راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی انتقادی

به مصاحبه

فرشاد مومنی

  

دکتر فرشاد مومنی اقتصاددان سرشناس و منتقد ایران اخیرا در یک سخنرانی نسبتا طولانی نکات مختلفی را در زمینه سیاست داخلی، خارجی و اقتصادی کشور بیان کرده است. از مجموع سخنان ایشان روزنامه های غربگرا دو نکته را برجسته کرده اند. اول اینکه امریکا و چین و روسیه درباره ایران استراتژی واحد دارند. دوم اینکه باید از تضاد میان امریکا و چین بهره بگیریم.

ببینیم این دو گزاره چه معنائی دارد و چرا غربگرایان آن را روی هوا قاپیده اند.

در میان اقتصاددانان غربگرای ایران دکتر مومنی دیدگاه های انتقادی در بسیاری موارد درستی نسبت به سیاست های اقتصادی حاکم بر جمهوری اسلامی، بویژه در دوران پس از جنگ دارد. با اینحال دیدگاه های ایشان در زمینه مسائل بین المللی نشان می دهد که کارشناسان غربگرای ایران صرفنظر از اینکه در مسائل داخلی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی چه تمایز یا تمایزهایی با یکدیگر داشته باشند به جهان از موضع غرب، دانش غرب، رسانه های غرب، رهبران غرب و دانشگاه های غرب نگاه می کنند. تفاوتی نمی کند که دکتر مومنی باشد، یا موسی غنی نژاد، مسعود نیلی باشد یا محمد طبیبیان، روزنامه دنیای اقتصاد باشد یا موسسه مطالعات دین و اقتصاد، انتخاب باشد یا جماران، چپ باشند، یا راست.

نخستین پرسشی که از خواندن سخنان دکتر مومنی پیش می اید اینست که اگر آمریکا و روسیه و چین استراتژی واحدی دربرابر ایران دارند، پس تضادشان دیگر چیست که بخواهیم از ان بهره برداری کنیم؟ در واقع اگر اقای مومنی فقط می گفت که ما باید از تضاد میان امریکا با روسیه یا چین بسود ایران بهره برداری کنیم حرف چندان نامعقولی نزده بود. این کاریست که همه دنیا دارند می کنند. همین هفته سران همه کشورهای افریقایی به روسیه رفتند برای انکه از این تضاد میان روسیه و امریکا بسود استقلال بیشتر و توسعه افریقا استفاده کنند. همان کاری که کشورهای خلیج فارس، از جمله امارات و عربستان و قطر و بقیه مشغول آن هستند و روابطشان را با چین و روسیه روزبروز مستحکم تر می کنند و می کوشند از این روابط برای بیرون امدن از زیر سلطه امریکا یا باج دادن کمتر به ان بهره بگیرند.

اما، ظاهرا منظور اقای مومنی از استفاده از تضاد میان امریکا و روسیه و چین این نیست، درست معکوس این است. منظور این نیست که اگر امریکا ما را تحریم کرده، پس ما روابطمان را با چین و روسیه تقویت کنیم، برعکس این است که ما هم خودمان چین و روسیه را تحریم کنیم. اگر امریکا ناوگان جنگی خود را به خلیج فارس می اورد ما قدرت نظامی مان را با کمک روسیه تقویت نکنیم، برعکس روسیه ستیزی را تشدید کنیم.

چرا استفاده از تضاد واقعی موجود میان آمریکا با روسیه و چین در عمل میان غربگرایان ایرانی به چنین نتایج ارتجاعی می رسد؟ ریشه آن، بجز عوامل اقتصادی و طبقاتی و دهها دلیل دیگر، در پندار اولیه امثال دکتر مومنی نهفته است. این که بقول آقای مومنی آمریکا و روسیه و چین نسبت به ایران استراتژی واحدی دارند. عمق کج اندیشی ایشان در درک جهان امروز در همینجاست. این کج اندیشی اجازه نمیدهد تا ایشان بداند آمریکا، چین و روسیه نسبت به جهان و از جمله ایران استراتژی واحدی ندارند، بلکه استراتژی متضادی دارند. تضاد میان آمریکا با روسیه و چین که همه دنیا و آقای مومنی هم آن را فهمیده دقیقا در تضاد میان استراتژی آنهاست. اگر استراتژی شان واحد بود با همدیگر به سازش می رسیدند و به کسی اجازه نمی دادند به خیال خام خود از تضاد میان آنها بهره گیری کند. همانگونه که آمریکا و اروپا هم با یکدیگر تضاد دارند ولی چون استراتژی واحدی دارند به روسیه و چین و دیگر کشورها اجازه بهره گیری از این تضاد را نمی دهند. نه تنها اجازه نمی دهند بلکه طبقه حاکمه اروپا حاضر است در خدمت پیروزی استراتژی آمریکا که منافع خود را در آن می بیند تا مرز فروپاشی اروپا نیز پیش رود.  

در واقع استراتژی چین و روسیه فراهم کردن شرایط برای گذار به جهانی چند قطبی است و استراتژی آمریکا بطور متضاد، جلوگیری از چنین گذاری است. این تضادی است اشتی ناپذیر میان دو استراتژی. چین و روسیه می دانند که آمریکا بعنوان یک قدرت در حال افول برای جلوگیری از این گذار و حفظ هژمونی و تسلط خود بر جهان حاضر به انجام هرگونه جنایتی و از جمله به راه انداختن جنگ اتمی است. بنابراین پایه استراتژی خود را در افزایش همکاری های اقتصادی و ایجاد وابستگی های متقابل اقتصادی و تجاری میان کشورها و ملت ها قرار داده اند که جنگ میان آنها را سخت تر و بیفایده تر می کند. اینکه روسیه گاز خود را به اروپا و آلمان با تخفیف می فروخت، یا پیشنهاد ایجاد کریدور شمال – جنوب، یا تجارت صدها میلیارد دلاری چین با آمریکا و اروپا، یا پیشنهاد احداث جاده ابریشم نوین و سرمایه گذاری در زیر ساخت های ریلی و جاده ای و بندری کشورها، صرفنظر از اینکه از نظر اقتصادی بسود چین و روسیه و بقیه جهان است موجب ایجاد پیوندهایی میان آنها می شود که آنها را ذینفع در حفظ صلح می کند.

استراتژی آمریکا درست عکس این است. آمریکا می خواهد از قدرت اتمی، برتری نظامی، ناوهای هواپیمابر و ۸۰۰ پایگاهی که در سراسر جهان دارد برای جلوگیری از افول و پایان هژمونی خود بهره بگیرد. هدف آمریکا قطع همه ارتباط ها میان همه ملت هاست: آمریکای امن در جهانی ناامن و تکه تکه.

اگر آمریکا لوله گاز نورداستریم را منفجر می کند، هر روز کشوری را یا صنعتی را و یا اقتصادی را تحریم می کند، عراق را تکه تکه می کند، در سوریه و سودان و سومالی و افغانستان جنگ به راه می اندازد، ایران و ترکیه را می خواهد تجزیه کند، در جمهوری آذربایجان و کردستان و بلوچستان و خوزستان تحریکات به راه می اندازد تا ایران را غرق جنگ داخلی و منطقه ای کند، ناوگان هایش را به خلیج فارس می فرستد، تایوان و منطقه آسیای شرقی را می خواهد نظامی و به منطقه تنش تبدیل کند و ... همه برای قطع ارتباط های تجاری و اقتصادی و جلوگیری از آن است که منافع ملت ها در صلح و همکاری های اقتصادی به یکدیگر گره بخورد و قدرت نظامی آمریکا که بقول دکتر جواد ظریف تنها مزیت باقیمانده آن کشور است بلاموضوع شود.

دکتر مومنی پیامدهای بالقوه مشابه جانبی دو استراتژی متضاد را همچون وحدت در استراتژی معرفی می کند. اینکه اگر آمریکا ایران را تکه تکه کند صنایع آن نابود و کارگران آن بیکار می شوند و اگر روابط اقتصادی ایران با چین و روسیه گسترش یابد ممکن است شماری از صنایع ما غیررقابتی و کارگران آن بیکار شوند به هیچوجه به معنای وجود یک استراتژی یگانه یا نتایجی مشابه نیست. وظیفه دکتر مومنی به عنوان یک اقتصاددان میهندوست آن است که راه هایی را در نظر بگیرد و پیشنهاد کند که گسترش همکاری های ما با چین و روسیه نتایج مثبت هرچه بیشتر و نتایج منفی هرچه کمتری داشته باشد. همان کاری که در روسیه انجام داده اند. با اینکه امروز روسیه هم در تحریم است و هم با چین وسیعترین روابط اقتصادی و تجاری و و واردات از آن کشور را دارد، صنعت روسیه با سیاست گذاری های ملی چنان شتابی گرفته که کارشناسان پیش بینی کرده اند بزودی دچار کمبود نیروی کار می شود و یکی از دلایل سفر آتی پوتین به ویتنام توافق برای وارد کردن نیروی کار از آن کشور است، کشوری که با روسیه بواسطه کمک های دوران اتحاد شوروی صمیمت و دوستی فوق العاده دارد.  

اینکه یک اقتصاددان ایرانی نتواند بر روی طرح هایی کار کند و پیشنهادهایی ارائه دهد که گسترش روابط اقتصادی ما با چین و روسیه و شرق به شکلی جهت گیرد که بیشترین سود را متوجه مردم ایران کند، یا برآمده از غفلت اوست، یا کم اطلاعی، و یا غربزدگی است. بجای توصیه به تخریب روابط یا هشدار دادن به اینکه گسترش روابط با چین و روسیه به بیکاری منجر می شود باید رفت بدنبال این بررسی که آنها برای رسیدن به موفقیت های کنونی چه کرده اند.

انتظار از امثال دکتر مومنی آن است که بجای تراشیدن استراتژی واحد برای آمریکا و روسیه مفیدترین راهکارهای بهره گیری از ظرفیت های چین و روسیه و شرق و بریکس و اوراسیا را برای توسعه ملی و رفاه اقتصادی و خنثی کردن تحریم ها و تهدیدهای آمریکا را تدوین کنند. بدون داشتن ظرفیت علمی برای تدوین چنین راهکارهایی، انتقادهای آنها از وضع نابسامان اقتصادی داخلی تبدیل می شود به همان مقالات و اظهار نظرهائی که کارگزاران اتاق بازرگانی در مطبوعات می کنند و منتشر می شود.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 891  -  11 مرداد 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت