درسهایی از روابط چین و اتحاد شوروی ریا نووستی- ویکتوریا نیکیفوروا ترجمه: نعمت بوستانی |
ایالات متحده با خشم و در عین حال حیرت شاهد برپایی جشن 75 سالگی روابط دیپلماتیک اتحاد شوروی و جمهوری خلق چین شد و اکنون اذعان می کند که وجود اتحاد دو قدرت بزرگ نو ظهور جهانی (چین و روسیه)، ایالات متحده را از نقش اول جهانی به نقش سوم به عقب سوق داده است. هر چند برنامه هایی برای آسیب رساندن و حتی در هم کوبیدن این رابطه در جریان است. باید دید که آیا حاکمان این کشور دارای قدرت و توانمندی واقعی برای چنین عملی را دارند؟ در این خصوص، سه ربع قرن گذشته درس های زیادی به ما آموخته است و روسیه مدرن توانسته به طور فعال از این تجربه های گذشته درس آموزی کند. درس اول: روابط احزاب کمونیست دو کشور در دهه 50 بسیار رفیقانه و دوستانه بود، همه با عزمی مثال زدنی می خواندند: "استالین و مائو سنبل خواست ها و آرزوهای ما هستند استقلال و حاکمیت را به کشور های ما برگرداندند". بعد از پیروزی انقلاب چین در سال 1949، ده ها هزار متخصص، مهندس و معلم شوروی به چین جنگ زده و تخریب شده اعزام شدند، به بازسازی آن کمک کردند و این کشور توانست با اقتصاد خود شالوده یک حکومت مستقل و مردمی را پایه گذاری کند. در بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی هنگامی که خروشچف به طرح" کیش شخصیت استالین" پرداخت، کمونیستهای چینی با انتقاد از کوبیدن استالین اعلام داشتند: این روش ها خود زنی است! شما چه اهدافی را در سر می پرورانید... خوب، در نظر بگیرید که اگر این اتحاد پا برجا می ماند خواه نا خواه اردوگاه سوسیالیستی در زمان خود به قوی ترین اقتصاد جهان تبدیل می شد. اما راه درخشان تجربه شده آن دوران کوتاه، به علت سر پیچی از اهداف تعیین شده توسط رهبران حزب کمونیست اتحاد شوروی منجر به آن شد تا هر کدام از هر دو کشور راه خود را جدا گانه ادامه دهند. متعاقب چنین تصمیمی بود که چینی ها از یک اصل دیگری پیروی کردند و یک دهه برای فقر و توسعه نیافتگی هزینه کردند. درس دوم: در روند اجتماعی روابط قوی تنها بر اساس عمل گرایی استوار است. اتحاد جماهیر شوروی میلیاردها دلار برای حمایت از رژیم های دوست در آفریقا و آمریکای لاتین هزینه کرد، اما در ادامه رژیم کشور با یک کودتای درونی تغییر کرد و ساختار هایی با ارزش میلیاردها دلار به یغما رفت. در این میانه هجوم "عشق آمریکا به چین" قابل توجه بود. واشنگتن با تمام قوا کوشش کرد و امیدوار بود تا بتوانند از قدرت نرم برای ترغیب پکن برای پذیرش "دموکراسی" یعنی وابستگی رعیت وار به ایالات متحده استفاده کند. امیدهای زیادی داشتند تا یک طبقه متوسط جوان در چین قیام کند و بوروکرات های حزبی را به زیر بکشد. واقعیت این بود که در عین شکوفایی، طبقه متوسط چین آنقدر میهن پرست و میهن دوست بود که حتی بوروکراتهای حزب را هم به توجه به خود وا داشتند. در این میان دولت های غربی بودند که هزینه های رشد و اتحاد چینی ها را با صنعت زدایی از درون خود پرداختند. در کشور های آنها میلیونها شغل از دست رفت، صدها هزار نفر غرق در ناامیدی شدند. خب! این بهایی بود که ایدئولوژی سازی دوستی با چین را برای آمریکاییها به ارمغان آورد. درس سوم: در هر حال شما دو کشور را شبیه هم نخواهید یافت. رهبران ما بسیار تلاش کردند و گفتند ما می بایستی همه چیز را مانند چین انجام می دادیم! این در حالی بود که آمریکایی ها بازار مصرف خود را به روی ما باز نکرده بودند. آنها تکنولوژی خود را به صورت انبوه در اختیار ما قرار ندادند. این موضوع کاملاً قابل درک است. در زمان اتحاد جماهیر شوروی میلیون ها نفر از مردمی که به راحتی دست در جیب خود می کردند و خوشبختی را آزموده بودند. پس از تسلط غرب گراها با تمهیدات شیطانی و فرمان بران داخلی آنها، کارخانه ها نابود شدند و روستا ها از جمعیت خالی شد و مردم برای به دست آوردن ماهی 20 دلار به شهر ها هجوم بردند. این در حالی بود که پرولتاریای اتحاد شوروی و روستانیان، از استانداردهای بالای زندگی جهانی بر خوردار بودند. درس چهارم: بدون تردید هر چه روابط بین روسیه و جمهوری خلق چین اعتلا پیدا کند، "نفر سومی" برای تفرقه افکنی، آسیب رساندن و حسادت به طرفین تلاش بیشتری خواهد کرد. هر آنچه روابط روسیه با چین به مرحله بالا تر برود ایالات متحده گزارش های غیر واقعی و دروغ های من درآوردی بیشتر منتشر می کند: "طبق گزارش ها، چین در حال حمله به برخی از مناطق روسیه و یا در شرف حمله است. چینی ها در حال تسط بر شرق روسیه هستند. روسیه به چین وابسته می شود". این نوع روشهای دروغ پردازانه بیش از سی سال قدمت دارند. امر روشنی است که نه تنها چین بلکه هر کشوری منافع خود را در نظر دارد و روسیه نیز از این قاعده مستثنی نیست. روسیه درک می کند که سایر کشورها هم به دنبال منافع خود هستند. در نهایت، سود باید خطراتی را که این کشورها متحمل می شوند، جبران کند. از همین روی پکن هزینه روابط خوب خود با مسکو را با تحریم و جنگ تجاری با آمریکا و دست نشاندگان اروپایی آن می پردازد. بنابراین، دانشمندان علوم سیاسی آمریکایی باید به هر شکل سخت و دشوار بپذیرند که روابط روسیه و چین بسیار قوی تر از روابط شوروی و چین است و هیچ دلیلی برای ضعیف تر کردن مناسبتهای ژئوپلیتیک، تهدید مشترک، مکمل بودن اقتصادها و روابط ساده انسانی وجود ندارد. برای هر دو کشور اساس کار شکنی های واشنگتن مبنا قرار ندارد بلکه تعالی روابط دو کشور بزرگ در همه زمینه ها از جمله داشتن قدرت برای ساختن جهانی فارغ از جنگ، عدالت اجتماعی و فضای صلح آمیز مد نظر است.
https://ria.ru/20241019/ssha-1978789574.html
تلگرام راه توده:
|