راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سیر تاریخی

سقوط اعتبار

جایزه نوبل

 

دیمیتری آگرانوفسکی- سویتسکایا راسیا

ترجمه- آزاده اسفندیاری.

 

زندگی نامه آلفرد نوبل که در 21 اکتبر امسال، 190 ساله شد، به اندازه میراثی که از خود بر جا گذاشته شگفت انگیز و منحصر به فرد است. نوبل در روز 21 اکتبر سال 1833 در استکهلم، پسر امانوئل نوبل، مخترع و مهندس متولد شد. آلفرد علاقه خود را به شیمی، اختراع و مواد منفجره از پدرش به ارث برد. امانوئل در سال 1837 به سنت پترزبورگ، نقل مکان کرد و در آنجا به عنوان تولید کننده ماشین ابزار و مواد منفجره به موفقیت مهمی دست یافت.

 از آن پس، بیشترزندگی آلفرد نوبل، با روسیه در ارتباط بود و به زبان روسی و همچنین انگلیسی، فرانسوی و آلمانی صحبت می کرد. نوبل در روسیه، اروپا و ایالات متحده آمریکا تحصیل کرد و با بسیاری از کشورها آشنا شد، دیدگاه گسترده و تجربه زندگی را به دست آورد. در مجموع، نوبل برای اختراعات خود 355 حق ثبت اختراع دریافت کرد که احتمالاً مشهورترین آنها دینامیت و چاشنی است. متذکر می شوم که دامنه کاربرد دینامیت، مانند سایر اختراعات نوبل، محدود به فناوری های نظامی نبود. از همین دینامیت به طور موثر در صنعت معدن یا هموار کردن جاده ها استفاده می شد.

نوبل، سرمایه اصلی خود را از شگرد های نظامی و توسعه میادین نفتی در باکو بدست آورد. این تجارت چنان موفقیت آمیز توسعه یافت که در پایان او به این فکر افتاد که چه نوع خاطره ای را برای فرزندان خود به جا می گذارد و چگونه ارزیابی می شود.

با وجود آینکه نوبل اهداف صلح طلبانه داشت، اما همانند خیلی از اکتشافات به عرصه های نظامی کشیده شد. او می نویسد، جنگ وحشتناک ترین جنایت در تاریخ بشراست. من می خواهم ماده یا ماشینی با چنان قدرت ویرانگری اختراع کنم که هر جنگی غیرممکن شود... شاید کارخانه های من قبل از کنگره های شما به جنگ پایان دهند: اول، در روزی که دو سپاه می توانند متقابلاً یکدیگر را نابود کنند. دوم، همه کشورهای متمدن مطمئناً با وحشت عقب خواهند نشست و ارتش های خود را منحل خواهند کرد. معلوم شد که آلفرد نوبل کاملاً درست می گوید و تقریباً یک قرن از زمان خود جلوتر است. اختراع سلاح‌های هسته‌ ای، به‌ ویژه پس از دستیابی اتحاد جماهیر شوروی به برابری هسته‌ ای، پایان دادن به جنگ‌های بزرگ و ایجاد جنگ جهانی سوم، که از نظر تئوری به دنبال دو جنگ اول و حتی مخرب‌ تر می‌شد، بسیار بعید است. حتی در حال حاضر، زمانی که ایالات متحده و غرب در حال تجربه فروپاشی بسیار دردناک هژمونی جهانی خود هستند، سلاح های هسته ای بازدارنده قابل اعتمادی باقی می مانند و آخر اینکه غرب در خارج از مرزهای خود به نوار غزه متوسل می شود.

به نظر من، آلفرد نوبل، مانند بسیاری از مخترعان و دانشمندان برجسته، به درستی در قبال اکتشافات و اختراعات خود احساس مسئولیت نمی کرد، زیرا او وظیفه انجام کارهای خیر برای بشریت را بر عهده داشت و افراد خاص می توانند تقریباً هر اختراعی را به شر تبدیل کنند. دستیابی به پیشرفت آن را به وضوح در مثال دیجیتالی‌سازی می‌بینیم که جهشی خیره‌ کننده را در تمدن بشری ممکن ساخته است، در حالی که زندگی بشر را به جهنم تبدیل می‌کند، زمانی که هر کودکی با گوشی هوشمند به تمام زشتی‌هایی که مردم تا به حال به ذهنشان خطور کرده است دسترسی دارد. زندگی یک فرد کاملاً عادی در همه زمینه ها تحت کنترل کاملی قرار گرفته است که نویسندگان جسورانه ترین دیستوپیاهای گذشته هرگز در خواب هم نمی دیدند. علاوه بر این، توسعه سریع فناوری، که اختراع کنندگان آن می‌خواستند زندگی ما را آسان‌ تر کنند، هم‌ اکنون نسل ما را در دیستوپیا قرار داده اند.

