فصلی از کتاب "حکومت از طریق اخبار جعلی" جنگ در سوریه چگونه آغاز شد؟ جک باو- ترجمه راه توده |
(بخش اول) ۱- زمینه تاریخی حکومت سوریه وارث جنبشهای ملیگرای عربی دهه ۱۹۵۰ با ترکیبی از ملیگرایی و سوسیالیسم بود و مسیری مشابه با تونس و مصر را طی کرد. در دهه ۱۹۷۰، شورشی که اخوانالمسلمین سوریه سازماندهی کردند بتدریج به شکل اقدامات تروریستی درآمد: در ۱۶ ژوئن ۱۹۷۹، بین ۳۲ تا ۸۳ نفر از دانشجویان دانشکده نظامی ارتش سوریه کشته شدند. این شورش ها در ۲۶ ژوئن ۱۹۸۰ با تلاش برای ترور حافظ اسد، رئیس جمهور وقت سوریه، به اوج خود رسید. در اوایل ژوئیه همان سال، دولت قانون شماره ۴۹ را تصویب کرد که برای عضویت در اخوانالمسلمین مجازات اعدام در نظر می گرفت مگر برای آنان که توبه میکردند. در اکتبر ۱۹۸۰، اخوانالمسلمین "جبهه اسلامی" را تشکیل داده و ورود به مرحله براندازی مسلحانه را اعلام کرد. در نوامبر ۱۹۸۰ در سندی با عنوان "انقلاب اسلامی در سوریه و منشور آن" این مرحله نوین شرح داده شده است. تنشهای فرقهای در سال ۱۹۸۲ به محاصره ۲۷ روزه شهر حماه انجامید که به نابودی اخوانالمسلمین در سوریه منجر شد. تعداد قربانیان هرگز به طور دقیق مشخص نشده است و برآوردها از ۵۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ نفر متفاوت است. بیش از ۲۰۰۰ نفر از آنها از نیروهای امنیتی بودند. در آن زمان، جهان در دوران جنگ سرد قرار داشت. دمشق همپیمان مسکو بود و تبلیغات غربی، خشونتهای رژیم را بزرگ می کرد. در واقع، اطلاعات دقیقی از آنچه گذشته در دست نبود؛ اما این واقعه تصویری از یک رژیم بیرحم بر جای گذاشت، تصویری که همچنان، با وجود تغییر رئیس جمهور، باقی مانده است. پس از پایان جنگ سرد، سوریه با از دست دادن حمایت اقتصادی و سیاسی اتحاد جماهیر شوروی، تلاش کرد به غرب نزدیک شود. در سال ۱۹۹۰، به ائتلاف غربی علیه عراق پیوست و ۱۴۵۰۰ سرباز در عملیات "طوفان صحرا" اعزام کرد تا حمایت ایالات متحده برای حل مسئله بلندیهای جولان را جلب کند. اما غرب نتوانست (یا نخواست) بفهمد که سوریه به دنبال این نزدیکی است و فرصتی را که برای بازسازی روابط عادی در این منطقه وجود داشت از دست داد. در اواخر دهه ۱۹۹۰، در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون در امریکا، حافظ اسد ابتکار صلحی میان سوریه و اسرائیل را آغاز کرد. اما مرگ وی در ژوئن ۲۰۰۰، آغاز انتفاضه دوم در سپتامبر، انتخاب جرج بوش به عنوان رئیسجمهور آمریکا در نوامبر، روی کار آمدن آریل شارون در مارس ۲۰۰۱ و در نهایت حوادث ۱۱ سپتامبر، همه دست به دست هم دادند تا این تلاشها برای صلح ناکام بماند و مواضع ضدسوری در غرب تثبیت شود. بشار اسد تلاشهای پدرش را ادامه داد. پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، سوریه همکاری فعالی در مبارزه با جنبشهای رادیکال اسلامی و جهادی («القاعده») با فرماندهی عملیات ویژه ایالات متحده داشت. از سال ۲۰۰۲، اطلاعاتی درباره فعالیتهای اخوانالمسلمین در سوریه و آلمان به سرویسهای غربی ارائه داد. سوریه در برنامه بازداشتهای مخفیانه سازمان سیا شرکت کرد و زندانیانی را که این سازمان تحویل میداد، میپذیرفت. سیا اذعان کرد که “کیفیت و کمیت اطلاعات ارائهشده از سوریه فراتر از انتظارات این نهاد بود” و تأکید کرد که سوریه "پاداش چندانی دریافت نکرد". در ژانویه ۲۰۰۲، جورج دبلیو بوش سوریه را در زمره کشورهای "محور شرارت" خود قرار نداد. ولی وزارت امور خارجه همچنان این کشور را "دولت حامی تروریسم" توصیف می کرد با آنکه تاکید می کرد سوریه "از سال ۱۹۸۶ مستقیماً در عملیات تروریستی دخالت نداشته است". در واقع، این کشور متهم به پناه دادن به رهبران برخی گروههای مارکسیستی فلسطینی در دهههای ۱۹۷۰ و ۸۰ بود که اهمیت و نفوذ آنها بعدا بسیار کاهش سافته بود. اما در ۶ می ۲۰۰۲، جان بولتون - معاون وقت وزیر امور خارجه - در سخنرانی در بنیاد هریتیج (اندیشکده ای محافظهکار و راستگرا) به ابتکار خود سوریه را به محور شرارت اضافه کرد. در سال ۲۰۰۳، ایالات متحده به دنبال ایجاد ائتلافی علیه عراق بود و می کوشید متحدانی برای شرکت در جنگ پیدا کند. از آنجا که سوریه در سال ۱۹۹۰ در ائتلاف علیه عراق شرکت کرده بود، کالین پاول، وزیر امور خارجه آمریکا تلاش می کرد به بشار اسد برای این منظور فشار آورد تا بتواند متحدی عرب برای عملیات علیه عراق به جامعه جهانی معرفی کند. اما اسد خطر مداخله را درک کرد: "من به آمریکایی ها گفتم چگونه پس از ۱۱ سپتامبر با القاعده مبارزه کنند. اینکه ما نباید جنگ کنیم. در حال جنگ، مبارزه با تروریسم ممکن نیست. جنگ فقط به تروریست ها خدمت می کند. این به مانند یک سرطان است، به جای اینکه کل تومور را بردارید، آن را قطع می کنید. وقتی قطع می کنید سرطان گسترش می یابد.". سوریه با آنکه به ائتلاف نپیوست، اما پیامدهای وخیم آن را متحمل شد یعنی ورود بین ۱ تا ۵.۱ میلیون پناهنده عراقی به آن کشور. این پناهندگان عمدتا سنی مذهب بودند و در نتیجه مداخله آمریکا و انگلیس به مذهبی های رادیکال تبدیل شده بودند. این حضور عدم تعادل مذهبی در کشور را تشدید کرد. همزمان با آن خشکسالی سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ نیز موجب فشار شدید به جمعیت روستایی (عمدتاً اهل سنت) آن کشور شد. همه اینها دست بدست هم داد تا برنامه بی ثباتی که آمریکا از سال ۲۰۰۶ در سوریه در پیش گرفته بود توسعه پیدا کند. در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵، رفیق حریری، نخست وزیر سابق لبنان در بیروت ترور شد. سوریه فورا بعنوان عامل ترور به جهان معرفی شد که موجب تسریع خروج آن کشور از لبنان گردید. دیوان بین المللی که مسئول تحقیق در مورد این حمله بود، قبل از اینکه حزب الله لبنان را متهم کند، سوریه را متهم کرد. اما این اتهامات بر روی مبانی لرزان قرار داشت و تا به امروز سندی برای آن بدست نیامده است. در واقع، سایر عاملان احتمالی ترور و به ویژه اسرائیل را که ذینفع اصلی بود و به این نوع اقدامات علیه دشمنان و دوستان خود عادت کرده است از فهرست متهمان کنار گذاشتند. با انکه بسیاری از شواهد فنی و سیاسی حاکی از احتمال خالت اسرائیل بود، تحقیقات هرگز در این زمینه انجام نشد. با این حال، از سال ۲۰۱۱، وزارت خارجه امریکا دیگر در گزارش سالانه خود درباره سوریه به ماجرای حریری اشاره نکرده است. ایده تجزیه سوریه در فوریه ۱۹۸۲ در طرح موسوم به "ینون" مطرح شد که سازمان جهانی صهیونیسم با عنوان "استراتژی برای اسرائیل در دهه ۱۹۸۰" منتشر کرد. هرچند اسرائیل این طرح را یک سند رسمی نمی داند، اما چگونگی درک اسرائیل از محیط استراتژیک پیرامون خود را بخوبی روشن می کند: "تجزیه سوریه و بعداً عراق به مناطق همگون از نظر قومی و مذهبی مانند لبنان، هدف بلندمدت اولیه اسرائیل در جبهه شرقی آن است. در حالی که نابودی قدرت نظامی این کشورها هدف اولیه کوتاه مدت است. سوریه مانند لبنان بر اساس ساختارهای قومی و مذهبی خود به چندین ایالت تجزیه خواهد شد. یک کشور شیعه علوی در امتداد ساحل مدیترانه، یک کشور سنی در منطقه حلب، یک کشور سنی دیگر در دمشق که باید دشمن همسایه شمالی خود باشد. دوروزیها نیز می توانند دولت خود را، شاید حتی در جولان، در حوران (منطقه ای در جنوب سوریه) و در شمال اردن تأسیس کنند. این پیکربندی که تضمینی برای صلح و امنیت طولانی مدت خواهد بود هدفی است که از هم اکنون قابل دستیابی است." این سند مبنای سند دیگری قرار گرفت که در سال ۱۹۹۶ یک اندیشکده آمریکایی برای بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل تدوین کرد. در این سند استراتژی اسرائیل چنین ترسیم شده است: بی ثبات کردن منطقه، از جمله سرنگونی دولت های عراق و سوریه، افزایش حق تعقیب و مداخله در سرزمین های فلسطین و افزایش همکاری با ایالات متحده. این طرح نیز هرگز به طور رسمی توسط نتانیاهو تصویب نشد. اما نویسندگان آن که عمدتاً در دولت بوش حضور داشتند، از آن برای شکل دادن به سیاست آمریکا در خاورمیانه الهام گرفتند. علاوه بر این، در ژوئیه ۱۹۸۶، یک یادداشت داخلی سیا با بررسی گزینههای مختلف تغییر رژیم در سوریه به این نتیجه رسید که "منافع آمریکا توسط یک رژیم سنی، تحت کنترل، بهتر تأمین میشود" از سال ۲۰۰۵، دولت بوش و سپس اوباما، تامین مالی گروه های مخالف و فعالیت های مخفیانه در سوریه را برعهده گرفتند. مصاحبه کریستین امان پور، روزنامهنگار مشهور سیانان با بشار اسد، نشان میدهد که پروژه بیثبات کردن سوریه در آن زمان آشکار بود و مورد بحث قرار می گرفت. "امانپور: آقای رئیس جمهور، شما می دانید که ایالات متحده از تغییر رژیم شما سخن می گوید. آنها فعالانه به دنبال یک رهبر جدید سوریه هستند. به سیاستمداران مخالف سوری ویزا می دهند و با آنها دیدار می کنند. آنها از منزوی کردن شما از نظر دیپلماتیک و احتمالاً کودتا یا فروپاشی رژیم شما صحبت می کنند. نظر شما چیست؟" آمریکایی ها با سرنگونی صدام حسین یک منطقه شیعی پیوسته بین ایران و حزب الله لبنان ایجاد کردند. اسرائیلی ها این را دلیل اصلی شکست خود در لبنان در سال ۲۰۰۶ می دانند و نه مدیریت فاجعه بار این عملیات را. فکر گسستن این فضا منجر به راهبردی مشترک بین ایالات متحده و اسرائیل گردید. براساس اسنادی که سیمور هرش روزنامه نگار آمریکایی نزدیک به محافل نظامی و اطلاعاتی منتشر کرد شالوده این راهبرد بر سرنگونی حکومت های ایران و سوریه با استفاده از شبه نظامیان سنی عراقی قرار داشت. پیامهای دیپلماتیکی که بین سفارت آمریکا در دمشق و واشنگتن ردوبدل شد و توسط ویکیلیکس منتشر گردید، نشاندهنده کوششهای دولت آمریکا برای بیثبات کردن حکومت سوریه از سال ۲۰۰۶ است. این تلاشها شامل طراحی یک سلسله عملیات بود با هدف ایجاد وضعیتی که "بشار را طوری نگران کند که او را به رفتارهای غیرعقلانی سوق دهد". هدف این بود که بشار اسد مرتکب جنایاتی شود تا بهانهای برای مداخله فراهم گردد. در سال ۲۰۰۶، دولت آمریکا شروع به تأمین مالی *جنبش عدالت و توسعه* (MJD)، یک سازمان مخالف در داخل و خارج از سوریه کرد. بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰، ایالات متحده ۶.۳ میلیون دلار برای تأمین مالی شبکه تلویزیونی "بارادا تیوی"، که مأموریت آن پخش اطلاعات علیه رژیم سوریه بود، هزینه کرد و ۶ میلیون دلار دیگر نیز برای آموزش روزنامهنگاران و فعالان سوری صرف کرد. این شبکه که مقر آن در لندن بود، از آوریل ۲۰۰۹ شروع به پخش پیامهایی با هدف سرنگونی رژیم کرد. این شبکه در سال ۲۰۱۱ با پوشش شورشهای آغازین انقلاب و پخش اطلاعات نادرست درباره واکنش نیروهای امنیتی سوریه نقشی کلیدی در استراتژی غرب داشت. اطلاعات این شکبه توسط رسانههای غربی وسیعا بازتاب داده میشد و به شعلهورتر شدن افکار عمومی کمک نمود. در آوریل ۲۰۰۹، سفیر آمریکا در دمشق در یک پیام محرمانه به واشنگتن در توانایی ایالات متحده برای مدیریت جنبشهای مخالف در سوریه ابراز تردید کرد و نوشت: "با ارزیابی دوباره سیاست در قبال سوریه و با فروپاشی ظاهری سازمان اصلی مخالفان سوری در خارج از کشور، یک چیز واضح است: سیاست آمریکا باید کمتر بر تغییر رژیم تأکید کند و بیشتر به تشویق به اصلاحات رفتاری متمرکز شود. اگر این فرض درست باشد، بازبینی برنامههای کنونی حمایت از جناحهای ضد دولتی در داخل و خارج از سوریه میتواند مفیدتر باشد." وی همچنین نگرانیهایی را درباره احتمال اطلاع سرویسهای اطلاعاتی سوریه از حمایت واشنگتن از مخالفان مطرح کرد: "اینکه دستگاه اطلاعاتی [سوریه] تا چه اندازه دریافته که بودجه دولت آمریکا وارد سوریه شده و از طریق چه سازمانهایی توزیع میشود، مشخص نیست. [...] اما آنچه واضح است، این است که نهادهای امنیتی سوریه توجه بیشتری به این موضوع نشان میدهند." این افشاگریها تردیدهایی را درباره صداقت – یا ناآگاهی – آلن ژوپه، وزیر امور خارجه فرانسه، در ژانویه ۲۰۱۲ ایجاد میکند؛ زمانی که او در پاسخ به اتهامها درباره دخالت غربیها گفت که اسد در "انکار واقعیت" به سر میبرد. با این حال، در همان دوره، پس از جلسه افسران آمریکایی و رابطهای فرانسوی و بریتانیایی در پنتاگون، یکی از نمایندگان اندیشکده آمریکایی "استراتفور" گزارش داد که نیروهای ویژه – بهطور مشخص از فرانسه، بریتانیا، ایالات متحده و ترکیه – در حال آموزش شورشیان در خاک ترکیه هستند. آمریکاییها – و برخی از محافل فرانسوی – تلاش می کردند دولت سوریه را با ظهور تروریسم در خاورمیانه مرتبط کنند. فکری که بهشدت توسط محافل حامی اسرائیل، از جمله "پروژه تحقیقاتی تروریسم" (IPT) به رهبری استیون امرسون، تبلیغ می شد: "سه آمریکایی – لارنس مایکل فولی، کیت متیو موپین و کریستین منچاچا – در حملاتی جداگانه توسط اعضای گروه تروریستی زرقاوی در عراق و اردن کشته شدند. در آوریل ۲۰۱۱، خانواده قربانیان شکایتی علیه جمهوری عربی سوریه، رئیسجمهور آن بشار اسد، سرویس اطلاعات نظامی سوریه و رئیس پیشین آن، آصف شوکت، که در سال ۲۰۱۲ در یک حمله انتحاری در دمشق کشته شد، مطرح کردند. شهادت کارشناسان و شواهد نشان می دهد که دولت سوریه با کمک به گروههای تروریستی مانند گروه زرقاوی، که اجازه "عبور آزادانه در کشورهای همسایه مانند عراق و اردن با هدف صریح کشتن آمریکاییها" را داده بود، همکاری داشته است." چنین ادعاهایی را نمیتوان چیزی جز نمونهای از حماقت یا سوءنیت دانست. در واقع، برای اینکه سوریه به پایگاه مقاومت عراقی تبدیل نشود و به آمریکاییها بهانهای برای مداخله ندهد، سوریها به درخواست آنها برای بستن مرزها پاسخ مثبت دادند. بسیاری از جهادیها نیز بهعنوان پناهنده در خاک سوریه ماندند، همانطور که ده سال بعد اکثر پناهندگان "سوری" در اروپا به همین صورت بودند.
منابع : همه منابع این مقاله در پایان آن خواهد آمد.
تلگرام راه توده:
|