راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

قسمت یازدهم

روسیه میان

دو جنگ جهانی

دکتر سروش سهرابی

 

"روسیه چیستانیست پیچیده در رازی درون یک معما". این توصیف چرچیل از روسیه با اینکه ظاهرا بدنبال قرارداد شوروی و آلمان بیان شده چکیده نگرش  اروپای پیشرفته به روسیه است. کشوری پهناور با امکانات فراوان طبیعی ولی عقب مانده تر از انگلستان و فرانسه و آلمان. کشوری دارای بزرگترین ارتش اروپا هر چند نه قویترین آنها، کشوری که اروپایی ها نتوانسته اند با آن مثل آآفریقا یا هند یا چین رفتار کنند.

از  قرن نوزدهم و بیستم گزارشات بسیاری در مورد قلمرو تحت کنترل روسیه و بی کفایتی و ضعف و ناکارآمدی ماشین دولتی آن وجود دارد. بسیاری از این گزارشها آزمندانه از منابع سرشار روسیه و تاسف از حاکمیت ناکارآمد بر آنها سخن گفته اند و اینکه در صورت تسلط بر این قلمروها توسط کشورهای پیشرفته تر چه معجزاتی میتوانست برای کشوری که بر آنها مسلط گردد پدیدار شود.

تلاش برای کنترل روسیه و منابع آن از قرن نوزدهم مورد توجه قدرتهای مختلف اروپایی بود. اقتصاد مدرن  روسیه با سرمایه گذاری خارجی بر پا شده و منشا سود برای اروپای پیشرفته تر و از اواخر قرن نوزدهم برای آمریکا بود. با اینحال در عمل هیچگاه موفقیت بزرگ و پایداری در برابر روسیه برای هیچ قدرتی حاصل نگردید. به این ترتیب میتوان گفت که روسیه سرزمین پهناوریست که کنترل ثروتها و قابلیتهای آن  از گذشته مورد توجه قدرتهای برتر از آن  بوده، هر چند این برتری هیچگاه به اندازه ای نبود که بتواند به تسلیم کامل یا مستعمره شدن روسیه منجر شود. دلیل آن را میتوان از طرفی در جغرافیای پهناور روسیه و از طرف دیگر در بینابینی بودن جایگاه قدرت روسیه دانست.

از آغاز قرن بیستم نظریه پردازی های معروف ژیوپولیتیکی به سمت آن می رود که تسخیر روسیه را ممکن بپندارد چرا که از طرفی شکست روسیه در جنگ با ژاپن به تصرف منچوری  تا مغولستان منجر می شود و نبردهای ژاپن با شوروی تا سال ۱۹۳۷ ادامه دارد که از جمله فرماندهان معروف آن ژنرال ژوکوف فرمانده بعدی ارتش سرخ در برابر ارتش آلمان می‌باشد. و از طرف دیگر توسعه راه ‌آهن امکان غلبه بر مشکلات لجستیک برای دولتهای مهاجم را بیشتر کرده است.

یادآوری میکنیم که ژاپن نه قدرتی مستقل و خودساخته آنچنانکه آنرا تبلیغ میکنند که حاصل توافق و پس از آن مساعدت بسیار قدرتهای غربی و به خصوص انگلستان و فرانسه برای ایجاد قدرتی برتر در شرق آسیا بود. انگلستان و فرانسه شرکت فعال در جنگ اول ژاپن و روسیه داشتند و سمتگیری ژاپن به سمت آلمان رویدادی دیر هنگام پس از اوجگیری ژاپن در آسیاست.

پس از این نگاه به جایگاه تاریخی روسیه، دو رویکرد در ارزیابی تحولات جهانی بین دو جنگ را مورد توجه قرار میدهیم دورانی که مهمترین رویداد آنرا میتوان پیروزی انقلاب اکتبر دانست. رویکرد نخست نگاه اغلب تاریخ نگاران هوادار حکومتهای غربی است که شالوده آن بررسی جهان بدون تلاش برای یافتن خطوط پیگیر ژئوپولیتیک و درازمدت در سیاست ها و رویکردهاست. بدین ترتیب جنگ فرانسه و پروس و دولت پروس و جنگ جهانی اول و دوم و دولت وایمار و فاشیسم آلمانی همگی پدیده هایی بی ارتباط هستند و تنها ارتباطی  که کشف میشود همان ارتباط تحقیر آلمان در قرارداد ورسای و عروج هیتلر به قدرت است.

برای قبول چنین داستانی شواهد بسیاری وجود دارد، از مفاد تحقیر آمیز و تاریخ‌های سمبولیک در قرارداد گرفته تا پاسخ سمبولیک هیتلر که قرارداد صلح و تسلیم به آلمان را در همان واگن امضای قرارداد صلح جنگ جهانی اول امضا کرد و از آن مهمتر اینکه متحدین آمریکایی و انگلیسی فرانسه کم و بیش اینچنین به قدرت رسیدن نازیها را توضیح میدهند. در ورای این ظواهر و سمبلیسم واقعیتی که وجود دارد آنست که قرارداد ورسای نتوانست جلوی بازسازی ماشین جنگی آلمان را بگیرد و از طرف دیگر مساعدت‌های بسیار مالی و فنی به خصوص از طرف آمریکا به دولت وایمار و پس از آن تا سال ۱۹۴۲ به دولت نازیهای آلمان  انجام شده است.

با اینکه غرامت‌های سنگین جنگی از عوامل ضعف دولت‌هایی مثل ایران در زمان ناصرالدین شاه بدنبال جنگ هرات و تهاجم انگلستان به ایران به دنبال آن یا چین پس از جنگ تریاک بودند، استفاده از غرامت برای کنترل آلمان تقریبا فراموش شد و به جای آن دولت پیروزمند فرانسه شروع به ساختن خط دفاعی در برابر کشور مغلوب آلمان و ظاهرا تحت کنترل و محدودیتهای شدید میکند. از آنسو موسولینی که در دانش سیاسی و آگاهی او نمیتوان تردید کرد ناگهان در سال ۱۹۲۳ و در شرایط حاکمیت دولت وایمار از  محور رم - برلین سخن می گوید و این در شرایطیست که ایتالیا خود در جنگ جهانی اول علیه آلمان و اتریش جنگیده است و جزو پیروزمندان جنگ است دولت وایمار دولتیست ورشکسته و بقول مشهور تحقیر شده و تحت فشار و  بنا بر ارزیابی های معمول دولتی بی آینده. 

از طرف دیگر و همزمان با ساختن خط ماژینو و از ابتدای دهه ۱۹۳۰ شاهد چرخشی ابتدا در نخبگان اقتصادی فرانسه از صنایع فلزی تا صنایع آرایشی "اوره ال" هستیم به طوری که در سالهای جنگ کارخانه ها و لابراتوار های آرایشی بنگاه معروف اوره آل تهیه کننده اصلی تولیدات شیمیایی آلمان در جنگ است. این چرخش نخبگان اقتصادی بدون تردید پیش درآمد چرخش بخش های بزرگی از قدرت دولتی و نظامی فرانسه  به سمت پذیرش شکست به عنوان یک انتخاب است که بدنبال نبردی چند هفته ای اتفاق میافتد و از ان روز تاکنون موضوعی تابو در تاریخ نگاری فرانسه بوده است به طوری که بررسی بخشی از آرشیوهای آن دوران در این مورد فقط از سالهای نود قرن بیستم به بعد امکانپذیر شده است.

در کنار این رویکرد که حوادث فاصله جنگ اول و دوم جهانی را با تحقیر آلمان می خواهد توضیح دهد، گرایش دوم ارزیابی تاریخ آن دوران بر پایه پیروزی انقلاب اکتبر و تاسیس اتحاد شوروی استوار است و رویدادهای آن دوران را بر پایه تلاش کشورهای مختلف برای سرکوب انقلاب اکتبر و دولت شوروی ارزیابی میکند. در این تصویر تسلط بر روسیه فراموش می شود و نابودی اتحاد شوروی عمده می شود. گویا یک مشکل صرفا ایدئولوژیک و طبقاتی در رابطه غرب و اتحاد شوروی وجود دارد و نه یک پیوستگی تاریخی و ژئوپولیتک در سیاست اروپا و غرب برای تسلط بر روسیه. در این مورد هم شواهد بسیاری برای تایید آن رویکرد وجود دارد و از جمله اینکه از همان اوایل سالهای بیست موسولینی و کمی پس از او نازیهای آلمان همگی از آرمان نابودی اتحاد شوروی و بلشویکها سخن میگویند و محتوی پیمان محور جهت گیری ضد کمونیستی و ضد شوروی انست هر چند یکی از امضا کنندگان پیمان یعنی ژاپن بدنبال شکست در سال ۱۹۳۷ پیمان صلح و عدم تجاوزی با شوروی امضأ کرد که تا پایان جنگ بدان پایبند باقی ماند. مشکل بزرگ این فرضیه به جز احساس تهدید و ناامنی شدیدی که در شوروی ایجاد کرد و از دلایل بدگمانیها و تصفیه های به شدت مخرب دوران استالین بود اینست که تصویر خوب و در پیوستگی با دوران کنونی فراهم نمیکند.

بنابراین برای داشتن تصویری بهتر از ان دوران و پیوستگی آن با دوران کنونی نخست باید به تبدیل شدن آمریکا به قویترین اقتصاد جهان از ابتدای قرن بیستم و نقش آن در کنفرانس صلح پاریس که بر خلاف نامش در واقع  مقدمه جنگ بزرگتر و ویرانگرتر بعدیست توجه کرد. در این تصویر آمریکا نه زاهدی خوشدل که آماده کننده جنگ ویرانگرتر و وحشت انگیزتر بعدی در اروپاست تا از دل ویرانه اروپا به عنوان قدرتی بلامنازع سر بیرون آورد.

تضعیف اروپا و حاکمیت بر آن و سرزمینهای تحت کنترل آن هدف اعلام نشده آمریکا و سرنوشتی است که برای اروپا در نظر دارد و بقیه قدرتهای اروپایی با آگاهی از قدرت برتر آمریکا  تلاششان تعدیل این نقشه به نفع خود می‌باشد و  چرخش بسیاری از  نخبگان اقتصادی و صنعتی و سپس  نظامی و سیاسی فرانسوی از ابتدای دهه سی قرن بیستم به سمت آلمان و خواست تسلط بر روسیه در کنار هراس آنها از کمونیسم و اتحاد شوروی همگی دارای پایه ای واقعی می باشد و به این ترتیب وقایع بعدی و کنونی اکراین را نیز میتوان بهتر درک کرد وقایعی که بایستی آنها را در روندی پیوسته و نه جدا جدا بررسی کرد.

شماره های گذشته را از لینکهای دنبال کنید:

1 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/jolay/890/sohrabi.html

 

2 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/ogost/891/sohrabi.html

 

3  https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/ogost/892/sohrabi.html

 

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/ogost/893/sohrabi.html

 

5 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/ogost/894/sohrabi.ht

 

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/ogost/895/sohrab.html

 

7 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/septamr/896/sohrabi.html

 

8 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/septamr/897/sohrabi.html

 

9 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/septamr/898/sohrabi.html

 

10 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2023/septamr/899/sohrabi.html

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 900  -  19 مهر 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت