ازواشنگتن این
قلعه گلوبالیسم و ارتباطهای بازاری، همینطور محل استقرار بانک جهانی گزارش
می رسد که روسیه در پایان سال گذشته، به لحاظ قدرت خرید و توان اقتصادی،
آلمان را پشت سر گذاشته و به صف پنجمین اقتصاد قدرتمند جهان پیوسته است.
آری! روسیه که رئیس جمهور آمریکا آنرا با عنوان "پمپ بنزینی با سلاح هسته
ای" توصیف کرده بود و اقتصاد آن را در سخنرانی هایش "تکه پاره" نام گذاری
کرد به صف اولین ها رسید و کشورهائی مانند فرانسه، اسپانیا و ایتالیا را
پشت سرگذاشت.
دست و بر قضا چنین شد که تحریمها (حوزه ای، نقطه ای، عمومی، پاکتی کوچک و
بزرگ که درحال حاضر شمار آنها به 12هزار میرسد) نه تنها موجب رشد اقتصادی
روسیه شدند، بلکه بنا برتخمین های محتاطانه به دو درصد تولید ناخالص ملی می
رسد، که موجب ارتقاء رفاه شهروندان هم شده است.
پس از آنکه غرب در سال2014 بتدریج شروع به فشار به روسیه کرد، خود و اروپا
را نیز در دام تحریم ها انداخت. کار گذاشتن تله شاید برای عاملان فشار یک
تفریح خوبی باشد، اما آنها باید مراقب باشند تا در بستن چفت و بست ها به رگ
های حیاتی خود آسیب نرسانند. مسکو به تصمیم گیرندگان غرب مکرر گوشزد می کرد
که اوضاع بوجود آمده برای مجریان تحریم ها رنج و محنت به بار خواهد آورد،
اما گوش شنوائی وجود نداشت و اکنون هم وجود ندارد.
بعنوان مثال در آلمان، دیگر برای دیجیتالی کردن و خدمات مربوط به آن بودجه
ای نمانده است. در فرانسه برای جلوگیری از بالا رفتن قیمت برق دیگر پولی
وجود ندارد. به بیان دیگر، بجای اینکه یک سیستم خدمات عمومی سودمند ایجاد
کنند، به مردم می گویند مانند "زمان مادر بزرگها" زندگی کنند. به فرانسوی
ها نصیحت می کنند کمربندها را تنگ تر ببندند تا بتوانند پول گرما و برق را
بپردازند. ما آدم های مودبی هستیم و نباید انگشت را بسمت آنهائی نشانه
بگیریم که این لوکوموتیو را بی خبر از همه جا به جلو راندند و فریاد کنان
به روسیه اعلام "جنگ همه جانبه اقتصادی" کردند. حال تماشایی است که
لوکوموتیو چگونه آنها را زیرگرفته است.
چرا این آدم های با حقوق های کلان، همه در دانشگاههای سطح بالا تحصیل کرده
اشتباه کردند؟ برای اینکه هیچکدام آنها از روسیه شناخت نداشتند و این کشور
و مردمان آنرا درک نمی کنند. این پاسخ شاید پیش پا افتاده بنظر بیاید اما
در سادگی همین پاسخ، کلید فهم توازن قوای کنونی نهفته است.
هیچ آدم غربی...از هوندزریترن (آلمانی های نخست)، کارل دوازدهم سوئد،
ناپلئون، یا هیچیک از کشورهای آنتانت، نمی توانستند یا نمی خواستند وسعت
روسیه را تجسم کنند. قبل از هرچیز وسعت جغرافیائی آن را. سر زمین هرکدام از
این کشور ها یا تمامی بازار مشترک، از منتهی علیه شرق آن تا منتهی علیه غرب
عملا در یک منطقه جای می گیرد. یک بوروکرات اروپائی، حتی اگر سه دیپلم هم
بالای سرش به دیوار آویزان باشد، نمی تواند بیش از چندتائی از این منطقه ها
را در تصور خود بگنجاند. در مغز او هیچ پیش زمینه ای برای این قوه تجسم
وجود ندارد. ظاهرا به یک دلیل ناپیدا و نامعلوم این بوروکراتهای اروپائی
باور دارند که روسیه سرزمین کوچکی است. حتی از لوگزامبورگ هم بزرگتر نیست،
اگر لوگزامبورگ یک پمپ بنزین باشد.
مانند کمدی کاروزو، به اینها گفته شده که روسیه کوچک است و بوروکرات های آن
ضعیف هستند و شیرازه این کشور از هم پاشیده است. غرب با همین تخیلات، بسته
تحریم های کوچک و بزرگ را آغاز کرد. احتمالا نیز با همان نگاه و اعتقاد
راسخ بود که لیز تراست ( وزیر خارجه سابق انگلستان) گفت: منطقه های
"وورونژ" و "روستوف" متعلق به روسیه نیستند.
نتیجه این جهل بیمارگونه تاریخی و همیطور روسیه هراسی بیمارگونه و بی سوادی
جغرافیائی، زیاد طول نکشید. در حالیکه غرب یکپارچه متمدن، خود را برای
بدترین سناریوها آماده می کند، روسیه آینده خود را با نقشه های بلند مدت و
طرح های اقتصادی طولانی مدت ترسیم می کند. این روند با مد نظر داشتن منابع
عظیم با وسعت بی پایان این سرزمین، مایه شادی است.
با این الیت ها و حاکمان سرگردان غربی چگونه مکانیسم های اقتصاد در هرحال
فروپاشی آنها نجات خواهد یافت؟
نباید حس همدردی داشت. قبلاً به آنها اعلان خطر شد، به آنها توضیح داده شد
و به آنها هشدار داده شد. صورتحساب همه این خطاها و ارزیابی های غلط غرب
یکپارچه متمدن هم اکنون صادر شده است و درمقابلشان قرار دارد. شمارش معکوس
آغاز گردیده و زنگ آخرین ساعت های سر رسید این صورتحساب ها به صدا در آمده
است!
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
|