راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی به سیاست های

داخلی و خارجی

امروز روسیه

ساویتسکایا راسیا

گزینش و ترجمه- آزاده اسفندیاری

  

اخیراً سرگیی اودالستوف، از طیف چپ میهن پرست روسیه، با یوگنی اسپیتسین، نویسنده، محقق و تاریخ دان برجسته اتحاد شوروی و روسیه و نماینده پارلمان، مصاحبه‌ ای را به سبک گفتگو بدین شرح انجام داده است:

 

سرگئی اودالتسوف: امروز می خواهم درباره رویداد های هفته های اخیر صحبت کنم. اجازه دهید با اجلاس اخیر روسیه و آفریقا شروع کنیم. صادقانه بگویم، با نگاه کردن به گزارش های این نشست در تمام کانال های تلویزیونی، مانند آن بود که گذشته شوروی مرور می شود. نمایندگان کشورهای آفریقایی در مصاحبه های خود به گرمی یاد آوری کردند که اتحاد جماهیر شوروی چگونه به مردم آنها کمک کرد. علاوه بر این، خیلی از آفریقایی ها با تسلط به زبان روسی صحبت می کردند. تقریباً همه آنها بر این نظر بودند که از پروژه سوسیالیستی، ضد سرمایه داری و ضد استعماری الهام گرفته اند. شبکه های تلویزیونی روسیه این گفته‌ها را با دید مثبتی ارائه کردند، گویی که مقامات فعلی روسیه مسیر انترناسیونالیسم را دنبال می کنند. فکر می کنید در پس این اجلاس چیست؟ بدیهی است که روسیه به دنبال راه های جدیدی برای نزدیک شدن به شرق و از آن جمله آفریقا است. من می خواهم بفهمم که این تلاش‌ها بر چه اساسی است؟ فراموش نکنیم که اتحاد جماهیر شوروی یک کشور سوسیالیستی، با ایدئولوژی و سیستم ارزشی مشخص خود بود.

 یوگنی اسپیتسین: باید دید در نهایت چه چیزی وجود دارد؟ اول، کشورهای آفریقایی از روسیه در عملیات ویژه نظامی حمایت نکردند. آنها اعلام کردند که باید به درگیری پایان داده شود و پای میز مذاکره بنشینند. دوم، رهبران آفریقا اساساً خواستار بازگشت روسیه به توافق غلات بودند. حتی پیشنهادهای طرف روسی مبنی بر اینکه ما، بین 20 تا 50 هزار تن غلات را به صورت رایگان به هر یک از کشورهای نیازمند تحویل دهیم هم آنچنان تأثیری نداشت.

سپس، بخشیدن بدهی ها. یک بار ما 23.5 میلیارد دلار بدهی دولت‌های آفریقایی را بخشیدیم. در صورتی که قاره آفریقا از نظر منابع طبیعی بسیار غنی است. چرا آنها نمی توانستند مثلاً از طریق تامین مواد معدنی  بدهی را پرداخت کنند. چرا ما باید این بدهی ها را ببخشیم؟ این بدهی ها ثروت مردم است. روسیه حدود 10 سال پیش همین مبلغ را به کشورهای آسیایی بخشید و چه چیزی از آن به دست آوردیم؟ بحث دولت ما این بود که به هر حال این پول را به ما پس نمی دهند. این چه استدلالی است؟ صادقانه بگویم، به طور کلی، نتایج این اجلاس آنچنان مثبت هم نبود. هر چند عکس‌ها و نشست و بر خاست ها واقعا زیبا بودند.
من تعجب می کنم که چرا این بار آفریقا بود که جذب شد؟ پاسخ واضح است. روسیه مجبور است روابط خود را با اروپا قطع کند. ما به دنبال شرکا در قاره های دیگر هستیم. بدرستی روابط با آفریقا برای ما در این شرایط مناسب و به جا است. به این دلیل اساسی که مردم آفریقا نفرت از استعمارگران خود را در خون، گوشت و پوست خود دارند. فرانسوی، پرتغالی، بریتانیایی و غیره. به این ترتیب، کل آفریقا در روسیه خلاصه نمی شود. در آنجا نه تنها چین، بلکه مثلاً بریتانیا نیز در آنجا موقعیت های بسیار تأثیرگذاری دارند...
همین وضعیت را در نیجر، در نظر بگیرید که اخیرا کودتا شد. سرود روسیه در خیابان ها خوانده می شود. اما کشورهای همسایه از سازماندهی محاصره نظامی نیجر خبر دادند. چه کسی می تواند وعده مداخله در نیجر ارائه دهد؟ اینجا بریتانیاست.

این قاره برای مدت‌ها است که تحت تاثیر چین قرار دارد. علاوه بر این، آنها آفریقا را با روش های اتحاد جماهیر شوروی مدیریت نمی کنند. اتحاد جماهیر شوروی به بسیاری از کشورهای قاره سیاه، به ویژه موزامبیک، آنگولا، اتیوپی کمک های مالی، اقتصادی و نظامی عظیمی ارائه کرد. با این تفاوت که چین کارها را با برنامه‌ های اقتصادی ماندگار، از آن جمله ایجاد زیر ساخت های پایه‌ ای انجام می دهد. کشورهای آفریقایی سرشار از مواد معدنی با ارزش هستند. از آن جمله اورانیوم، بوکسیت، طلا... همه اینها برای صنعت مدرن، در درجه اول برای فناوری پیشرفته، بسیار ضروری است. ولی ما در زمینه فن آوری مدرن آنچنان حرفی برای گفتن نداریم. در حالی که چین از امکانات فن آوری مدرن و سرمایه برخوردار است. ما فقط در حال حاضر سعی می کنیم نفوذ کنیم تا حداقل چیزی به دست آوریم. ما کوشش می کنیم که منحصراً با رشوه عمل کنیم. با تمام مسئولیت می توانم گزارش دهم که این روش در آفریقا کار بردی ندارد.

ما درحالی رو به آفریقا می آوریم که به بیان ملایم، روش های ما حتی در آسیای مرکزی نیز راه گشا نیست. روسیه هنوز سیاست دقیق و کار سازی در قبال جمهوری های آسیای مرکزی ندارد. در برخی از بخش ها تعامل وجود دارد، اما بریتانیایی ها و آمریکایی ها مدت هاست که میخ خود را در آن مناطق کوبیده اند. ما در قبال افغانستان نیز یک سیاست کاملاً نامشخص داریم در صورتی که افغانستان یک منطقه کلیدی در مرکز اور- آسیا است. منافع چین، ایران، پاکستان، هند و بسیاری دیگر در آنجا در هم تنیده شده است. همچنین در اوراسیا یک خروجی جایگزین برای اقیانوس هند وجود دارد. منافع ما در جمهوری های شوروی سابق و قبل از همه در ازبکستان وجود دارد. در حالی که ما به راه حل های پیشرفت در این مناطق توجهی نداریم. ضمن اینکه روسیه هنوز به اندازه کافی قوی نیست که بتواند مانند اتحاد جماهیر شوروی در تمام قاره ها با موفقیت عمل کند.

