جنگ در سوریه چگونه آغاز شد؟ (بخش دوم) فصلی از کتاب "حکومت با اخبار جعلی" نوشته "ژاک باو" ترجمه: راه توده |
۲ درگیری در سوریه در سال ۲۰۱۱ با سرکوب تظاهرات مسالمتآمیز آغاز شد؟ در سال های اخیر رسانه های غرب بطور مداوم بشار اسد را بهعنوان جنایتکاری معرفی می کنند که هدفش نابودی ملت خود است. با این حال، در دهه گذشته، تظاهراتی در سوریه که واکنش به اصطلاح "سخت" نیروهای امنیتی آن کشور را بدنبال داشت قابل مقایسه با بحران "جلیقهزردها" و واکنش دولت فرانسه دربرابر آن است. بر اساس گزارش دیدهبان حقوق بشر، تظاهرات کردها بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ با گاز اشکآور و مداخله واحدهای ضدشورش سرکوب شد که شامل دستگیریهای گسترده بود. اما با وجود کشته شدن سه نفر در مارس ۲۰۰۸، این سرکوب با تصویری که رسانههای غربی در سال ۲۰۱۱ ارائه دادند، فاصله زیادی دارد. گاهی نیز به کشتار قامشلی در منطقه کردها در مارس ۲۰۰۴ اشاره می شود که حدود ۵۰ کشته بر جای گذاشت. اما این حادثه تظاهرات علیه دولت نبود، بلکه درگیری میان هواداران تیمهای فوتبال بود که به خشونت کشیده شد. بسیاری از هواداران مسلح به ورزشگاه آمده بودند. شاهدان عینی گزارش دادند که پس از اعلام مرگ کودکان در رادیوی محلی درگیری میان حامیان صدام حسین و طرفداران آمریکا شدت گرفت. اما سازمانهای حقوق بشری تأیید کردهاند که نیروهای امنیتی از سلاح گرم استفاده نکرده و از گاز اشکآور و ابزارهای ضدشورش معمول استفاده کردهاند. بنابراین، مشخص نیست چرا در بحبوحه "بهار عربی"، در دورهای بسیار پرتنش در خاورمیانه و در شرایطی که پیشبینی میشد وضعیت بحرانی شود، رئیسجمهور سوریه ناگهان تاکتیک خود را تغییر داده و تصمیم به سرکوب خشونتآمیز تظاهرات مسالمتآمیز گرفته باشد! پاسخ این معما در غرب نهفته است: پس از لیبی، ایالات متحده و فرانسه نگاه خود را به سوریه دوخته بودند. با آغاز بهاصطلاح "انقلابهای مدنی" ۲۰۱۰-۲۰۱۲، منافع سعودی و آمریکایی در هم گره خورد. رولاند دوما، وزیر خارجه پیشین فرانسه، برنامهریزی دقیق "انقلاب سوریه" و عدم ماهیت مردمی آن را تائید می کند. او در سال ۲۰۱۳ فاش کرد که دو سال پیش از بحران سوریه، سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا برای مشارکت در عملیاتی جهت سرنگونی دولت سوریه تماس هایی با فرانسه برقرار کرده بودند. از سال ۲۰۱۰، در بریتانیا با همراهی ایالات متحده، شورشی برای روی کار آوردن جناحی از ارتش سوریه طراحی میشد که در واقع شامل عناصر اسلامگرا و وابسته به اخوانالمسلمین سوریه بود. در غرب، بدروغ از آغاز یک "قیام مردمی" سخن گفته میشود. در سوریه، نارضایتی عمومی به اندازه ای نبود که به شورش منجر شود. به همین دلیل، برخلاف دیگر کشورهای عربی، شورش در سوریه از همان ابتدا از خارج کشور هدایت میشد. این امر درباره ارتش آزاد سوریه (ASL) نیز صدق میکند؛ گروهی که ریشه در اخوانالمسلمین سوریه داشت، در ترکیه پناه گرفته بود و از سوی سرویسهای اطلاعاتی ترکیه، آمریکا و فرانسه حمایت میشد. به همین دلیل است که شمار زیادی از جنگجویان خارجی، بسیار پیش از ظهور داعش، با کمک سرویسهای غربی وارد سوریه شدند. بهعنوانمثال، بسیاری از اعضای یگانهای مدافع خلق (YPG) از ترکیه و عراق آمده بودند. در سال ۲۰۱۴، تعداد جنگجویان خارجی تقریباً به ۷۵,۰۰۰ نفر رسیده بود. اگر شورشیان سنی که در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ از عراق آمده بودند را نیز اضافه کنیم، میبینیم که ادعای ماهیت "مردمی" شورش سوریه بسیار قابل مناقشه است. پس از سقوط قذافی، شورشیان لیبی با اپوزیسیون سوریه تماس گرفتند تا اسلحه و نیروهای جنگی در اختیار آنها قرار دهند. در سال ۲۰۱۲، حتی یک کمپین تأمین مالی برای انقلاب سوریه در پلتفرم کیکاستارتر راهاندازی شد. (۱) رسانههای غربی بهندرت اشاره میکنند که برخلاف انقلابهای تونس و مصر (که در شهرهای بزرگ و با کمک دانشجویان و شبکههای اجتماعی آغاز شد)، انقلاب سوریه از مناطق روستایی (در «ریف دمشق») (۲) و حومههای شهری («شعبی») شروع شد، بدون آنکه شبکههای اجتماعی نقشی در آن داشته باشند. این مسئله نشان میدهد که کانالهای دیگری برای بسیج شورشیان وجود داشت و مخاطبان هدف در شهرها نبودند، بلکه در مناطق روستایی عمدتاً سنی متمرکز بودند. به همین دلیل، دولت سوریه نیازی به قطع دسترسی به اینترنت و شبکههای اجتماعی احساس نکرد. نکته جالب اینکه، در صفحه فیسبوک انقلاب سوریه، نقطه شروع شورش، ۱۸ ژانویه ۲۰۱۱ ذکر شده است، یعنی دو ماه پیش از تظاهرات در درعا،(۳) که نشان میدهد این تظاهرات به اندازهای که رسانههای غربی مدعی هستند، خودجوش نبوده است. این تظاهرات که در غرب بهعنوان "مسالمتآمیز" معرفی شد، بنا به گزارش روزنامه اسرائیلی آروتز شوا، برعکس به دلیل اقدامات بسیار خشن تظاهرکنندگان، کاملا خشونتآمیز بود. بعدها یک جهادیست در گفتوگو با مجله تایم اعتراف کرد که گروه اسلامگرای احرار الشام، بلافاصله پس از انقلاب مصر و بسیار پیش از آغاز رسمی "انقلاب" سوریه، شروع به آموزش نیروهای مسلح خود کرده بود. باوجود اینکه دولت های غربی بی چون و چرا سوریه را محکوم کردند، جزئیات هفتههای نخست شورش درعا بهخوبی مشخص نیست. هرچند آنان اغلب دولت را مسئول قربانی شدن شماری از مردم معرفی می کنند، اطلاعات موجود نشان میدهد که اپوزیسیون در این زمینه نقش اصلی داشته است. پدر فرانس فان در لوگت، کشیش هلندی که از دهه ۱۹۶۰ در سوریه زندگی میکرد، شاهد عینی تظاهرات اولیه سال ۲۰۱۱ درعا بود. او نوشت: "از همان ابتدا، تظاهرات کاملاً مسالمتآمیز نبود. من از همان روزهای نخست شاهد حضور تظاهرکنندگان مسلح در کنار دیگر معترضان بودم که ابتدا به نیروهای پلیس شلیک میکردند. در بسیاری موارد، خشونت نیروهای امنیتی واکنشی به اعمال خشونتآمیز شدید از سوی شورشیان بود." استراتژی بهکاررفته بسیار "غربی" بود. عده ای محرک در میان معترضان تلاش میکردند تا آنها نیروهای پلیس را بکشند، بهطوریکه باعث تشدید سرکوب شود و در نتیجه یک شورش مردمی به وجود آید و مسئولیت آن به گردن دولت بیفتد: (۴) "علاوه بر این، از همان ابتدا مشکل گروههای مسلح وجود داشت که بخشی از اپوزیسیون بودند. اپوزیسیون خیابانی بسیار قویتر از هر نوع دیگر اپوزیسیون است. این اپوزیسیون مسلح بود و اغلب از خشونت و بیرحمی استفاده میکرد، بهگونهای که مسئولیت آن بر عهده دولت گذاشته شود. این گروه ها بودند که بسیاری از نمایندگان دولت راا شکنجه کردند و کشتند." با این حال، دولت سوریه از همان ابتدا خویشتنداری زیادی نشان داد. در سپتامبر ۲۰۱۱، گروه تحلیل آمریکایی استراتفور، که غالباً بهعنوان شاخهای از سیا شناخته میشود و در تحلیل استراتژیک درگیریها تخصص دارد، درباره وضعیت سوریه چنین نوشت: "اپوزیسیون باید راهی برای حفظ روایت "بهار عربی" پیدا کند و بنابراین باید منتظر گسترش جریان رسانه ای درباره خشونت رژیم و خویشتنداری اپوزیسیون بود. علاوه بر این، از همان ابتدا مشکل گروه های مسلح وجود داشت که جزو اپوزیسیون هم بودند... مخالفان در خیابان بسیار قوی تر از هر شکل دیگری از اپوزیسیون و مسلح هستند و بی وقفهً از قساوت و خشونت استفاده می کند تا مسئولیت را به عهده دولت بگذارد. بسیاری از مقامات دولتی را آنها شکنجه کرده و کشته اند... اگرچه روشن است که معترضان و غیرنظامیان کشته شدهاند، اما اطلاعات روشنی وجود ندارد که نشان دهد دولت، مانند آنچه در سال ۱۹۸۲ یا دیگر سرکوبهای منطقه رخ داده بود، از خشونت گسترده استفاده کرده است. استراتفور هیچ نشانهای از بکارگیری سلاحهای سنگین برای کشتار غیرنظامیان یا ایجاد خسارات قابلتوجه در درگیریها پیدا نکرده است، اگرچه از تیربارهای ۱۲.۷ میلیمتری نصبشده بر خودروهای زرهی برای متفرق کردن جمعیت استفاده شده است." در ۴ فوریه ۲۰۱۲، در حالی که شورای امنیت سرگرم رأیگیری برای قطعنامهای بود که خواستار کنارهگیری رئیسجمهور اسد می شد، رسانهها از کشتار ۲۶۰ غیرنظامی در حمص خبر دادند. اما همان روز، گاردین لندن از ۲۱۷ کشته و بیبیسی تنها از ۵۵ کشته گزارش دادند. با این حال، در سال ۲۰۱۶، دفتر حفاظت از پناهندگان و بیتابعیتهای فرانسه (OFPRA) در بیان تاریخچه رویدادها، بدون هیچ شک و شبهه ای عدد ۲۶۰ را ثبت کرد: باید اوضاع را به هر شکل دراماتیک تر کرد. در واقع، از اوایل سال ۲۰۱۲، حمص تحت کنترل دو گروه شبهنظامی بود که رسماً به ارتش آزاد سوریه تعلق داشتند، از جمله "گردان الفاروق" (که پیشتر «میلیشیای باباعمرو» نامیده میشد). در مارس ۲۰۱۲، یکی از اعضای سابق این گروه در مصاحبهای با یک خبرنگار اشپیگل اعتراف کرد که این گروه چگونه غیرنظامیان حامی دولت را شکنجه می کرد و از بین میبرد. این اعترافات، خبرهای کلیسای ارتدوکس سوریه را نیز تأیید میکند که از پاکسازی قومی جمعیت مسیحی این شهر خبر داده بود، جمعیتی که حامی رژیم سوریه بودند. عیب کار در این بود که این گردان در آن زمان تحت حمایت فرانسه بود، بنابراین رسانههای فرانسوی در این باره دم فرو بستند. در فوریه ۲۰۱۲، رابرت فورد، سفیر وقت آمریکا در سوریه، یادداشتی با عنوان "تشدید عملیات امنیتی در حمص" در فیسبوک منتشر کرد که همراه با تصاویر هوایی از استقرار توپخانه سوریه برای سرکوب تظاهرات در این شهر بود. هدف این یادداشت اثبات این بود که دولت بهعمد به غیرنظامیان با استفاده از توپخانه حمله میکند. اما در بررسی این تصاویر معلوم شد که تمام عکسها نیروهایی را نشان میدادند که در پادگانها یا زمینهای تمرینی نزدیک شهر مستقر بودند. مناطق توصیفشده بهعنوان "گودالهای انفجار"، در واقع مناطق قهوهایرنگی در زمینهای ورزشی بودند که حتی در تصاویر قبلی گوگلارتز نیز قابل مشاهده بودند. این اقدامات حاکی از پخش صاف و ساده اخبار جعلی بود. در واقع هدف اصلی این بود که تحت پوشش یک انقلاب مردمی سوریه تجزیه شود تا نفوذ ایران که پس از حمله امریکا به عراق گسترش یافته بود، کاهش یابد و امنیت اسرائیل تضمین شود. مشکل اینجا بود که غربیها پیچیدگی اوضاع را درک نکردند: شورشیان "میانهرو" که آنها حمایت میکردند، از همان ابتدا اسلامگرا بودند. این مسئله بعدها در اکتبر ۲۰۱۹ مشخص شد زمانی که ترکیه که با استفاده از این عناصر علیه کردها وارد عمل شد. رسانههای غربی با کماهمیت جلوه دادن این مسائل، به توسعه خشونت در منطقه و ظهور داعش کمک زیادی کردند. ۳ بشار اسد مشروعیت ندارد تصویری که به ما از سوریه داده شده، تصویر یک دولت تمامیتخواه است. این تصویر در طول جنگ سرد و تحت حکومت حافظ اسد، پدر بشار، شکل گرفت و عمدتاً از دریچه اسرائیل به ما منتقل شد؛ کشوری که تلاش میکند همسایگانش را تهدیدآمیز نشان دهد. اما واقعیت پیچیدهتر از این است. بشار اسد که تا حدی برخلاف میل خود به قدرت رسید، مردی خونریز نیست که اغلب توصیف میشود. او که تحصیلات پزشکی دارد و در غرب تحصیل و زندگی کرده است، بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، در تلاش بود رژیمی که به ارث برده بود را اصلاح و مدرن کند. او به دیجیتالیکردن جامعه سوریه و گسترش دسترسی به شبکههای اجتماعی توجه ویژهای داشت. در اوایل دهه ۲۰۰۰، تلاشهای او برای ادامه دادن به اصلاحاتی که پدرش آغاز کرده بود واقعی بودند. اما شرایط بینالمللی به نفع او نبود و جهان در آن زمان تحت سلطه رهبرانی "جنگطلب" با عقلانیت مشکوک قرار داشت: آریل شارون در اسرائیل، جورج بوش در ایالات متحده و تونی بلر در بریتانیا. یک تفنگدار آمریکایی که پیش از درگیری در سوریه اقامت داشت، تصویری کاملاً متفاوت از آنچه رسانهها امروز به ما ارائه میدهند، ترسیم می کند. به گفته وی از آغاز درگیریها، رسانههای سنتی مردم ساکن در مناطق تحت کنترل دولت را که داوطلبانه در آنجا زندگی میکنند، به حساب نمی اورند. البته شاید سوریه به معنای متداول در اروپا، یک دولت دموکراتیک نباشد و احتمالاً به اصلاحات هم نیاز دارد، همانطور که تونس و مصر نیز به این اصلاحات نیاز داشتند. اما سوریه یک دیکتاتوری بیرحم و سیستماتیک هم مانند آنچه اروپا در اوایل قرن بیستم در خود پرورش داد، نیست. با آغاز شورشها در تونس و مصر، احتمال سرایت آن به سوریه نیز مطرح شد. در ژانویه ۲۰۱۱، اخوان المسلمین از پایگاه خود در سوئد صفحهای با عنوان "انقلاب سوریه ۲۰۱۱" در فیسبوک ایجاد کرد و روزهای ۴ و ۵ فوریه را بهعنوان "روزهای خشم" اعلام کرد. دولت سوریه در اقدامی واکنشی، دسترسی به فیسبوک را مسدود کرد. اما این فراخوان موفقیت محدودی داشت: شرکتکنندگان بیشتر شعارهایی علیه رژیم لیبی سر دادند تا دولت سوریه. دسترسی به فیسبوک در ۸ فوریه ۲۰۱۱ دوباره برقرار شد و از آن زمان، شبکههای اجتماعی بدون وقفه فعال ماندند. اپوزیسیون در اوایل ماه مارس دوباره اقدام به فعالیت کرد، اما باز هم موفقیت چندانی نداشت. به گزارش مجله آمریکایی تایم: "حتی منتقدان نیز اذعان دارند که اسد محبوب است و از نظر احساسی، ایدئولوژیک و حتی سنی به اکثریت جوانان کشور نزدیک است." این خبرنگار در مقالهای دیگر نیز تأیید کرده است: "... با وجود فراخوانهایی در فیسبوک برای تظاهرات در سوریه، جوانان این کشور که اکثریت ۲۲ میلیون جمعیت را تشکیل میدهند (۶۵٪ زیر ۳۰ سال)، تا حد زیادی درخواستهای فعالان اینترنتی را نادیده گرفتند." در فوریه ۲۰۱۲، با شدتگرفتن بحران، روسیه طرحی را به کشورهای غربی پیشنهاد کرد که شامل سه مرحله برای کنارهگیری بشار اسد بود. ویتالی چورکین، سفیر روسیه در سازمان ملل، و مارتی آتیساری، رئیسجمهور پیشین فنلاند و برنده جایزه نوبل صلح این طرح را پیشنهاد دادند: ۱ . ما نباید به اپوزیسیون سلاح بدهیم. ۲. باید اکنون گفتوگویی بین اپوزیسیون و اسد برقرار کنیم. ۳. باید راهی آبرومندانه برای کنارهگیری اسد پیدا کنیم. بنابراین، از همان ابتدا راهحلی برای کنارهگیری بشار اسد بدون خشونت وجود داشت. اما غربیها این طرح را رد کردند؛ زیرا هدف آنها جایگزینی اسد نبود، بلکه تجزیه سوریه بود. سوریه از نگاه اسرائیل و در نتیجه آمریکا، پایگاهی پیشرفته برای ایران تلقی میشد. بنابراین، آنها به دنبال ایجاد یک سد سنی در محور تهران- بیروت بودند. به همین دلیل، اسرائیل و امریکا در توزیع مخفیانه سلاح به شبهنظامیان سنی نقش داشتند. این موضوع توضیحدهنده حمایت اسرائیل از اسلامگرایان سوری و روابط خوب آن با داعش است. در سال ۲۰۱۳، بر اساس تحقیقات سازمانهای بشردوستانه مستقل، ناتو متوجه شد که بشار اسد از حمایت ۷۰ درصد از جمعیت سوریه برخوردار است. این حمایت عمدتاً به این دلیل بود که اسلامگرایان، کنترل انقلاب تحت حمایت غرب را بدست گرفته بودند. دلیل اصلی مخالفت غرب – بهویژه ایالات متحده و فرانسه – با برگزاری انتخابات مردمی برای یافتن جانشینی برای اسد، این بود که او ممکن بود در چنین انتخاباتی پیروز شود. این بیمیلی غرب، بهویژه ایالات متحده و فرانسه، در کنار اقدامات آنها برای حمایت از گروههای اسلامگرای افراطی و ارتش آزاد سوریه، نشان میدهد که هدف اصلی آنها نه ایجاد دموکراسی، بلکه تجزیه سوریه و حذف عناصر حامی دولت، شامل شیعیان و مسیحیان، بوده است. این سیاستها موجب تقویت نیروهای افراطی در منطقه و نهایتاً باعث شکلگیری داعش شد. به همین دلیل، در انتخابات ریاستجمهوری سوریه در ۳ ژوئن ۲۰۱۴، فرانسه، آلمان و سوئیس به شهروندان سوری اجازه ندادند که در سفارتخانهها رأی دهند. این موضوع میتواند – دستکم تا حدی – توضیحدهنده سیاستهای پیچیده و مخربی باشد که فرانسه و ایالات متحده دنبال کردند. این سیاستها تمام تلاش خود را برای تخلیه سوریه از عناصر شیعه و مسیحی قرار داد که معمولاً از رژیم حمایت میکردند. غرب بدین منظور از میلیشیاهای اسلامگرای سنی و ارتش آزاد سوریه (ASL)، شاخه نظامی اخوانالمسلمین سوریه پشتیبانی کرد. این موضوع احتمالاً توضیح میدهد که چرا در انتخابات ریاستجمهوری سوریه در ۳ ژوئن ۲۰۱۴، فرانسه، آلمان و سوئیس به اتباع سوری اجازه ندادند که در سفارتخانههای این کشورها در انتخابات شرکت کنند. با وجود غیرعادی بودن برگزاری چنین انتخاباتی در کشوری درگیر جنگ (هرچند در آن زمان دولت کنترل بخش عمدهای از مناطق مسکونی کشور را در دست داشت)، این واقعیت که دموکراسیهای غربی تا این حد به توانایی مردم سوریه برای تشخیص و تصمیمگیری اعتماد نداشتند، بهویژه در سرزمینهای اروپایی و دور از نفوذ و فشارهای دولت سوریه، بسیار جای تعجب دارد. ---------------------------------------------------------------------
توضیحات مترجم بخش سوریه در کتاب دارای حدود ۸۰۰ ارجاع و منبع تقریبا برای هر جمله و نقل قول مندرج در آن است که تکرار آن در اینجا بیفایده تشخیص داده شد. همه منابع در اخر یکجا ذکر خواهد شد.
* کیکاستارتر (Kickstarter) یک پلتفرم تأمین مالی جمعی (Crowdfunding) است که در سال ۲۰۰۹ در ایالات متحده تأسیس شد. هدف این پلتفرم ظاهرا آن است که به افراد خلاق و کارآفرینان امکان میدهد تا ایدهها و پروژههای خود را در زمینههای مختلفی مانند فناوری، هنر، موسیقی، فیلم، بازیهای ویدئویی و غیره معرفی کرده و از حمایت مالی عمومی برای تحقق آنها بهرهمند شوند. ولی این پلتفرم در اختیار شورشیان سوریه برای جمع اوری کمک مالی قرار گرفت.
** ریف دمشق در تقسیمات اداری سوریه یک استان مستقل است که عمدتا شامل مناطق روستایی است و با استان دمشق، که شامل شهر اصلی دمشق است، متفاوت است.
*** تظاهرات درعا به مجموعهای از اعتراضات در شهر درعا، واقع در جنوب سوریه، در ۱۸ مارس ۲۰۱۱ اشاره دارد که در غرب به عنوان جرقه آغازین جنگ داخلی سوریه معرفی شده است.
**** مشابه این روش وسیعا و عینا در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی در ایران نیز به کار بسته شد. انبوهی از فیلم ها هنوز روی شبکه اینترنت وجود دارد که در آنها تظاهرکنندگان به خشونت و کشتار و بیرحمی تحت عنوان اینکه "انقلاب خون می خواهد" تشویق می شوند.
تلگرام راه توده:
|