راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

به امید تحولات مهم

نگاه مردم به سپاه

درحال تغییرات اساسی است

  

همه مردم ایران - از جمله خود حاکمیت نیز- میدانند که جمهوری اسلامی در یک بحران کامل ساختاری و اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته است. ابراز امیدواری رهبر جمهوری اسلامی و یا رئیس جمهور در سخنرانی های رسمی خود در باره بهبود اوضاع و نشان دادن خونسردی از خود، در اصل ماجرا، یعنی بحران داخلی بی تاثیر است. این بحران تنها با تغییر سیستم اقتصادی حاکم بر کشور و تبدیل ساختار اقتصادی کشور از صادرات و واردات محور به تولید محور حل نخواهد شد و هر تعللی در این باره، عمق بحران و نارضائی مردم را بیشتر خواهد کرد. در چنین بحران داخلی است که نمی توان امید به تعمیق و سرعت گرفتن استراتژی نگاه به شرق داشت. تغییرات داخلی در دیگر کشورهای منطقه و حتی افریقا و امریکای لاتین با هدف تعمیق سیاست راهبردی نگاه به شرق نشان میدهد که اگر ایران بیش از این تعلل کند، میدان را تسلیم غربگرایان داخلی خواهد کرد. فرق نمی کند که این غربگرایان در اصولگرایان و اصلاح طلبان و یا پایداریچی ها جمع شده باشند و یا در طیف ملی مذهبی ها و یا ملیون. 

ما وقتی از حاکمیت صحبت می کنیم، همه جناح های حکومتی و در راس آن رهبری نظام را مورد نظر داریم و از مردم ایران، تمامی اقشار و طبقات را.

بنابراین، مسئله دیگر این نیست که بحران هست و یا نیست؟ مسئله اینست که این بحران به کجا ختم خواهد شد و حاکمیت به یگانه راه حل ناگزیر بموقع تن خواهد سپرد و یا آخرین فرصت ها را هم خواهد سوزاند؟ این فرصت سوزی قطعا به انفجاری خواهد انجامید که برنده نهائی آن غرب به رهبری امریکا برای چند تکه کردن ایران خواهد بود، به قیمت جنگ و سرکوبی خونین. چنان که  دیگر نه از تاک نشانی باقی می گذارد و نه از "تاکنشان"!

پایان این فرصت سوزی آن نخواهد بود و یا آن نخواهد شد که در سال 57 با سقوط رژیم شاه شد. در انقلاب 57 چه عده ای خوششان بیاید و چه خوششان نیآید، روحانیتی که آیت الله خمینی یا آنها را هدایت می کرد و یا منزوی کرده و به حاشیه تحولات رانده بود توانست از جنگ داخلی در ایران جلوگیری کند. این بار عکس آنست. یعنی جنگ داخلی و فروپاشی و متلاشی شدن ایران بنام روحانیت حاکم ثبت خواهد شد.

آقای خمینی نامه ای دارد خطاب به شورای نگهبان وقت. در آن نامه  اشاره اش به امثال آیت الله خزعلی بود که نقش پدر خوانده امثال آیت الله مصباح یزدی و بقیه این طیف را برعهده داشت. یعنی تفکرات حجتیه. او در آن نامه نوشت: «اگر اینها (امثال خزعلی و مصباح یزدی و بقیه) حاکم شوند، همه چیز بر باد می رود»

او که هم سیاست را می شناخت و هم مراجع مذهبی و تفکراتشان را و هم با مردم کوچه و بازار آشنا بود، درست پیش بینی کرده بود که در صورت حاکم شدن چه تفکر مذهبی کار جمهوری اسلامی را به امروز خواهد کشاند که کشیده است و همه شاهدیم.

آن رجز خوانی هائی که اکنون عده ای بنام نسل دوم سلطنت طلب خارج از کشور با اشاره به همین بحران راه انداخته اند و شعار "رضاشاه روحت شاد" در داخل کشور، باندازه سر سوزنی نه اعتبار دارد و نه به جائی می رسد. ایران کنونی، ایران سال 57 نیست. رژیم حاکم نیز رژیم شاه نیست. آن دفتر بسته شده و به همین دلیل باید براساس واقعیات و موقعیت های موجود در ایران و منطقه سرانجام ادامه بحران کنونی را حدس زد و تحلیل کرد. دشوار نیست این حدس که ساختار تو در توی نظامی و مذهبی در جمهوری اسلامی و زمزمه های قومی و مذهبی که روز به روز قوی تر می شود و توطئه هائی که از بیرون مرزها جریان دارد آینده ای جز جنگ داخلی را نوید نمیدهند! در صورت وقوع چنین رویدادی از ایران و ایرانی چه باقی خواهد ماند را هیچکس نمیداند.

ما تردید نداریم که بر خلاف رژیم شاه که هیچ نهاد و مرکز بررسی رویدادها و جامعه وجود نداشت و یا باقی نمانده بود، در جمهوری اسلامی این نهادها هستند و میدانند که سرانجام بحران کنونی به کجا می انجامد. شک نیست که بخش مهم و تاثیر گذار آن نهادها نگران آینده در نیروهای مسلح حضور دارند. اگر در دهه 70 و 80 مردم نگران حاکمیت سپاه بر کشور بودند، اکنون کفه ترازو به نفع ورود به میدان آن بخش از سپاه سنگین شده که مردم انتظار دارند آنها با به حاشیه راندن روحانیون مرتجع و دارنده تفکرات مذهبی ارتجاعی و مقابله جدی با مافیاهای اقتصادی، فکری برای آینده کشور بکنند. پرچمداران نظامی چنین تحولی نمی توانند دور از سیاست راهبردی نگاه به شرق عمل کنند. کسانی که با ایران در ارتباط هستند و از زمزمه های مردم آگاه هستند، این ارزیابی ما از نگاه رو به رشد امروز مردم ایران به سپاه آگاهی دارند. آینده نزدیک بیش از امروز این نگاه و اطلاعات ما را تائید خواهد کرد.

مهمترین سئوال که امروز مطرح است اینست که چرا آن بخش هائی از حاکمیت که بر این واقعیت آگاهی دارند، سریع تر و سازمان یافته تر وارد میدان نمی شوند و در حالت "سترون" باقی مانده اند؟

شاید رهبری سترون شده نظام برای برداشتن گام در جاده این تحول، از پاره شدن شیرازه کار و مقاومت و مقابله مافیاهای اقتصادی و سقوط وحشت داشته باشد، اما اگر گام تحول را هم برندارد نیز همان می شود که از برداشتن این گام وحشت دارد.

تاریخ نشان داده که هر گاه فرصت ها برای برداشتن بموقع گام ها تاخیر شده، بازگرداندن آن فرصت ها ممکن نشده است.

شاه در سال 57 یک جمله جالبی در مصاحبه به روزنامه نگاران خارجی دارد. او می گوید "ما فکر نمی کردیم چنین بهائی را برای فضای باز سیاسی باید پرداخت کنیم".

در این جمله یک واقعیت نهفته است و آن این که در زمان لازم و استفاده  از فرصت ها هرچه دیرتر گام برداشته شود، هزینه ای که برای آن باید پرداخت بیشتر می شود، چنان که شاه نیز، در ارتباط با رژیم خود بدان معترف شد.

اینگونه نیست که ما نبینیم گام های کوچک اکنون نیز با احتیاط برداشته می شود. از جمله پیش کشیدن با احتیاط نسل جوان طرفدار عدالت اجتماعی. اما این گام ها که از بالا برداشته می شود و بسیار هم با احتیاط برداشته می شود، پاسخگوی شرایط کنونی مملکت نیست و اراده و هدایت فردی نیز کارساز نیست، بلکه باید این گام های کوچک به یک کار اساسی و سازماندهی شده بیانجامد. تحول و رفرمی که جامعه و حتی نظام نیز امروز بدان نیاز دارد. این تحول از گوشه بیت رهبری ممکن نیست بلکه نیازمند یک تحول سازماندهی شده برای بسیج مردم در اطراف آن است.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 900  -  19 مهر 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت