راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

پیریماکوف

شخصیتی دوراندش

که روسیه مدیون اوست

ریا نووستی- پیتر اوکوپوف

ترجمه آزاده اسفندیاری

  

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دو شخصیت در روسیه درخشیدند و سیاست هایی را در پیش گرفتند  که مورد اقبال و حمایت اکثریت مردم قرار گرفت. یکی از آنها یوگنی پیریماکوف است که 9 سال پیش در سن 85 سالگی بدرود حیات گفت. این در حالی است که نمی توان نقش تاریخی او را در احیای روسیه  پس از شوروی دست کم گرفت. در واقع، پریماکوف حامی و راهنمای پوتین بود و آنها در دوران سخت و دشوار دهه 90 قرن بیستم، نه تنها با حمایت مردمی، بلکه با ایده میهن پرستی واقعی و شجاعانه دست در دست یکدیگر گذاشتند و زمینه احیای روسیه را فراهم کردند.

طی یک دوران سخت و پر آشوب، پریماکوف تنها مقام بلند پایه شوروی بود که جای خود را در رهبری روسیه حفظ کرد. او در زمان بلبوشوی به هم ریختن اتحاد جماهیر شوروی، عضو شورای امنیت ملی بود و در فدراسیون روسیه ریاست سرویس اطلاعات خارجی را بر عهده داشت. آری! بیشترین فعالیت سیاسی  پریماکوف در دوره اتحاد جماهیر شوروی رقم خورده بود اما نقش اساسی او در دهه 90 برجسته شد.

پس از اوت و دسامبر سال 1991، بالاترین مقامات سیاسی و مدیریتی اتحاد جماهیر شوروی عملاً بیرون انداخته شدند و از قدرت روسیه جدید نیز حذف گردیدند اما پریماکوف در رهبری کشور باقی ماند و مهمترین ماموریت خود را انجام داد. او نه تنها مبارزه نا برابر با لیبرال های غربی و مقامات فاسد کشور را در پیش گرفت، بلکه کارزاری را برای نفوذ بر رئیس جمهور تسلیم شده (یلتسین) به راه انداخت و با تدبیر زمینه ایدئولوژیک را برای بقدرت رسیدن ولادیمیر پوتین فراهم کرد. تناقض این است که بخشی از مقامات طرفدار غرب و الیگارشی در زمانی که یلتسین پوتین را نامزد کرد، در وجود او یک جایگزین دیدند، یعنی راهی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن پریماکوف اما همه چیز دقیقا برعکس بود. پوتین جانشین پریماکوف شد که به اندازه کافی توانایی داشت تا بتواند از حامی خود که تجربه بین المللی و دولتمردی گسترده ای داشت پند بگیرد.

 پریماکوف تنها در سال 1989 در بالاترین سطح سیاسی ظاهر شد و این هنگامی بود که او ریاست یکی از دو اتاق شورای عالی و پارلمان اتحاد شوروی را بر عهده داشت. در آن زمان، او یک سوم قرن کار و تحقیق در باره شرق را پشت سر گذاشته بود: پریماکوف به یکی از بزرگترین خاورشناسان ما تبدیل شده بود. او به مدت بیست سال دستورات مخفیانه و ظریف رهبری عالی اتحاد جماهیر شوروی را انجام داده بود. کانون علاقمندی و توجه پریماکوف خاورمیانه بود. او نه تنها درک روشنی از اوضاع آنجا داشت، نه تنها به رهبری شوروی مشاوره می داد، بلکه بسیاری از رهبران کشورهای مختلف منطقه را به خوبی می شناخت. از لیبی معمر قذافی گرفته تا عراق صدام حسین... پریماکوف یک افسر اطلاعاتی کلاسیک و تمام وقت نبود اما به عنوان یک دانشمند دانشگاهی و روزنامه نگار برجسته، یک تحلیلگر دور اندیش بود و تجزیه و تحلیل عمیق استراتژیک را با اجرای وظایف ویژه برای کرملین ترکیب می کرد. بعنوان مثال برقراری تماس های غیررسمی با رهبری اسرائیل را سازمان داد. چندین سال پس از قطع روابط دیپلماتیک در سال 1967، این پریماکوف بود که مبتکر رایزنی های مخفیانه با رهبران دولت اسرائیل بود. مسکو قرار نبود متحدان عرب خود را رها کند بلکه در صدد بود تا بتواند در برابر بازی واشنگتن برای تجزیه وحدت اعراب مقاومت کند و اسرائیل را به سمت سازش با اعراب سوق دهد. نقش پریماکوف منحصر به فرد بود: او نه تنها به عنوان نماینده کرملین عمل کرد، بلکه یکی از کسانی بود که سیاست خاورمیانه ای کشور را تدوین کرد.

پریماکوف، برای دستیابی به قدرت تلاش نکرد اما بهر صورت پرسترویکا سرنوشت او را تغییر داد. در سال 1989، گورباچف، با بی کفایتی و دسیسه بازیهای خود، وضعیت را به یک بحران عمیق کشاند. پریماکوف، در ماه اوت1991 توانست از نظر سیاسی زنده بماند زیرا از کمیته اضطراری ( کودتای ناموفق علیه گورباپف و یلتسین) که محکوم به فنا بود، حمایت نکرد و سوء ظن ها را نسبت خود بر نیانگیخت.

در نتیجه، این دانشمند هشیار، ریاست اطلاعات خارجی را بر عهده گرفت و معاون اول رئیس ک. گ. ب گردید و در پایان سال، اولین رئیس سرویس اطلاعات خارجی روسیه شد. پریماکوف تنها سه سال ریاست این نهاد را بر عهده داشت اما این بازه زمانی نه تنها برای کشور، بلکه برای حراست از اطلاعات آرشیوی از آن جمله اسرار تکنولوژی نظامی، سلاح های اتمی و غیره نیز بسیار حائز اهمیت بود. وی با تمام توان سعی کرد آنچه را که از توانایی های سرویس اطلاعاتی شوروی باقی مانده بود به نحو مطلوب حراست کند. بر همین اساس فرزندان کشور از وی سپاسگزار بودند، این در حالی بود که معلوم شد که برنامه های اصلی او همچنان در پیش رو است.

از ابتدای سال 1995، پریماکوف ریاست وزارت خارجه را بر عهده داشت و بیش از سه سال و نیم مسئولیت، نشان داد که روسیه نباید شریک دست نشانده غرب باشد و باید از منافع ملی خود حفاظت کند. آری! ما در آن زمان هیچ قدرتی نداشتیم (نه تنها اقتصادی، بلکه در درجه اول معنوی). البته کسانی که مانند پریماکوف در رهبری کشور می اندیشیدند در اقلیت بودند. اما او بود که امید به عقب نشینی دوره غرب گرایی دیوانه وار سیاست خارجی را سازمان داد و بر فروپاشی کشور نقطه پایان گذاشت.

 پریماکوف اولین کسی بود که در مورد چرخش به شرق و نیاز به ایجاد یک "تروئیکا" از روسیه، هند، چین، یعنی پیش زمینه بریکس اقدام کرد.

او بود که به عنوان وزیر امور خارجه، در سخت ترین شرایط زمانی سیاست خارجی و سیاست داخلی  کشور حداکثر کار ممکن را انجام داد. البته او تنها سیاستمدار شایسته ژئوپلیتیک و تنها مقام میهن پرست  آن زمان روسیه نبود و افراد استخوان دار و با تجربه دیگری هم در اطراف وی وجود داشتند.   

با این حال، وزارت امور خارجه به اوج مدیریت حرفه او تبدیل نشد چرا که هشت ماه نیز در مقام نخست وزیری خدمت کرد. پریماکوف مشتاق نبود جای "مرد شماره دو" (پوتین) را بگیرد اما پیش فرض سال 1998 و وحشت در حلقه یلتسین او را به قدرت رساند. او در واقع وظیفه نجات کشور را بر عهده داشت و از مسئولیت دوری نکرد. اما لیبرال های غربی برای مدت طولانی نخست وزیری که مستقل بود و عقاید کاملاً متفاوتی درباره روسیه و جهان داشت را تحمل نمی کردند و بلافاصله دسیسه چینی علیه وی را آغاز کردند. هنگامی که اقتصاد و وضعیت در کشور رو به بهبودی رفت، اطرافیان یلتسین، الیگارش ها و لیبرال های طرفدار غرب می ترسیدند که پریماکوف وارث یلتسین شود. تنها یک سال تا انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده بود و محبوبیت نخست وزیر باعث انتخاب او شد. عملا بدون مناقشه آنها موفق شدند یلتسین را متقاعد کنند که پریماکوف شخصاً برای او خطرناک است ( در عین حال برای "آینده دموکراتیک روسیه") و یلتسین نخست وزیر را برکنار کرد. این گام به هیچ وجه با پیروزی یوگنی ماکسیموویچ پریماکوف در انتخابات آتی یک سال بعد تداخل نداشت. محبوبیت او در بین مردم پس از "چرخش اقیانوس اطلس" در مارس 1999 (زمانی که نخست وزیر اطلاع یافت که آمریکایی ها تصمیم به بمباران بلگراد دارند، سفر خود را که عازم آمریکا بود لغو کرد) افزایش یافت و استعفای او که در آن یلتسین منفور آن را پذیرفت، تنها باعث تقویت همدلی مردم با پریماکوف شد.

"اطرافیان" یلتسین دیوانه وار شروع به بررسی گزینه هایی برای جایگزینی پریماکوف کرد و در اینجا شخصیت قوی پوتین نقش مهمی ایفا کرد: از بین همه موارد ممکن، رئیس جمهور، نا خود آگاه ولادیمیر پوتین را انتخاب کرد. "اطرافیان" که به شدت از ریاست جمهوری پریماکوف می ترسیدند، از نامزدی مد نظر وی حمایت کردند اما این دقیقاً زمانی بود که "آنها از گرگ فرار کردند اما به دام خرس افتادند." آنها نه تنها نتوانستند پریماکوف را در مقابل پوتین قرار دهند، بلکه پس از انتخابات مجلس دوما، پریمایکوف از افسر جوان امنیتی حمایت کرد. او در سیمای پوتین مردی را دید که از منافع ملی روسیه دفاع می کند، هرگز عقب نشینی نخواهد کرد و به مردم خود خیانت نمیکند، یعنی جایگزینی شایسته برای خود.

و مردم ما همیشه از یوگنی ماکسیموویچ به خاطر زیرکی و دور اندیشی که او برای احیای کشور انجام داد سپاسگزار خواهد بود، به خصوص در دهه 90، زمانی که برخلاف "روح روزگار" او کسی بود که خیانت نکرد و کشور را نفروخت.

 

https://ria.ru/20241029/primakov-1980531785.html

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 946  -  16 آبان 1403                                اشتراک گذاری:

بازگشت