هشت گفتار درباره فاشیسم- نوشته "تولیاتی" فاشیسم نه انقلاب است و نه اصلاحات ترجمه و تنظيم- ن. کیانی |
اگر به نشریات فاشیستها در 1921 نگاه کنید میبینید که تا چه اندازه فاشیسم مصمم است به اینکه با ایجاد مالکان کوچک و متوسط، رشد سازمانهای پرولتری را در روستاها مانع شود. فاشیسم میکوشید از طریق ایجاد امکان بدست آوردن زمین، قشرهای نوین مالک بوجود آورد.
آنچه را می خوانید بخش دیگری از مجموعه سخنرانی های "تولیاتی" رهبر کمونیست های ایتالیا در آغاز رشد فاشیسم در ایتالیاست که در کتاب "هشت گفتار" منتشر شده است. یعنی سالهای پیش از آغاز جنگ دوم جهانی. قسمت های پیشین را نیز می توانید در همین فایل دنبال کنید.
سیاست فاشیسم در روستاها بحث امروز ما راجع به یکی از وسیع ترین، پیچیده ترین و دشوارترین مسئله های موجود است. ما می خواهیم در یک گفتار بنیاد سیاست فاشیسم در روستاها را به روشنی نشان دهیم. من میکوشم که با وارد نشدن در جزییات، این بحث را دشوارتر نکنم. میخواهم در این گفتار تصویری کلی و سریع از آنچه فاشیسم در روستاها انجام داده است ترسیم کنم و آن را با آنچه در کل اقتصاد کشور انجام داده مقایسه کنم. میکوشم بطور خلاصه پیامدهای سیاسی و اجتماعی سیاست فاشیسم را در این چند سال اخیر، یعنی در سالهای بحران اقتصادی بیان کنم. این برای تبیین خط مشی سیاسی ما اهمیت بسیار دارد زیرا نقطه اتكای ما در شرایط كنونی پیامدهای سیاست فاشیستها در روستاهاست. نقطه عزیمت ما این اعتقاد است که : "در حال حاضر قشرهای مختلف زحمتکشان روستا فقیرتر شدهاند و این فقر روزبروز شدیدتر و ابعاد آن گسترده تر میشود." آیا این نظر درست است؟ و تا چه اندازه درست است؟ چگونه باید آن را درک کرد؟ ما باید این پرسشها را پاسخ دهیم. پیش از هرچیز نباید احکامی از این دست را که بدلیل بحران روستاها و سیاست های فاشیسم "زحمتکشان در روستاها فقیرتر شده اند" به این معنا گرفت که بحران اقتصادی در روستا به فقرزدگی عمومی مردم در روستاها منجر شده است. چنین حکمی نادرست است زیرا واقعیت ندارد که بحران به فقر عمومی همه قشرهای روستایی انجامیده است. بحران به فقر برخی قشرهای روستایی انجامیده در حالیکه بقیه را ثروتمند کرده است. من نمیتوانم مفصلا راجع به این موضوع صحبت کنم. اما در خطوط کلی میتوان گفت که مسئله بدین شکل است: در روستا، ما از کارگران کشاورزی داریم تا دهقانان ثروتمند، رباخواران و بانکها. بحران به سقوط بهای کالاهای کشاورزی انجامیده و موجب شده کشاورزان کوچک و متوسط نتوانند مخارج لازم برای اداره کشت و بهره برداری خود را تامین کنند و ناگزیر مقروض شده اند. اما چه كسی این قرض را میدهد؟ اگر کسی پول میگیرد باید کسی هم باشد که آن را بدهد. این قرضها را یا مالکان ثروتمندتر میدهند، یا رباخواران، یا بانکها. وقتی این پدیده گسترش مییابد، همیشه میتوانیم به روشنی دو جنبه را در آن ببینیم: ما بخشی از جمعیت روستایی را داریم که روزبروز مقروض تر میشود و کشت و بهره برداری آن روزبروز بیشتر بدهکار میشود. در سوی دیگر قشرهایی هستند که قرض میدهند و هر روز ثروتمندتر میشوند. این قشر اخیر را چه کسانی تشکیل میدهند؟ گفتیم: دهقانان ثروتمند، رباخواران، بانکها. حتی در پرتو این واقعیت ساده شما میتوانید دو جنبه مسئله را ببینید: در یک سو فقرایی که روزبروز فقیرتر میشوند و در سوی دیگر ثروتمندانی که ثروتمندتر میشوند. نتیجه این واقعیت چیست؟ اینکه دهقانان فقیر و دهقانان متوسط دیگر نمیتوانند بدهیهای خود را بپردازند، نمیتوانند ادامه دهند و زمین را میفروشند. اما در اینجا هم مسئله دو جنبه دارد: اگر کسی زمین را میفروشد، کسی هم آن را میخرد. دهقان فقیر و دهقان متوسط که بار مالیات را بر دوش دارند و یا بدهکارند ناگزیر زمینهایشان را میفروشند. این زمینها را کسانی میخرند که به آنان وام داده اند: دهقانان ثروتمندتر، مالکان اراضی وسیع تر، رباخواران، بانکها و غیره. این تصویری بسیار ساده بود در حالیکه این پدیده جنبههای بسیار ژرف تری دارد. ما به مسئله تا آنجا که به پیامدهای بحران مربوط میشد اشاره کردیم. اکنون ببینیم که این پدیده در آنچه به سیاست فاشیسم در روستاها مربوط میشود چه ابعادی دارد. سیاست فاشیسم در روستاها قبل از شروع بحران اقتصادی آغاز شده بود. درست است که قبل از آن هم بحران کشاورزی وجود داشت اما این بحران تنها از سالهای 1926 و 1927 به بعد بود که شکلی حاد پیدا کرد. در این دوران است که ما نخستین سقوط بهای کالاهای کشاورزی را میبینیم. این که بگوییم سیاست فاشیسم در روستاها موجب فقر همه دهقانان شده است نادرست است. این حقیقت ندارد و ما باید مسئله را بطور عینی و از دید سیاسی نگاه کنیم. چنین ادعایی به معنای آن است که فاشیسم هر گونه بخت داشتن پایگاهی توده ای، داشتن پایهای سیاسی، یا تکیه گاهی را در روستاها از دست داده است یا در حال از دست دادن است. (و چون این سیاست سالهاست که ادامه داشته، پس باید گفت که دیگر تکیه گاه خود را از دست داده است) این درست نیست. با اندک دقتی میتوان فهمید چه کسانی در روستاها از فاشیسم پشتیبانی میکنند. چه کسانی امروز در روستاها از فاشیسم پشتیبانی میکنند؟ قطعا در این زمینه تحولی را میبینیم. اما این تحول به هیچوجه به معنای ان نیست که پایهای که فاشیسم در روستاها بر آن تکیه میکرد از میان رفته است. ما شاهد یک جابجایی در پایه تودهای فاشیسم هستیم و نه از بین رفتن پایگاه طبقاتی آن. پایه فاشیسم را در روستاها زمانی که قدرت را بدست گرفت چه کسانی تشکیل میدادند؟ اگر به آمار مربوط به ترکیب جمعیتی ایتالیا در روستاها در سالهای 1911 و 1921 نگاه کنید - همان آمار رسمی که خود فاشیستها ارائه دادهاند - افزایش شمار مالکان را در روستاها مشاهده میکنید. نه تنها مالکان بزرگ بلکه مالکان کوچک و متوسط. این مربوط به فاصله 1911 تا 1921 است. اما بخاطر دارید که در این دوران چه گذشت؟ جنگ! با همه پدیدهها و پیامدهایش. در دوران بلافاصله پس از جنگ گرایشی به سمت شکل گیری قشرهای جدید مالکان کوچک وجود داشت. در اینجا نیز باید دو جنبه مسئله را دید. دیدن تنها یک جنبه آن موجب اشتباه خواهد شد. یک گرایش در سمت ایجاد مالکیتهای کوچک از طریق بدست آوردن و خرید زمین بود. گرایش دیگر دهقانان را به سمت تشکیل مالکیتهای کوچک از طریق اشغال زمینها میبرد. چرا باید این دو جنبه را با دقت دنبال کرد؟ زیر اگر تنها گرایشی را در نظر بگیریم که خواهان بدست آوردن زمین بود در اینصورت با وضع سیاسی معینی روبرو هستیم: برخی قشرهای دهقانان فقیر و متوسط در این شرایط "ثروتمند" تر میشدند و میکوشیدند مسئله ارضی را از طریق بدست آوردن زمین حل کنند. این راه نوعی اصلاحات ارضی بود. این یعنی چه؟ یعنی این که جنبش در آن سمت بود که مناسبات مالکیت را در عرصه کشاورزی نه از طریق انقلابی بلکه از طریق بدست آوردن زمین از سوی قشرهای نوین دهقانی حل کند. اما در مجموع در ایتالیا کدام یک از این دو پدیده مهمتر بود؟ راه انقلابی یا راه اصلاحی؟ تردید نیست که پدیده مهمتر با فاصله بسیار راه انقلابی بود. توده وسیعی از دهقانان ایتالیا میخواستند زمین را از راه انقلابی بدست آورند. این گرایش به اشغال انقلابی زمینها یک پدیده اجتماعی و سیاسی مسلط نسبت به گرایش به تصاحب زمینهای تازه، یعنی راه حل مسئله زمین از طریق اصلاحات ارضی است. فاشیسم در این شرایط چه میکند؟ در دوران بلافاصله پس از جنگ بر کدام قشرها اتکا میکند؟ پیش از هر چیز بر مالکان ارضی که به نیروی محرکه آن تبدیل میشوند. اما فاشیسم تنها متکی به مالکان نیست. آنچه به فاشیسم پایه تودهای معینی در روستاها میدهد دقیقا این واقعیت است که بر قشرهای معینی از دهقانان متوسط تکیه میکند، قشرهایی که در این دوران کمابیش ثروتمندتر شده و میخواهند با بدست آوردن زمینهای تازه، کشت و بهره برداریهای خود را وسیع تر و قوی تر کنند. چرا این قشرها بسوی فاشیسم رفتند؟ زیرا در شرایط پس از جنگ،(جنگ اول) آنان در زیر فشار کارگران کشاورزی و زیر فشار جنبشی قرار داشتند که مستقمیما از حزب سوسیالیست و خط سیاسی نادرست آن تغذیه می شد. خط حزب این قشرهای متوسط دهقانی را از اتحاد با پرولتاریای شهر و تودههای روستایی دور میکرد. این گرایش به سمت فاشیسم با گرایش به ثروت اندوزی تشدید میشد. مثلا در منطقه بولوین یا فراره شما میبینید که نه تنها قشرهای متوسط بلکه همچنین قشرهای فقیرتر به فاشیسم گرایش پیدا میکنند. در اینجا باید بخاطر داشته باشید که روستا چگونه جایی است. روستا یک شکل اجتماعی است که در آن مبارزه طبقات هنوز توسعه نیافته است. در این روستاها، مبارزه طبقات به کندی تحول پیدا میکند. وقتی گروهی به سمتی گرایش مییابند، دیگر گروهها، حتی اگر از نظر اجتماعی در موقعیتی متفاوت باشند، همان راه را در پیش میگیرند؛ همان راه را میروند زیر آنان مقروض گروه دیگر هستند و از این نظر به آنان وابسته و زیردستشان هستند. دیدگاه طبقاتی خیلی در اینجا ریشه دار نیست. در روستا موضع وکیل، محضردار، آنان که وام میدهند از نظر سیاسی اهمیت دارد زیرا بر روی دیگر عناصری تاثیر میگذارد که بطور عینی اصلا موقعیت آنان را ندارند. از این طریق بود که فاشیسم