راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

جنجال بر سر

قحطی و مرگ

در "اوکراین"

دکتر سروش سهرابی

 

با وجود اینکه انقلاب اکتبر جایگاه شوروی جانشین روسیه را برای بسیاری از مردم و روشنفکران جهان دچار دگرگونی بزرگی کرد نمیتوان سختی ها و تناقضات دوران آغازین آنرا نادیده گرفت. مهمترین تناقض تلاش برای ایجاد ساختاری پیشرفته تر از دیگر کشورها با بنیانهایی عقب مانده تر بود. دشمنان انقلاب اکتبر از همه این تناقضات و نیز بی تجربگی دولتمردان انقلابی بهره می‌بردند. شاهکارهای ادبی میخاییل شولوخوف، دن آرام و زمین نو آباد، گوشه هایی از جنگ داخلی و پس از آن تلاش برای ایجاد ساختارهای پیشرفته کشاورزی را بازتاب میدهد. تلاش برای ایجاد ساختارهای جدید کشاورزی با  مخالفت بسیاری از دهقانان متوسط  روبرو بود و این مخالفتها با ندانم کاری ها و بی تجربگی حزب کمونیست تشدید میشد. زمین نو آباد بازتاب ادبی آن دوران است.

در همان دوران برای اولین بار دولت وایمار که ادامه دهنده سیاستهای دولت آلمان در شرق بود در سال ۱۹۳۳ بسیار پر سر و صدا خبر از قحطی و مرگ بسیاری از اکراینی ها به دنبال تلاش برای تعاونی سازی کشاورزی میدهد. این تبلیغات  متکی بر مدارک قابل قبولی نبودند و با توجه به اینکه آلمان بیش از هر کشور غربی دیگر در اکراین حضور داشت تبلیغات  چندان ادامه نیافت. پس از آن در سالهای انتهایی دهه هشتاد مهاجران اکراینی به آمریکا و کانادا که در واقع همکاران نجات یافته دولت آلمان توسط ارتش آمریکا بوده اند دوباره شروع به سر و صدا در این مورد کردند که مورد استفاده دستگاههای تبلیغاتی کشورهای غربی قرار گرفت. در واقع در ماه‌های پایانی جنگ که درگیری‌های خونینی بین ارتش سرخ و ارتش آلمان در جریان بود ارتش متوقف شده آمریکا در مونیخ مشغول بازیافت همکاران آلمان هیتلری و اعزام آنها به آمریکا و کانادا و انگلستان بود و به این ترتیب بسیاری از جمله اکراینی ها و کرووات ها و از کشورهای بالتیک بازیافت و از دسترس شورویها خارج شدند. تلاشهای شوروی برای بازپس گیری و محاکمه آنها به جایی نرسید چون آمریکا و انگلستان استدلال میکردند که آن اکراینی ها نه تابع شوروی که تابع لهستان بوده اند. میتوان گفت که بسیار پیش از پایان جنگ جهانی دوم به آماده سازی درگیری های بعدی با شوروی فکر شده بود.

در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان بار دیگر این روایت مورد توجه بسیار  قرار گرفت و دولت ریگان از آن با عنوان  نسل کشی اکراینی ها با قحطی یاد کرد و برخی از اعضای حزب کمونیست اکراین در دوران گلاسنوست  نیز مطالبی در این مورد نوشتند. بتدریج اوجگیری این بحثها را در اکراین تازه استقلال یافته و کشورهای غربی شاهد شدیم. تعدادی از مقامات سابق  حزب کمونیست اکراین که به زمامداران و الیگارشهای جدید تبدیل شده بودند در فیلم  پلیدی هر چه در  دوران کمونیسم  بود به اجرای نقش قربانیان اکراینی قحطی برخاستند. پس از آن نوبت هم آوازی دولتها و مجلس‌های کشورهای مختلف در صدور قطع نامه و محکوم کردن و بازشناسی آن دوران بعنوان نسل کشی بود و این نسل کشی ادعایی موضوع کنفرانسها و پایان نامه های دانشجویی بسیاری شد و حتی موزه هایی برای زنده نگهداشتن  آن در چند کشور برپا گردید.

هولودومور که در زبان اکراینی به معنی طاعون گرسنگیست به دلیل تشابه لفظی که با اصطلاح کمی قدیمی‌تر هولوکاست دارد در ابتدا به استالین و سیاست های او نسبت داده میشد و به این ترتیب همنوایانی پیدا میکرد. هر چند در واقع قسمتی از جنگ تبلیغاتی بسیار  گسترده تر برای ایجاد یک هویت اکراینی در تقابل با روسیه برای دامن زدن به درگیری‌های بعدی بود. در این سالها و به طور دقیق ۱۹۹۲ با وجود اینکه بوریس یلتسین رییس جمهور کاملا دلخواه و همراه غرب در قدرت است همکاری ناتو با دولت اکراین برای آموزش نیروهای نظامی اکراین آغاز میشود و این تلاشها بیش از هدف ظاهری آن یعنی آموزش نظامی برای یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان ایجاد تدریجی یک ارتش با  ایدیولوژی  ضد روسی بود. هدفی که تا حد زیادی بدان نایل شدند.

از همان دوران ریاست جمهوری ریگان عکسهایی که شباهت زیادی با عکسهای پس از آزاد سازی اردوگاه‌های اسیران در لهستان به شکل توده ای از اجساد درگذشته از گرسنگی  داشتند منتشر می‌شدند و گفته میشد بدلیل دیکتاتوری شدید استالین عکاسان امکان مشخص کردن محل گرفتن عکس را نداشته اند و به این ترتیب برپایه تعدادی عکس که معلوم نیست از کجا برداشته شد ادعاهای بزرگی ساخته شد. در دوران اولیه استقلال اکراین گفتگوهای بسیاری با بازماندگان ان دوران انجام شد که در بیشتر آنها روایت‌هایی از درگیری‌های بدنبال تلاش برای اشتراکی سازی کشاورزی تقریبا مشابه آنچه در رمان زمین نو آباد نگاشته شده نقل میشد و کمتر از آن کسانی از  مرگ و میر  بدنبال گرسنگی روایت میکنند. در میان مصاحبه شوندگان معدود کسانی نیز بودند که از آدمخواری و دزدیدن کودکان به منظور خوردن روایت‌هایی نقل کرده اند. از طرف دیگر برخی  مکاتبات ان دوران بین مسیولین دولتی و حزبی که در واقع به مشکلات اشتراکی سازی کشاورزی و مقاومت‌های در برابر آن و کمبودهای غذایی اشاره میکنند بعنوان سند تایید مرگ‌های گسترده بدنبال گرسنگی مورد استناد قرار گرفته اند. آنچه در این اسناد نادیده گرفته شده است همان وجود  کمبود در مناطق شهری و به خصوص در اودسا و خارکف و دنیپروپتروفسک و کیف مشابه همه قحطیهای دیگر و از جمله در ایران است.

به این ترتیب و بر پایه تعدادی عکس قبلاً  منتشر نشده از اردوگاههای اسرای آلمان  و شهادت برخی افراد سالخورده که جایگاه آنها در سالهای سی روشن نیست  و تفسیر و نتیجه گیری دلخواه  از چند نامه دولتی تراژدی هولودومور نگاشته شد و به تدریج همچون بهمن هر لحظه بزرگتر و سهمگین تر شد. در بهمنی که سرازیر شده و هر لحظه بزرگتر میشد آنچه نادیده گرفته میشد بررسی مدارک قابل استنادتر در آن دوران است. سیستم ثبت احوال روسیه از همان دوران سرواژ بنا به نیاز بسیار دقیق بود و این دقت در دوران شوروی بیشتر نیز شد و این سیستم چنین افزایش مرگی رانشان نمی‌دهد. بنا به ادعاهای مختلف حداقل چهار میلیون و حداکثر دوازده میلیون اکراینی بدلیل قحطی "سازمان داده شده" جان باخته اند و عجیب است که اتفاق مشابهی در هیچ‌یک از جمهوری‌های اتحاد شوروی مشاهده نگردیده است.

از طرف دیگر خاطره جمعی از چنین فجایعی در اکراین موجود نیست هر چند نبود چنین خاطره ای به وحشت از استالین نسبت داده میشود. در ایران که خود قربانی قحطی ناشی از حضور انگلستان در ایران در جنگ دوم جهانی بود بر خلاف اکراین خاطرات و اشعار زیادی  از ان دوران باقی مانده و سینه به سینه نقل شده است و نویسندگانی چون کسروی بدان اشاره کرده اند بدون اینکه برای بزرگترین قربانی قحطی بیطرف جنگ جهانی اول موزه یادآوری ساخته شده باشد. برخلاف خاطرات نقل شده در اکراین، خاطرات و گزارشات حاکمان و نویسندگان ایرانی به ناگهان و پس از شصت سال پدیدار نگشتند و از همان زمان وجود داشتند. در چراجویی و ریشه یابی چنین کشتاری فقط برای ساکنان اکراین  گفته میشود که استالین ترس شدیدی از هویت اکراینی داشت و به همین دلیل تلاش کرد با قحطی از دست آنها خلاص شود! پروفسور اشنایدر نظر دیگری دارد و میگوید از آنجا که کمونیست ها دهقانان را طبقه ای که بهر حال حذف خواهد شد میدانند استالین از فرصت قحطی استفاده کرده تا به یکباره تکلیف این طبقه را روشن کند. او در این میان فراموش میکند که در اسنادی که برای اثبات کشتار مورد تفسیر قرار گرفته اند کمبودها مربوط به مناطق شهری بوده است و همچون همه قحطیهای دیگر مناطق شهری بیش از روستایی قربانی خواهند شد. به این ترتیب  گمانه زنی سخیف پروفسور اشنایدر از ابتدا دچار تناقض جدیست.

در هر حال  به جای بررسی واقعیت این  ادعا و آن دوران چهره های سرشناس دانشگاهی مشغول بحث در باره دلایل انجام آن هستند و اینکه این رویداد برنامه ریزی شده بود یا کمونیست ها از کمبود برای کشتار در اکراین استفاده کرده اند، ترس استالین از اکراینی ها دلیل کشتار بود یا ایدیولوژی بیرحم مارکسیسم؟!

همانطور که اشاره شد بیشترین گزارش کمبودها مربوط به شهرهای با اکثریت روس چون ادسا و خارکف و پس از آن دنیپروپتروفسک و کیف می‌باشد که در آنها هم طرفداران انقلاب اکتبر بیش از مخالفینش بوده است. در بررسیهای پیشین گفتیم که دولت مستقل اعلام شده اکراین در کیف بدلیل مقابله بلشویکها  که در شهرهایی چون خارکف و ادسا و...در اکثریت بودند به سادگی فرو ریخت و به اتریش پناهنده شد و حکومت دوباره  آن نه بدلیل همراهی مردم  که بدلیل شکست بلشویکها از آلمان و اتریش برقرار شد.

‌مشابه این جنگ تبلیغاتی با تبلیغ هولوکاست از سالهای پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل آغاز شده است. در دوران جنگ دوم جهانی جنایات بسیاری توسط ارتش آلمان انجام شد و دامنه این جنایات منحصر به یهودیان اروپایی نیست و بسیار  بیش از یهودیان اسرای روسی و لهستانی و تقریبا برابر با یهودیان کولیهای بالکان در ان دوران بدلایل مختلف و بخصوص بدلیل گرسنگی دچار مرگ زودرس گردیده اند. تا جنگ شش روزه که متحدین اصلی اسراییل را انگلستان و فرانسه تشکیل میدهند سخنی از هولوکاست نیست و کشتار یهودیان همچنان که اتفاق افتاده بود بعنوان قسمتی از جنایات آلمان هیتلری مورد توجه قرار می‌گرفت. پس از جنگ کانال سوئز آمریکا تلاش میکند تا جانشین بی رقیب انگلستان در خاورمیانه شود و در این راه سیاست ظاهری آن مخالفت نسبی با بلندپروازی های اسراییل است. پس از جنگ شش روزه و نیاز  اسراییل به متحدی قویتر از انگلستان و فرانسه، این کشور تحت کنترل آمریکا قرار گرفته و به ناو هواپیمابر آن در منطقه تبدیل میشود.از همین زمان است که روایت جدیدی از جنایتهای آلمان هیتلری ساخته و به شدت تبلیغ میشود تا جایی که هر گونه مخالفت با آن، با وجودی که بیش از بیست سال پس از پایان جنگ ساخته شده است مستحق مجازات شناخته میشود.

در این روایت جدید، دیگر قربانیان جنایات آلمان تقریبا فراموش شده اند و گویا هیتلر به خصوص یهودیان را و آنهم با شیوه هایی همچون کوره آدم سوزی یا اتاق گاز کشتار کرده است. در اینجا نیز روایت هولوکاست نه برای بازگو کردن تاریخ که برای توجیه و همدلسازی با سیاستهای اسراییل اختراع میشود. روایتی که در آن یهودیان و بتدریج ساکنان اسراییل مهمترین قربانیان آلمان هیتلری بوده اند. از پنجاه میلیون قربانی جنگ دوم جهانی فقط سرنوشت یهودیان عمده می شود. این روایت بدلیل اینکه میتواند توجیهی برای سیاست کشورهای اروپایی نسبت به اسراییل باشد مورد قبول کشورهای غربی در مجموع قرار میگیرد. شاید بزرگترین مشکل این روایت آن باشد که پیوند زدن سیاست های اسراییل با رویدادهای دوران فاشیست ها موجب کم رنگ شدن جنایات نازی ها و فاشیست ها شود هر چند به نظر نمیرسد که جنایات و سیاست و آرزوهای فاشیستها درباره غیریهودیان مورد تردید زمامداران کنونی دنیای غرب باشد ولی روایت هولوکاست که ظاهراً در برابر فاشیسم نقل میشود توجیه کننده نوعی بازگشت فاشیسم با چهره‌ای دیگر است. در این روایت هولوکاست مهمترین عنصر هویت  اسراییل و تاریخ آن است.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 902  -   3 آبان 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت