتمند نیز تلاشهای مشابهی انجام میدهند و همه این گونه تلاشها را با عنوان لابیگری میشناسند.

اولین تفاوت لابیگری این کشورها با اسراییل همینجا چهره نمایی میکند چون همه این کشورها برخلاف اسراییل هزینه بسیاری را برای ارتباط با سیاستمداران یا کسانی که انها را موثر در تصمیم گیریها  میپندارند میپردازند و با وجود این هیچیک از این لابیها گستردگی و توانایی‌های لابی اسراییل را ندارد و نتایج قابل قیاسی از این  لابیگریها را نمیتوانیم مشاهده کنیم.

مثلا از جمله لابیگری های انجام شده در دوران پیش از انقلاب برای خرید اسلحه بود. ایران از سویی خود را متحد غرب برای مقابله با شوروی میدانست و از طرف دیگر برای خرید تجهیزات امریکایی میبایستی مبالغ دیگری را نیز برای لابیگری و واسطه کردن افراد مختلف از روسای جمهور و وزرا و نمایندگان پارلمانی و .... برای حمایت از فروش اسلحه به ایران هزینه کند. مشابه همان تلاشها هم اکنون از طرف کشورهایی مثل عربستان و کشورهای خلیج فارس تکرار می‌شود و انها برای خرید تجهیزات نظامی مجبور به هزینه هایی برای پیدا کردن واسطه هایی که امکان این خرید ها را فراهم کند هستند.

بسیاری از کارگزاران حکومت پیش از انقلاب بر این باور بودند که اگر از نظر آمریکا ایران قرار است نقش ژاندارم منطقه و جناح جنوبی ناتو را بازی کند دلیلی ندارد که هزینه های ان را خود پرداخت کند. در حالیکه چنانکه دیدیم نه تنها بهای درخواستی این تجهیزات که هزینه های لابیگری و پیدا کردن واسطه های با نفوذ نیز باید پرداخت میشد. از آخرین نمونه این گونه لابیگری ها میتوان به موافقت امریکا با فروش مقادیر زیادی اسلحه به عربستان اشاره کرد که با پرداخت مبالغ بسیاری به افراد مختلف و از جمله داماد دونالد ترامپ ممکن شد.

بر خلاف اینگونه لابیگری ها، در مورد اسراییل و لابی منسوب به آن شاهد رویداد های مشابهی نبوده ایم. اسراییل نه تنها هزینه ای برای لابیگری پرداخت نمیکند که از کمکهای بیدریغ مالی و نظامی آمریکا و کشورهای بزرگ اروپایی برخوردار است و این درباره ماهیت واقعی این لابی ابهام ایجاد می کند. یکی از دلایلی که به جای عنوان لابی اسراییل از لابی یهودی نام برده میشود برای ایجاد ابهام بیشتر در این باره است هر چند آنچه بعنوان لابی اسراییل شناخته میشود به جز یهودیان و گاهی دیگر ادیان،   بیشتر متشکل از مسیحیانیست که خود را صهیونیست مسیحی میدانند و از قدرتمندترین چهره های سیاسی و اجتماعی امریکا به شمار میروند و نشانه ای از اینکه این پشتیبانی را بدلیل دریافت پول از اسراییل انجام میدهند در دست نیست. در واقع نتیجه کار این لابی بر خلاف لابی‌های دیگر همواره انتقال پول به به سمت اسراییل و گاهی بر خلاف سیاستهای رسمی امریکا بوده است. برای مثال کمکهایی که به بهانه ها ی مختلف به شهرک های صهیونیست نشین انجام میشود از مالیات کمک کنندگان در امریکا کسر میشود، در حالی که سیاست رسمی امریکا به جز دوران ترامپ و قبول اورشلیم به عنوان پایتخت اسراییل از طرف او تاکنون قانونی دانستن کلونی‌های صهیونیستها و اشغال گری های پس از سال ۱۹۶۷ نبوده است. به جز این گونه کمکهای غیر رسمی با کاهش درآمد مالیاتی دولت امریکا، کمکهای رسمی و اعلام شده دولت آمریکا به اسراییل به بیش از پنج هزار دلار برای هر اسراییلی در سال بالغ میشود. یعنی آمریکا به هر اسرائیلی حدود ۵۰۰ دلار در ماه حقوق می دهد.