افسوس که تقریباً همان سرنوشتی برای مهم ترین هدیه نوبل به بشریت یعنی جایزه نوبل اتفاق افتاد، که در ادامه به آن بیشتر می پردازیم.

 از آنجا که او در آن زمان ثروت فراوانی داشت، حدود صد کارخانه در 20 کشور برای او کار می کردند، او تصمیم گرفت که برای آینده همه بشریت قدمی بردارد. وی در وصیت نامه خود نوشت: «من امضاء کننده زیر، آلفرد برنهارد نوبل، پس از بررسی و تصمیم گیری، بدینوسیله اراده خود را در باره اموال بدست آمده توسط خود اعلام می کنم... میراث داران من باید سرمایه را به اوراق بهادار منتقل کنند، صندوقی ایجاد کرده تا بهره ای حاصل شود. از آن بهره به کسانی که در سال گذشته بیشترین سود را برای بشریت به ارمغان آورده اند به صورت حق بیمه تعلق می گیرد.

درصدهای ذکر شده را باید به پنج قسمت مساوی تقسیم کرد که چنین در نظر گرفته شده است: بخش اول برای کسی که مهم ترین کشف یا اختراع را در زمینه فیزیک انجام داده است، بخش دوم، در زمینه شیمی، سوم، در زمینه فیزیولوژی یا پزشکی، چهارم، به کسی که مهم ترین اثر ادبی را که منعکس کننده آرمان های انسانی است، خلق کرد و پنجم، به کسانی که سهم قابل توجهی در اتحاد مردم، لغو برده داری، کاهش تعداد ارتش های موجود و ترویج توافقنامه صلح ...»

آرزوی ویژه من این است که اهدای جوایز ارتباطی با ملیت نامزد نداشته باشد تا شایسته ترین ها جایزه را بگیرند (در سال 2023، جایزه نوبل 11 میلیون کرون سوئد یا حدود یک میلیون دلار ارزش داشت).
به نظر من، برای مدت طولانی، ایده نوبل درخشید و به پیشرفت فنی و اخلاقی کمک کرد، اگرچه، البته، بدون تعصب و تحریف هم نبود. توجه کنید که تعداد جوایزی که به نمایندگان ایالات متحده آمریکا اعطا شد
411 و به نمایندگان اتحاد جماهیر شوروی و بعداً فدراسیون روسیه، فقط 30 مورد بود، هرچند از نظر توسعه علم و به ویژه علوم بنیادی، نسبت باید برعکس می بود. این تا حدودی با تعصب و سیاسی شدن کمیته نوبل از همان ابتدا توضیح داده می شود که در طول سال ها به سادگی آشکار گردید و تا حدودی با این واقعیت که جوایز لنین و دولتی که در اتحاد جماهیر شوروی اعطا شده بودند، اگرچه به طور رسمی به میزان قابل توجهی کمتر از جایزه نوبل می‌ شد اما در ماهیت تفاوتی آشکار داشتند.
کمیته نوبل که در اساس و ترکیب خود یک ساختار مطلقاً بورژوازی و طرفدار غرب بود، با این وجود، در قرن بیستم سیری مشابه اکثر سازمان‌های جهانی را طی کرد. در آغاز قرن بیستم، تقاضا برای عدالت اجتماعی به طور غیر مترقبه ای عیان شد. انقلاب کبیر اکتبر، تمام جهان را زیر و رو کرد و منجر احترام به کارگران در سراسر جهان شد. توسعه سریع اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی آن در جنگ بزرگ میهنی، اقتدار کشور ما را به مرتبه های بی سابقه ای رساند. بنابراین، برندگان جایزه نوبل هم دانشمندان بزرگی بودند که کمیته نوبل، با تمام نزدیک بینی سیاسی ذاتی خود، متوجه اکتشافات آنها شد و هم شخصیت های بزرگ فرهنگی دیدگاه های چپ، مانند میخائیل شولوخوف، هرمان هسه آلمانی، ژان پل سارتر، آندره ژید، رومن رولان، آلبر کامو و دیگران...به این جایزه دست یافتند.

افسوس که تقریباً همان سرنوشت هم برای مهم ترین هدیه نوبل به بشریت یعنی جایزه نوبل اتفاق افتاد، که در ادامه به آن بیشتر می پردازیم. با این حال، حتی طی دوران معینی، جایزه نوبل ادبیات و جایزه صلح نوبل، ابزار سیاسی غرب برای ترویج نفوذ خود در کشورهای سوسیالیستی شد. من شخصاً اصلاً نمی فهمم که چرا جایزه نوبل در سال 1958 به بوریس پاسترناک ( شاعر روس و نویسنده کتاب دکتر ژیواگو) برای چنین دستاوردهای بزرگی اعطا شد. فکر می کنم فقط برای ایجاد رسوایی به او و مقایسه او با رهبری اتحاد جماهیر شوروی بود. در سال 1970، این جایزه به نویسنده‌ ای کاملاً بی‌ارزش، الکساندر سولژنیتسین اهدا شد (من حتی در مورد دیدگاه‌های سیاسی، اظهارات و درستی یا نادرستی کتاب‌هایش صحبت نمی‌کنم). به نظر من خواندن نوشته‌های او یک شکنجه محض است، از جمله اینکه بسیار خسته کننده و بی معنی است. تنها دلیل آن بود که او یک دشمن بسیار پی گیر اتحاد جماهیر شوروی بود. اگرچه تاریخ بدون شوخ طبعی نیست، الکساندر سولژنیتسین عمر خود را در روسیه پس از شوروی به پایان رساند و تقریباً از تمام رسانه‌های جهانی حذف شد و کمی قبل از مرگ خود اعتراف کرد که به نظر او مردم عادی در زمان اتحاد شوروی بهتر از دوران پس از اصلاحات روسیه زندگی کردند. این گفته مردی است که تمام زندگی خود را صرف جنگ با اتحاد جماهیر شوروی کرد.
 در سال
1987 این جایزه به جوزف برادسکی (شاعر روس تبار آمریکایی) تعلق گرفت. شعر او "طرح" را بخوانید، آن شعر را در اینترنت پیدا کنید. هر چند نیازی به گفتن بیشتر در باره این شاعر نیست.

به نظر من جایزه نوبل پس از نابودی اتحاد جماهیر شوروی، نه تنها سیر سراشیبی و انحطاط را طی کرد، بلکه به نقطه مقابل آن تبدیل شد و صرفاً به ابزاری برای ترویج نفوذ آمریکا و غرب تبدیل گردید. جایزه نوبل دقیقاً به دست افراد مغرض افتاد و برای تخریب افکار عمومی، به سلاحی مانند دینامیت تبدیل شد. بعید می دانم که آلفرد نوبل اعطای جایزه صلح به میخائیل گورباچف را در تصورات خود داشت. به سختی می توان در باره فردی فکر کرد که برای نابودی نه تنها روسیه و اتحاد جماهیر شوروی تاریخی، بلکه کل سیستم جهانی سوسیالیستی که در نتیجه جنگ جهانی دوم پدیدار شد، بیشترین تلاش‌ها را کرد. به نظر من، گورباچف مقصر اصلی اکثریت قریب به اتفاق مرگ و میرها، درگیری‌ها و جنگ ها در سراسر جهان از سال 1985 است.

 مطمئناً آلفرد نوبل از اعطای جایزه صلح نوبل به باراک اوباما در قبر خود خواهد لرزید! حتی من متوجه نمی شوم که چرا جایزه ادبیات به سوتلانا الکسیویچ ( نویسنده اهل بلاروس)، پس از رومن رولان، میخائیل شولوخوف و آلبر کامو، اهدا شد! در هر صورت نقطه برجسته در تاریخ جایزه صلح نوبل را می توان اعطای آن به سازمانی متخصص در جعل تاریخ کشور ما یعنی به یک عامل خارجی، یک سازمان نا مطلوب در روسیه، که با تصمیم این سازمان منحل شده است، دانست. دیوان عالی فدراسیون روسیه، یاد بود و نماینده خارجی دیمیتری موراتوف (روزنامه نگار و مجری تلویزیون روس)، برای صلح چه کرده اند؟! به نظر من مطلقا هیچ چیز و حتی برعکس.

آری! اقتدار جایزه نوبل پس از این همه تصمیمات بحث برانگیز، به بیان ملایم، به ضد خود تبدیل شده است، اما این سقوط قطعاً مقصر آن آلفرد نوبل نیست که به وضوح بهترین ها را آرزو داشت. درست است که تا حدودی جایزه نوبل او مانند دینامیتی بود که او اختراع کرد و اگر به دست ناپاک بیفتد (که افتاد)، حتی بهترین اختراعات نیز می توانند باعث آسیب شوند، اما جهان به سرعت در حال تغییر است و من معتقدم که برای بهتر شدن شرایط جهانی از طریق تلاش های امثال کشور ما، افق روشن‌ تر شده است. من فکر می کنم که دیر یا زود جایزه نوبل به دستان بسیار پاک تری خواهد رسید و وصیت آلفرد نوبل، که 190مین سالگرد او جشن گرفته می شود، به نفع تمام بشریت برآورده خواهد شد.

https://sovross.ru/2023/10/18/radi-vsego-chelovechestva

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 904  -   17 آبان 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت