راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

گفتگوی یونگه ولت وزیر
دارائی سابق و چپ گرای یونان
فاشیسم همیشه
روی حمایت تجّار
حساب باز می کند!

ترجمه- عسگر داوودی

 
مصاحبه روزنامه "یونگه ولت آلمان" با یانیس واروفاکیس اقتصاددان و سیاستمدار یونان است. او وزیر دارایی یونان در دولت الکسیس سیپراس (سیریزا) در سال 2016 بود. او حزب پان اروپایی دموکراسی در اروپا را تاسیس کرد.
یونگه ولت: شما می گویید که اتحادیه اروپا یک پروژه شکست خورده است. منظورتان چیست؟
واروفاکیس: اتحادیه اروپا در همه سطوح شکست خورده است. ناتوانی در واکنش منطقی به بحران مالی سال 2008 یک نمونه مشخص است. آنها فقط بودجه دولتی را به جیب بانک های ورشکسته سرازیر کردند. تا ده تریلیون یورو برای بانک ها پول چاپ شد و تمام اقدامات ریاضتی به وام گیرندگان نیز اعمال شد. این امر منجر به کاهش موثر سرمایه گذاری، نابرابری و تنش اجتماعی شده است. آنها با نفوذ مالی و تلقین های سیاسی به دولت یونان تحت رهبری الکسیس سیپراس در سال 2015 بویژه تحمیل دستورالعملهای ترویکا، آخرین نفس یک شورش مترقی در علیه خودشان را در یونان خفه کردند. در نتیجه، فاشیست های یونان تنها نیرویی بودند که امکان پیدا کردند تا نارضایتی و خشم مردم را بیان کنند.
( بنوشته جک راسموس نویسنده‌ی کتاب «شکنندگی نظام‌مند در اقتصاد جهانی»،در آن تاریخ ترویکا که به معنای مؤسسات سه‌گانه‌ی پان اروپایی کمیسیون اروپا، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین‌المللی پول است سومین قرار وام‌ستانی 440 میلیارد دلاری را در سه مرحله بر یونان تحمیل کرد. برای بازپرداخت 440 میلیارد دلار در سه قرارداد بدهی، ترویکا از دولت یونان خواست تا بودجه خدمات اجتماعی را کاهش بدهد، صدها هزار تن را در ادارات و مؤسسات دولتی بیکار کند، از مزد کارگران دولتی و بخش خصوصی بکاهد، حداقل دستمزد را هم کم‌تر کند، سن معین شده برای بازنشستگی را افزایش دهد. و میزان مالیات فروش و مالیات برمستغلات را بالا ببرد. ترویکا همچنین از یونان خواست تا به‌عنوان بخشی از سیاست ریاضت اقتصادی، اموال دولتی، برق و آب، بنادر، و نظام‌های ترابری را به هر قیمت به بخش خصوصی واگذار کند. 440 میلیارد دلار بدهی که ترویکا به یونان تحمیل کرده در واقع یونان را فقیرتر ساخته است و نتیجه اش رکود اقتصادی فعلی است که هیچ پایانی هم بر آن متصور نیست.م)
جنگ در اوکراین اتحادیه اروپا را به اسب گاری ناتو مبدل کرده است. نشست اخیر اتحادیه اروپا در گرانادا بیانگر فروپاشی سیاسی اتحادیه اروپا است. تصور کنید که فردا زمینه صلح در اوکراین بوجود بیاید. سوال این است که چه کسی نماینده اوکراین، چه کسی نماینده روسیه، چه کسی نماینده چین و چه کسی نماینده ایالات متحده است و همچنین چه کسی نماینده اتحادیه اروپا خواهد بود؟ واقعیت این است، که ما در شرایطی هستیم که کشورهای کوچکتر در شرق و کشورهای اسکاندیناوی به دو کشورآلمان و فرانسه که ظاهرا قرار است بازسازی اوکراین را تامین مالی کنند اعتماد ندارند. این نشان می دهد که اتحادیه اروپا کاملا بی سر است.
شکست دیگر این است که ما 13 سال است که هیچ سرمایه گذاری در اتحادیه اروپا انجام نداده ایم. اروپا انقلاب فناوری سبز را از دست داد که در آن چینی ها و امریکایی ها جلو افتاده اند. هیچ سرمایه گذاری در هوش مصنوعی انجام نشده است. ما از لحاظ تکنولوژیکی عقب مانده ایم. مدل کسب و کار آلمان «خراب»است در گذشته، آلمان به گاز طبیعی ارزان روسیه، دستمزدهای پایین و بازارهای چین متکی بود. همه اینها با جنگ در اوکراین، جنگ سرد جدید بین ایالات متحده و چین و البته تورم فعلی که دستمزدها را افزایش می دهد، از بین رفته است. اتحادیه اروپا در حال تبدیل شدن به بزرگترین بیمار جهان است، قاره ای کهنه که بتدریج در حال از بین رفتن است.
