راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

بهای سنگینی

که بشریت برای

خاتمه امپراطوری

دلار خواهد داد!

دکتر "سروش سهرابی"

  

بحران مالی و اقتصادی در کشورهای سرمایه‌داری تفسیرهای گوناگونی را در ایران موجب شده است. برخی مانند آقای موسی غنی نژاد در پافشاری مایوسانه بر مواهب نئولیبرالیسم کماکان به انکار و ستیز با واقعیات مشغولند. برخی دیگر که از جمله مدافعان نئولیبرالیسم محسوب نمی شوند می کوشند از این بحران لااقل نتایج درست تری بگیرند. آنها پس از اشاره به ناکامی تجربه سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی و کارنامه ناموفقی که بنظر آنها در این کشورها برجای مانده، می نویسند:

"تجربه‌‏ی کمونیسم از تمام آزمون‌‏های اساسی کشورداری و کارآمدی ناموفق بیرون آمد، و سرانجام در سخت‌‏ترین این آزمون‌‏ها - آزمون توانایی بقا - مردود شد. این تجربه نتوانست مشکلات دموکراسی سیاسی، مشارکت و فراگیری کارآمد را حل کند، و در مورد چکسلواکی، اتحاد شوروی و یوگسلاوی نتوانست دولت‌‏های فدرال کارآمدی را که بتوانند انحلال رژیم‌‏های کمونیستی را تاب آورند، تداوم بخشد... مهم‌‏تر از همه، کمونیسم نتوانست مسئله‌‏ی اصلی دستورکار خود، یعنی غلبه بر بیگانگی و دست یابی به آزادی، را حل کند."

آنها، البته در مقایسه ای که میان سرمایه داری در غرب و سوسیالیسم تاریخی در اتحاد شوروی می کنند شرایط زمان و مکان و درجه توسعه اولیه و محاصره اقتصادی، جنگ داخلی، موج ترور که رهبر انقلاب "لنین" را فلج و زمین گیر کرد و تحمیل جنگ جهانی دوم به این کشور با صدماتی عظیم و ویرانگری که بر جای گذاشت ... همه را نادیده می گیرد و آن را به حساب ناکارآمدی "کمونیسم" می گذارد. آنها همچنین در مقایسه خود به نقش غارت استعماری و امپریالیستی در رشد غرب سرمایه‌داری و "کارآمدی" اقتصادی آن که به حساب ملت هایی چون ما صورت گرفت اشاره نمی کنند.

آنان با استناد به برخی بیانیه های جعلی سعی می کنند چنین به اذهان بنمایانند که گویا مقایسه میان سرمایه داری غرب و سوسیالیسم شوروی، مقایسه میان دو رقیب همطراز و هم قدرت است که یکی بر اثر "کارآمدی" پیروز شده و باقی مانده و دیگری براثر "ناکارآمدی" از صحنه حذف شد. در حالیکه آنچه تا پیش از جنگ جهانی دوم مطرح بود نابودی سرمایه داری در غرب نبود، بلکه این بود که آیا سوسیالیسم در شوروی اصلا می تواند به حیات خود ادامه بدهد یا اینکه به زودی واژگون خواهد شد. بجای استناد یا جعل بیانیه بهتر است به بیانیه های دولت ها و احزاب دست راستی کشورهای غربی در سالهای پس از انقلاب اکتبر مراجعه کرد که فروپاشی قریب الوقوع سوسیالیسم شوروی را هر شش ماه و بعد ها هر یکسال و دو سال در 1918 ، 1920 ، 1922 ، 1924 ، 1925 ، 1928 ، 1933 ، 1936 و ... وعده می دادند و سرانجام نیز برای رسیدن به این آرزوی ناکام مانده جنگ جهانی دوم را با باد کردن هیتلر تدارک دیدند. بنابراین، کارآمدی یا ناکارآمدی سوسیالیسم شوروی را باید در آن شرایط تاریخی دید که از درون آن بیرون آمده بود. شرایطی که نه واژگونی سرمایه‌داری بلکه سوسیالیسم شوروی در مدتی اندک را ناگزیر می‌دانست و تدارک می دید. بحث کارآمدی و ناکارآمدی در آنجا نیست که آیا سوسیالیسم شوروی توانست یک تنه تمام جهان سرمایه‌داری را شکست دهد یا نه. بحث کارآمدی را باید در آنجا دید که آیا این نظام توانست در چنین محیط متخاصم و نیرومندی خود را برای مدتی نستبا طولانی حفظ کند یا نه؟

آن  نظام، به هر دلیل، نتوانست در نهایت مسئله اساسی خود، یعنی غلبه بر بیگانگی و دستیابی به آزادی و رهایی انسانی را حل کند. این نقطه ایست که می توان با نیروهای دیگری که معتقدند برای آزادی و پایان دادن به بیگانگی و استثمار مبارزه می کنند دیدگاه مشترک داشت و برای یافتن و ساختن راه حلی نوین همفکری و تبادل نظر کرد.

این حکم بنیادی مارکسیستی که نظام اقتصادی سرمایه‌‏داری به خودی خود و بر پایه‌‏ی دینامیسم پرتناقض‌‏اش، بدون اینکه حتی نیرویی از خارج علیه آن عمل کند، بحران‌‏زا و ویران شونده و ویران‌‏کننده است سخن نافذ و پرطنین "روزا لوکزامبرگ" است که در سراسر تاریخ مبارزه‌‏ی طبقاتی کارگران که جامعه سرمایه‌‏داری را بر سر دوراهی سوسیالیسم یا بربریت می‌‏بیند حقیقت را بیان می کند و اینکه بدون دخالت سازمان‌‏یافته و هدفمند طبقه کارگر برای نفی سرمایه داری و نیل به سوسیالیسم، نظام سرمایه‌‏داری، نظام بربریت و تداوم آن خواهد بود.

جهان سرمایه‌‏داری پس از جنگ سرد مجدداً به قرن نوزده بازگشت و تک افقی شد. در مرکز این افق جدید اصل عدم مداخله دولت در اقتصاد قرار داشت و تثبیت بلاشرط و مقتدرانه آن هم معنای پیروزی سرمایه‌‏داری معاصر بود. برای توجیه و مقبولیت بخشیدن به این اصل کوهی از مطالب آکادمیک و ایدئولوژیک تا ژورنالیستی و تبلیغی تولید شد. اینگونه تصویر می‌‏شد که خوشبختی و سعادت بشر در گرو آزاد گذاشتن اقتصاد و بازار از هرگونه مداخله دولت است تا بازار بتواند با فراغ بال و فارغ از هرگونه مداخله دولتی و با اتکا به «دست نامرئی» خود توازن لازم برای رشد و ترقی را فراهم کند. اما هر بحران اقتصادی نشان می دهد که فرمان بازار در دست بلامنازع انگیزه غیرقابل کنترل و غیرانسانی شده سود خواهی حداکثری و ثروت اندوزی بی انتها و پول پرستی خداگونه صاحبان سرمایه است که در برابر آن به اصطلاح «دست نامرئی بازار» به رقص در می‌‏آید. "

 

بحران کنونی جهان سرمایه داری که پائین کشیدن دلار از سکوی رهبری اقتصاد نئولیبرالی را به نمایش گذاشته و نوید جهان چند قطبی را میدهد بحران عمومی شیوه‌‏ی تولید سرمایه‌‏داری است. کشورها و جوامع فرودست در سراسر جهان نمی خواهند قربانی گردابی شوند که دلار در آن دست و پا میزند.

برای رسیدن به جهان چند قطبی بشریت بهای سنگینی خواهد داد زیرا سرمایه‌داری در هیچ شرایطی و تحت هیچ بحرانی "بخودی خود" یعنی بدون مبارزه مردم فرو نخواهد پاشید. مارکسیست ها اگر به بحران ها در سرنوشت سرمایه‌داری اهمیتی تعیین کننده می دهند از آن روست که اولا معتقدند این بحران ها خصلت عینی دارود و ناشی از ماهیت نظام سرمایه‌داری اند؛ یعنی نمی توان جلوی آن را گرفت و ثانیا این بحران ها می تواند آن نیروهای اجتماعی را که قادرند سرمایه‌داری را فرو بپاشاند آگاه کنند، متشکل کنند و به صحنه بکشانند. این البته بشرطی است که نیروهای خواهان تحول بتوانند دلایل عمیق بحران و راه های برون رفت از آن و پشت سرگذاشتن سیستمی که زاینده این بحرانهاست را در جامعه و میان مردم گسترش دهند.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 942  -  18 مهر  1403                                اشتراک گذاری:

بازگشت