راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

معرفی کتاب: "آینده؟ چین!"

غول "چین"

با چراغ خاموش

در جهان ظاهر شد

ترجمه م. مهرجو

  

 بخش اول

نویسنده کتاب "فرانک سیرن" [1]، روزنامه نگار آلمانی، نویسنده و تهیه کننده فیلم های مستند مختلفی، از جمله در مورد چین می باشد. وی یکی از متخصصان برجسته آلمانی در مورد چین است. "سیرن" از سال 1994 در پکن زندگی می کند. این کتاب در سال 2018 به چاپ رسیده است.

لازم به توضیح است که برخی از ارزیابی های نویسنده کتاب، همانگونه که خود او تصریح می کند، ریشه در ایدئولوژی آنتی کمونیسم، چین ستیز و اروپا محوری او دارد و مسلما با دیدگاه های برگرداننده این نوشته از آلمانی به فارسی، همخوانی ندارد و تنها به دلیل حفظ امانت در ترجمه در اینجا آورده شده است.

----------------------------------

مقدمه کتاب:

به ندرت کسی در غرب پیشرفت موفقیت آمیز چین را، آنچنان که چین آن را به انجام رسانده ، پیش بینی کرده بود. برای مدتی طولانی، چین غولی با پاهای سفالی به نظر می رسید. اما اکنون کشوری با قدرت و در حال رشد سریع است. در سال 2017 صادرات چین 420 میلیارد دلار بیشتر از وارداتش بود.

محصولات صادراتی، طیف وسیعی، از شلوار جین گرفته تا گوشی های هوشمند و هواپیما را شامل می شوند. چین دیگر تنها کارخانه جهان نیست. آنها هم اکنون تولید کننده بهترین قطارهای پرسرعت جهان هستند و بیشترین ماشین های الکتریکی و اتوبوس های الکترونیکی در جهان، در جاده های این کشور در حال رفت و آمدند. چین، همراه با ایالات متحده آمریکا، پیشرو در فناوری هوش مصنوعی است که دنیای معمول ما را زیر و رو خواهد کرد. چینی‌ ها در تجارت آنلاین و پرداخت از طریق تلفن هوشمند نیز در جهان پیشرو هستند و سرمایه گذاری چین در "استارت آپ" [2] ها در حال حاضر بیشتر از ایالات متحده است. یکی از گران‌ ترین "استارت آپ"ها  در جهان که بیش از یک میلیارد دلار آمریکا ارزش گذاری شده است، از چین می‌آید: این "استارت آپ" به تشخیص چهره اختصاص دارد، حوزه دیگری که چین اکنون در آن یک رهبر جهانی است.

چین برای اولین بار در تاریخ 3500 ساله خود در تمامی قاره ها در صنایع کلیدی، منابع طبیعی و زیرساخت ها، مشغول سرمایه گذاری است. پکن در حال ساخت جاده ها، اتوبان ها و خطوط راه آهن است. سدها و نیروگاه‌های این کشور اکنون از چنان کیفیتی برخوردار هستند که حتی بانک جهانی را، که در این موارد بسیار سخت‌ گیر می باشد، متقاعد نموده است. ابر پروژه ای که بر همه چیز برتری دارد، جاده ابریشم جدید جهانی است که تا آلمان، پاناما و سنگال امتداد یافته است. این بزرگترین پروژه زیربنایی جهان، از زمان ساخت دیوار بزرگ چین است که در سده هفتم پیش از میلاد آغاز شد.

در این میان کشورهای بیشتری در کنار چینی ها قرار می گیرند نه به این دلیل که چین سخاوتمندانه در آن کشورها سرمایه گذاری می کند، بلکه به این دلیل که آنها نیز مانند چین خواهان اقتدار و استقلال خود می باشند. چین کشوری است که نمی گذارد غرب چیزی به او دیکته کند، راه خودش را می رود، با فراز و نشیبهای خود و با سیستم سیاسی خودش. کشوری که اکنون می ‌خواهد جهان را مجدداً به حالت اعتدال بازگردانده و اگر با نهادهای جهانی موجود امکان‌ پذیر نباشد، اکنون به اندازه کافی قدرتمند است که نهادهای جدیدی را ایجاد کند. چین با تاسیس "بانک سرمایه گذاری زیرساخت آسیا" [3]، به عنوان وزنه تعادل بانک جهانی تحت تسلط ایالات متحده، در حال تشکیل ائتلاف های جدید با سایر بانک های در کشورهای نو ظهور است. کشورهایی که امیدوارند که بالاخره بتوانند صدای خود را در کنسرت بین المللی قدرتمندان به گوش برسانند. علاوه بر آن، این نیز به آن معنی است که شما آزاد هستید که تصمیم بگیرید با کدام ارز خواهان معامله و تجارت هستید. در حال حاضر یوان در کنار دلار آمریکا و یورو، ارز ذخیره جهانی است. از روزهای خوب گذشته، پوند انگلیس و ین ژاپن نیز، هنوز به عنوان، ذخیره ارزی وجود دارند.

آنچه در مورد رشد چین بسیار قابل توجه است، این واقعیت است که این کشور بدهی خارجی ندارد. پکن دارای حساب پس انداز با بزرگترین ذخایر ارزی در جهان است. این امپراتوری غول پیکر در چند سال گذشته بزرگترین اقتصاد جهان از نظر قدرت خرید بوده است. در حالی که خود پکن مراقب است که از نظر مالی وابسته نشود، بزرگترین طلبکار آمریکایی ها نیز هست. این ابزاری است که در مناقشه تجاری با ایالات متحده نباید دست کم گرفته شود.

چین دیگر بر رشد به هر قیمتی تمرکز نمی کند، بلکه در این میان به بزرگترین حافظ محیط زیست جهان نیز تبدیل شده است. بزرگترین نیروگاه های برق آبی و بیشتر توربین های بادی جهان در چین هستند. این کشور در سال 2017، تقریباً ده برابر کل اروپا سلول های خورشیدی نصب کرده است. همچنین استانداردهایی را برای کارخانه های کاملاً خودکار و خودآموز تعیین می کند. شرکت های فناوری مانند "علی بابا" [4]، "تنسنت"[5] و "چاینا موبایل"[6] در این زمینه پیشرو و جهت دهنده هستند و اکنون در میان بزرگترین شرکت های جهان قرار دارند.

حتی در زمینه قدرت نرم نیز چین در حال پیشروی است. اکنون زمان در حال تغییر است. هانری لویرت، مدیر سابق لوور اخیراً اعتراف کرد: «در حقیقت، موزه لوور یک موزه جهانی نیست.» این موزه غرب است. بزرگترین استودیوهای فیلمسازی جهان هم اکنون در چین هستند. اکثر سینماهای جهان از جمله بسیاری از سینماهای آمریکایی متعلق به یک فرد چینی است. یکی از استودیوهای بزرگ هالیوود در حال حاضر در دست چینی ها است. حتی امروزه هیچ فیلم هالیوودی بدون درآمد از سینماهای چین ساخته نمی شود. بازیگر برجسته ای مانند "مت دیمون"[7] در یک محصول هالیوودی (چینی – آمریکایی) نقش یک مزدور را بازی می کند که فروتنانه نزد مبارزان باهوش چینی شاگردی می کند.

حتی وقتی صحبت از مبارزه با فقر می شود، چین غرب را در سایه قرار می دهد. هیچ کشور بزرگی در تاریخ جهان همانند چین، مردم خود را از فقر نجات نداده است. در قرن 18، این کشور به تنهایی 30 درصد از اقتصاد جهانی را در اختیار داشت و این رقم در زمان انقلاب فرهنگی مائو تنها دو درصد بود. اکنون چین 15 درصد از اقتصاد جهانی را در دست خود دارد. این کشور هنوز امکان  زیادی برای پیشرفت دارد: درآمد سرانه سالانه چینی ها کمتر از 9.000 دلار و در ایالات متحده بیش از 60.000 دلار می باشد. هیچ چیزی مانع از رسیدن چین به این سطح در آمریکا نیست. حتی این ادعا را می توان مطرح کرد که در آینده نه چندان دور تولید ناخالص داخلی چین دو برابر تولید ناخالص داخلی آمریکا خواهد شد. درآمد مصرف خانوار در هر سال به طور متوسط ​​حدود شش درصد رشد می کند و این روند برای مدتی طولانی ادامه خواهد داشت.

این رشد و بسیاری از فرصت‌های جدیدی که عمدتاً از طریق دیجیتالی‌ سازی، هوش مصنوعی و کاربرد الکترونیک به وجود آمده است، برای بخش بزرگی از جامعه، نادیده گرفتن آزادی‌ های شخصی، وضعیت حقوق بشر و عدم مشارکت دموکراتیک را نسبتاً آسان می‌ کند. اکثریت مردم چین از این نظام اقتدارگرا حمایت می کنند، حتی اگر برای ما غیرقابل تصور باشد. و این سیستم به ویژه در کشورهای در حال توسعه جهان روز به روز طرفداران و حامیان بیشتری پیدا می کند. در بسیاری از مناطق آسیا و یا آفریقا، مردم در ابتدا ثبات و رفاه را مهمتر از مشارکت همه جانبه و جامعه مدنی متنوع می دانند. مزایای بزرگ دموکراسی آنچنان که ما می بینیم برای آنها آشکار نیست. به خصوص، نگاهی به اروپا نشان می‌ دهد که چگونه دموکراسی‌ ها در کشورها اروپایی فلج شده‌ و حواشی سیاسی چگونه قدرتمند می‌ شوند، یعنی این سیستم که تا این حد امن پنداشته می ‌شد، چقدر ناپایدار شده است. و نگاهی به آمریکا نشان می‌ دهد که انتخابات می‌ تواند عجیب‌ ترین نیروها را به قدرت برساند - زیرا مردم ناراضی هستند و در زمان‌های پیچیده به راه‌ حل‌ های ساده تکیه می ‌کنند، حتی اگر عملاً وجود نداشته باشند.

در غرب ما به طور فزاینده ای به خود مشغول هستیم و چینی ها نیز از این خلاء استفاده نموده و مصمم هستند تا بازارهای جدیدی را به دست آورده، در پروژه‌های زیربنایی و منابع طبیعی سرمایه ‌گذاری کنند و بدین وسیله نه تنها پیشرفت ژئوپلیتیکی و اقتصادی ایجاد کرده، بلکه ساختار قدیمی و معمول قدرت را نیز به‌ طور سیستماتیک تغییر دهند. آن روزهایی که غرب معیارها را تعیین می کرد در حال سپری شدن است.

آینده؟ چین!

البته چین هم مشکلات عدیده ای دارد از جمله سیستم حقوقی غیرشفاف که تا حدی تحت کنترل سیاسی می باشد. هنوز افرادی در زندان هستند که حتی اجازه ملاقات با وکیل خود را ندارند. در مواردی احکامی که از قبل مشخص شده در دادگاه اعلام می شوند. مردم به دلیل عقاید سیاسی خود تحت تعقیب قرار گرفته و یا زندانی می شوند. رسانه ها نمی توانند هر چه می خواهند بنویسند و پخش کنند. افراد حزبی در هر شرکتی از جمله شرکت های غربی حضور دارند.

پکن سال‌ هاست که بازگشایی بازارهای خود را اعلام کرده است، اما در واقع فقط با سرعت لاک پشتی در این راه به پیش می رود و حتی در برخی مناطق، حمایت های دولتی افزایش یافته است. کل بخش های صنعتی از رقابت خارجی محافظت می شوند. در برخی موارد، شرکت های غربی مجبور به انتقال فناوری هستند تا  بتوانند در بازار چین نمایندگی دایر نمایند. دزدی تکنولوژی و نقض حق ثبت اختراع (پاتنت) هنوز وجود دارد.

به این موارد فساد و رسوایی هایی مانند مورد اخیر در جولای 2018 اضافه شده است. صدها هزار نوزاد واکسن های بی اثر و احتمالاً مضر دریافت کردند. شرکت داروسازی اعتراف کرد که از روی طمع و برای منفعت عمل کرده است. با این حال، رسوایی واقعی این بود که اداره ناظری که این مورد را کشف کرده، تقریباً یک سال بعد این موضوع را به اطلاع مردم رسانده است. حتی رئیس‌ جمهور "شی" خواهان این است که چین بالاخره باید «این سم را از استخوان‌ هایش بتراشد». اما گفتن آن آسان تر از انجام آن است. برخی از کادرهای حزب، گشایش کشور را شر اساسی می دانند: وسوسه های سرمایه داری - حتی سرمایه داری به سبک چینی - در اینجا چهره زشت خود را نشان می دهد.

در جبهه های دیگر نیز مشکلاتی وجود دارد: شکاف بین غنی و فقیر در حال افزایش است و چین نیز از این قاعده مستثنی نیست. آب در این کشور کمیاب و بسیار آلوده است و دولت باید برای هر لیتر آن بجنگد. این کار، گران و وقت گیر است. جمعیت 1.4 میلیاردی باید تغذیه شود، شهرنشینی باید با حس مسئولیت و متناسب با کاهش مصرف انرژی و منابع انجام شود. پکن از همه این چالش ها آگاه است و با قاطعیت و ثباتی که فقط در یک نظام مقتدر امکان پذیر است با آن مقابله می کند.

به عنوان مثال،این کشور با عزمی مشابه و گاهی بسیار مقتدرانه، در رزمایشهایش در دریای چین جنوبی و یا در برخورد با همسایگان خود عمل می کند. حتی دولت هایی که از تحمیل های چین ناراضی هستند، همزمان قدرت پکن را تحسین می کنند. در مورد ارزیابی نقاط قوت و ضعف چین در جهان، شکافی وجود دارد. در حالی که در غرب، و همچنین در کشورهای رقیب آسیایی چین مانند هند و ژاپن، بر ضعف ها بیش از حد انگشت می گذارند (که در آنجا همه چیز به خوبی پیش نمی رود، بهره برداری بی رویه از منابع می شود، حقوق بشر نادیده گرفته می شود، روند دموکراتیزاسیون کند است ، باز شدن واقعی بازار انجام نگرفته است و ....)، در بقیه جهان، نقاط قوت این کشور بسیار بزرگ نشان داده می شود (یعنی می گویند که ما هم می خواهیم  در این راه سهیم باشیم، چین الگوی ما است). کدامیک  از اینان خردمند و دوراندیش هستند و کدامیک ساده لوح و کوته بین؟ هدف این کتاب پی بردن به اینگونه پرسش ها نیز هست.

آنطور که از شواهد بر می آید غرب در حال از دست دادن نقش خود در جهان است. صاحبان قدرت در پکن و همچنین رهبران کشورهایی که چین با آنها کار می کند، دیگر در برابر ما برای خود هیچ مسئولیتی را احساس نمی کنند. آنها ایده های خود را در مورد چگونگی جهان آینده داشته و خود را ناچار به روی آوردن به ما و یا گفتگو با ما در این باره نمی یابند. در غرب نیز می خوانیم که با ظهور چین نظم جهانی از مسیر خود خارج شده است. نظم جهانی که ما (غرب) آن را تنظیم کرده و حرف آخر را می زنیم. در اینجا از چینی ها می شنوم که بالاخره در آینده همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. جهان دوباره متعادل و عادلانه تر خواهد شد. چیزی شبیه به آن را در آفریقا و یا آسیای مرکزی نیز می شنوید.

در واقع، چین نه تنها راه خود را با اطمینان و اعتماد به نفس بیشتر و بیشتری طی می کند، بلکه به طور فزاینده ای بر روندهای جهانی نیز تاثیر می گذارد. هنگام نوشتن این کتاب، حتی برای من واضح‌ تر شد که تأثیر مستقیم چین بر زندگی ما بسیار بیشتر از آن چیزی است که فکر می‌ کردم. چین فرصتی برای جهان و برای تجدید آن است و اگر اما این چالش را نپذیریم برای ما خطراتی به همراه خواهد داشت. این خطر از آنسو متوجه ما هست که اگر باور داشته باشیم، این ما نیستیم که مجبور به تغییر هستیم، بلکه این دیگران هستند که باید این کار را انجام دهند.

به صراحت بگویم: ما نمی توانیم این واقعیت را تغییر دهیم که چین در حال تبدیل شدن به یک قدرت جهانی است. ما به سختی می توانیم بر چگونگی رشد چین تأثیر بگذاریم. اما ما می ‌توانیم خود را با آن تطبیق داده و یک استراتژی هوشمندانه انتخاب کنیم که ما را قادر می ‌سازد منافع خود را نمایندگی کنیم. که این البته آسان نیست. مطمئناً خوشایند هم نیست، زیرا ما همیشه معتقد بودیم که ما به عنوان یک اقلیت، یعنی غرب، می ‌توانیم قواعد بازی جهانی را در دراز مدت تعیین کنیم. ما به همان اندازه که در کشور خود دموکراتیک هستیم، در روابط بین‌الملل تمایل به رفتار غیردموکراتیک داریم.

ما مدتهاست که برای چینی ها موعظه کرده ایم، رقابت ضروری است و اکنون که آنها با ما رقابت می کنند این مسئله دیگر برای ما مناسب نیست. ما از گذشته ای دور خواهان این بوده ایم که چین درهای خود را از نظر سیاسی و اما مهمتر از همه، از لحاظ اقتصادی، باز کند. ما می خواستیم این بازار بزرگ را برای توسعه خود به دست آوریم ولی اکنون با عصبانیت واکنش نشان می دهیم که چینی ها و محصولات آنها مدت هاست ما را در بسیاری از زمینه ها در بازارهای نوظهور پشت سر گذاشته اند.

اینها تنها دو نمونه از بسیاری از مواردی است که غرب استانداردهای دوگانه خود را اعمال می کند. و با انجام این کار، یک چیز بیش از همه قابل مشاهده است: ترس از دست دادن قدرت. ما برای اولین بار در صدها سال گذشته یک مشکل بزرگ داریم و آن تعیین جهت در روندهای جهانی توسط یک قدرت غیرغربی است. پذیرش این موضوع و یا ارائه یک اقدام متقابل، یک چالش بزرگ است. هیچ کس نمی تواند آینده را پیش بینی کند، اما بر اساس آنچه در حال حاضر آشکار شده است، هیچ کشور دیگری در جهان، آینده ما - آینده آلمان و اروپا - را بیش از چین در دهه های آینده تعیین نخواهد کرد.

و بله: چین نفوذ کل نیمکره غربی را در سطح جهان پس خواهد زد. این بدان معناست که ما باید آماده سازش و مصالحه باشیم و بخشی از قدرت خود را واگذار کنیم. این همچنین به این معنی است که ما باید تلاش بیشتری کنیم و زمانی که صحبت از تثبیت ایده های خود در سطح جهانی می شود، آماده کنار آمدن با آن باشیم. ارزش های ما برای ما مهم است. آنها باید در نظم جهانی دوام خود را حفظ کنند.

 


 

[1] Frank Sieren

[2] Start-up

[3] AIIB

[4] Alibaba

[5] Tencent

[6] China Mobile

[7] Matt Damon

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 941  -  11 مهر  1403                                اشتراک گذاری:

بازگشت