موفق شد در دوران پس از جنگ پا به روستاها گذارد. شما همچنین میدانید که برنامه اولیه فاشیسم چه بود. میدانید که در آن برخی احکام رادیکال ذکر شده بود که البته بعدها کنار گذاشته شد. فاشیسم برضد جنبش انقلابی موضع گرفت. موضعی که تقریبا میتوان گفت کمتر برضد کارگران (شهری) بود و بیشتر ضد جنبش کارگران کشاورزی و هدف آن جلوگیری از گسترش جنبش انقلابی در روستاها بود. فاشیسم ضربه اصلی خود را در این سمت وارد کرد یعنی در سمت جلوگیری از توسعه و گسترش گرایش به یک انقلاب کشاورزی. و بدینسان گرایش به تغییر در مناسبات كشاروزی از طریق رفرم را تقویت کرد. اگر به نشریات فاشیستها در 1921 نگاه کنید میبینید که تا چه اندازه فاشیسم مصمم است به اینکه با ایجاد مالکان کوچک و متوسط رشد سازمانهای پرولتری را در روستاها مانع شود. فاشیسم میکوشید از طریق ایجاد امکان بدست آوردن زمین قشرهای نوین مالک بوجود آورد. ما خیلی سریع و مختصر دیدیم، پایگاه عینی فاشیسم در روستا به هنگام "راه پیمایی بر رم" چه بود. اکنون ببینیم اقدامات فاشیسم در روستاها پس از رسیدن به قدرت چگونه بود؟ شما خیلی خوب میدانید که سیاست فاشیسم بلافاصله پس از بدست گرفتن قدرت چه بود. هدف فوری این سیاست تحکیم موقعیت سرمایهداران بود بدون آنکه مستقیما به دستمزدها هجوم آورد. این سیاست دست سرمایهداران را در کار خود، در حیات اقتصادی کشور باز میگذاشت و میکوشید موقعیت سرمایهداری صنعتی و سرمایه بانکی را تقویت کند و بویژه به توسعه صنعت یاری رساند. در همه این گفتارها، اشاره کردیم اشتباه است تصور کنیم فاشیسم به هچ شکل صنعت ایتالیا را توسعه نداده است. پس از به قدرت رسیدن فاشیسم ما نوعی توسعه نیرومند صنعت را شاهدیم چه از نظر شمار، چه از نظر تکنیک و سازماندهی. این خط اصلی فاشیستهاست که خصلت سیاست اقتصادی دیکتاتوری فاشیستی را در نخستین سالهای آن نشان میدهد. این سیاست بلافاصله در روستا با واکنش مواجه شد. نه همچون سیاستی که موجب از دست رفتن کامل پایه تودهای فاشیسم در روستا شود، بلکه در این مفهوم که نارضایتی عمیقی را در آنجا بوجود آورد و در روند شکل گیری قشرهای نوین مالکان متوسط و کوچک در روستا وفقه ایجاد کرد و آن را متوقف کرد. یعنی میتوانیم بگوییم که سیاست فاشیستها در روستا به محو مالکیت کوچک منجر شد. اکنون چه پدیدهای در مقابل چشمان ما قرار دارد؟ شما در اقتصاد بطور کلی تحکیم موقعیت سرمایه مالی و سرمایه صنعتی را میبینید. توسعه صنعت بطور غیرمستقیم موجب فقیرتر شدن روستاها شد چرا که صنعت بخش بزرگی از سرمایههای موجود را جذب میکرد و علاوه بر آن فاشیسم، یک سیاست مالیاتی بسود صنعت بوجود آورده بود که عمدتا برضد کارگران کشاورزی بود. نوسانهای قشرهای روستایی بویژه در جریان بحران ماته ئوتی (که در گفتارهای گذشته به آن اشاره کردیم) دلایلش در اینجاست. این نوسانهای بورژوازی کوچک و متوسط روستایی است، که از سیاستی که فاشیسم به محض رسیدن به قدرت در پیش گرفت وحشت زده شده بود، سیاستی که بسیار متفاوت بود با آنچه آنان انتظارش را داشتند. این سیاست بیشتر مواضع دیگر قشرهای اجتماعی، بانکداران، سرمایهداران را تقویت میکرد و نه بورژوازی کوچک و متوسط روستایی را. این وضع فاشیسم را ناگزیر کرد تا در سیاست روستایی خود اندیشه کند. ضرروت این امر زمانی جدی شد که مسئله ایجاد دولت توتالیتر مطرح گشت. ما نباید چشمانمان را دربرابر نتایجی که فاشیسم توانست از سیاست خود بدست آورد ببندیم. همانطور که نباید دستاوردهای مشخصی را که توانست داشته باشد نبینیم. این دستاوردها را باید مطالعه کنیم. شعارهایی نظیر "مبارزه برای گندم!"، "بهسازی عمومی" یا "ساماندهی اقتصاد کشاورزی" یا حذف روزکاران و مشابه آنها را نباید مسخره کرد، باید آنها را مطالعه کرد. در هریک از این عرصهها، پیرامون هر یک از این شعارهایی که فاشیسم مطرح کرده، واقعیتهایی وجود دارد که گاه مهم هستند و میروند که مناسبات طبقاتی را در روستاهای ایتالیا دگرگون کنند. این خود پیامدهای سیاسی خواهد داشت که باید آنها را در نظر بگیریم. شعارهای عمومی فاشیسم که باید آنها را مختصرا بررسی کرد کدام هستند؟ پیش از هر چیز "مبارزه برای گندم"، در مرحله بعد "بهسازی عمومی"، در وهله سوم تلاش برای ساماندهی اقتصاد کشاورزی (از طریق ایجاد به اصطلاح تعاونیها)، سیاست "حذف کارگران کشاورزی"، "استعمار داخلی". اینها نکات اساسی هستند که آنها را بطور خلاصه بررسی میکنیم. همه شما میدانید که منظور از "مبارزه برای گندم" و هدف آن چیست. فاشیسم میگوید که هدف افزایش تولید گندم در ایتالیاست: "برای همه ایتالیاییها گندم تولید کنیم". آنان میگویند که میخواهند ایتالیا به مثابه یک کشور کشاورزی در تولید گندم خودکفا شود. این کارزار به شکلی ساده و عوامفریبانه معرفی میشود: "همه ایتالیاییها باید نان ایتالیایی بخورند. واگر نه در صورت جنگ نان برای همه وجود نخواهد داشت." اما در واقع "مبارزه برای گندم" به چه معناست؟ بدین معنا که برای تولید گندم بیشتر، اقتصاد ایتالیا باید به شکلی نسبتا عمیق تغییر کند. میدانید که سطح زمینهای غیرکشاورزی در ایتالیا اندک است. برخی زمینهایی که در آن کشاورزی نمیشود بدان دلیل است که کاشت در آنها نیاز به سرمایه گذاری زیاد دارد. اینها زمینهای غیربارور، زمینهایی هستند که بر روی آنها هرگز کار نشده است. پس برای تولید گندم باید محور اقتصاد کشاروزی ایتالیا را تغییر داد. فاشیسم چگونه این کار را انجام داد؟ آیا در این عرصه دستاوردهایی داشت؟ نمیتوان گفت نه! آنان موفق شدند حجم گندم برداشت شده را بطور محسوسی افزایش دهند. در این زمینه پیشرفتهایی بدست آمد که نمیتوان آن را انکار کرد. اما این پیشرفت چگونه بدست آمد؟ به دو گونه. پیش از هرچیز، تقریبا در همه جا، حتی بر روی زمینهایی که در گذشته تنها درخت، درختهای میوه و غیره کاشته میشد، امروز گندم کاشته میشود. این توسعه سطح کشت گندم است. اما این جنبه مهم مسئله نیست. مسئله مهمتر آن است که متوسط تولید گندم در هکتار امروز بسیار بیش از گذشته است. اکنون هر هکتار 14 کنتال (حدود 100 کیلوگرم. م) گندم میدهد در حالیکه در گذشته حدود 10 تا 11 کنتال گندم میداد. برای افزایش تولید در این اندازه باید کاری انجام داد. این افزایش تولید به معنای آن است که بر روی زمین عمیق تر کار شده است، در آنجا که در گذشته ابزارهای تولید ابتدایی بکار گرفته می شده امروز از ماشینهای پیشرفته تری استفاده میشود؛ یعنی زمینها بیشتر حفاظت شده است. در یک کلمه یعنی که برای هر هکتار سرمایهای بیش از گذشته بکار انداخته شده است. ما در اینجا از عرصه اقتصاد به عرصه اجتماع و سیاست گذار میکنیم. میبینیم که برای رسیدن به نتایج "مبارزه برای گندم" در کشت گندم برای هر هکتار سرمایه بیشتری لازم بوده است. اما هرقدر سرمایه بکار گرفته در تولید گندم بیشتر باشد، این گندم گرانتر فروخته میشود. در غیراینصورت سرمایههای بزرگ سرمایه گذاری نخواهند کرد. بنابراین فاشیسم باید سیاستی را دنبال کند که هدف آن بالا نگهداشتن بهای گندم باشد: در نتیجه مالیات بر گندم را بوجود آورد. این مالیات در کارزار "مبارزه برای گندم" مهمترین نقش را دارد. بدون این مالیات "مبارزه برای گندم" ممکن نبود. میدانید که در نتیجه مالیات بر گندم، بین بهای گندم در ایتالیا با بازار جهانی اختلافی چشمگیر بوجود آمد. اما شکلهای دیگری نیز وجود دارد که دولت از طریق آنها برای افزایش تولید گندم در هکتار مداخله میکند: جایزه به کشاورزان، مسابقه، تسهیلات در بکارگیری کود و غیره. اما اینها شکلهای فرعی هستند. شکل اصلی همان مالیات بر گندم است. ما باید چند نکته دیگر در این مورد بگوییم تا مسئله را با جزییات بیشتری مطرح کرده باشیم. این دشوارترین بخش حتی در یک توضیح ساده است. من سعیام را میکنم تا مطلب را بفهمانم. نباید تصور کرد که تولید 14 کنتال در هکتار در سراسر ایتالیاست. چنین نیست. این رقم متوسطی است که از ارقام بسیار گونه گون بدست آمده است. متوسط برای ساردین زیر 10 کنتال و گاه 9 یا 8 است. برعکس ارقام برخی مناطق لومباردی گاه بیش از 30 کنتال در هکتار است. حال شرایط کشاورزی را که 8 هکتار تولید میکند با شرایط کشاورزی که 30 کنتال تولید میکند در نظر بگیرید. با کمی اندیشه محتوای سیاست فاشیسم در روستاها را در مییابید. آنکه 30 کنتال در هکتار از زمینهایش بدست میآورد کیست؟ او قبل از هرچیز مالک بزرگ است، کسی که حاصلخیزترین زمینها را در اختیار دارد؛ بزرگترین و پیشرفته ترین ماشینها را صاحب است. او کسی است که سرمایههای زیادی دارد که میتواند بر روی زمین سرمایه گذاری کند؛ که میتواند از مقدار زیادی از کودهای شیمیایی استفاده کند و مشابه آن. روشن است که بهای گندم تولیدی برای 30 کنتال در هکتار بسیار کمتر از 8 کنتال است. البته نه در مهفوم مطلق آن. اگر مالیات بر گندم نبود آنکه 8 کنتال تولید میکند اصلا نمیتوانست وارد کشت گندم شود. اینها عموما مالکان کوچک هستند که تمام گندمی را که تولید میکنند مصرف میکنند. برای آنها عوارض بر گندم هیچ تاثیری ندارد چونکه برای بازار تولید نمیکنند. دهقان متوسط، برعکس، که برای بازار تولید میکند، در غالب موارد سرمایه ندارد و باید گندم را قبل از به بار نشستن بفروشد یا در واقع زمانی که هنوز کشت نشده است. او باید گندم را قبل از تعیین قیمتها بفروش رساند. ما در اینجا یکی از ویژگیهای سیاست فاشیستها را میبینیم. در برخی سالها افزایش عوارض بر گندم قبل از برداشت انجام شد یعنی زمانی که کشاورزان متوسط بیشتر محصول خود را فروخته بودند. در اینجا قیمت افزایش مییابد و سرمایه داران بزرگ، بانکدارها، رباخواران سود آن را در جیب خود میگذارند. و این یک جایزهای است که دولت به تولید کنندگان بزرگ گندم میدهد در ازای سرمایهای که آنها در بهره برداریهای بزرگ کشاورزی سرمایه گذاری کرده اند. تمام سازوکار عوارض گندم و "مبارزه برای گندم" به شکلی است که بهره برداریهای دارای بارآوری بالا، دارای ابزارهای بزرگ کشاورزی را در الویت قرار دهد. همه بدبختیها بر دوش تولید کنندگان کوچک میافتد که برداشت خود را مصرف میکنند و اکنون ناگزیرند بر روی زمینهایی که در گذشته کشت دیگری داشتند گندم بکارند زیرا در نتیجه بحران بهای آنها بسیار کاهش یافته است. کشاورزان بزرگ، بهره برداران بزرگ، مالکان و گاه اجاره داران بزرگ و حتی کشاورزان بزرگ صاحب نسق (صاحب حق کشت. م) سودهای بزرگ میبرند. اما "مبارزه برای گندم" موجب افزایش بهای گندم برای همه مردم شده است. این مالیاتی است که عملا به همه زحمتکشان، به همه مردم بسود مالکان بزرگ، به سود ثروتمندترین بخش روستاها تحمیل شده است. "مبارزه برای گندم" مترادف با روند قشربندی در روستاهاست، روندی که فاشیسم در بخشی ادامه داده و تحکیم کرده و در بخشی خود بوجود آورده است. نتیجه بنیادینی که با "مبارزه برای گندم" در روستاها به آن خواهیم رسید کدام است: سرمایه گذاری بیشتر در کشاورزی. این یعنی که "مبارزه برای گندم" با ضرورت سرمایه گذاری بیشتر موجب تحکیم موضع سرمایه، بانکها، آنان که پول دارند در روستاها میشود. دقیقا در پی "مبارزه برای گندم" موضع تراستهای بزرگ که کودهای شیمیایی، ماشینهای کشاورزی و غیره تولید میکنند - و این تولیدات فوق العاده پرسود شدهاند - در اقتصاد تحکیم میشود. مثلا تراست مونته کانی 100 درصد تولید کودهای شیمیایی را در دست دارد که آنها را به بهای ثابت میفروشد و به برکت انحصار خود این بها را بالا نگه میدارد. این سرمایه مالی و بانکها هستند که روزبروز بیشتر در روستاها نفوذ میکنند. "مبارزه برای گندم" به معنای آن است که سرمایه مالی دست بالا را در روستا بدست میآورد. شما در اینجا مهمترین پیامد "مبارزه برای گندم" را میبینید: افزایش تولید در اساس ناشی از افزایش میزان سرمایه گذاری است. افزایش تولید در هکتار موجب تحکیم موقعیت مالکان بزرگ، بهره برداران بزرگ، سرمایهداران بزرگ میشود. این افزایش که عمدتا در نتیجه عوارض بر گندم بدست آمده است، موضع ثروتمندترینها، مالکان، بانکها، سرمایه مالی را در روستا تقویت میکند. لینکهای شماره های گذشته: 1 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2024/oktober/942/fashism.html
تلگرام راه توده:
|