در «منطقه بین شرق مدیترانه و خلیج فارس»، صدها سال است که بحران ها و
درگیری ها بوقوع پیوسته است. برای درک نقش اروپا در نابودی منطقه، باید به
تاریخ بسیار دور بازگشت.
اولین جنگ ثبت شده در تاریخ علیه «منطقه بین شرق مدیترانه و خلیج فارس» با
عنوان «جنگ بربرها» در قرن دوازدهم بوقوع پیوسته است: لشکرکشی های صلیبی.
در آغاز قرن چهاردهم. در آن تاریخ این منطقه بخشی از امپراتوری عثمانی شد
که در طول شش قرن در اطراف دریای مدیترانه تا اروپا گسترش یافت. در اواسط
قرن نوزدهم، زوال امپراتوری عثمانی آغاز شد. قدرت های استعماری اروپایی ـ
زمان بریتانیای کبیر، فرانسه، امپراتوری آلمان و اتریش- مجارستان شروع به
جستجوی منافع خود در منطقه کردند. در یک تحول موازی، امپراتوری تزاری روسیه
نیز در منطقه فعال بود، اما با انقلاب اکتبر در1917 این وضعیت تغییر کرد.
اتحاد جماهیر شوروی تازه تاسیس سیاست خود را در منطقه، به ویژه پس از جنگ
جهانی دوم، در جهت رویارویی با بلوک ایالات متحده تغییر داد.
در طول جنگ جهانی اول (1914/1918 )، بریتانیای کبیر به عنوان برنده «مبارزه
بین امپریالیستی» به ویژه علیه امپراطوری آلمان ظاهر شد. همزمان لندن برای
دستیابی به هژمونی اقتصادی بر منطقه، منافع بازیگران مختلف را ابزاری برای
نفوذ اهداف خود در منطقه تبدیل کرد.
بدین ترتیب در سال 1915، «جنبش استقلال عربی» مورد حمایت لندن قرار گرفت که
«مرزهای یک قلمرو مستقل عربی» را در «پروتکل دمشق» نامگذاری کرد: «در شمال
مرسین/آدانا در امتداد موازی 37 M با مرز امپراتوری پارس. در شرق در امتداد
مرز با ایران تا خلیج فارس. در جنوب، اقیانوس هند (به استثنای عدن، که
وضعیت ویژه بریتانیا داشت). در غرب دریای سرخ، در امتداد ساحل شرق مدیترانه
تا مرسین.» با اتحاد بین بریتانیای کبیر و «جنبش استقلال عربی» در ازای
حمایت بریتانیا از «تشکیل دولت عرب وعده داده شده در پروتکل دمشق» و بدین
ترتیب «جنبش استقلال عربی» متعهد شد تا در مبارزه با امپراتوری عثمانی و
متحدانش در برلین و وین از بریتانیا حمایت کند. طبیعی است که هدف واقعی
امضاء پروتکل ذکر شده حفظ اعطای اولویت اقتصادی برای بریتانیای کبیر بود.
در سال 1916، بریتانیای کبیر «توافقنامه سایکس- پیکو» را با فرانسه امضا
کرد. این توافق «محرمانه» منطقه اصلی بین این دو را به مناطق نفوذ و کنترل
فرانسه و بریتانیا تقسیم کرد. منطقه بین اورشلیم و حیفا قرار بود تحت کنترل
بین المللی قرار گیرد.
در سال 1917، «لرد بالفور»، وزیر امور خارجه بریتانیا، «اعلامیه بالفور» را
امضا کرد بدین ترتیب به جنبش ملی «صهیونیستی» اعلام شد که از تأسیس «خانه
ملی یهودی در فلسطین» حمایت می کند. در این بیانیه مطابق تعارفات مرسوم
سیاسی ـ استعماری ذکر شده بود که «هیچ کاری نباید توسط صهیونیستها انجام
شود که مملو از تعصب علیه حقوق مدنی و مذهبی جوامع/ گروه های جمعیتی
غیریهودی موجود در فلسطین باشد.» موافقت علنی امپراطوری بزرگ بریتانیا با
تاسیس «خانه ملی یهودی در فلسطین» زیگنال موافقت تهاجم صهیونیستها به
سرزمین فلسطین را اعلام کرد. بدین ترتیب حمایت های مالی ـ تسلیحاتی ـ رسانه
ای در سطح بین المللی توسط کشور های سرمایه داری غرب برای صهیونیستها فراهم
و به دروغ فلسطین به عنوان «سرزمینی بدون مردم برای ملتی بدون سرزمین» به
افکار عمومی دنیا تزریق شد.
جذابیت منطقه برای لندن
چه چیز خاصی در مورد این منطقه وجود داشت که بریتانیا می خواست آنرا در
کنترل خود داشته باشد؟ علاوه برخاک های حاصلخیز، فراوانی آب، دانش و مهارت
برجسته، لندن به «مواد خام، نفت و گاز» که در آغاز قرن بیستم در خاورمیانه
یافت شده بود، علاقه مند بود. نفت موتور مجتمع نظامی- صنعتی هژمونی
بریتانیا را تضمین می کرد. «موقعیت ژئواستراتژیک منطقه بین شرق مدیترانه،
کانال سوئز، خلیج فارس و اقیانوس هند» به همان اندازه مهم بود. «بنادر
حیفا، بصره و عدن ارتباطات مهمی را برای بریتانیای کبیر بین هند – [جواهر
تاج] و شبه جزیره عربستان، مدیترانه و اروپا تضمین می کرد.»
در پایان جنگ جهانی اول در سال 1918، مذاکرات فشرده ای بین فرانسه،
بریتانیای کبیر و ایالات متحده آمریکا در مورد خطوط لوله نفت و پایانه های
نفتی در بنادر منطقه انجام شد. بریتانیای کبیر سرمایه گذاری زیادی در جنگ
کرده بود و مجبور شد با کمک سرمایه آمریکا سرمایه گذاری های جدیدی را تضمین
کند. در «حیفا، یک پایانه نفتی» تحت کنترل بریتانیا ساخته شد تا ناوگان
دریایی و تجاری خود را تامین کند. یک «خط لوله بین موصل و حیفا» برنامه
ریزی شده بود. انگلیس ها می خواستند مطمئن شوند که هر دو انتهای خط لوله
توسط آنها کنترل می شود. این خط لوله به عنوان «گلوگاه شریان امپراتوری
بریتانیا» توصیف شد.
منطقه فلسطین نقشی محوری در منافع امپریالیستی بریتانیا، فرانسه و به طور
فزاینده ای ایالات متحده ایفا کرد. نمایندگان شرکت های بزرگ نفتی و بانک ها
در مذاکرات دسترسی، تولید و کنترل میادین نفتی موجود در منطقه و همچنین
تقسیم سرزمین ها، به ویژه فلسطین که در آن زمان هنوز شامل سوریه و لبنان
بود، پشت میز مذاکره نشستند.
در جنگ جهانی دوم، بریتانیای کبیر نه تنها قیمومیت ها و مستعمرات خود را از
دست داد، بلکه کاملا ورشکسته شد و نقش امپراتوری اصلی را به ایالات متحده
واگذار کرد. آنها منافع مشابهی را در منطقه دنبال می کردند که اهمیت
ژئوپلیتیکی آن بیش از پیش افزایش یافته بود.
برای تأمین این منافع، دولت اسرائیل در سال 1948 برخلاف خواست فلسطینی ها و
همه کشورهای منطقه ایجاد شد. اخراج فلسطینی ها، نکبه، از طریق جنگ، تخریب
خانه و زندگی فلسطینیها وبه جای آن شهرک سازی برای یهودی ها تاکنون اعمال
شده است.
نقش اسرائیل که تا به امروز خود را به عنوان نگهبان منافع امپریالیستی در
یکی از مهم ترین مناطق ژئواستراتژیک جهان بوده است و به همین دلیل پول و
سلاح از طرف اغلب کشورهای امپریالیستی غرب بویژه ایالات متحده سرازیر است.
نتیجه حضور امپریالیستی غرب به سرکردگی ایالات متحده در منطقه جز بحران،
کشتار انسانهای بی گناه و جنگو نابودی در منطقه نبوده است. پیشروی اسرائیل
به سمت شمال به سرزمین های حاصلخیز لبنان و از شرق به بلندی های حاصلخیز
جولان سوریه متوقف نشده است. چه در غزه، چه در کرانه باختری، چه در بلندی
های جولان، چه در سوریه و چه در لبنان، تا به امروز، مردم برای کشور خود و
برای حق خود برای شکل دادن به زندگی و آینده خود برای دفاع از خانه و
کاشانه خود شجاعانه می جنگند.
نویسنده مطلب: کارین لوکفلد، متولد 1954، در رشته قوم شناسی، علوم اسلامی و
سیاسی تحصیل کرده، به عنوان کتابفروش آموزش دید و در روابط سازمانی و عمومی
در انجمن فدرال ابتکارات شهروندان برای حفاظت از محیط زیست (BBU) کار کرده
است. او مقالات و کتاب های متعددی منتشر کرده است. بیش از بیست سال است که
به عنوان خبرنگار آزاد در خاورمیانه برای رسانه های چاپی و رادیو کار کرده
است. او کتاب هایی درباره کردها، عراق و سوریه منتشر کرده است و با مارکوس
ماتزل در یک مستند تلویزیونی درباره «پیامدهای کاربرد مهمات اورانیوم ضعیف
شده در عراق کار کرده است. او از سال 2010 روزنامه نگاری شناخته شده در
سوریه است.»
https://www.hintergrund.de/politik/welt/wem-gehoert-palaestina/
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
|