کمکهای بسیاری نیز از طرف شرکت‌ها و موسسات مختلف به لابی موسوم به اسراییل  انجام میشود که این کمک‌ها نیز به کاهش مالیات شرکت های پرداخت کننده منجر و در درجه اول برای گسترش جایگاه این انجمن و حمایت از همراهان آن و ایجاد یک قشر سیاسی و اجتماعی همسو با اسراییل و مقابله با مخالفان آن مصرف میشود. برای مثال جو بایدن انچنان که گفته میشود در تمام مراحل زندگی سیاسی و اجتماعی خود از کمکهای مادی و معنوی لابی اسراییل برخوردار بوده است و علت پیشرفت او را نه در شایستگیهایش که در این کمک‌ها میدانند، کمکهایی که او همواره قدردان ان بوده است. در أمریکا همه سیاستمداران از هر گروهی میدانند که مخالفت با آنچه به لابی اسراییل موسوم شده است نتایج بدی برای زندگی سیاسی آنها خواهد داشت.

به این ترتیب میتوان گفت که ابهامی بدلیل استفاده از یک عنوان برای دو پدیده متفاوت به وجود آمده است که می‌تواند از شناخت بهتر آنچه به آن لابی اسراییل یا صهیونیست میگویند جلوگیری کند.

استفان والت و جان مرشهایمر در سال ۲۰۰۶ مقاله مفصلی را با عنوان لابی اسراییل و سیاست خارجی آمریکا منتشر کردند که هم مورد استقبال و هم تهاجم قرار گرفت. خلاصه نوشته ها و سخنرانیهای این دو  پس از انتشار دیدگاه هایشان آنست که سیاستهای آمریکا در حمایت از اسراییل نه بدلیل ارزشهای مشترک اخلاقی و اجتماعی همچون دمکراسی یا نیاز آمریکا به همراهی اسراییل با اهداف استراتژیک او یا همراهی اسراییل در مبارزه با تروریسم و غیره که بدلیل نفوذ لابی اسراییل است. استفن والت در اولین سخنرانی معرفی و بحث در باره  نوشته هایشان در دانشگاه ام آی تی  گفت که لابی اسراییل خواهان تحریم یا واکنش شدید نسبت به معرفی کتابشان  بوده است و از جمله موانع بررسی لابی اسراییل را تاریخ یهودستیزی و نیز هولوکاست دانست بی آنکه در باره سو استفاده از این دو مقوله چیزی بگوید.

در این اولین سخنرانی و بحث خواسته این دو اندیشمند امکان گفتگو در مورد این سوژه تابو و واکنش برانگیز یعنی نقش لابی اسراییل در سیاست‌های آمریکا بود. اگر سیر سخنرانیهای این دو و بخصوص پروفسور مرشهایمر را بررسی کنیم متوجه سخت تر شدن تدریجی گفتمان او می‌شویم هر چند از همان آغاز این بحثها در سال ۲۰۰۶ اعتقادشان بر این بود که این روشنگریها به جز امریکا برای اسراییل هم سودمند خواهد بود.

به این ترتیب است که او در سال ۲۰۱۴ و پس از حمله اسراییل به غزه اینده اسرائیل را سیاه ارزیابی می‌کند و به تازگی و پس از ماه‌ها نبرد که در آن چشم انداز پیروزی اسراییل روشن نیست از نسل کشی و کشتار جمعی توسط اسراییل میگوید و خواهان تشکیل کمیسیون مستقل تحقیق برای بررسی کشتار غیرنظامیان اسراییلی توسط ارتش اسراییل در هفتم اکتبر میگردد.

در مورد اینکه  آنچه این دو اندیشمند هوادار سیاست واقع گرایانه در مورد پدیده موسوم به لابی اسراییل نوشته اند کف یا سقف اندیشه های آنان است فقط میتوان گمانه زنی کرد. با این حال میتوان متوجه نشانه هایی از نانوشته و ناگفته ها در نوشته ها و سخنرانیهای این دو شد که فراتر از عنوانیست که برای نوشته خود انتخاب کرده اند.

در واقع پروژه  صهیونیسم از زمان پیدایش آن در دهه چهارم قرن نوزدهم توسط انگلستان دارای ابهاماتی بود که تا کنون نیز تلاش کافی برای روشن کردن انها انجام نشده است. میتوان گفت نه تنها شاهد روشنایی بیشتر در این باره نیستیم که تلاش همیشه بر افزایش ابهام ان همچون بسیاری از موضوعات دیگر بوده است. لابی اسرائیل هم یکی از همین ابهام هاست که باید آن را دقیق کرد و جایگاه و کارکرد و نقش آن را مشخص کرد.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 926  -  26 اردیبهشت 1403                                اشتراک گذاری:

بازگشت