امروزه آفریقایی ها دیگر ساده و بی تجربه نیستند. وقتی در نقش یک درخواست کننده به سراغ آنها می روید، بلافاصله شروع به تعیین شرایط خود می کنند. آنها ادعاهای خود را نسبت به غرب دارند و روی  خواسته های خود اصرار می ورزند. آنها به یک بازیکن قوی نیاز دارند به شرطی که بتواند افق روشنی در برابر آنها قرار دهد. با این روند، روسیه مانند اتحاد شوروی زمان خروشچف تبدیل به یک گاو شیر ده می شود. او با شعار مبارزه با استعمار جهانی، منابع عظیم اتحاد جماهیر شوروی را برای حمایت از رژیم های ظاهراً طرفدار شوروی هدر داد. مثلاً در کشور مصر. بعد از مرگ ناصر چه چیزی نصیب ما شد؟ جانشین او انور سادات به ما خیانت کرد. رفت و با اسرائیل قرارداد امضا کرد و خود را به آغوش آمریکایی ها انداخت. حتی پس از ترور او، جانشین وی مبارک، به یکی از وفاداران آمریکایی ها باقی ماند... به این موضوع تکیه نکنید که اکنون مصر کاملاً در منطقه نفوذ ما قرار دارد. آنها با حیله گری بر روی تضادهای روسیه و غرب بازی می کند. باید درک کرد که کشورهای آفریقایی مدتهاست که روش‌های خاص خود را در سیاست خارجی آموخته اند. آنها آنقدرها هم پیچیده نیستند. دائماً ورق خود را بازی می کنند، وانمود می کنند که متحد هستند، اول یکی، بعد دیگری، سپس پنجمی و دهمین.
بنابراین، این نشست به من این احساس را نداد و مرا متقاعد نکرد که روسیه می تواند در آینده نزدیک چیزی را بگونه ای جدی در آفریقا تغییر دهد. با چه هزینه ای و با چه منابعی؟ هیچ کس منابع مهم استراتژیک را بیهوده به ما عرضه نخواهد کرد. در آنجا، ابتدا باید یک زیرساخت ایجاد کنید تا این منابع را پمپاژ کنید. باید در آنجا سرمایه گذاری کرد، تأسیسات تولیدی مناسب ساخت و این یعنی وقت، پول و متخصص. روسیه هیچ کدام از اینها را به اندازه لازم ندارد. بنابراین تصمیمات اجلاس سران فقط با یک اعلامیه پشت سر گذاشته شد اما این تصمیمات باید با کار واقعی و عملی حمایت شود که حداقل ده سال طول خواهد کشید. پیشرفت کار به شرطی است که همه جوانب جدی گرفته شود.

سرگئی اودالتسوف: من موافقم که تا کنون این روش بیشتر شبیه یک تصویر تبلیغاتی است. عکس‌ها زیبا هستند، بسیاری آنها را دوست دارند، احساسات نوستالژیک را برمی انگیزند. اما کاملاً مشخص نیست که همه این توافقات بر چه مبنای اقتصادی اجرا می شود. کشورهای آفریقایی از ما چه خواهند خواست؟ در اینجا سوالات بیشتر از پاسخ وجود دارد. جهت ممکن است درست باشد، به دنبال متحدان جدید بر اساس روش‌های ضد امپریالیستی، ضد استعماری، اما قبل از آن وضعیت خود روسیه باید تغییر کند.

یوگنی اسپیتسین: البته، اگر ما به عنوان جایگزینی برای امپریالیست‌ های فرانسوی یا بریتانیایی وارد آفریقا شویم، نمی‌دانم که چگونه بهتر عمل خواهیم کرد؟ آنها مهمترین و سود آورترین دارایی ها را در آنجا تصاحب کرده اند و آسان نیست که آنها از این دارایی ها دست بکشند. آفریقا "میدان نبرد" است و از این نظر مدتهاست که تقسیم شده است ...

عامل مهم دیگری که باید در نظر داشت. جمعیت آفریقاست که با سرعتی باورنکردنی در حال افزایش است. اکنون حدود یک و نیم میلیارد نفر در این قاره زندگی می کنند. این رقم با جمعیت هند یا چین قابل مقایسه است. اقتصاد کشورهای آفریقایی قادر به تغذیه چنین جمعیتی نیست. بنابراین امکان دارد که بخشی از این جمعیت بخواهند به روسیه مهاجرت کنند. روی این موضوع باید عمیقاً فکر شود و به آن کم بها نداد.
به طور کلی، مشکل روابط جنوب و شمال به مشکل شماره یک قرن
21 تبدیل خواهد شد. اروپایی ها این موضوع را به درستی در نظر نگرفتند. قبلا باشگاه رم این مشکل را در دهه 60-70 قرن گذشته مطرح کرد و به دنبال راه حلی برای آن بود، اما با سیاست چند فرهنگی راه اشتباهی را انتخاب کردند که با شکست مواجه شد. اروپایی‌ها به این فکر افتادند که این مشکل را بدینگونه حل کنند که از یک طرف کارگران لازم برای تولید گسترده را از خارج وارد کنند، از طرف دیگر، مانند ایالات متحده آمریکا، آفریقایی ها و آسیایی ها را در جمعیت بومی کشورهای اروپایی ذوب کنند. آنها با این راه حل جز دردسر برای جمعیت بومی، چیزی دریافت نکردند. بدین ترتیب، احساسات بیگانه هراسی و راست گرایانه در اروپا رشد کرد. باید درک کرد که راست و راست افراطی نمی توانند متحد روسیه باشند. همانطور که می دانید ایدئولوژی احزاب جناح راست، فاشیسم را تغذیه می کند...

اتحاد جماهیر شوروی در درازمدت دستاوردهای عظیمی در زمینه سیاست خارجی داشت، اما آن دستاوردها در دوران اخیر از دست رفت. متاسفانه…

 سرگئی اودالتسوف: چین تبلیغ و انتقال ایدئولوژی خود را به جهان خارج، چه در روابط با روسیه و چه در روابط با آفریقا، در الویت قرار نداده است بلکه شیوه‌های اقتصادی مقام اول را دارد. روسیه هنوز فرصتی برای دستیابی به جایگاهی که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی خالی شد به دست نیاورده است...
در باره غلبه احساسات راست گرایانه در اروپا توجه شما را به موارد زیر جلب می کنم. روز گذشته مقاله ای از سیاستمدار و ایدئولوژیست جنبش راست در روسیه «الکساندر دوگین» که در سایت ریانووستی منتشر شده بود، به طور گسترده مورد بحث قرار گرفت. یکی از موارد اصلی مقاله این است که در روسیه امروزی برای پیروزی و توسعه، به سانسور و سرکوب نیاز است. یعنی همه کسانی را که مخالف هستند له کنید، آن وقت روسیه موفق خواهد شد. به نظر من در این مقاله ایده هایی وجود دارد که بسیار خطرناک هستند. این سؤال مطرح می شود: در این مورد، اگر در مسیر مشخص شده توسط دوگین، حرکت کنیم چه تفاوتی با طرفداران باندرا در اوکراین خواهیم داشت؟ آیا در این میان جهت گیری سیاسی کشور ما به سمت سیاست جناح راست را نمی بینید؟

یوگنی اسپیتسین: فکر دوگین، در حال حاضر در جریان است... زمانی او یک فرد حاشیه ای  بود. برای مدتی حتی او را فراموش کردند، اما با شروع  عملیات ویژه نظامی و به خصوص پس از کشته شدن دخترش، که بدون شک برای این پدر یک فاجعه است، او به یک ایدئولوگ برجسته تبدیل شد. زمانی که ما در روسیه یک جریان طرفدار لیبرال و غرب زدگی داشتیم، دوگین، به قولی، نامناسب بود. اکنون برداشت های ایدئولوژیک تغییر کرده است. لیبرال ها صریح‌ تر شده‌ اند و محافظه کاران سرسخت به میدان آمدند. اگر در این موضوع عمیق‌ تر شوید، می توانید بفهمید که دوگین، به عنوان سخنگوی منافع طبقه حاکم، هیچ تفاوتی با لیبرال ها ندارد. زیرا هم آن ها و هم دیگران در خدمت سرمایه هستند. سرمایه در دوره های مختلف به دنبال حمایت از ایدئولوژی های مختلف است. بورژوازی حاکم، یک درشگه کامل و یک درشگه کوچک از این گونه ایدئولوژی ها دارد. از نظر ظاهری، بنظر می‌رسد که این ایدئولوژی ها با یکدیگر مخالف هستند، اما در اصل آنها یکسان هستند و از یک ایده واحد سرچشمه می گیرند. زمانی استالین با توصیف اپوزیسیون بوخارین گفت:«شما با شعار به سمت چپ می روید، اما سر از راست در می آورید».  چنین دگردیسی در تاریخ به خوبی شناخته شده است و هیچ چیز شگفت انگیزی در آنها وجود ندارد. دوگین، از سرکوب و سانسور صحبت می کند. تعجب می کنم که آیا منظور او تحت فشار قرار دادن و سانسور کردن همه است؟ بعد از اعمال سانسور، دیگر چیزی منتشر نمی کنید؟ من می خواهم از دوگین، بپرسم: آیا فکر می کند به دلیل بیان دیدگاه رسمی برای وی استثنا قائل می شوند؟ آیا او از زیر سرکوب رفتن هراسی به خود  راه نمی دهد؟ دوگین، استدلال می کند که سرکوب حق مشروع دولت برای استفاده از خشونت است. من هم موافقم. این کاملا درست است. زمانی که استالین متهم به سرکوب شد، من همیشه استدلال می کنم که دولت حق قانونی برای خشونت دارد. تکرار می کنم: قانونی. از این نظر دولت یک دستگاه سرکوبگر است. در هر زمان و هر مکان. اما نکته جالب اینجاست، وقتی صحبت از قدرت شوروی می شود، در مورد استالین، بد است و اگر ما در مورد سرکوب رژیم های سیاسی دیگر صحبت می کنیم، پس این یک پدیده عادی است. دوگین، سیاست سرکوب را به ما پیشنهاد می کند، اما چنین سیاستی باید بر اساس هنجارهای قانونی مربوطه باشد. ما به مواد مناسب در قانون کیفری، در قانون آیین دادرسی کیفری نیاز داریم. مجلس دومای فدرال قبلاً چندین قانون علناً سرکوبگر را تصویب کرده است. پس بیایید به ایدئولوژی این قوانین نگاه کنیم. دولت همیشه بر اساس مواضع منافع طبقاتی بنا شده است. حتی در دموکراسی ها. هر چند دموکراسی خالص در جهان وجود ندارد. بنابراین، دولت دستگاهی است برای سرکوب سایر طبقات جامعه توسط طبقه حاکم.  نظام حقوقی اراده طبقه حاکم است که به قانون تبدیل شده است. این بدان معناست که طبقه بورژوا برای حفظ منافع خود، چارچوب قانونی دولت و بر این اساس، کل ماشین سرکوب را تشکیل می دهد. ما در باره قوانین و نهادهای مجازات صحبت می کنیم. این سوال مطرح می شود: ماشین سرکوبگر روسیه علیه چه کسی است؟ در برابر همه؟ یا علیه نمایندگان یک ایدئولوژی خاص؟ به نظر می رسد دوگین، با تبلیغ چنین موضعی مطمئن است که او و حامیان ایدئولوژیکی وی از سرکوب ها در امان خواهند ماند. از دیدگاه او، تمام دستگاه سرکوب علیه دشمنان دولت معطوف خواهد شد. او چه کسی را به عنوان دشمن دولت طبقه بندی می کند؟

من نماینده سرسخت دیدگاه های سیاسی چپ هستم. من به اصول اولیه مارکسیسم و لنینیسم اعتقاد دارم. من با تحلیل وقایع کشور از دیدگاه دکترین مارکسیستی دیکتاتوری پرولتاریا را درست می دانم، زیرا برای من مارکسیسم اساسا جزم نیست، بلکه راهنمای عمل است. برای من، چنین روشی برای شناخت فرآیندهای تاریخی و واقعیت است. به نظر می رسد که من از دیدگاه دوگین، در معرض سرکوب فوری قرار دارم و از قبل دشمن حاکمیت هستم.

سرگئی اودالتسوف: من هم پس از خواندن چنین مقالاتی، دقیقاً همان احساسات را دارم. از طریق چنین نشریاتی، افکار جنجالی تا آستانه رسوایی و واکنش مردم تبلیغ می شود. به نظر من در میان طبقه حاکم روسیه افرادی وجود دارند که با عقاید ابراز شده توسط دوگین، همدل هستند.  همان کسانی که بی میل نیستند که سرکوب های توده ای راه بیندازند و بساط سانسور را بگسترانند، اما علیه چه کسی قرار است سرکوب و سانسور اعمال شود؟ معلوم است که علیه کارگران، علیه پرولترها، علیه پیروان اندیشه های چپ میهن پرستانه است...

اخیراً ایگور استرکوف (وزیر دفاع سابق جمهوری مردمی دونتسک)، دستگیر شد. موردی که کاملاً بحث برانگیز است، اما او ازعملیات ویژه و دفاع از دونباس، بدون قید و شرط حمایت می کند. به نظر من او انتقاد می کند که این عملیات به اندازه کافی و موثر انجام نمی‌شود و اهداف و مقاصد را زیر سوال نمی برد، او دستگیر شد. استرکوف، خود را یک وطن‌ پرست عصبانی می‌خواند، که صمیمانه از لیبرال‌های طرفدار غرب متنفر بود...

از سوی دیگر بوریس کاگارلیتسکی(استاد علوم اجتماعی در دانشگاه)، یک روشنفکر چپ دستگیر شد. او نسبت به عملیات ویژه نگرش منفی داشت، اما ارزیابی های او هیچ گونه تهدیدی برای محافل حاکمه نداشت. او هیچ ساختاری ایجاد نکرد، او به ریاست جمهوری توهین نکرد، اما اکنون او را به عنوان یک عامل خارجی معرفی کردند. این کارها به چه منظوری انجام می شود؟ می خواستم نظر شما را بدانم. آیا این نوعی علامت از سوی ماشین سرکوبگر گسترده است؟ یعنی این اقدامات عمدی و برای ارسال سیگنال به بخشی از اقشار جامعه است: همان «میهن پرستان خشمگین»، یعنی نیروهای چپ و کمونیست ها؟
 یوگنی اسپیتسین: در باره کاگارلیتسکی، برای من یک عدم درک مطلق وجود دارد. شاید این نوعی رویارویی شخصی با مردم محلی باشد. شاید در برخی تظاهرات در آنجا، در سازماندهی این اقدامات شرکت کرده است. چون یک زمانی، واقعاً روحیات اعتراضی جدی داشت... شاید نوعی انتقام ازسوی یک شخص، یا افسران اطلاعاتی بوده؟... ممکن است اینطور باشد. در زمان استالین، سیستم های تنبیهی دارای مکانیزم پیچیده ای بودند. من قبلاً این مثال را در باره نزدیکان لنین، آرداشف ها( از اقوام تارتار ها)، ذکر کرده ام. پس از ایجاد چکا(اولین سازمان امنیتی روسیه بعد از انقلاب اکتبر)، آنها برادرزاده و پسر عموی خود را در اورال کوبیدند ... لنین دو بار درخواست کرد: توضیح دهید چه اتفاقی افتاده است، چه اتفاقی افتاده است؟ هیچ کس پاسخ نداد و جوابی برای او ارسال نشد، متوجه می شوید؟ به خود لنین! برای من سخت است بگویم که دولت موجود محلی چقدر تهدید واقعی بود، به عنوان مثال، استرلکوف، با سازمان خود "میهن پرستان خشمگین"، چقدر این ساختار قدرتمند است. من فکر نمی کنم که این دستورالعمل از بالا آمده باشد. ساختن تئوری توطئه برای من سخت است. شاید اینها نوعی اقدامات پیشگیرانه از جمله در آستانه انتخابات باشد... این کارها یکپارچه نیست و نباید فکر کرد که شخص اول کشور به همه دستور می دهد - پوتین، استالین، لنین، گورباچف...

من به عنوان یک انسان، مطمئناً برای استرلکوف و کاگارلیتسکی متاسفم، زیرا این افراد میانسال هستند. تا آنجا که من می دانم، استرکوف، به شدت بیمار است.

سرگئی اودالتسوف: حق با شما بود که گفتید ما همدردی می کنیم و همبستگی ما اینجاست... بله، اینها دقیقاً همفکران ما نیستند. استروکوف، دیدگاه های سلطنت طلب بیشتری دارد، کاگارلیتسکی نیز در موقعیت های مختلف به طور مبهم رفتار می کرد، اما، با این وجود، اینها افرادی با موقعیت سیاسی فعال هستند. آنها صحبت کردند، آنها خواستار اعمال جنایتکارانه خشونت آمیز نشدند و بدنبال بخشش پریگوژین، این دستگیری ها عجیب تر به نظر می رسند. افرادی با سلاح علیه مسکو شورش کرده و اهداف کاملاً معینی را اعلام کردند و بخشیده شدند. هر چند بسیاری می گویند که مقدمات انتخابات ریاست جمهوری از هم اکنون آغاز شده است. عملیات ویژه در حال طولانی شدن است و نارضایتی به طور کلی در اقشار مختلف جامعه نیز رو به افزایش است. ما در باره لیبرال ها صحبت نمی کنیم، آنها از همان ابتدا موضع منفی نشان دادند. در تشکیلات «جامعه میهن پرستان»، همه صمیمانه از پیروزی روسیه حمایت می کنند. البته سؤالات همچنان در حال انباشته شدن هستند. اهداف نهایی عملیات ویژه چیست و چه زمانی تغییراتی رخ خواهد داد که منجر به پیروزی شود؟ به هر حال، استروکوف، اغلب در این مورد صحبت می کرد. اما کاگارلیتسکی، داستان متفاوتی است، او از اقتدار خاصی در محافل چپ برخوردار بود. یعنی ظاهرا سیگنال هایی را به لایه های متفاوت جامعه می فرستند.

انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است و تقریبا شش، هفت ماه باقی مانده است، انتخابات منطقه ای نیز در یک ماه آینده در فدراسیون روسیه در پیش است. از منظر وظایف جنبش چپ میهنی، گاهی اوقات سخنانی کاملاً غیرواقعی می شنوم که شرکت در این انتخابات فایده ای ندارد، اینها همه مسخره است، سعی می کنند چنین روحیات انحطاطی را به ما تحمیل کنند. به نظر شما نیروهای چپ میهن پرست در این شرایط چه باید بکنند؟ به منتقدانی که ما را از شرکت در انتخابات منصرف می کنند چه می گویید؟

 یوگنی اسپیتسین: اول، می خواهم بگویم که دلایلی برای چنین انحطاطی وجود دارد. ما نباید وضعیتی را که با قانون انتخابات و با برگزاری آن ایجاد شده است نادیده بگیریم. متأسفانه همه تلاش ها برای سالم سازی انتخابات از تقلب به نحوی به شکست انجامید. از جمله مبارزه با رای گیری الکترونیکی. واضح است که در این شرایط میزان تردید نسبت به شفافیت انتخابات به شدت کاهش می یابد. درصد مشخصی از مردم هم اکنون تصمیم می گیرند که در خانه نشسته و رأی ندهند، یعنی پای صندوق رای نروند.

از سوی دیگر نیروهای اجتماعی که در روند سیاسی مشارکت دارند، البته نباید تسلیم شوند. چرا؟ واقعیت این است که برای هر نیروی سیاسی، آزمون اصلی برای بلوغ آن‌ها و اینکه به طور کلی خود را یک نیروی سیاسی معرفی کنند، شرکت در انتخابات برای اعلام مطالبات آنها است. ولی در حال حاضر، متاسفانه اینطور نیست. شما به خوبی آگاهید که مخالفان اجازه ندارند به رسانه های دولتی دسترسی داشته باشند. گاهی از نمایندگان اپوزیسیون چپ به برنامه‌های گفت‌وگو دعوت می‌شوند، اما در آنجا به هیچ وجه درباره موضوعاتی که واقعاً مردم را نگران می‌کند، بحث نمی‌کنند و حتی اگر به آن‌ها فرصت بیان موضع‌ را هم بدهند، فقط به شکلی به شدت کوتاه‌ شده است.

وقتی بحث واقعی وجود نداشته باشد و مردم نتوانند حداقل برخی از مفاد برنامه خود را بیان کنند، همه چیز به یک مسخره تبدیل می شود و بنابراین، به ویژه، بسیاری از مردم به سادگی به سودمندی انتخابات اعتقاد ندارند. در صحنه، خود سیستم انتخاباتی قبلاً به گونه ای تنظیم شده است که حتی اگر هم بخواهند آن را دموکراتیک کنند، نمی توانند.

اما مورد مهم: به عنوان مثال، زمانی که در آخرین انتخابات دوما، ما فعالانه خواستار رای دادن به حزب کمونیست شدیم، بسیاری امیدوار بودند که در مقطعی حزب کمونیست به یک نتیجه واقعا شایسته دست می یابد، اما بسیاری از تحلیلگران مستقل گفتند که حزب کمونیست در واقع حداقل یک سوم آرا را به دست می‌آورد و قوی تر می شود! اما در واقع آنها آنچه را که طراحی کردند اعلام شد. چرا پایین‌ تر رفتند؟ از آنجایی که هنوز یک چیز ساده را درک نکرده اند و آن اینکه در یک جامعه طبقاتی دموکراسی خالص نمی تواند وجود داشته باشد، این یک دموکراسی طبقاتی است، کل سیستم انتخاباتی مقامات دولتی به خاطر منافع طبقه بورژوازی حاکم است. به یاد داشته باشید، لنین با کائوتسکی که مزیت پارلمانتاریسم را مطرح می کرد، بحث کرد. آنها می گویند که در یک پارلمان بورژوایی می توان در جامعه بورژوایی، روابط اجتماعی و سیاسی بورژوایی را بدون انقلاب به روابط سوسیالیستی تبدیل کرد. لنین، به او اعتراض کرد و به عبارتی گفت: کارل، از آویزان کردن رشته فرنگی به گوش مردم دست بردار! در یک جامعه طبقاتی، دموکراسی همیشه خصلت طبقاتی خواهد داشت. کائوتسکی و یارانش در آن زمان در مجلس حضور داشتند و اسیر توهم دموکراسی بورژوازی بودند.

 حال توجه داشته باشید که خود لنین، در دومین کنگره کمینترن، رادیکال ترین نیروها را از تحریم انتخابات منصرف کرد و تأکید کرد که شرکت در انتخابات نوعی مبارزه طبقاتی است، نوعی انتقال دیدگاه ها، یعنی خواسته های خود را به توده های وسیع مردم رساندن و نوعی مبارزه علیه رژیم حاکم است. در اینجا خیلی به توانایی اپوزیسیون برای متحد شدن و فراموش کردن اختلافات لحظه ای آن بستگی دارد. اگر اپوزیسیون واقعاً بخواهد در انتخابات نتیجه بگیرد، به نظر من دو کار مهم باید انجام شود. اولین قدم این است که واقعاً در مورد یک نامزد واحد تصمیم گیری کنید و دومین کار لازم هم این است که تمام منابع را برای حمایت از یک نامزد واحد اختصاص دهید.

سرگئی اودالتسوف: شما به درستی تأکید کردید که بی تفاوتی و انحطاط از کجا می آید. بله، ما در آموزش توده ها عملکرد ضعیفی داریم. با این حال نتیجه واضح است، ما نباید تسلیم شویم، هر انتخاباتی باید به عنوان راهی برای تحریک، انتقال ایده های ما، جهت جذب حامیان جدید استفاده شود. ما به سادگی موظف هستیم که طبق قوانین روسیه، انتخابات کلیدی مانند انتخابات ریاست جمهوری را تا حد امکان فعالانه برگزار کنیم، در غیر این صورت باید به خانه خود برویم و در فعالیت های سیاسی شرکت نکنیم. زیرا رئیس جمهور ما شخصیت کلیدی در کل ساختار قدرت است. اگر ما نتوانیم برای انتخابات ریاست جمهوری بسیج و متحد شویم، پس ما یک اپوزیسیون بی ارزشی هستیم. من نمی خواهم اغراق کنم، اما روش عمل، کاملاً درست توصیف شده است.

ما امیدواریم که حزب کمونیست فدراسیون روسیه، به عنوان حزب پیشرو پارلمانی چپ، از ایده مطالعه افکار عمومی گسترده حمایت کند. البته ما باید به طور وسیع تری نگاه کنیم و به دنبال چهره ای باشیم که واقعا مردم را برای حضور در پای صندوق های رای بسیج کند. تا حدی، پاول گرودینین(کاندیدای حزب کمونیست روسیه در انتخابات قبلی)، در این امر موفق شد، اما باید در این مسیر جلوتر رفت و اگر مسیری برای نوعی توافق با مسئولان گذاشته شود، مردم متوجه نمی شوند.

راه سختی در پیش داریم و امیدوارم با موفقیت قدم‌های جدی برداریم. دیر یا زود این امر باید تحقق یابد، بنابراین ما چیزی برای شرمندگی نداریم، حقیقت از آن ماست، ایده ما کاملاً مترقی است، تنها ایده انسانی است که آینده متعلق به آن است.

از نظرات صریح، هرچند گاهی انتقادی شما، بسیار سپاسگزارم. اینها پاسخ های صادقانه ای هستند، ما همچنین نباید واقعیت را پنهان کنیم، بگوییم که همه چیز برای ما خوب است. اگر همه چیز خوب بود، دیگر اپوزیسیون نبودیم.

https://sovross.ru/2023/08/04/rf-afrika-dugin-zagibaet-vybory-2023

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 893  -  25 مرداد 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت