راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خلاقیت های مردم

در جنبش ها

و انقلاب های اجتماعی

  

 نقش حرکت های خودجوش در جنبش ها و انقلاب های اجتماعی چیست و تا کجاست؟

این نخستین بار در تاریخ انقلاب های جهانی نیست که چنین پرسش هایی در برابر خلق ها و مبارزان انقلابی قرار گرفته است.

جنبش های خودجوش سرانجام خود آن را سازماندهی می کند. در واقع در شرایطی که حکومت ها جلوی هرگونه سازمان یافتگی و رهبری یک جنبش خودجوش را سد می کند و هر شخص یا گروهی را که گمان آن می رود که می تواند مردم را سازمان دهد دستگیر یا محدود می کند، مردم  جنبش خود جوش را تبدیل به یک شیوه آگاهانه و سازمان یافته مبارزه می کنند. این پدیده ای تازه در جنبش های خود جوش جهان نیست.

مفهوم "خودجوش" از یکسو دربرابر آگاهانه قرار می گیرد و از سوی دیگر دربرابر سازمان یافتگی. و این دو باهم در ارتباط است. این سازمان است که اگاهی را به جنبش خودجوش منتقل و آن را رهبری می کند.

بحث بر سر جنبه خودجوش جنبش ها و امکان ها و محدودیت های آنها از میانه سده نوزدهم و با درگرفتن ناگهانی تظاهرات و مبارزات اعتصابی عمدتا کارگری در اروپا آغاز شد. می توان گفت نخستین شکاف جنبش کارگری بر سر ارزیابی نقش عنصر خودجوش در تحولات اجتماعی آغاز شد. در برابر باکونین و پرودون که معتقد بودند جنبش خودجوش طبقه کارگر برای پیروزی انقلاب اجتماعی کافیست مارکس و انگلس از ضرورت سازمان و رهبری دفاع می کردند. نه اینکه این دو به اهمیت جنبش خودجوش مردم کم بها دهند ولی قرار دادن این جنبش در برابر سازمان و نفی ضرورت سازمان به این بهانه را نمی پذیرفتند. به این نکته نیز باید توجه کرد که جنبش های خودجوش آن دوران متعلق به یک شرایط انقلابی نبود، بلکه نوعی اعتراضات و اعتصابات و شورش های پراکنده بود. مبارزات خودجوش در دوران های انقلابی ماهیتی متفاوت از مبارزات خودجوش در دوران های عادی تکامل اجتماعی دارد. تجربه تاریخی نشان می دهد که در دوران های عادی تکامل اجتماعی عنصر رهبری و سازمان نقش تعیین کننده دارد در حالیکه در دوران های انقلابی نقش تعیین کننده با عنصر خودجوش است و رهبری و سازمان نقش فرعی دارد

کائوتسکی بعدها جنبش های خودجوش را در برابر جنبش های آگاهانه قرار داد. بنظر او جنبش های خودجوش فاقد آگاهی هستند و آگاهی سوسیالیستی باید از بیرون توسط روشنفکران بورژوا که به آرمان طبقه کارگر پیوسته اند به میان کارگران برده شود. در واقع کائوتسکی بیشتر جنبش خودجوش را در حد یک مبارزه و شورش کور می دید که بیش از انکه راهگشا باشد ایجاد کننده بن بست است. کائوتسکی تا حدود زیادی مرز میان اگاهی سوسیالیستی و اگاهی نظری را به هم می ریخت و طوری سخن می گفت که گویا جنبش خودجوش فاقد هرگونه اگاهی است.

 لنین بخشی از اندیشه کائوتسکی را مورد اقتباس قرار داد ولی آن را در سمتی دیگر معنا کرد. بنظر لنین طبقه کارگر از طریق جنبش خودجوش تنها به اگاهی صنفی و اتحادیه ای دست می یابد و نه اگاهی سیاسی. یعنی اگاهی وضعیت سراپای جامعه و مناسبات طبقات. این اگاهی تنها از طریق حزب انقلابی می تواند به طبقه کارگر انتقال یابد.

در همین دوران میان لنین و روزا لوکزامبورگ بحث غیرمستقیمی در زمینه ارزیابی نقش جنبش خودجوش و سازمان در مبارزه انقلابی در گرفت. لنین معتقد بود که انقلاب را نمی توان بطور مصنوعی ایجاد کرد اما می توان و باید قیام انقلابی را تدارک و سازمان داد و رهبری کرد. برعکس روزا لوکزامبورگ معتقد بود که قیام انقلابی یک حرکت خودجوش است و هرگز نمی توان تعیین کرد که مردم در چه شرایطی، به چه شکلی، با چه ابزارهایی و تحت تاثیر چه عواملی دست به قیام خواهند زد و بنابراین قیام قابل پیش بینی و قابل رهبری نیست. تجربه تاریخی نشان می دهد که حق با هر دوی آنان بود. نمونه قیام رهبری شده همان تجربه انقلاب اکتبر در روسیه و قیام منجر به سقوط حکومت موقت در روسیه است. نمونه قیام خودجوش می توان به قیام 21 و 22  بهمن در انقلاب ایران اشاره کرد. در واقع می توان گفت شرایطی که یک موجب تکامل و توسعه جنبش انقلابی میشود، میزان نفوذ و سازمان یافتگی حزب انقلابی، درجه عمق جنبش مردمی، همه و همه اشکال متنوعی از تحول جنبش انقلابی را بوجود می آورد که از پیش نمی توان آن را در یک چارچوب معین قرار داد و حکم عامی در مورد قابل پیش بینی و رهبری بودن قطعی یا برعکس غیرقابل پیش بینی و رهبری بودن قعطی آن را صادر کرد

با اینحال یک واقعیت وجود دارد و آن این است که مارکسیست ها اصولا به نقش حزب و سازمان بهایی بیشتر از نقش عنصر خودجوش داده اند و این هم دلیل روشن دارد. شرایطی که مارکسیست ها در آن فعالیت می کردند شرایط انقلابی نبود. آنان همیشه مبارزه می کردند که این شرایط انقلابی را بسازند. نقش حزب تدارک و آمادگی برای یک وضعیت انقلابی بود تا شرایط لازم را برای انکه توده مردم بطور خودجوش وارد مبارزه انقلابی شوند فراهم شود. اما این واقعیت هم وجود دارد که زمانی و آنجایی که این شرایط انقلابی بوجود می آید و ساخته می شود این گرایش در میان برخی احزاب انقلابی مارکسیستی وجود داشته که اهمیت عنصر خودجوش را دست کم بگیرند و بخواهند روشهای قبلی را ادامه بدهند و جنبش مردم را با رهنمود و دستورالعمل از بالا رهبری کنند.

درباره ایران تنها می توان گفت که اکنون این مردم هستند که پیشاهنگ و باید اجازه داد که راه خودشان را پیدا کنند و به پیش بروند و احتمالا آنان راه هایی را پیدا خواهند کرد که چه بسا اصلا به ذهن ما هم نمی رسد. همانطور که در انقلاب روسیه ایده و فکر تشکیل شوراها همچون یک نهاد خودجوش به ذهن لنین و هیچکدام از رهبران انقلابی و با تجربه روسیه نرسید اما به ذهن دهقانان بیسواد و سربازان جوان و کارگران ساده رسید. یا در انقلاب ایران شعارهای شبانه و از روی بام ها به فکر هیچکس از رهبران انقلابی نرسیده بود و اصلا در تمام جنبش های انقلابی جهان نیز چنین روشی بی سابقه بود ولی به فکر مردم ما رسید.

 بنابراین دادن رهنمود و دستورالعمل های بی‌موقع و بی جهت می تواند به ابتکار مردم لطمه بزند و به مبارزه انقلابی زیان وارد کند.

شاید بتوان گفت در دوران های انقلابی که جنبه خودجوش مبارزه مردم به اوج خود می رسد دخالت عنصر رهبری و سازمانی باید به حداقل و تعیین عمده ترین اهداف کاهش یابد تا در مسیر مبارزه مردم برای یافن راه های نوین اخلال ایجاد نکند. این تجربه ایست که خود انقلاب 1357 ایران به ما می اموزد.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 947  -  23 آبان 1403                                اشتراک گذاری:

بازگشت