مصاحبه مطبوعاتی محمدعلی عموئـی در تهران:
بحث پیرامون كودتای 28 مرداد هرگز تكراری نیست!
شباهت رویدادهای امروز
با حوادث كودتای 28 مرداد!
بار دیگر خواستهای مردم مطرح شده و خطر هشدار می دهد كه آن چه در گذشته رخ داد، دوباره پیش نیاید!
اشاره- محمدعلی عموئـی، از معدود بازماندگان سازمان نظامی حزب توده ایران است، كه مستقیما رویدادهای منجر به كودتای 28 مرداد را شاهد بودهاست. امسال در سالگرد این كودتا، مجله نوبنیاد "اندیشه جامعه" در یك ویژهنامه به مناسبت كودتای 28 مرداد، گفتگوی مشروحی را با وی در این ارتباط انجام داد. این ویژهنامه، با عنوان پر معنای «كودتا؛ فرجام اصلاحات؟!» در تهران انتشار یافت و طی آن اشاراتی مستقیم و غیر مستقیم به رویدادهای كنونی جامعه ایران، مشكلات موجود بر سر راه اصلاحات، نحوه برخورد با دولت خاتمی شد. در همین گفتگو، برای نخستین بار اطلاعاتی درباره حوادث كودتای 28 مرداد از زبان محمدعلی عموئـی در یك نشریه داخل كشور مطرح شد. از جمله، كوشش حزب تودهایران برای انتقال دكتر محمد مصدق، از بازداشتگاهی كه پس از كودتا در آن بسر میبرد و مخالفت مصدق برای نرفتن به خانههای امن حزب تودهایران به سه دلیل. این سه دلیل از قول دكتر مصدق در متن مصاحبه عموئـی مطرح شدهاست.
نشریه "اندیشهجامعه" در مقدمهای كه بر این گفتگو افزوده، محمدعلی عموئـی را اینگونه معرفی می كند:
«عموئـی در خرداد 1304 در شهر كرمانشاه زاده شد. در مهر ماه 1328 با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شد. در شهریور 1333، همزمان با دستگیری دیگر اعضای سازمان افسری حزب بازداشت شد و به اعدام محكوم شد. پس از یك سال این حكم به زندان ابد تقلیل یافت و تنها پس از 25 سال، در آستانه انقلاب 1357 از زندان رهائـی یافت. فعالیت سیاسی او پس از انقلاب در رهبری حزب تودهایران به عنوان دبیر كمیته مركزی و عضو هیات اجرائیه حزب ادامه یافت. در زمستان 1361، پس از چهار سال رهائـی از زندان رژیم شاه، بار دیگر بازداشت و در دادگاه انقلاب محكوم به اعدام شد. او 12 سال در زیر این حكم قرار داشت و سرانجام در آبان 1373 از زندان آزاد شد. از او "داستانهای دن،" اثر شولوخف، "پیشگامان آزادی"، اثر الگافرش، "دُرد زمانه" كه خاطرات وی است منتشر شده و در حال حاضر "خاطرات چهگوارا" و " فراز و فرود پرسترویكا" را در دست ترجمه دارد.» بخشهائی از این گفتگو را در زیر میخوانید و تلاش خواهد شد تا بخشهای دیگر آن را در شمارههای آینده راهتوده منتشر كنیم.
نسل جوان باید بداند!
«به رغم این كه همه ساله در آستانه فرارسیدن روز 28 مرداد بحث این حادثهی تاریخی هم چنان مسئله روز میشود، به نظر من مكرر شدن این بحث، نه فقط تكراری نامناسب نیست، بلكه طرح یك مساله مهمی است كه نه فقط در سال 32 اثرات و پیآمدهای مصیبت باری برای مردم ایران داشت، بلكه همواره میتواند تجربهی عبرت آموز و درس بزرگی برای همه علاقمندان به مسائل سیاسی امروز كشور و به خصوص جوانان باشد.
28 مرداد یك حادثه خلقالساعه نبود، زمینه ساز چنین رویدادی مجموعه عواملی بود كه از مدتها قبل از آن، بویژه از دورانی كه حضور مردم در صحنه فعالیتهای سیاسی چشمگیر شد وجود داشت.
به رغم جامعه بسته یك دهه قبل از آن (دوران استبداد رضاشاهی) در دهه 20 حركت مردمی در عرصههای گوناگون و در جریانهای گوناگون سیاسی، پتانسیل جدیدی به مبارزه مردم داده بود و میشد تصور كرد كه دیر یا زود دشمنان دیرین استقلال و حاكمیت مردمی در ایران تحمل چنین روندی را نخواهند داشت و بدون تردید دست به اقداماتی، نه فقط اقدامات معترضانه یا مخالف خوانیها، بلكه اقدامات حادی همچنان كه انجام شد، خواهند زد.»
عموئی در بخش دیگری از مصاحبه مشروح خود با مجله "اندیشه جامعه"، ضمن بر شماری كار دشوار حزب تودهایران در روستاهای ایران در دهه 20، قدرت، مخالفت و مقاومتهای خوانین در برابر فعالیتهای تودهای در میان روستائیان و قدرت و امكانات حكومتی خانها و خوانین در شهرها برای بسیج نفرات و مقابله با آزادیها و بهره گیری از روستائیان ناآگاهی كه بتدریج به حاشیه شهرهای بزرگ كوچ میكردند می گوید:
نسل جوان كشور باید از آنچه كه بر ما گذشت بیاموزد!
«بنابراین، به خوبی میشد مشاهده كرد كه آن مهاجرت از روستا به شهر چه فرهنگ و چه فضائی را در شهر به وجود آورد، كه تا حدودی ناآگاهانه بود. آگاهانهاش نقشی بود كه همین اربابها و همین خانها ایفا میكردند. تمام قدرت را در شهرها در دست داشتند (همهی ادارهها و شهربانی و شهرداری) و برای فعالیت سیاسی، انواع كارشكنیها به راحتی انجام میگرفت. امروز میبینید علیرغم این كه در جامعهما مسئله "جامعه مدنی" مطرح است، چگونه گروه فشار میتواند صرفا مستظهر به حمایت پارهای از مراكز قدرت با تعدادی اندك، این جنجالها را ایجاد كند. با این اوصاف آن زمان به خوبی قابل لمس است. یعنی معلوم است كه چقدر راحت میشد جلوی كار سالم، ساده و علنی را گرفت… امروز كه بعد از نیم قرن بر میگردیم و به آن ایام، به دههی20 نگاه میكنیم، وجوه مشترك فراوانی را من میبینم. تاریخ عینا تكرار نمیشود، ولی وجوهی از آن به صورتی عجیب شباهتهائی به هم دارند. بار دیگر خواستها مطرح شدهاند و خطر هشدار میدهد. هشدار میدهد كه آن چه كه در گذشته رخ داد و سالیان دراز بر ذهن و دوش مردم سنگینی كرد دوباره پیش نیآید.»
چپ روی ها
عموئی در بخش دیگری از مصاحبه خود، پیرامون سیاست چپ روانه اولیه حزب توده ایران در برابر مصدق، تصحیح این سیاست و قیام 30 میگوید:
«30 تیر تظاهرات عظیم و حضور گسترده مردم بود؛ چه كسانی كه به دعوت آقای كاشانی آمدند، چه هوداران غیر متشكل خود مصدق، چه بازاری، چه دانشگاهی و چه توده خود جوش مردم و چه هواداران حزب توده ایران، حركت بسیار خود جوشی بود و تلاش بسیاری نیز به عمل آمد.
