هشت گفتار -"تولیاتی" سندیکاهای فاشیستی مهم ترین سازمانهای فاشیسم شدند! ترجمه و تنظيم- ن. كيانی |
ما می خواهیم با تفصیلی بیشتر، از شاخص ترین سازمانهای تودهای فاشیسم بحث کنیم. یعنی سندیکاهای فاشیستی و سازمانهای تفریحی. صحبت در مورد سندیکاهای فاشیست است. زیرا ناممکن است که درباره حزب فاشیست سخن گفت و از سندیکاها حرفی نزد. اما چون شما قبلا این موضوع را در کلاسهای درس سندیکایی مطالعه کردهاید ما در اینجا به مسئله سندیکاها از دیدگاه سیاسی عمیق تر توجه میکنیم. این بحث به شما امکان میدهد که اطلاعات خودتان را به روز کنید و بیاموزید که هر مسئله و از جمله مسئله سندیکاها را از دیدگاه سیاسی و از دیدگاه تحول آن بررسی کنید. ضمن اینکه درک عمیق این نکته لازم است که چگونه سندیکاها در مرحلههای مختلف تحول فاشیسم متحول شدند و به شکل کنونی آن در آمدند. سندیکاهای فاشیستی عمده ترین سازمانهای تودهای فاشیسم هستند. ولی همواره اینگونه نبوده است. درست است که گرایش فاشیسم همیشه در سمت ایجاد سازمانهای سندیکایی بوده، اما این گرایش در مراحل مختلف خود را به یک شکل نشان نداده است. فاشیسم به چه دلیل میخواهد سازمانهای سندیکایی بوجود آورد؟ یکی از مسایلی که همواره دربرابر فاشیسم قرار داشته این بوده که بتواند به شکلی مستقیم در قشرهای زحمتکش مانند کارگران، کشاورزان زحمتکش و غیره نفوذ داشته باشد. از اینرو مسئله سندیکاها از مسایلی است که برای حزب فاشیست فعلیت دارد. یکی از مشخصههای فاشیسم گرایش آن در سمت ایجاد سندیکاهاست. شما این گرایش را نزد ناسیونالیستهای فرانسه قبل از جنگ هم میبینید. اما آنان درک دیگری از این مسئله داشتند. تنها فاشیسم ایتالیا (و دیگر فاشیسمها) به مسئله ایجاد سازمانهای سندیکایی ملی همچون ابزاری لازم در جهت تحکیم ارتجاع نگریسته اند. برای درک دلایل این امر باید در نظر گرفت که بخش مهمی از کادرهای فاشیسم در ایتالیا از سندیکالیسم بیرون آمده و کسانی هستند که در جنبشهای اتحاديهای سندیکایی حضور داشته و بعدها انشعاب کرده اند. اینان شناختی نسبتا عمیق از جنبشهای تودهای داشتند و میدانستند که این جنبشها چگونه سازماندهی شده اند. آنان با تدوین نظریههای مختلف سرانجام به درکی ویژه از سندیکالیسم ملی رسیدند، درکی که بنیاد ایدئولوژی سندیکایی فاشیست است. نظریه سندیکایی فاشیستی از کجا ریشه گرفته است؟ در این نظریات نطفه تمام آن عناصری دیده میشود که بعدها در ایدئولوژی فاشیستی تحول پیدا کرد. در ابتدا به پارهای از بقایای ایدئولوژیهای به اصطلاح مارکسیستی متوسل شدند. سپس تلاش کردند که از راههای دیگر و غیرمستقیم اندیشه ملت را به اندیشه طبقه پیوند زنند. سرانجام صحبت از ملت بر فراز طبقه شد. تدوین کنندگان نظریه سندیکالیسم ملی علاوه بر آنان که در زمره بورژوازی واقعا واپسگرا بودند، برخی کسانی بودند که در صفوف جنبش کارگری مبارزه کرده و بعضا همچنان مبارزه میکنند. اینان مفهوم ایتالیا همچون یک ملت فقیر را مطرح کردند؛ ایتالیای پرولتر در برابر ملتهای سرمایهدار. این مفاهیم را در ابتدا کسانی طرح کردند که در صفوف حزب سوسیالیست مبارزه میکردند و بعدها سندیکالیست شدند، مانند انریکو فری، لابریولا و غیره. اما زمانی که جنگ در گرفت و در جنبش سندیکایی شکاف افتاد آنانی که از جنبش سندیکایی سوسیالیستی جدا شدند همانها بودند که در رهبری حزب فاشیست مسئله سندیکایی را مطرح کردند و امروز نیز رهبران سندیکاهای فاشیستی هستند. هرگز نباید از یاد برد که مثلا "روسینی" از سازماندهندگان کارگران کشاورزی بود و در برههای خاص نقش مهمی در دره "پو" داشت. یا "رازا" نیز یکی از سازماندهان کارگران کشاورزی در منطقه "فویل" بود. همچنین بیاد داشته باشیم که خود موسلینی یکی از رهبران حزب سوسیالیست بود. سابقه آنان به ایشان امکان میداد که بهتر از کارگزاران دولتهای گذشته با نحوه مداخله برای مهار تودهها آشنا باشند. فاشیسم از همان ابتدای خود مسئله سندیکایی را مطرح کرد اما نه همیشه به یک شیوه. پس از یک سلسله تلاشها و تجربه اندوزیها، فاشیسم سرانجام راه حل را در انحصاری کردن سندیکاها دید. این مبارزه تودهها بود که تجربیات مختلف سندیکالیسم فاشیستی را ناموفق میکرد؛ که موجب میشد آنان بدنبال راه حلهایی دیگر باشند؛ که آنان را ناگزیر میکرد شیوه طرح مسئله سندیکایی را عوض کنند. عرصه سندیکاها متحرک ترین عرصه در چارچوب دیکتاتوری فاشیستی و فاشیسم است. متحرکترین عرصه است، زیرا که مناسبات طبقات به شیوهای مستقیم و بلاواسطه در آن بازتاب مییابد. این تاییدی است بر این اندیشه لنین که هرگونه سازمان تودهای زحمتکشان، حتی ارتجاعیترین آنها، بناگزیر به فضایی تبدیل میشود که در آن مبارزه طبقات ظاهر میشود و نقطه عزیمت مبارزه طبقات میگردد. این اندیشه مبدا ما برای تعیین تاکتیک کار در سندیکاهای فاشیستی نیز هست. بررسی مراحل مختلف تحول جنبش سندیکایی در ایتالیا نکات جالبی را نشان میدهد. مثلا مقایسه میان قدرت اتحادیه سندیکایی (چپ گرای) "کنفدراسیون عمومی کار" از یکسو و سندیکاهای فاشیست از سوی دیگر در لحظات مختلف تحول اوضاع ایتالیا نکات بسیاری را آشکار میکند. براي نمونه بیایید ارقام مربوط به این سازمانها را در قبل از جنگ با دوران بلاواسطه پس از جنگ، تا 1921 و 1922 و سپس با ارقام 1923 و 1924 یعنی ارقام بلافاصله پس از بقدرت رسیدن فاشیسم مقایسه کنیم. این ارقام چه میگویند؟ این ارقام قبل از هر چیز نشان میدهند که "کنفدراسیون عمومی کار" که پیش از جنگ 600 هزار عضو داشت، در 1919 به یک میلیون و در 1920 به 3 میلیون و 600 هزار عضو افزایش یافت. رقمی که در 1921 ثابت ماند. ما جهشی در ارقام پیش ازجنگ نسبت به بعد از جنگ و بعد جهشی باز هم بزرگتر از 1919 تا 21 - 1920 میبینیم. این ارقام بازتاب اوضاع ایتالیا در عرصه سازمانهای سندیکایی بود. فشار تودهها در جامعه ایتالیا به شکلی فوقالعاده احساس میشد؛ فشاری که ایستادگی دربرابر آن ناممکن بود. اکثریت کارگران و زحمتکشان در سندیکاهای طبقاتی وارد شده بودند و با انضباط مبارزه میکردند. این نیروی طبقاتی پراهمیتی بود که در صحنه جامعه ایتالیا ظاهر شده بود و علیرغم رهبران رفرمیست روز بروز مبارزه میکرد. این تغییرات در مناسبات اجتماعی باید موجب تغییر در مناسبات سیاسی میشد: یا باید بنحوی تودهها در ساختار دولتی ادغام میشدند و یا اوضاع به سمت رهبری پرولتاریا میرفت. سرمایهداری ایتالیا ادغام تودهها را در ساختار دولتی پذیرفت و این همان تکیه گاه فاشیسم شد. فاشیسم سازمانهای طبقاتی را نابود کرد، اما مسئله بازسازی سازمانهای کارگری و سوق آن در چارچوب دیکتاتوری فاشیستی را در برابر خود قرار داد. از دیدگاه عام تئوریک مسئله به این شکل مطرح بود: توده را سازمان یافته نگه داریم، اما به سازمان خصلتی ارتجاعی بدهیم. "جیولتی" (نخست وزیر و سیاستمدار راستگرا) همین هدف را در عرصه سندیکایی اما از طریقی متفاوت دنبال میکرد. شیوه او فاسد کردن رهبران رفرمیست بود. اما سیاست جیولیتی شکست خورد زیرا فشار تودهها خیلی نیرومند بود. با شکست او انتقال قدرت به فاشیسم اجتناب ناپذیر شد. زمانی که طبقه کارگر سازمان یافته است؛ زمانی که بلوغ بالایی پیدا کرده است و سازمانهای آن گسترش بسیار یافتهاند نمیتوان بدون طرح مسئله قدرت به پیش رفت. اما با طرح مسئله قدرت، بورژوازی وارد میدان میشود. در این زمان است که راه سوم گشوده میشود، یعنی راه دیکتاتوری فاشیست. ارقام نشان میدهد که دو راه بیشتر وجود نداشت : یا انتقال قدرت به پرولتاریا یا دیکتاتوری فاشیست. به ارقام نظری بیافکنیم. در 31 دسامبر 1920، از 2 میلیون و 180 هزار عضو کنفدراسیون عمومی کار، 760 هزار تن کشتکاران هستند. پس از آن سازمانهای بزرگ ساختمانی، فلزکاری، نساجی و غیره قرار میگیرند که از 140 تا 180 هزار عضو در نوسان هستند. میبینیم که کشتکاران توده بزرگی را تشکیل میدهند. این ساختار اجتماعی کنفدراسیون عمومی کار بود، ساختاری که وزنی تعیین کننده در تحولات بعدی داشت. در مرحله دوم، پس از بدست گرفتن قدرت توسط فاشیسم، ارقام رسمی کنفدراسیون در پایان 1923 مجموع 212 هزار عضو را نشان میداد. اگر این 212 هزار را تحلیل کنیم یک چیز ما را متحیر میکند : شمار کشتکاران از 760 هزار به 20 هزار کاهش یافته است. این نیروی پرابهت تقریبا بطور کامل ناپدید شده است. اکنون به ارقام سازمانهای سندیکایی فاشیست نگاه کنیم. پیش از بدست گرفتن قدرت، فاشیسم 558 هزار عضو در سازمانهای سندیکایی خود داشت که 276 هزار از آنان از کشتکار بودند. سندیکاهای فاشیست در 1934 حدود 1 میلیون و 764 هزار عضو داشتند که در میان آنان 694 هزار کشتکار وجود داشت. این ارقام دقیق نیست و میتوان نادرستی آن را نشان داد. بااینحال یک حقیقت بنیادین وجود دارد و آن انتقال بسیاری از سازمانهای سندیکایی قبلی به اردوی سندیکایی فاشیستهاست. این ضربه بنیادی بود که فاشیسم توانست به کنفدراسیون عمومی کار در روستاها و به سازمانهای کشتکاران وارد کند و این یک واقعیت است. این ارقام تصادفی نیست بلکه بازتاب گذار برخی تودههای روستایی به سوی سازمانهای سندیکایی فاشیست است. برای درک بهتر این امر باید در نظر گرفت که در سازمانهای سندیکایی فاشیستها کشاورزان مزدو و اجاره کار و غیره نیز حضور داشتند.
لینکهای شماره های گذشته: 1 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2024/oktober/942/fashism.html 2 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2024/oktober/943/fashism.html 3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2024/oktober/944/8%20goftar.html 4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2024/novamr/945/fashism.html
تلگرام راه توده:
|