مرتضی رضائی فرماندهی امنیتی که ناشناس مانده! |
از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی، چند چهره نقش مهمی در تاسیس سپاه پاسداران داشتند که برخی از آنها بسرعت ناپدید شدند. از جمله عباس زمانی معروف به "ابوشریف" که اولین آموزش های سپاه را در پادگان عشرت آباد تهران برعهده داشت و خود نیز آموزش نظامی را در لبنان و فلسطین آموخته بود. خیلی زود ناپدید شد و بعدها که ریشش سفید شده بود از پاکستان به ایران بازگشت. سید مهدی هاشمی که اولین مسئول نهضت های آزادیبخش اسلامی (که بعدها تبدیل به سپاه قدس شد) بود و مسئول روابط عمومی سپاه هم شد اما در جریان حذف آیت الله منتظری دستگیر و اعدام شد. او که از طلبه های انقلابی حوزه علمیه قم بود، گروه هدفی ها را بنیانگذاری کرد که مبارزه با انجمن حجتیه از اهدافش بود و آیت الله شمس آبادی رهبر حجتیه در اصفهان بدست آنها به قتل رسید. او را با عمامه سفیدش در خارج شهر قم خفه کردند. سپاه دو رضائی داشت. یکی از آنها محسن رضائی بود که آدمی سطحی بود و در جریان جنگ ایران و عراق فرمانده کل سپاه شد. در سالهای اخیر هم چند بار خیز برداشت که رئیس جمهور شود که شانسی نداشت و حداکثر سمتی که پس از جنگ با عراق برعهد ه اش گذاشتند دبیری مجمع مصلحت نظام بود. مدت کوتاهی به کابینه ابراهیم رئیسی پیوست و سپس به حاشیه رانده شد. برخلاف محسن رضائی، یک رضائی دیگر هم از بنیانگذاران سپاه بود که نام کوچکش مرتضی بود و زیرک و اطلاعاتی. او هم برای مدتی قائم مقام فرمانده کل سپاه شد و سپس غیب شد، تا دهه 1380 که بی سر و صدا سرو کله اش در مطبوعات داخل کشور پیدا شد. او مسئول امنیت سپاه بود. نهادی که بعدها تبدیل شد به سازمان اطلاعات سپاه. نقش مهمی در ماجرای پرونده سازی برای حزب توده ایران و یورش به این حزب و دستگیری و شکنجه و اعتراف گیری رهبران حزب داشت. تا درجه سرتیپی سپاه ارتقاء یافت. سرتیپ پاسدار "مرتضی رضایی" را شاید بتوان مرموز ترین سردار سپاه دانست. سالها مسئول اطلاعات سپاه بود و مورد وثوق کامل آقای خامنه ای و سپس سالها نیز قائم مقام فرمانده کل سپاه بود اما با چراغ خاموش. زمانی که مسئول اطلاعات سپاه بود هم با چراغ خاموش فعالیت می کرد. زمانی که چند تنی از فرماندهان سپاه به همراه میرحسین موسوی نخست وزیر وقت به دیدار آقای خمینی رفتند تا از او برای یورش به حزب توده ایران کسب تکلیف کنند و حرف آخر را برای پایان اختلاف نظراتشان با میرحسین موسوی برای یورش به حزب از دهان او بشنوند، طراح و سخنگوی آن جمع سپاهی، همین مرتضی رضائی بود و نه محسن رضائی فرمانده وقت سپاه که عقل و درمانی برای این نوع حرف ها و طرح ها نداشت و تابع بود نه مبتکر. این مرتضی رضائی به عنوان رئیس اطلاعات سپاه بود که مدعی شد حزب توده ایران می خواهد کودتا کند و باید به آن حمله کرد. مستندات او برای این ادعا گفته های دیپلمات ربوده شده سفارت اتحاد شوروی وقت "کوزیچکین" بود که از راه ترکیه از ایران خارج شده و به انگلستان برده شد و در آنجا همین ادعای مرتضی رضائی را مطرح کرد و یا در دهانش گذاشتند که مطرح کند. او را پس از مدتی به پاکستان آوردند و رابطی که نامش فاش نشده به آقای خامنه ای که هنوز رئیس جمهور بود و نه رهبر جمهوری اسلامی گفت که انگلیسی ها اطلاع داده اند که کوزیچکین را می توانند بیاورند پاکستان و شما یک فرد معتمد را می توانید بفرستید تا با او دیدار و گفتگو کند. خامنه ای رئیس جمهور مسئله را با هاشمی رفسنجانی در میان گذاشت و هر دو به این نتیجه رسیدند که "جواد مادرشاهی" رهبر امنیتی حجتیه را که مسئول ضد جاسوسی دفتر ریاست جمهوری و چشم راست آقای خامنه ای بود را مامور این کار کنند. اینها را خود مادرشاهی که پس از 40 سال از پشت صحنه خارج شده، در سخنرانی و پرسش و پاسخی که برایش در کانون زندانیان سیاسی پیش از انقلاب ترتیب دادند فاش کرد و گفت که همراه با "حبیب الله بیطرف" با هم رفتند پاکستان و کوزیچکین را دیدند و از رابطین انگلیسی پرونده ادعاهای کوزیچین را گرفتنند و به تهران آوردند. او در همین سخنرانی مدعی است که کوزیچکین حرف تازه ای نداشت که ما ندانیم! ظاهرا مرتضی رضائی که در جریان همه این مسائل بود، با ادعای کودتای حزب توده ایران به همراه چند تن از فرماندهان سپاه با میر حسین موسوی مذاکره کردند اما با او به تفاهم نرسیدند و سپس به همراه او نزد آقای خمینی رفتند. میرحسین موسوی بعدها در مصاحبه ای تاریخی که با مجله حوزه در قم کرد گفت که آقای خمینی ادعاهای مطرح شده در آن جلسه را قبول نکرد و گفت که کودتای حزب توده دروغ است، اما نمی گویم مواظب نباشید. و آن ها که طرح یورش به حزب را داشتند همین "مواظب باشید" را مبنای طرح یورش به حزب با رمز "امیرالمومنین" قرار دادند و یک کمیته محدود رهبری یورش را هم تشکیل دادند که فرماندهی آن بر عهده محسن رفیق دوست که آن زمان فرمانده کمیته ها بود گذاشته شد. از بهمن 61 تا اواخر فروردین 62 سنگین ترین شکنجه ها را روی رهبری حزب وارد آوردند تا اعتراف به کودتا کنند که برخی از آنها زیر همین فشار این دروغ را تایید کردند و طراحان یورش به حزب با همین اعترافات نزد خمینی بازگشتند تا صحت گفته های خود در دیدار با خمینی برای گرفتن اجازه یورش را در اختیار وی بگذارند و به دنبال آن است که یورش وسیع دوم در اردیبهشت 62 آغاز شد. آنها تمام تدارک این یورش دوم را دیده بودند. تعقیب و مراقبت ها، شناسائی ها، تله های دستگیری، شناسائی خانه ها و.... بنابراین یورش دوم نیز از همان آغاز یورش اول در دستور کار آنها بود اما منتظر یک سند برای ارائه به آیت الله خمینی بودند. یعنی اعتراف به کودتا که بعد از یورش دوم اساسا دیگر مطرح نشد و دروغ و پوچ بودن آن آنقدر ثابت شده بود که نیازی به دنبال کردن آن را هم نداشتند، ضمن آن که به هدف خود که یورش سراسری به حزب بود رسیده بودند. نورالدین کیانوری دبیر اول وقت حزب توده ایران، پس از خروج از زندان جمهوری اسلامی در چند مصاحبه و بویژه در نامه 14 صفحه ای خود به علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی شرح آن شکنجه های خوفناک را داد و گفت که او حتی زیر شدیدترین شکنجه ها- ازجمله دستبند قپانی- حاضر نشد این دروغ را تائید کند. ما خیال بررسی و شرح آنچه در دو یورش روی داد را نداریم، بلکه می خواستیم از چهره ای رونمائی کنیم که بسیار کم با آن آشنا هستند. یعنی مرتضی رضائی! مرتضی رضائی مدت کوتاهی فرمانده کل سپاه هم شد که اگر بنی صدر او را برگمار نکرده بود باحتمال زیاد در همین سمت می ماند، اما چنین نشد و آقای خامنه ای او را از زیر ضربه تسویه های پس از بنی صدر در سپاه بیرون کشید و در راس اطلاعات سپاه قرار داد. کار مشابهی که با "عباس زمانی" با نام مستعار "ابوشریف" از بنیانگذاران سپاه شد. او را هم بنی صدر به عنوان کاندیدا خود برای فرمانده سپاه معرفی کرده بود و به همین دلیل پس از برکناری بنی صدر او نیز مشمول تصفیه های درون سپاهی شد اما آقای خامنه ای او را هم زیر پر و بال خود گرفت و به ماموریت های تاکنون پنهان مانده در میان مسلمانان پاکستان و هندوستان و شاید نقاط دیگری که فاش نشده فرستاد. چند سال پیش پیر و در هم شکسته به ایران بازگشت و فقط گفت که به امر خامنه ای ماموریت پنهان خارج از کشور داشته است. عباس زمانی از اعضای حزب ملل اسلامی بود که همراه کاظم بجنوردی، ابوالقاسم سرحدی زاده و حجت الاسلام حجتی کرمانی و کیوان مهشید دستگیر نشد و توانست از ایران بگریزد و به لبنان و فلسطین برود و در آنجا آموزش های چریکی ببیند و با همین سابقه وقتی پس از انقلاب به ایران بازگشت پادگان باغشاه را در اختیارش گذاشتند تا به افراد کمیته و تازه واردهای سپاه آموزش نظامی بدهد. همان زمان تلویزیون فیلم ها و مصاحبه های او را در همین پادگان و هنگام آموزش نظامی به جوانان و نوجوانان پخش می کرد. ما از وابستگی و یا عدم وابستگی او به حجتیه و سابقه قابل اطمینان پیش از انقلاب او اطلاعی نداریم و در جائی نیز در این زمینه مطلبی منتشر نشده است. همچنان که از رابطه اش با "جواد مادرشاهی" رهبر بعدی حجتیه و مسئول ضد جاسوسی در دوران ریاست جمهوری علی خامنه ای که همراه او با همین مسئولیت به بیت رهبری رفت اطلاعی نداریم و نمیدانیم که آیا همچنان در بیت رهبری فعالیت می کند یا خیر. مرتضی رضائی 13 سال فرمانده حفاظت اطلاعات سپاه بود. او این نهاد را بنیانگذاری کرد. نهادی که بعدها تبدیل به "اطلاعات سپاه" شد و حسین طائب رئیس آن. گفته می شود مرتضی رضائی چند سالی هم نهاد امنیتی بیت رهبری را اداره می کرد. نهادی که گفته می شود در راس آن مجتبی خامنه ای قرار دارد. این نهاد تمام ارگان های امنیتی اعم از وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه و حراست های تمام ارگان های نظامی و غیر نظامی را کنترل می کند. همین نهاد پیشنهاد جابجائی فرماندهان سپاه و یا تصفیه افرادی از سپاه و دفتر نمایندگی رهبر در سپاه که آنها را تابع مطلق نمی داند را به علی خامنه ای می دهد. اعضای این نهاد کم شمار نباید باشد اما نام آنها و حتی هویت و ماموریت این نهاد مهر فوق محرمانه را دارد. مگر اصغر میرحجازی که به منشی مخصوص رهبر کنونی جمهوری اسلامی معروف است اما وظیفه اصلی اش در کنار مجتبی خامنه ایست.
تلگرام راه توده:
|