اختلاف نظرها و كج سلیقگیها، كه این میگوید من بودم، تو نبودی. آن یكی میگوید من بودم، تو نبودی. اینها دیگر قلب تاریخ است. همهی نیروهائـی كه دشمن ملت ایران نبودند همراه ملت به صحنه آمدند. بهترین نمونهاش مشی حزب بود كه بعد از 30 تیر چگونه ایستاد و مرتب توطئههائی كه علیه مصدق میشد را افشا میكرد. چندی پیش آقای ورجاوند (از رهبران داخل كشور و قدیمی ملیون) در پاسخ سئوالی كه من درباره 28 مرداد داده بودم، نمونههائی از "به سوی آینده" آورده بود كه اصلا تاریخ آنها مربوط به قبل از 30 تیر بود.
گروه فشار با حمایت پارهای مراكز قدرت، همان حوادثی را میآفریند كه در آستانه كودتای 28 مرداد دسته بندیهای حمله و تخریب می آفریدند!
نمونههای مشخصی را من بیان میكنم كه به نظرم اهمیت اساسی دارد. امروز هم برای ما مطرح است. مثلا نیروهای زیادی از دولت آقای خاتمی دفاع میكنند. آنها طرفداران جامعه مدنی هستند، طرفدار توسعه آزادی برای همه هستند. در عمل مشاهده میكنیم كه مشكلاتی وجود دارد، اجرا نمیشود، محدودیت و دشواری هست، روند كند است. این از دو حال خارج نیست، یا موانع و مخالفان بر سر راه جریان اصلاح طلبی قدرتمندند یا این كه اصلاح طلبی آن اصالت كافی را ندارد؛ كاستیهائـی دارد. به هر حال، نیروهای طرفدار اصلاحات حق دارند در چارچوب اتحاد و انتقاد حرفشان را بزنند. اتحاد، یعنی كارشكنی نمیكند. آن جنبه مثبت را تایید میكند، چنان كه در آن دوران، حزب توده ایران این كار را میكرد. مثلا وقتی قاتلان افشار طوس (رئیس شهربانی مصدق) پیدا شدند و آنها را گرفتند، میگفت: چرا آنها را محكومشان نمیكنند؟ چرا اجازه میدهند به طرفداران قاتلان بیآیند و تظاهرات كنند؟ بقائی جنجال راه بیاندازد؟ وقتی دست بقائی رو شده، كه در قتل افشار طوس دست داشته چرا عكسالعمل نشان نمیدهد؟ چرا وقتی سرلشكر زاهدی در مجلس بست مینشیند، این قدر مماشات میشود نسبت به حضراتی كه اطرافش هستند و نگه داری میكنند؟ آیا این نباید انتقاد شود؟ چرا در ارتش كه دارد نیرو جا به جا میشود، مانور میدهد و اطلاع دقیق به مصدق داده میشود كه این حركات دارد انجام میشود، فقط سرلشكر حجاری را بازنشسته میكند؟ سرتیپ دفتری را به صرف این كه فامیلش است رئیس شهربانی میكند. دكتر متین دفتری كه اصلا وابستگیاش به خارج معلوم است را مشیر و مشاور خودش میكند. اینها موارد انتقاد حزب توده ایران به مصدق بود. مصدق برای ما یك شخصیت ملی است، واقعا كم نظیر است، گفت و گو ندارد، ولی انسان است. انسان مجموعهی نقاط قوت و ضعف است. بنابراین، باید نقد شود. همه چیز نقد پذیر است. امروزهم برای ما استثناء وجود ندارد، اگر چیزی استثناء شود آن جا نقطهی ضعف جامعه مدنی است. اینها تجربیات تاریخ است و ما از قبل همین جنبههابوده كه لطمههای عدیده خوردیم. به جای این كه تصحیح روش بكنیم، به جان یكدیگر میافتیم. به هر حال، پیروزی بزرگی در 30 تیر نصیب ملت ایران شد. دكتر مصدق با اختیاراتی كه طالبش بود، مجددا فرمان نخست وزیری را دریافت كرد. برای اولین بار درتاریخ مشروطهی ایران، نخست وزیری اختیار تعیین وزیر جنگش را داشت. این اصلا در تاریخ ایران سابقه ندارد. اختیاراتی كه مصدق پیدا كرده بود هیچ نخست وزیری در تاریخ كشور از آن برخوردار نبوده و این آن جنبهی تاسف آوری است كه وقتی میخواهیم زمینههای شكلگیری كودتای 28 مرداد را بررسی كنیم، باید مد نظر قرار دهیم. در پاسخ به مهندس سحابی كه گفته بودند حزب توده با این كه سازمان نظامی داشته عمل نكرد، گفتم: اینها خیلی عجیب است، دولتی سر كار است، اختیاراتش بیشتر از همه دورانهای دیگر است، اما مسئولیت نجات مردم را در قبال كودتا ندارد، ولی یك حزب غیر قانونی زیر زمینی، مسئولیت حفظ ونگهداری این دولت را دارد!»
اشتباهات منجر به كودتا
عموئی در این مصاحبه، در باره اشتباهات مصدق و حزب توده ایران در جریان كودتای 28 مرداد می گوید:
«من پیش از این اشاره كردم، فقط مسئله نمره دادن است. رتبه اول و دوم بودن است. من در تكیه كردن روی مسئولیت دولت مصدق از این نظر انگشت میگذارم كه همواره میگویند مسئول كودتای 28 مرداد حزب تودهاست. خیر! من عطف توجه میكنم به مسئولیتی كه دولت مصدق و جبههی ملی داشت و بدون تردید حزب توده ایران هم در كودتای 28 مرداد به سهم خودش مسئولیت دارد. انفعالی كه اشاره كردید، با كمال تاسف شامل همهی جریانهای سیاسی شده بود، ولی با همه این حرفها حزب تودهایران چند پیشنهاد مشخص به مصدق كرد. ما با وقوف كامل از تركیب و كیفیت نیروی مسلح آن زمان و نقشی كه دربار و اصولا روحیه نظامیها در درون ارتش داشت براین عقیده بودیم كه ارتش در مجموع جانب شاه را دارد، نیروهای ملی درونش بودند، نیروهای ما درونش بودند و یك نیروی سومی هم شامل "بیخاصیتها" بودند، ولی یك نیروی فعال طرفدار شاه در درون ارتش وجود داشت. آن چه از مصدق انتظار میرفت این بود كه از نیروهای هوادارش و از مردم ایران بخواهد در برابر كودتا بایستند چون اگر ما به تنهائـی و مستقل حركت میكردیم، به معنی این بود كه ما میخواهیم قدرت را بدست بیآوریم. به معنی این بود كه ما خودمان میخواهیم توپ را به زمین كودتاچیها بیاندازیم. توجه كنید به سابقه و زمینهی بدبینی و عدم اعتمادی كه در درون این نیروها بود.
در واقع، آن زمان دو نیروی اصلی مردمی در ایران بود. جدای از اشكال گوناگون آن، یكی نیروهای هوادار مصدق بود، دیگری نیروهای حزب تودهایران. با كمال تاسف بین این دو نیرو اعتماد وجود نداشت و زمینه تاریخی هم همان مسائل قبل از 30 تیر بود. به این ترتیب، اگر سازمان نظامی حزب تودهایران در جلوی كارگران راه میافتاد و در چند نقطه كه كودتاچیان میخواستند به دست بیآورند، مقابله میكرد، احتمال به دست گیری قدرت از سوی حزب داده میشد. من برای نمونه میآورم: در 26 مرداد، هم روزنامه "شاهد" و هم روزنامهی "نیروی سوم" در پاسخ به هشدار حزب در باره كودتا آوردند كه «كودتا ترفندی است كه تودهایها مطرح میكنند». شاهد میگوید كه تودهای ها میخواهند كودتا بكنند. حكومت را به دست بگیرند. در چنین زمینهای واقعا اگر نیروی نظامی حزب و كارگران حزبی برای یك امر ملی-مردمی به میدان میآمدند، آیا متهم به این نمیشوند كه میخواهند كودتا بكنند؟ بین 25 تا 28 مرداد فاصله زیادی نبود. 27 مرداد هم كه مصدق دستور داد تظاهرات نشود. دیدار سرنوشت ساز هندرسن با مصدق یكی از لحظات تاریخی این مملكت است. با كمال تاسف آن تهدیدی كه هندرسن كرد كه اگر این تظاهرات ضد امریكائی كه در تهران انجام میگیرد، ادامه پیدا كند، ما همه بر میگردیم به امریكا، كار خودش را كرد.
كودتا در سه مرحله
كودتا 3 مرحله داشت.مرحله اول آن استفاده از اوباش و آشفته كردن محیط اجتماعی ایران و استفاده از نیروهای هوادار نظامی كه در داخل تهران بودند، چه در لشكر گارد و چه در دانشكدهی افسری كه سرتیپ زنگنه كاملا با آنها همراهی میكرد و نقشش را هم ایفا میكرد. مرحله دوم، مرحلهی بود كه اگر این كار به نتیجه نرسید، واحدهای ارتشی اصفهان و كرمانشاه و به تبع آن ها از اهواز و رشت بیآیند. مرحله سوم، مساله پیاده كردن نیرو در جنوب بود. در جنوب میخواستند "ایران آزاد" به وجود بیاورند.
اینها مراحلی بود كه برای كودتای 28 مرداد طراحی شده بود، منتها آنها با این مساله مواجه شدند كه نیروهای اساسی چنان منفعل شدند كه نیازی نشد به این كه به هیچ كدام از این مراحل دست بزنند.»
مقایسه امروز و دیروز
در بخش دیگری از مصاحبه، عموئی در مقایسه اوضاع امروز ایران با شرایط حاكم بر جامعه در دهه 30 و آستانه كودتای 28 مرداد میگوید:
یا مشكلات بر سر راه اصلاحات وجود دارد و یا اصلاح طلبی اصالت كافی ندارد، طرفداران اصلاحات كنونی حق دارند در چارچوب "اتحاد و انتقاد" حرفشان را بزنند!
«برای من، یك وجه مقایسه اجتماعی، و آن احساس حضور مردمی در صحنه مورد نظر است: مقایسه امروز و دیروز ایران. وضع كنونی ایران و ایران در آستانه كودتا. این آگاهی كه منجر به تصمیم و عزم ملی برای مقابله با یك خطر میشود، آن زمان این قدر نبود. شور بود، ولی آگاهی كه باید این شور را در جهت معینی و برای هدفی به حركت درآورد نبود. پیروزی سهلالوصول در 25 مرداد در نتیجه افشای به موقع كودتا به وسیله حزب توده ایران عاید شده بود و مردم فكر میكردند كه تمام شد. مجسمهها را بیاندازیم و جمهوری تشكیل بدهیم. حتی سخنرانی دكتر فاطمی در بهارستان بسیار چشمگیر بود. فقط حزب توده ایران نبود كه این شعار را مطرح كرد، هم در درون نیروی سوم، مثل دكتر خنجی چنین نظرهائی به وجود آمد و هم از درون كابینه مصدق كه بهترین چهرهاش دكتر فاطمی بود. یعنی تمام شده تلقی كردند، شاه كه از ایران رفت، پس رژیم سلطنت تمام شد. این كه چنین رژیم كهنی در افكار و اندیشهها وجود دارد و آیا چنین طردی اصلا زمینه تاریخی - اجتماعیاش فراهم آمده یا خیر؟ مگر میشود در یك لحظه معین رژیم یك چیز دیگری بشود بدون این كه سالهای سال روی آن كار شده باشد و زمینه ذهنی فراهم شده باشد كه در نتیجه به عنوان یك عزم ملی دنبالش باشیم؟ چنین چیزی وجود نداشت و وقتی كه آن پیروزی ساده به وسیله عدهای اوباش در غارت خانه مصدق انجام گرفت، همه چیز تمام شده تلقی شد. سرهنگ نجاتی كه باید به نیكی از وی یاد كرد، میگوید: من و 3 نفر از افسران، كلت در دست رفتیم منزل مصدق را كه دیدیم، چون نمیتوانستیم كاری بكنیم زدیم زیر گریه. من یادم میآید كه فردای كودتای 28 مرداد، در درون حزب توده ایران واقعا یك آشوبی بود. به این معنی كه حزب اعلام كرده بود كودتا را با ضد كودتا مواجه خواهیم كرد… سرگرد همایونی، افسر محافظ دكتر مصدق از رفقای حزب بود و از طرف حزب برای مصدق پیام برد كه ما برای اقدام آماده هستیم، منتها به تنهائی نقش زیادی نمیتوانیم ایفا كنیم. برای این كه عمل مثبتی انجام بگیرد ما نیاز به پیام رادیوئی شما داریم. در بازداشتگاه نمیتوانید كاری بكنید، ولی ما این امكان را داریم كه شما را به یك جای امن منتقل كنیم و دستگاه فرستنده با برد محدود هم فراهم كنیم، یك فرستنده متحركی روی یك خودرو قرار میدهیم و دور شهر حركت میكنیم و پیام ضبط شده شما را در شهر پخش میكنیم. مصدق میگوید: من به 3 دلیل موافق نیستم یكی این كه من اعتماد ندارم، دوم این كه من این جا نشستم و جایم محفوظ است، مرا اگر در یك خانه مخفی ببرید، هر صدائی كه بلند شود تن من می لرزد و فكر می كنم لو رفتهایم. سوم این كه من خودم را نخست وزیر قانونی این مملكت می دانم. میروم در دادگاه و از حقوق خودم دفاع می كنم. به این سه دلیل پیشنهاد را رد می كند و به این ترتیب بر آن انفعال، این مساله نیز اضافه میشود و دیگر آب از آب تكان نمی خورد. شب 27 مرداد 400- 500 نفر از حزب دستگیر شده بودند و این تاثیری بسیار منفی روی ارتباطات گذاشته بود. در درون حزب كوششهائـی برای تعلیمات نظامی به عمل آمد. هم زمان كوشش برای همكاری با ایل قشقائی و فرستادن خسرو روزبه برای ملاقات و قرار كار.»
عموئـی در باره عواقب كودتا برای ایران می گوید:
شعار "ایران برای تمام ایرانیان" شعار تعهدآوری است و تحقق آن، یعنی اینكه مردم جمع شوند و خواستهایشان را مطرح كنند.
«آن چه ما شاهد و ناظر آن بودیم، همان چیزی بود كه رخ داد، اما آن چه را كه به علت كودتا رخ نداد، باید حدس بزنیم كه اگر كودتا نشده بود چه میشد. من عمیقا اعتقاد دارم كه اگر دولت ملی مصدق تداوم پیدا میكرد، یك شكوفائی خاصی در جامعهمان، به لحاظ فضای بازی كه در حكومت ملی مصدق داشتیم به وجود میآمد. مصدق یك دوران پر آشوبی را پشت سر گذاشته بود و آن تصفیههائی كه بایستی رخ بدهد در آن تشنجات سالهای 30-31 و 32 پشت سر گذاشته شده بود. عناصر ناخالص تصفیه شده بودند، البته این فضا میتوانست بعدا دوباره به وجود بیآید و كارشكنیهای آنها خارج از آن اطرافیان مصدق انجام بگیرد، ولی یك خلوصی در حركت مردمی پیدا شده بود. در درون حزب توده ایران با تصحیحی كه در "مشی" و "روش" انجام گرفته بود؛ چه تجربیاتی كه خود نیروهای ملی كسب میكردند، چه آگاهیهائـی كه هواداراها داشتند. یعنی آن شور همراه با شعوری كه كسب میشد به خوبی روند دمكراتیزه شدن جامعه ایران را تسریع میكرد. من عمیقا اعتقاد دارم كه یك فرصت طلایی تاریخی را كودتای 28 مرداد از ایران سلب كرد. پیآمدش نه فقط محروم كردن ملت ایران از آن فضای مناسبی بود كه میتوانست تداوم حكومت مصدق فراهم بیآورد، بلكه آن یاس و ناامیدی پس از كودتا بود كه نه فقط اختناق و استبداد پس از كودتا هر گونه حركتی را از مردم ایران سلب كرد، بلكه روحیه شكست خورده مردم برای كوشش و تلاش توانی نداشت. همواره همینطور است. بعد از هر شكست یك دوران گذر تاریخی است؛ این دوران "برزخ" از جمله بدترین دورانهاست. آرزوها در دل ها هست، ولی اصلا نمی تواند یك بارقهی امیدی همراهش سبب بشود كه حضوری از خود نشان بدهد.»
ضرورت تشكل و سازمان
عموئی در بخش پایانی مصاحبه خود، با اشاره به ضرورت سازمان یابی جنبش های اجتماعی و ضعفی كه جنبش ملی دهه 20 و 30 در این زمینه داشت (امری كه اكنون نیز عمیقا نگران كنندهاست) می گوید:
«در این جا باید به دو مساله اشاره كرد. نقش شخصیت در تاریخ روشن است، اما عمدهتر از آن مشاركت مردم است. ما مشاركت، به معنی واقعی كلمه نداشتیم. در تظاهرات 30 تیر دوره حكومت ملی، هواداران مصدق فراوان بودند، من در اظهار نظری كه در مجله "ایران فردا" چاپ شد، در مورد مشاركت اشاره كردم كه مشاركت این نیست كه صرفا از مردم دعوت كنیم به راه پیمائـی بیآیند و یا در انتخابات رای بدهند، مردم هم میآیند، ولی بعد هر كس سراغ كار خودش میرود و … تا زمانی كه نهادهای خاص هر لایه اجتماعی، مثلا جوانان، كارگران، اصناف، یعنی حركت جمعی به معنای واقعی كلمه ایجاد نشود و یك نهاد مشاركت به مفهوم اجتماعی ـ سیاسی پیدا نشود، رشد دموكراتیك صورت نخواهد گرفت. به این معنی كه اگر من در یك جمع اظهار نظری می كنم و شنوندگانی دارم كه از من برای اظهار نظرم دلیل می خواهند؛ متقابلا مخالف من هم نظرش را میگوید، ما غیر از آموزش، پرورش هم پیدا می كنیم. در مشاركتهای حزبی و دائمی این چنین است كه پرورش پیدا می كنیم.
زمینه عینی مشاركت در حضور و بودن این نهادهاست. در مشاركت كه افراد با كار جمعی آشنا می شوند و روحیات دمكراتیك، برخورد با نظرهای گوناگون، تحمل نظر هم دیگر و مضمون دموكراسی مفهوم می یابد. ما اصلا این چنین تجربهای نداشتیم.
الان هم همینطور است. وقتی كه نهادی وجود نداشته باشد و شما نتوانید آزادانه نظرهایتان را به گوش همه برسانید، مردم چطور انتخاب بكنند؟ این كه نقش نخبگان را شما میخواهید اجرا بكنید، باید مشاركت مردم تامین شده باشد، امنیت برای حضور در یك اجتماعی تامین شده باشد. نهادینه شدن این گونه امكان پذیر است. همین جنبش اصلاح طلبی كنونی هم اگر واقعا پایه اش بر مشاركت عمومی و شعار "ایران برای تمام ایرانیان" باشد، كه شعار تعهدآور و مسئولیتآوری است، یعنی مردم جمع شوند، همان خواستههای صنفیشان را در بستری دموكراتیك مطرح كنند. این روند مشاركت دموكراتیك، آن روندی است كه جامعه دارای افكار عمومی آگاه، خرد جمعی و برخورداری از نظرهای نخبگان روشن بین خواهد بود.»