س: چرا نیروهای فاشیست و غیر چپ از این وضعیت سود می برند؟
ج: به عنوان یک یونانی، من بر این باورم که چپ یونان با تسلیم شدن در برابر غرب در ژوئیه 2015 آسیب جدی به روحیه چپ در اروپا وارد کرد. پیش از این، چپ در سراسر اروپا به مدت پنج ماه به یونان نگاه می کرد، همانطور که چپ اروپا جمهوری خواهان را در جنگ داخلی اسپانیا به عنوان یک امید بزرگ در برابر نیروهای شر ارزیابی می کرد. اما در یونان متاسفانه نخست وزیر سیپراس نه تنها تسلیم شد، بلکه مبارزه طبقاتی علیه اکثریت مردم یونان را آغاز کرد. انعکاس عمل سیپراس بلافاصله با فروپاشی حزب چپ اسپانیا پودموس، خود را نشان داد. حزبی که متاسفانه در حال حاضر عملا مرده است. حزب چپ در آلمان نیز دچار بحران شد. تنها ملانشون در فرانسه توانست با موفقیت به مسیر خود ادامه دهد. به طور کلی، بحران سال2008 برای نسل من شبیه همان بحران سال 1929 بود. بعد از سال 1929 چه اتفاقی افتاد؟ چپ نتوانست خود را سازماندهی کرده و خشم علیه سیستم مالی، علیه تراکم سرمایه داری را ابراز کند. فاشیست ها از این موضوع سوء استفاده کردند.
(بحران اقتصادی سال 1229 را می‌توان عمیق‌ترین، طولانی‌ترین و گسترده‌ترین بحران اقتصادی سده بیستم دانست. این بحران در ایالات متحده آمریکا با کاهش ارزش سهام در تاریخ 4 سپتامبر 1929 شروع شد و در تاریخ 29 اکتبر 1929 که سه‌شنبه سیاه نام گرفت، بورس آمریکا سقوط کرد و خبر آن در جهان پیچید. از آن پس طولی نکشید که جریان رکود اقتصادی در تمام کشورهای جهان به سرعت گسترش یافت.م)
س: فاشیست ها برای موفقیت چه می کنند؟
ج: آنها مجبور نیستند کاری انجام دهند، آنها نیازی به برنامه ندارند. فاشیسم مانند سرطان است، به صورت ارگانیک رشد می کند. ما در چپ همیشه برنامه ای داریم که اقدامات سیاسی ما را توضیح دهد. فاشیستها تجار بزرگ را همیشه پشت سرشان دارند چون همیشه آخرین راه حل برای سرمایه داران هستند. مثل ایتالیا در دهه های 1920 و 1930، مثل هیتلر. وقتی فاشیستها به قدرت می رسند، با کمال میل دستوری را انجام می دهند که سرمایه به آنها امر می کند. مانند خانم ملونی که اکنون در ایتالیا است: همان تشکیلات مالی که ظاهرا او با آن می جنگد پشت سرش است و قوانینش را دیکته می کند. تنها کاری که آنها باید انجام دهند این است که نفرت را علیه «دیگران» تحریک کنند. علیه یهودی ها، علیه خارجی ها، علیه مهاجرین، علیه تونسی ها، علیه افغان ها، می گویند تمام مشکلات تقصیر این ها است.
س: شما در آخرین کتاب خودتان نظریه ای را توضیح می دهید که آن را «تکنو فئودالیسم» می نامید. می گوید اقتصاد سرمایه داری به دلیل سیاست های پولی انبساطی بانک های مرکزی و ظهور شرکت های بزرگ فناوری به پایان رسیده است. آیا حباب تکنولوژی به زودی منفجر خواهد شد؟
ج: هیچ حبابی برای ترکیدن وجود ندارد. هنگامی که تورم و نرخ بهره شروع به افزایش کرد، قیمت سهام شرکت های بزرگ فناوری 60 درصد سقوط کرد. اما اکنون آنها دوباره جان گرفته اند، «حباب» رفته است. آنچه من در پایان نامه ام توصیف می کنم «سرمایه ابری» است، یک نوع شکل بسیار قدرتمند و قوی سرمایه. که دائما در حال رشد و بزرگ شدن است. توانایی این نوع سرمایه جدید برای تحمیل فشار بر کارگران و حتی به بخشی از سرمایه داران نیز افزایش می یابد. من می خواهم با شور و شوق استدلال کنم که کتاب من یک تحلیل مارکسیستی است. پایان نامه من نتیجه طبیعی اندیشیدن به «سرمایه» مارکس است تا آینده را توصیف کند. امروز شکل جدیدی از سرمایه وجود دارد که دیگر صاحب ابزار تولید سابق نیست. این پدیده قبلا هرگز به این شکل وجود نداشته است.. صاحبان این نوع جدید از سرمایه داری مانند اربابان فئودالی رفتار می کنند، سرمایه ای که توسط صاحبانش برای تغییر فرهنگ ما در مسیر مورد علاقه آنهاعمل می کند. آنها می توانند رفتار ما را تغییر دهند. این سیستم بسیار بدتر از سرمایه داری صنعتی است و چالش بزرگی برای جنبش های مترقی است.
س: پایتخت سرمایه ابری کجاست؟
ج: منظور من از استعاره «سرمایه ابری» مجموعه تکنولوژی نیست که در بالای ابرها عمل بکند این فقط یک استعاره است. این در مورد الگوریتم هایی که در واقع توسط انسان نوشته شده اند.مجموعه ای از اتصالات فیبر نوری، کابل های زیردریایی، کل سیستم تلفن و ارتباطات. تفاوت این است که آنها «چیزها» را تولید نمی کنند. بر خلاف یک ربات صنعتی که شما در یک کارخانه برای تولید اتومبیل و آیفون استفاده می کنید. «سرمایه ی ابری» بر اساس ماشین ها و الگوریتم هایی است که با ما ارتباط برقرار می کنند. ما از آنها می خواهیم کارهایی را برای ما انجام دهند، مانند جستجو در مورد این یا آن موضوع درجستجوگر گوگل. در عین حال، ما آنها را آموزش می دهیم تا ما را بشناسند و درک کنند. آنها در برخی موارد، شروع به ارائه پیشنهاداتی می کنند که خوب هستند و برای ما جذاب هستند. در نتیجه به مرور زمان رابطه ما با آنها بیشتر و گسترده تر خواهد بود. انسان موجودی است که تحت تاثیر قرار می گیرد.
اگر «نت فلیکس» یا «اسپاتیفای» فیلم یا آهنگ مورد علاقه من را می شناسند و به من پیشنهاد دیدن یا شنیدن آنها را می دهند، من احتمالا پیشنهاد های بعدی آنها را نیز بپذیرم. این قدرت نفوذ فوق العاده ای برای صاحب سرمایه ابری است. می تواند ما را وادار به خرید انواع کالا ها بکند. بدین ترتیب ما به تدریج خرید هایمان را به غیر از بازار رسمی انجام می دهیم. وقتی آمازون کالایی را به من توصیه می کند و مرا متقاعد می کند تا آن را بخرم، من آن را می خرم و آمازون آن را به من می فروشد. اما آمازون یک بازار نیست: آمازون یک سیستم برنامه ریزی شده مرکزی است که هیچ ارتباطی با بازار مرسوم ندارد. وقتی می گویم سرمایه داری مرده است، از من می پرسند، درباره چه کوفتی حرف میزنی؟ هر جا نگاه می کنیم، سرمایه را می بینیم. بله، ما سرمایه را می بینیم، اما سرمایه داری را نمی بینیم. زیرا سرمایه داری دو ویژگی دارد: یکی بازار و دیگری سود. بازار و سود هنوز در همه جا وجود دارد. اما تغییر بزرگی از بازارها به سمت این سیستم عامل های تکنولوژیک وجود دارد. به عنوان مثال، اگر شما یک محصول را از آمازون یا علی بابا خریداری کنید، این پلت فرم 40 درصد از قیمت خرید را صاحب می شود. بنابراین تولید کننده محصول - هر کسی که هست، تنها سود کمی کسب می کند، در حالی که میزان کمی و یا زیادی حقوق بازنشستگی عملا توسط افرادی مثل جف بزوس معین می شود. این فقط یک مثال است.
ج: لنین در کتاب «مرحله انحصاری سرمایه داری»، پدیده امپریالیسم را توضیح داده است. تکنو فئودالیسم تا چه حد مرحله جدیدی از سرمایه داری امپریالیستی است؟
س: این یک سوال پر معنا و جالب است. من می توانستم منظورم از پیدایش این مرحله را سرمایه داری پلتفرم یا سرمایه داری درونی یا سرمایه داری اجاره ای ابر بنامم. اما این اشتباه خواهد بود. در دهه های 1780 و 1790، در دوران گذار بزرگ عبور از فئودالیسم به سرمایه داری، سیستم جدید را نمی شد سرمایه داری نامید، بلکه می توان آن را «فئودالیسم صنعتی» نامید و یا می توان آن را «فئودالیسم بازار» نامید. اما پس از حذف تدریجی کلمه فئودالیسم در آن زمان، ما متوجه شدیم که یک تحول واقعا بزرگ بوقوع پیوسته است. مرحله ای که امروز در آن قرار داریم آنقدر از قوانین بازار دور است که حتی دیگر نمی توان آن را سرمایه داری نامید. به همین دلیل است که من اصرار دارم که این تکنولوژی دیگر سرمایه داری نیست. این سرمایه داری رانتی نیست. آمازون یک انحصار نیست. آمازون یک بازار نیست. در آن زمان، هنری فورد از نفوذ سیاسی خود برای ممنوعیت تراموا و ایجاد انحصار استفاده کرد تا مردم فقط خودرو فورد سوار بشوند. او بازار را کنترل می کرد. این مرحله سرمایه انحصاری است. بدون رقابت. منظور لنین هم همین بود. خریداران غیر متمرکز فورد را انتخاب می کردند. آنها در یک بازار بودند. اما امروزه مردم عملا به محض ورود به سیستم فروش «آمازون . کام»، بازار مرسوم را ترک می کنند. اگر من و شما به طور همزمان بمنظور خرید دوچرخه های الکتریکی در آنجا باشیم، ما هر کدام دوچرخه های مختلفی را بر روی صفحه نمایش خود خواهیم دید و چون الگوریتم علایق ما را می شناسد و می داند که من کی هستم و شما کی هستید، در نتیجه از هر کدام از ما چقدر باید حقوق بازنشستگی کسرکند. توجه داشته باشیم که آمازون دوچرخه تولید نمی کند اما فورد اتومبیل ها را تولید و انحصاری کرده است. آمازون از ما برای افزایش سهام سرمایه خود، سهام سرمایه ابری خود، با شارژ 40 درصدی، 30 درصدی، بسته به سرمایه ای که دوچرخه تولید کرده است، سود می برد. بنابراین مرگ سرمایه داری نتیجه پیروزی سرمایه است. این شکل جدید سرمایهِ پیروز میزبان خود را از بین برده است، مانند یک ویروس، بسیار خطرناک و موفق است که میزبان خود را می کشد. میزبان او سرمایه داری بود. آنچه این سرمایه اکنون تولید می کند چیزی بدتر از خودش است، شکل جدیدی از فئودالیسم.
س: ما در حال حاضر شاهد پدید آمدن یک نظم نوین جدید جهانی هستیم و چین در راه تبدیل شدن به بزرگترین اقتصاد جهان است. چه فرصتهایی را در این فرایند برای چپ جهانی می بینید؟
چین یک مورد بسیار پیچیده است، یک آزمایش اجتماعی جذاب و جالب با پیروزی ها و بلایای آن. اما آنچه واقعا باید ما را نگران کند، جنگ سرد جدیدی است که امریکا در ابتدا ترامپ و سپس بایدن علیه چین به راه انداخته است. طبیعی است که ما باید از چین در برابر این جنگ سرد جدید غرب دفاع کنیم و در عین حال از چین انتقاد کنیم. ما هرگز نباید اشتباه کنیم که کشورهای بریکس را به عنوان یک بین المللی جدید در نظر بگیریم. این هنوز آن بین المللی نیست که کاملا مخالف امپریالیسم امریکا باشد. با هند و نخست وزیر فاشیست مودی؟ این توهم بسیاری از چپ است. اما ما باید به جنگ در اوکراین و این جنگ سرد جدید علیه چین پایان دهیم. چپ در سراسر جهان وظیفه دارد در این مسیر کار کند.
به دلیل طولانی بودن گفتگو، در ترجمه بخش هایی از آن حذف شده است.
Gianis Varoufakis: »Faschismus ist wie ein Krebsgeschwür«, Tageszeitung junge Welt, 14.10.2023
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh


 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 901  -  26 مهر 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت