راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

جنبش صهیونیستی

چگونه تبدیل به

حکومت صهیونیستی شد

دکتر سروش سهرابی

  

گفتگو را با سخنان رابرت کندی کاندیدای آینده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و برادر زاده جان اف کندی که برخی پس از چند دهه او را قربانی راه همزیستی با شوروی میدانند آغاز میکنیم آنجا که اسرائیل را همچون ناو هواپیمابر آمریکا در منطقه میخواند  و اهمیت انرا از نظر کنترل آمریکا بر این منطقه و جهان حیاتی میداند. میدانیم که جهت گیری ایشان در جنگ ناتو علیه روسیه با جهت گیری زمامداران آمریکایی و بیشتر اروپاییان متفاوت است با این حال در مورد اسرائیل بدون لکنت زبان آنچه دیگران هم میدانند به راحتی بر زبان میاورد. با اینحال پدیده صهیونیسم و نتایج و چشم انداز بعدی انرا نمیتوان فقط با توجه به آن به عنوان چماق یا اهرم فشاری در منطقه درک کرد.

گفتیم که اوجگیری جنبش صهیونیستی با نخست وزیری  بنجامین دیزراییلی و برنامه ریزی برای دوران پس از امپراتوری عثمانی  آغاز میشود. در ابتدای قرن بیستم تلاش برای  کوچ دادن گروهی از  یهودیان اروپایی به سمت منطقه ای در اوگاندای آن زمان و کنیای امروز نیز انجام شده است ولی پس از جنگ جهانی اول منحصرا  معطوف به فلسطین تحت قیمومیت انگلستان  میگردد.

با وجود تشویق های بسیار ایده مهاجرت به اسراییل طرفداران زیادی در بین یهودیان اشکنازی نداشت و از جمله پیمانهایی که بخصوص پس از جایگزینی روایت هولوکاست با تاریخ کاملتر جنگ دوم جهانی از آن یاد نمیشود قرارداد تشویق مهاجرت یا "هاوارا" بین آژانس یهود و دولت آلمان هیتلری می‌باشد. از آنجا که آژانس تازه تاسیس بین‌المللی یهود فاقد اهمیت در آن دوران و اهمیت فدراسیون صهیونیست های آلمان از آنهم کمتر بود میتوان تصور کرد که این توافقی  بین انگلستان و آلمان هیتلری برای افزایش مهاجرت  یهودیان آلمان به فلسطین با افزایش فشار های اجتماعی از سال ۱۹۳۳  به بعد بوده است

در واقع با وجود فشارهای شدید اجتماعی بر یهودیان، قربانیان آلمان فاشیست در درجه اول کمونیستهای آن بودند و تا سال ۱۹۳۸ شاهد کشته شدن یهودیان در المان نبوده ایم و از طرف دیگر نمیتوان ارتباط دیگری بین این قرارداد و سیاستهای ان دوران پیدا کرد. این قرار داد و همکاری بانک انگلستان در فلسطین با دولت هیتلری هم منجر به مهاجرتهای وسیع به فلسطین نشد و بیشتر یهودیان کشورهای دیگری را انتخاب کردند و جمعیت آلمانی‌های مهاجر به فلسطین با وجود تشویقهای مالی همراه با فشارهای اجتماعی به حدود شصت هزار تن تا سال ۱۹۳۹ تخمین زده میشود.

در فضای  پایان جنگ دوم جهانی بیشترین انتقال سریع یهودیان اروپایی به اسراییل برای ایجاد افزایش درصد جمعیت یهودی انجام شد و در همان حال تروریست های صهیونیست به سیاست ارعاب و آواره کردن ساکنان قدیمی فلسطین به خصوص در مناطق آباد ادامه می‌دادند و هدف بدست آوردن اکثریت جمعیت در مناطقی بود که بایستی در تقسیم فلسطین زیر حاکمیت انگلستان اعلام  میشد. به این ترتیب همچنانکه میتوان به روشنی از نوشته ها و سخنرانیهای پروفسور ایلان پاپه استاد سابق تاریخ دانشگاه حیفا دریافت اکثریت جمعیت یهودی در مناطق آباد و شهرهای مهم توسط انگلستان پخش شدند  و به این ترتیب بیشتر مناطق آباد در تقسیم اول فلسطین به اسراییل رسید..

تشویق مستقیم و غیر مستقیم یهودیان سفارادی و میزراحیمی نیز از دهه پنجاه میلادی آغاز شد و در این باره پروفسور آوی شلایبم یهودی متولد عراق و استاد تاریخ در دانشگاه آکسفورد رویدادهای  عراق را بررسی کرده است. اتفاقات مشابهی در مصر نیز روی داده و تشویق به شرکت برخی یهودیان ساکن مصر و عراق در اقدامات تروریستی همراه با واکنش حکومت های کم تجربه در این کشورها منجر به افزایش فشار و مهاجرت بسیاری از یهودیان به کشورهای دیگر و در درجه اول به سمت اسراییل شد. رویدادی که بعدها  موجب تأسف بسیاری از انان بوده است به خصوص که مهاجرت نه تنها باعث بهبود زندگی اکثریت آنها نگردید که آنها را به نوبه خود در معرض نگرش  فاشیستی و تبعیض آمیز برخی یهودیان اشکنازی  قرار داد.

آنچنانکه گفتیم تلاش برای آنکه روایت هولوکاست را جایگزین روایتی دقیق تراز جنگ دوم جهانی کنند و معرفی فاشیسم بعنوان ضد یهودی در واقع تلاشی برای احیای فاشیسم از نوع یهودی آن بوده است. ایدیولوژی فاشیستی صهیونیستی که بر مبنای حق تاریخی قوم برگزیده یهود بر سرزمین فلسطین بی توجه به ساکنان آن شکل گرفت و با حماسه سرایی هایی در مورد آبادانی بیابان ها و پیروزی های نظامی تقویت شد در ادامه خود منجر به نگرشی تبعیض آمیز نسبت به یهودیان سفارادی و شرقی نیز شد.

به این ترتیب در اسرائیل با جامعه ای در سه لایه روبرو هستیم. اولین لایه یعنی اشکنازیها علاوه بر یهودی بودن حماسه آفرینی هم کرده اند و طبقه دوم یهودیانی هستند که در حماسه سازی های اولیه نقشی نداشته اند و علاوه بر آن از کشورهای عقب مانده تری آمده اند یعنی میزراحیمی ها و سفارادیها و طبقه سوم هم که از ابتدا هیچ حقی به جز رانده شدن از سرزمینهای اجدادی خود نداشته اند.

یهودیان درجه دوم سفارادی و میزراحیمی به طور عمده  در شهرکهای ساخته شده در  مناطق اشغالی پس از جنگ شش روزه اسکان داده شدند و وجود تبعیض علیه آنان به معنی روابط بهتر شهرک نشینان با ساکنان قدیمی فلسطینی سرزمینهای اشغالی نیست. به این ترتیب میتوان با گیدیون لوی از  ستون نویسان روزنامه هاآرتص نیز موافق بود که مردم باورمند به صهیونیسم را نیز همچون  قربانیان این ماجرا  تلقی می‌کند.

متاسفانه تجربه تاریخی نشان داده است که بیداری از رویاهای فاشیستی آنچنانکه تا کنون مشاهده کرده آیم بدنبال شکستی سخت و گاه فاجعه بار اتفاق میافتد. پیش بینی آینده ای تاریک برای اسراییل توسط برخی از اندیشمندان رئالیست ژیوپولیتیک چون دکتر مرشهایمر سالها پیش و در شرایط برتری واضحتر اسراییل نسبت به همسایگان و حریفانش انجام شده است. به نظر می‌رسد که به همین دلیل است که کسانی چون ایلان پاپه و گیدیون لوی ایده ضرورت یک کشور دمکراتیک برای همه ساکنان برابر حقوق آنرا مطرح میکنند.

با توجه به آنچه گفته شد میتوانیم بگوییم که کشورهایی چون انگلستان و سپس آمریکا نیازمند چماق و اهرم فشاری در این منطقه برای کنترل ثروت‌های آن و جلوگیری از تحولات مثبت در این بخش از جهان بوده اند. کمک به یهودیان اشکنازی که بسیار بیشتر از دیگر یهودیان قربانی تبعیض و نفرت بوده اند برای تاسیس کشوری در سرزمینی که مردمانی دیگر در آن ساکن بوده اند به این منظور انجام شده است. افزایش قدرت چنین دولت مهاجمی با تشویق  مستقیم و غیرمستقیم مهاجرت انجام شده است مشابه آنچه در دوران آلمان هیتلری قبل از جنگ جهانی انجام شد یا تشویق شرکت در اقدامات تروریستی در  کشورهایی مثل عراق یا مصر که گفتیم موجب فشار کشورها و زمامداران کم تجربه چنین کشورهایی بر یهودیان و تشویق غیر مستقیم آنان به مهاجرت به اسراییل شد.

ایدیولوژی فاشیستی و همدلان آماده جانفشانی نیازمند ترویج تفکری است که در آن محروم کردن و تبدیل کردن دیگران به هیچ اهمیتی نداشته و حتی ضروری تلقی می شود. هر چند همانطور که جنگ جهانی دوم و بویژه مقاومت مردم اتحاد شوروی نشان داد تصور اینکه قربانیان نگرش فاشیستی به سرنوشت خود تن خواهند داد و با چند پیروزی اولیه طرفداران فاشیسم به آرامش خواهند رسید تصوری خطاست..

اگر به تاریخ مردم یهودی ساکن اسراییل توجه کنیم متوجه میشویم که از ابتدا اسراییل مردم خود را به عنوان مردمانی در خطر معرفی کرده است و کشورهای حامی آن نیز چنین نگرشی را تبلیغ کرده اند هر چند در هیچ یک از جنگهای انجام شده در قرن بیستم موجودیت اسراییل و مردمان آن واقعا در خطر جدی نبوده است. در حالیکه این خطریست که در قرن بیست و یکم هر روز بیشتر احساس میکنند.

گیدیون لوی از روزنامه نگاران و ناظران اندیشمند این دوران نکته جالبی را مطرح میکند و آن اینکه هیچ ‌یک از ساکنان اسراییل نمی‌تواند به ده یا بیست سال بعد فکر کند و تصوری از اسراییل در بیست سال بعد ندارد. احساس خطر و ناامنی اکنون نه تبلیغات برای جلب کمکهای مالی و انسانی که واقعیت زندگی ساکنان اسراییل است و با حرکت از همین حس ناامنی و خطر فاجعه ای قابل پیش بینی اندیشمندانی چون او یا ایلان پاپه تنها راه را بیدار شدن از رویاهای فاشیسم صهیونیستی را ایجاد کشوری دمکراتیک برای همه ساکنان فلسطین میدانند کشوری که با قبول حق بازگشت آوارگان فلسطینی میتواند به کشوری با اقلیت یهودی ولی واقعا دمکراتیک تبدیل شود و به این ترتیب ساکنان یهودی چنین کشوری نیز دیگر گروگان و قربانی سیاستها و برنامه های  کشورهای دیگر نخواهند بود.

واقعیت های فعلی متاسفانه هنوز به نفع چنین امکان و نگرشی نیست..تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 905  -   24 آبان 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت