سرمقاله 927 بعد از رئیسی هم قرار است کارنامه سیاه او ادامه یابد؟ |
در این هفته بالگرد حامل ابراهیم رئیسی، امیرعبدالهیان و چند تن دیگر از مقامات جمهوری اسلامی سرنگون شد. سیر و سرنوشت ابراهیم رئیسی پس از هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، محمود احمدی نژاد و حسن روحانی بنوبه خود عبرت انگیز و درس آموز است. ابراهیم رئیسی و تجربه چند ساله ریاست جمهوری او از دو سرچشمه آب می خورد: سرچشمه اول اتحاد لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی با ارتجاع مذهبی در انقلاب ۵۷ است که مهندس بازرگان برای دوره ای هر دو سویه را در شخصیت خود بازتاب داده بود. سرچشمه دوم ماهیت غربگرای دستگاه دولتی در ایران است که پس از انقلاب در آن تغییری داده نشد. مهندس بازرگان ضمن اینکه کراوات می زد و خود را لیبرال معرفی می کرد در عین حال معتقد بود که جبهه و جنگ اصلی در انقلاب ایران جنگ اسلام و کفر است. این ارتجاعی ترین تفسیر از انقلاب ایران بود. نه عدالت خواهی، نه مبارزه با امپریالیسم بلکه کفر دشمن اصلی انقلاب اسلامی است که نماد آن در داخل ایران حزب توده ایران و در جهان اتحاد شوروی است. حزب توده ایران با طرح عدالت اجتماعی و مبارزه با امپریالیسم می خواهد سمت انقلاب را از مسیر واقعی خود که مبارزه با کفر است منحرف کند! (در این زمینه نگاه کنید به راه توده شماره ۴۴۹) https://rahetudeh.com/rahetude/2014/10mars/449/nehzat7.html امثال ابراهیم رئیسی ادامه این سنت هستند. آمریکا مسیحی و موحد است ولی چین و روسیه کفر هستند. ظاهرا کسی که حکم اعدام رهبران حزب توده ایران را نه به هیچ اتهام سیاسی بلکه به اتهام "کفر" صادر کرده قرار بوده گرایش به شرق کند و با چین و روسیه متحد شود، کشورهایی که رهبران آنها را نماد "کفر" می داند و اگر دست او بود حکم اعدام آنها را هم صادر می کرد؟ عدم شرکت او در بسیاری از جلسات پیمان های بریکس و شانگهای و انزجار او از قرار گرفتن و دست دادن در کنار رهبران این کشورها که به او تحمیل شده بود بخشی به این سنت فکری و سیاسی باز می گردد. مدیریت ضعیف ابراهیم رئیسی فقط ریشه در شخصیت ناتوان و ناکارآمد او نداشت. این مدیریت ضعیف بخشی از سیاست فلج کردن دستگاه دولتی بود تا به مردم ایران اثبات شود که پیوستن ایران به جبهه شرق هیچ دستاوردی برای آنها ندارد تا سرانجام ضرورت مذاکره با آمریکا را به حاکمیت تحمیل کند که عملا کرده بود. مقاومت سرسختانه دولت وی در برابر قانون افزایش دستمزد کارگران متناسب با تورم از یکسو و فشار برای عدم نظارت و کنترل منابع ارز و طلا برای دامن زدن به اینکه صرف مذاکره با آمریکا می تواند دلار را ارزان و بر روی زندگی مردم اثر مستقیم داشته باشد هر دو بازتاب این گرایش بود. بخش دیگر گرایشی که رئیسی مانند پیشینیان خود به سمت آمریکا و غرب پیدا کرد برآمده از ماهیت غربگرای دستگاه دولتی در ایران است. این دستگاهی است که تار و پود آن با هزار رشته به غرب وصل است. همه آنها عاشق غرب هستند، فرزندانشان را برای تحصیل آنجا می فرستند، دنبال کارت اقامت و حساب بانکی، خرید خانه و بنا کردن آینده خود و خانواده شان در غربند. این دستگاه نمی تواند گردش به شرق کند. اینکه مثلا چین بزرگترین صادر کننده جهان و شریک اول آمریکا و اروپا و روسیه است ولی ما در آن کشور دو سال سفیر نداشتیم و شمار کارمندان وزارت خارجه ما در آنجا کمتر از بی اهمیت ترین کشورهای اروپایی است ریشه در این ساختار دارد. بدین ترتیب ابراهیم رئیسی به همان راهی رفت که پیشینیان او رفتند ولی در موقعیتی بسیار خطرناک تر. او در عین اینکه با مذاکره با آمریکا پشتیبانی غربگرایان ایرانی را می خواست بدست آورد، از پشتیبانی ارتجاع مذهبی هم برخوردار بود که او را برای ریاست مجلس خبرگان و سپس رهبری آینده در نظر گرفته بودند. موفقیت های بین المللی ایران در دوران اخیر و افزایش نقش جبهه مقاومت در منطقه از یکسو و فشار داخلی بر دولت برای مبارزه قاطع تر با فساد و کوتاه کردن دست سرمایه داری تجاری، افزایش نظارت دولت، ایجاد سامانه های اعلام دارایی ها برای صاحبان کسب و کارها و دارندگان ارز و طلا، تقویت بهره گیری از ظرفیت های بریکس و شانگهای و اوراسیا و غیره همه بر شتاب رئیسی و دولت وی برای رسیدن به سازش با آمریکا افزود. در این شرایط ادامه ریاست جمهوری رئیسی جز جنگ داخلی نتیجه ای نداشت، جنگ میان طرفداران گردش به شرق و حامیان گرایش به غرب. اکنون مسئله تعیین رئیس جمهور بعدی است. آیا قرار است سکان ریاست جمهوری به یک رئیسی دیگر سپرده شود یا از تجربه رئیسی برای دولت بعدی بهره گرفته شود؟ یا در همچنان بر پاشنه توهم های گذشته و سپردن امور به افرادی با سابقه رئیسی خواهد چرخید؟
تلگرام راه توده:
|