راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

خيانت به سوسياليسم

گورباچف

آغاز درخشان

پايان خفت بار يک رهبر

روجرکيران- توماس کني

1991- 1917

ترجمه محمد علي عمويي

 

وعده ها و نشانه های شوم

نخستين روزها و نخستين ماه های گورباچف ايام برق گرفتگي بود. سخنراني ها و گفتگوهای رو در رو  با کارگران لنينگراد نخستين ترک ها را بر يخ رکود ايجاد کرد.

                                          مايک ديويدو

 

حزب هنوز مبارزه ای را پيش رودارد. خروشچف يک تصادف نبود. کشور ما در وهله نخست کشوری است روستايي، و جناح راست نيرومند است. چه تضميني برای جلوگيری از به قدرت رسيدنش وجود دارد؟ به احتمال زياد ضد استالينيست ها در آينده نزديک به قدرت دست مي يابند، آن ها از نوع بوخارينيست ها خواهند بود.               

                                       و.م. مولوتف

 

به جای عناصر فاسد قديم که در طول ده ها سال دست اندرکار آلوده و چرکين ساختن جسم و جان حزب کمونيست و جامعه در سطحي وسيع بودند، به ناگاه، ظرف يکي دو سال، نيروهايي به مراتب وحشتناک تر و عميقا فاسدتر سر برآورد که حرکت سالمي را که پس از آوريل 1985 آغاز شده بود خاموش و خفه کرد.

                                      يگور ليگاچف

 

سياست های ميخائيل گورباچف کانون هر توضيحي را درباره فروپاشي سوسياليسم شوروی اشغال مي کند. در1985 گورباچف زمام امور کشوری را در دست گرفت که با مشکلات ديرپايي رو به رو بود و در چنان وضع حساس و تحريک پذيری بود که در کوتاه مدت دستخوش بحران هايي در گستره نظام شد. مشفقانه ترين داوری که مي توان نسبت به سياست های گورباچف داشت اين است که آن ها ناکام شدند و شکست خوردند. پرسترويکا به هدف های ادعايي اش - سوسياليسم دموکراتيک، مولد، و کارآمد- دست نيافت. در عوض، اتحاد شوروی به مثابه يک کشور را نابود ساخت و به جايش گروهي کشورهای بالکانيزه نشاند که زير سلطه کاپيتاليسم اليگارشي و بي قانوني گرفتار آمدند و تنها پس از يک دهه اکثريت جمعيت را به فقر مبتلا کرده اند. آن چه گورباچف آرزوی دست يابي اش را داشت، به احتمال چنين وضعي نبود. احتمالا او نمي خواست سياستمداری فاقد حزب، رئيس جمهوری بدون کشور، و سوسياليستي بدون سوسياليسم باشد.

گورباچف و مدافعانش مي گفتند که او جامعه ای بحراني را به ارث برده است. اين گفته دروغ بود. اتحاد شوروی براساس هر معيار متداول، غرق در مصيبت های بحران ها نشده بود. در1985، مشکلات اقتصاديش به تورم و بي ثباتي آلمان در دهه 1920 يا رکود ايالات متحده در دهه 1930 نرسيده بود. افزون بر اين، دشواری هاي سياسي اش ناچيزتر از رسيدن به بحران مقبوليت بود. شکايت هايي درباره کاستي ها، صف های انتظار، و کيفيت کالاهای مصرفي وجود داشت، اما نارضايتي عمومي در ارتباط با خود نظام نسبتا ناچيز بود. آولگ کالوگين، افسرعاليرتبه KGB که از1979 تا 1986 در لنينگراد خدمت مي کرد، گفته است هرگز با مخالفت جدی با نظام مواجه نشده است. به گفته ميخائيل المان و ولاديمير کنترويچ نارضايي محصول رفورم بود نه علت آن. بين سال های 1975 و 1985 مصرف شخصي شهروندان شوروی افزايش يافته بود. گرچه استاندارد زندگي مردم شوروی تنها به يک پنجم تا يک سوم سطح زندگي در آمريکا رسيده بود، در آن زمان ارزش گذاری عمومي اين بود که شهروندان شوروی از امنيت بيشتر، جرم و جنايت کمتر، و سطح فرهنگي و اخلاقي بالاتری نسبت به دنيای غرب برخوردارند. بعلاوه، مطالعات ميداني در نيمه دهه 1980 آشکار ساخت که کارگران شوروی و آمريکايي نسبت به شغلشان به يک ميزان راضي هستند. در آستانه 1990، تنها يک اقليت کوچک طرفدار انتقال به جامعه سرمايه داری بودند. به زحمت 4 درصد شهروندان از کنار گذاردن کنترل قيمت طرفداری کردند، و تنها 18 درصد طرفدار تشويق و ترغيب مالکيت خصوصي بودند.

غيبت يک بحران اقتصادی حاد و نارضايي گسترده به هيچ وجه بدين معني نيست که همه چيز خوب بود. جامعه شوروی با مشکلات گوناگون اقتصادی، سياسي، و امورخارجي مواجه بود. غفلت در پرداختن به آن ها مي توانست بحراني به پا کند. حتي کمونيست هايي چون يگورليگاچف و گنادي ژيوگانف، که منتقدان جدی گورباچف شدند، جدی بودن مشکلاتي را که منجر به اصلاحات شد تصديق مي کردند. ليگاچف يادآوری مي کرد که او «همچون بسياری از دبيران محلي حزب برای تغيير بي تاب، و با ناراحتي آگاه بود که کشور به سوی فاجعه اجتماعي و اقتصادی پيش مي رود. به همين صورت، زيوگانف به ياد آورد، «نياز به اصلاحات برهمگان آشکار بود.»

از بين تمامي مشکلات داخلي، تهديد کننده ترين آن ها مشکل اقتصادی بود. يوری آندروپف، در نخستين سخنراني مربوط به خط مشي حزب در پلنوم کميته مرکزی در22 نوامبر 1982 جمع بندی مفيدی از مشکلات اقتصادی به دست داد. آندروپف به برشماری کميت و کيفيت کالاهای مصرفي، کمبود کالاهای معين، اتلاف منابع انرژی، کارکرد ضعيف حمل و نقل، و ناکامي بنگاه های توليد آهن و فولاد در دستيابي به هدف هايشان پرداخت. از نظر آندروپف، آن چه بسياري از اين مشکلات را به يکديگرمتصل مي کرد کوتاهي در به کارگيری اکتشافات علم و تکنولوژی بود. اين ضعف و کوتاهي در پيشرفت نا مطلوب رشد بهره وری، بهبود شيوه های توليد، و اقتصادی کردن منابع مواد خام انعکاس يافته بود. اين ضعف ها تا حدودی در آن نظام برنامه ريزی که تاکيدی بيش از حد بر رسيدن به رکوردهای کمي توليد داشت قابل رويت بود. ازآن رو که بهبود توليدات و شيوه های توليد مي توانست موقتا توليد را کند يا کاهش دهد، يک ضدانگيزه حاضر و آماده برای نوآوری وجود داشت.

 

آبل آگانبگيان که رياست انستيتو اقتصاد و سازمان صنعتي شاخه سيبری آکادمي علوم را از 1967 تا 1985 عهده دار بود، زماني که مشاور اقتصادی کليدی گورباچف شد، مشکلات اقتصادی متعددی را برشمرد. آگانبگيان،  گر چه در اين مورد غلو مي کرد، بيانگر تفکر محفل گورباچف بود. او اغلب مشکلات اقتصادی را ناشي از تمرکزگرايي پيش از اندازه مي دانست. اين مشکلات اتلاف و ناکارآمدی، فقدان انگيزه برای کار، نبود قوه ابتکار، ضعف در افزايش بهره وری و اشاعه ناچيز نوآوری های تکنولوژيک را در برمي گرفت. در اثر ارتباط ضعيف توليد کننده و مصرف کننده تراکتورها و کفش های توليد شده بيش از نياز مصرف کننده بود، اما اقلام با کيفيت کمتر از تقاضای مصرف کننده بود. نارضايي مصرف کننده بازار سياه و فساد را پرورش مي داد. به دلايل گوناگون، که برخي از آن ها بايد به حساب ته کشيدن منابع طبيعي ارزان و کمبود نيروی کار ناشي از جنگ جهاني دوم گذارده شود، نرخ رشد اقتصادی شروع به کاهش کرد. گرچه اقتصاد در فاصله سال های 1975 و 1985 رشد داشت، نرخ رشد از نظردرآمد ملي، درآمد سرانه واقعي، سرمايه گذاری سرمايه توليدی، شمار کارگران عرصه توليد، و بهره وری کار تخفيف يافت. به گفته آگانبگيان، در پايان دهه 1970 و اوايل دهه 1980، رکود اقتصادی رخ داده بود.

نارضايي از بابت بهبود کند استانداردهای زندگي به سبب سهولت فزاينده ای که شهروندان شوروی را به مقايسه حسادت برانگيزی با غرب قادر مي ساخت بي شک شدت يافته بود. هر اندازه تشنج زاديي، سفر، و ارتباطات آگاهي بيشتری از چگونگي زندگي درغرب به دست مي داد، شکاف استاندارد های زندگي ادعاهايي را مبني بر اين که سوسياليسم به سوی تامين زندگي بهتر مي رود به چالش مي کشيد. فرد هاليدی برآن بود، «همين که شکاف استانداردهای زندگي آشکار شد، آن گاه باقي مانده مقبوليت نظام اقتصادی کمونيستي به کلي از ميان رفت و نظام بديل، پلوراليسم غربي، به شدت پيش کشيده شد.

نظرسنجي ها با ادعاهای غلو شده هاليدی در تناقص بود، با اين همه ممکن است هاليدی ترس رهبران شوروی را از اين که شکاف رشد يابنده استانداردهای زندگي به کجا منجر خواهد شد به درستي دريافته بود.

اگر مشکلات اقتصادی پوشش و توجيه عمده ای برای پرسترويکا بود، مشکلات سياسي نيز درست در پي آن روان بود. مشکلات دروني حزب ريشه هايي ژرف داشت. جنگ دوم جهاني حزب را از وجود ميليون ها کادر فداکاری که در جريان دفاع از سوسياليسم و سرزمين مادری جان باخته بودند، محروم کرد. سپس، خروشچف با گشودن درهای حزب به روی ميليون ها فرد غيرکارگر و پايين آوردن معيارهای حزبي، به تضعيف بيشتر حزب دست زد. دکترين «تثبيت کادر» لئونيد برژنف دارندگان پست های حزبي را به مقرری بگيران کم مسئوليت مبدل کرده، رهبران حزب را بسيار طولاني تر از دوران توانمنديشان بر سر کار نگهداشت، و حزب را از خون تازه و انديشه های نومحروم ساخت. افزون بر اين، با رشد اقتصادی ثانوی عناصری از حزب را به طور فزاينده آلوده و فاسد کرد در دوران برژنف، فساد- به گفته يک تاريخدان- به «ابعادی افسانه ای رشد کرد»، حتي خويشان خود برژنف را نيز شامل شد. در بسياری از عرصه ها خويشاوندگرايي، پارتي بازی، حمايت گرايي و چاپلوسي و مفت خوری متداول شد. گردهمايي های حزبي به صورت اقدامي عادی، سرسری و صوری درآمد. ايدئولوژی به حالتي صوری و قالبي درآمد، و روشنفکران، حتي اعضای حزب هر چه بيشتر از جدی گرفتن آن سرباز زدند.

هيچ چيز بيش از سالمندی، بيماری، و مرگ در پشت ميز سه تن از رهبران پيش از گورباچف نماد تصلب سياسي و ايدئولوژيک نبود. ارتقاء گورباچف - جوان ترين عضو پوليت بورو- به مقام دبيرکلي بازتاب توجه همگان به فرتوتي و از کار افتادگي رهبران حزب بود. گورباچف از اين نکته کاملا آگاه بود. او بعدها اظهار داشت که «مردم» از داشتن پوليت بورويي که سن ميانگين اش هفتاد بود و بسياری ازاعضاء آن به مدت بيست يا سي سال بود در آن مقام بودند و بيمارتر از آن بودند که به انجام وظايفي اقدام کنند، «خسته شده اند.»

 

سومين مشکل در صحنه اصلاحات را بايد در مناسبات خارجي جست وجو کرد. گرچه اتحاد شوروی هرگز از فشارهای امپرياليست ها آسوده نبود، اين فشار در دوران جيمي کارتر فزوني گرفت و حتي در رياست جمهوری رونالد ريگان بيشتر شد. در فاصله 1981و 1986، دستگاه اداری ريگان با هدف کاهش و انقباض نفوذ خارجي شوروی و آسيب زدن به اقتصادش «فشار تمام عيار و کلي» را به ضد «امپراتوری شيطاني» به موقع اجرا گذارد. اين کارزار، پشتيباني و حمايت از جنبش همبستگي در لهستان و چريک های ضد انقلابي در افغانستان، کوشش به منظور کاهش ذخاير طلای شوروی به وسيله پايين آوردن بهای نفت، تهاجم تبليغاتي فزاينده، اقدامات ديپلماتيک برای کاستن امکان دسترسي شوروی به تکنولوژی غربي، اختلال در اقتصاد شوروی با صدور تجهيزات معيوب و تلاش برای ورشکست کردن شوروی ها با عنوان کردن پيکان حاضر و آماده نظامي به وسيله ابتکار دفاع استراتژيک يا جنگ ستارگان را در برمي گرفت.

چند توضيح مختصر ميدان تاثير و نتايج اين کارزار را نشان مي دهد. ايالات متحده سالانه 8 ميليون دلار به گروه اپوزيسيون لهستان، همبستگي مي پرداخت و آن را با تجهيزات ارتباطي پيچيده، کامپيوتر، دستگاه های فاکس و چاپ، و اطلاعات محرمانه مجهز مي ساخت. تحريم های ايالات متحده به ضد لهستان، اتحاد شوروی را ناچار به ارائه کمک های سالانه به مبلغ يک تا دو ميليارد دلاربه آن کشورمي کرد. دستگاه اطلاعاتي ايالات متحده، سيا، به رهبری ويليام کيسي، افغان ها را آموزش داد، توپخانه و راکت های بسيار برای آن ها ارسال داشت، و مصری ها، سعودی ها، و چيني ها را به دادن کمک به آن ها واداشت.

تلاش های نظامي اتحاد شوروی برای حمايت از حکومت انقلابي افغانستان در برابر جنگ سالاران مورد حمايت ايالات متحده هر سال بالغ بر3 تا 4 ميليارد دلار برای شوروی هزينه داشت.

 

حکومت امريکا به وسيله سعودی ها و اوپک به طور سيستماتيک دست اندر کار پايين آوردن بهای نفت در بازار جهاني بود، حرکتي که به اقتصاد ايالات متحده کمک مي کرد و همزمان، شوروی ها را که برای تحصيل ارز، وابسته به فروش نفت بودند از پای درمي آورد. دستگاه اداری ريگان با فروش هواپيماهای نظامي وموشک های استينگر به سعودي به ازای توليد نفت بيشتر و بهای کمتر موافقت کرد. در1983 سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک( زير فشار ايالات متحده، بهای نفت را از34 دلار به 29 دلار در هر بشکه کاهش داد.

در1985، سعودی ها توليد نفت خود را از کمتر از2 ميليون بشکه در روز به 9 ميليون بشکه افزايش دادند. ظرف پنج ماه، بهای هر بشکه نفت به 12 دلار سقوط کرد. به گفته پتر شوايزر، «بيش از10 ميليارد ارز مطمئن مسکو، تقريبا معادل نيمي از درآمدش، يک شبه دود شد.»

 

دولت ريگان به ابزار و ادوات جنگي پيشرفته نيز پرداخت. در آغاز دسامبر1981، ريگان دستور توقيف کشتي امريکايي حامل تجهيزات نفت و گاز به شوروی را صادرکرد. در ژوئن 1982 او تحريم ها را به مجوزها و کمک های امريکا به خارج بسط داد. در نوامبر1982 ريگان پيشنهاد شورای امنيت ملي - NSDD را، که تنظيم کنندگانش آن را همچون «يک اعلام جنگ اقتصادی مخفي به اتحاد شوروی» توصيف کردند، امضا کرد. از جمله هدف های آن منع صدور تکنولوژی پيشرفته به شوروی و کاهش واردات نفت و گاز اروپاييان از شوروی بود. در1983، صادرات تکنولوژی پيشرفته امريکايي به شوروی تنها 39 ميليون دلار ارزش داشت، حال آن که در1975 اين رقم 219 ميليون دلار بود. اين جنگ اقتصادی با جلوگيری از دسترسي شوروي به تکنولوژی پيشرفته پايان نيافت؛ ايالات متحده در مورد کالاهايي نيز که شوروی ها دريافت مي کردند دست به خرابکاری زد. به طور مثال، در 1984، ايالات متحده به عرضه نقشه های معيوب قطعات توربين گازی به شوروی ها پرداخت و از طريق واسطه ها چيپس های ناقص کامپيوتر به اتحاد شوروی فروخت. اين گونه اقدامات برای اتحاد شوروی به بهای از دست دادن زمان و هزينه هايي ناگفتني تمام شد.

بخشي از تلاش های بي ثبات سازی ريگان شامل راه اندازی يک جنگ ايدئولوژيک به وسيله «راديو اروپای آزاد» و «راديو آزادی» مي شد. در فاصله 1982 و1986، هر دو ايستگاه، شمار سخن پراکني ها و سفسطه هايشان به زبان خارجي و نيز شمار شنوندگانشان را افزايش دادند. در پي کاهش و سپس از بين رفتن اختلالات راديويي به وسيله گلاسنوست در 1988، شمار شنوندگان راديو ليبرتي در شوروی به 22 ميليون نفر در ماه رسيد. هر دو ايستگاه احساسات ناسيوناليستي را مي پروراندند و برمي انگيختند، بر سر فاجعه چرنوبيل خشم اغراق آميزی را جلوه مي دادند، مخالفان جنگ شوروی در افغانستان را تشويق مي کردند، پلاتفرم مقبولي برای طرفداران بازار نظير يلتسين فراهم مي کردند، و اتهامات بي اساس فساد نسبت به رهبر حزب، يگور ليگاچف، پس از مخالفتش با گورباچف، منتشر کردند.

جدی ترين بخش استراتژی ايالات متحده خواستار افزايش فشار نظامي بر اتحاد شوروی بود، راهبردی که برخي تحليگران امريکايي آن را «واداشتن آن ها به صرف هزينه تا ورشکستگي» ناميدند. ريگان، در نخستين کنفرانس خبری اش در مقام رياست جمهوری اعلام داشت اتحاد شوروی برای رسيدن به هدف تسلط به جهان متوسل به فريب کاری و دروغ و «مرتکب هر جنايتي » خواهد شد. اندکي پس از آن، ريگان «ساخت بزرگترين و گسترده ترين مجموعه نظامي ايام صلح را در تاريخ امريکا» آغازکرد. اين اقدام به معني يک هزينه نظامي به مبلغ 5/1 تريليون دلار در پنج سال و برنامه های تکامل بمب افکن های محرمانه، ساخت صدها موشک MX، خودروهای حاصل موشک های Mirved، موشک های کروز، و بمب افکن های B-1 جديد، و زيردريايي های ترايدنت بود. شالوده اين چرخ دنده فشار نظامي بايد يک سيستم دفاع موشکي مي شد که به نحوی افسانه ای پر هزينه و بديل تازه ای برای موشک هاي کنوني باشد. در23 مارس 1983، پرزيدنت ريگان، ضمن يک سخنراني درباره دفاع ملي اعلام کرد، که او تصميم گرفته است دست به کار پژوهش و پيشبرد ساخت چنان سيستمي شود. دو سال بعد، ريگان خواستار26ميليارد دلار از کنگره شد تا ابتکار دفاع استراتژيک را عملي سازد.

سياست های ريگان و سقوط بهای نفت و گاز و نيز از دست دادن امکان فروش آن ها، ميلياردها دلار برای اتحاد شوروی هزينه داشت. اين سياست ها ميلياردها دلار ديگر به خاطر کمک به لهستان و افغانستان و نيز برای جبران تکنولوژی دست نيافتني و خرابکاری در آن بر شوروی تحميل کرد. گرچه برخي کارشناسان شوروی SDI )طرح دفاع استراتژيک( را تنها يک بلوف تلقي کردند، ديگران آن را، با توجه به ديگر حرکات امريکا، يک تهديد واقعي به حساب آوردند. به گفته رولد ساگدايف، رئيس انستيتوی پژوهش های فضايي شوروی، پس از1983، اتحاد شوروی ده ها ميليارد دلار در پاسخ به جنگ ستارگان هزينه کرد. چرنينکو، رئيس جمهوری پيش از گورباچف، اظهار داشت، «اوضاع بغرنج بين المللي ما را دچار به تغيير جهت منابع بسيار زيادی به سوی تقويت امنيت کشور کرد.» اما پروژه SDI، با تمام گراني اش، عامل فروپاشي نبود.

در مارس 1985، زماني که ميخائيل گورباچف دبيرکل حزب کمونيست اتحاد شوروی شد، به سرعت نشان داد که در مقام رهبری خواستار رويارويي با مشکلات است و ابتکارات تازه و متهورانه را به عهده خواهد گرفت در آغاز، گورباچف مسير ترسيم شده به وسيله آندروپف را در پيش گرفت. ابتکارات گورباچف با پاره ای موفقيت ها مواجه شد و به نحو شورانگيزی مورد تحسين داخل و خارج قرارگرفت، از جمله از جانب حزب کمونيست، جايي که به رغم غرولندهايي که مي گفت او بيش از حد پيش رفته است يا به اندازه کافي حرکت نکرده است، مخالفت جدی چنداني برنخاست. گورباچف، پيش از پايان دو سال نخستين، شروع به دور شدن از روش و جوهر انديشه آندروپف کرد و سياست هايي اتخاذ کرد که شبيه سياست های خروشچف بود.

 

گورباچف در پری ولنويه زاده شده بود، روستايي زراعي با 3000 خانوار، واقع در کرايي، ناحيه کشاورزی جنوب ستاوروپل، در فاصله 124 مايلي از شهر ستاوروپل. در اين ناحيه قفقاز گندم و آفتاب گردان کشت مي شد و دارای ييلاق ها و چشمه های آب گرم بود. در اوايل دهه 1930 ستاوروپل به اشتراکي کردن کشاورزی پيوست، که پدر بزرگ گورباچف در آن نقشي داشت. در جريان جنگ، که هفت تن از خويشان گورباچف در آن از بين رفتند، آلماني ها ستاوروپل را اشغال و بخش اعظم آن را ويران کردند. از پنجره قطاری که در1950گورباچف را برای تحصيل در دانشگاه دولتي لومونوسف به مسکو مي برد، هنوز خرابي ها ديده مي شد. نشان پرچم سرخ کار که گورباچف به مناسبت کار روی کمباين دريافت کرده بود در پذيرش او به دانشگاه کمک کرد، جايي که سنت روشنفکری غربي و گفتگوی عمومي را آموخت و مدرک رشته حقوق را دريافت کرد. از زمان لنين، گورباچف نخستين دبيرکل با مدرک دانشگاهي بود. گورباچف، به هنگام دانشجويي به حزب کمونيست پيوست، و به گفته کسي که او را مي شناخت، لنين را احترام مي گذارد. همچنين هنوز دانشجو بود که با رائيسا، دانشجوی فلسفه ازدواج کرد.

گورباچف، پس از پايان تحصيل به ستاوروپل بازگشت و به مدت بيست سال در همان جا باقي ماند. گورباچف به جای پرداختن به حقوق، زندگي کادر حرفه ای حزبي را پيش گرفت و به خاطرسخت کوشي و فداکاری شهرت يافت. از راه تحصيل مکاتبه ای مدرک ديگری در رشته کشت و زرع به دست آورد. يکي از دوستان اهل چک دوران تحصيل که همچنان با او در تماس بود گزارش داده است که گورباچف نسبت به رهبر چک، آلکساندر دوبچک، که اصلاحاتش منجر به مداخله شوروی در1968 شد، احساس همدردی و طرفداری داشت.

وجود چنان نظراتي پيشترفت و ارتقاء او را سد نکرد. در 1970، در سن سي و نه سالگي، گورباچف دبير اول ناحيه ستاوروپل شد، مقامي که تقريبا معادل فرماندار منطقه ای با 4/2 ميليون نفر جمعيت بود. در همان زمان به عضويت در شورای عالي انتخاب شد. سال بعد به عضويت کميته مرکزی درآمد. گورباچف در اين پست ها به عنوان يک شخصيت متخصص در کشاورزی از احترام خاصي برخوردار بود. در1978، تا حدی در پرتو نفوذ آندروپف، که او هم اهل ستاوروپل بود، در راس دپارتمان کشاورزی کميته مرکزی قرارگرفت، مقامي که او را روانه مسکو کرد. سال بعد، به عضويت پوليت بورو درآمد، جايي که جواني، توانمندی، سخت کوشي و کار طولاني روزانه او را بارز و برجسته کرد.

گورباچف به هنگام برگزيده شدن به مقام دبيرکلي از ارزش های قابل ملاحظه ای برخوردار بود. همراه با تحصيلات، جذابيت و انرژی بسيار، سخنراني مستعد و پرورش يافته ای بود. در زماني که سر زندگي رهبری شوروی در سطح گسترده ای مورد توجه بود، گورباچف مزيت جوان ترين عضو پوليت بورو را داشت. او با زني شيک، امروزی، و روشنفکر ازدواج کرده بود. از همان اوايل 1983 آشکار کرده بود که طرفدار اصلاحات است.

دسامبر1984، در يکي از کنفرانس های ايدئولوژيک کميته مرکزی گلاسنوست (فضای باز( را در نظام اقتصادی مطرح کرد. با اين همه، به نظر مي رسيد که گورباچف بازيگری محتاط و قابل اعتماد است. او بويژه به هنگام کسالت چرنينکو به خوبي از عهده کار برآمده بود، و به گفته آندره گروميکو، نشست های پوليت بورو را به «نحو درخشاني» اداره کرده بود.

اما، گورباچف ضعف های آشکاری داشت که با گذشت زمان چشمگيرتر شد. تمام عناصر حکومتي برای پيشرفت تا حدودی متکي به نوعي حمايت ديگرانند، صعود گورباچف نيز ثابت کرد که از اين امر مستثني نبود. ارتقاء او بيش از آن که مربوط به انتخاب عرصه کشاورزی باشد، ناشي از توجه نيک و مثبت مشوقان صاحب مقام، نظير آندروپف بود.

آشنايي او با بسياری از رهبران حزبي کشور که تعطيلات را در استراحتگاه های ستاوروپل مي گذراندند نيز احتمالا به پيشرفت گورباچف کمک کرد. افزون بر اين، گورباچف، با وجود تحصيلات، جدا از کشاورزی، تجربه ناچيزی در زندگي حزب شوروی داشت. پيش از آن که دبيرکل شود، به مسافرت های به مراتب بيشتری به اروپای غربي و کانادا رفته بود تا جمهوری هاي پيراموني اتحاد شوروی و برخلاف تمام رهبران پيشين شوروی، فاقد هرگونه تجربه زندگي يا کار در نواحي غير روس کشور بود. در عرصه نظامي، سياست خارجي، صنعتي، دانش، تکنولوژی و اتحاديه های صنفي نيز بي تجربه بود. هر چند نقل قول مفرط از لنين را دوست مي داشت، فاقد آگاهي و درک عميق از تئوری مارکسيستي و تاريخ شوروی بود، دو عرصه ای که او در جهت متناسب کردنشان با مقاصد خود آن ها را به کلي تحريف کرد. آنتوني آگوستينو تاريخ دان درباره او مي گفت که يک انسان شکاک به راحتي مي تواند به ما بگويد که گورباچف «حقوقداني که هرگز با قانون سروکار نداشت، سابقه ممتدی در کشاورزی داشت، کسي که چيزی از امور خارجي نمي دانست، توجه ما فوق ها را جلب کرده بود، زيرا دبير اول ناحيه ای پرت بود، که خصوصيات و روحياتش بيشتر شبيه پرنس رينر موناکو يا شهردار لاس وگاس بود.

افزون بر اين، گورباچف از تضادهای يک شهرستاني تحصيل کرده رنج مي برد. او در بخش عظيمي از زندگي ماهي بزرگي بود در يک حوضچه حقير، اين وضع به خودبيني، تکبر و بي رحميش نسبت به زيردستان، و تغيير حالت در برابر قدرتمندان و دنيا داران کمک کرد. همچنين ميل و ذائقه ای نسبت به شراب مطبوع، غذای خوب، و ديگر تجملات شيوه زندگي جهان وطني در او ايجاد کرد. رخدادهای چندی نخوت و خودبيني او را آشکار کرد. گرچه آندره گروميکو، عضو ارشد پوليت بورو، او را به نامزدی دبيرکلي برگزيد، گورباچف تا چهار سال در مراسم خاکسپاری او شرکت نکرد. گورباچف به همين گونه با مخاطب قرار دادن ديگر اعضاء پوليت بورو، که همگي برتر از او بودند با لفظ خودماني اما بي ارزش قلمداد کننده «تو» مهرباني رياست مآبانه ای نسبت به آنان نشان مي داد. بي رحمي گورباچف در11 نوامبر 1987، زماني کاملا نمايان شد که دستور داد منتقدش، بوريس يلتسين بيمارستاني را، که به سبب درد سينه در آنجا بستری بود، ترک، و در کميته حزبي شهر مسکو، که ساعت ها او را سرزنش کرد شرکت کند و پس از آن از رياست کميته شهر برکنارش کرد.

گورباچف، در آغاز، سياست های آندروپف را در پيش گرفت. او، همچون آندروپف، ضرورت سرعت بخشيدن به پيشرفت علمي و فن آوری، بهبود مديريت، و تقويت نظم و انظباط را مطرح کرد. آندروپف در امور خارجي، به ويژه در زمينه روابط با ايالات متحده، به سبب شرايط خصمانه ای که حاصل کار خودش نبود، در فشار بود. با وجود اين، به کاهش تنش با ايالات متحده و پيشرفت در خلع سلاح هسته ای به اميد پيشرفت به سوی اين هدف ها تمايل و انعطاف هايي از خود نشان داده بود. دوبرينين، سفيرشوروی در امريکا عقيده داشت که آندروپف، در يک موقعيت بين المللي مناسب تر از آن چه به ارث برده بود، «برای يک رشته توافق های جدی با واشينگتن، به ويژه در زمينه محدوديت سلاح های هسته آماده بود. دراين زمينه، او تا حدودی شبيه به ميخائيل گورباچف، شاگرد تحت تاثيرش، بود.» در برخورد با رکود سياسي، آندروپف بازگشت به معيارهای لنيني: رهبری جمعي، انتقاد از خود، انضباط، فروتني، شرافتمندی، و سخت کوشي را خواستار شد، معيارهايي را که خود سرمشق برنامه هايش قرارداده بود. آندروپف تازه به رهايي حزب از وقت کشي، فساد، فرماليسم، بدبيني نسبت به همه چيز و تجديد حيات علاقه به ايدئولوژي، و ارتقاء رهبران محلي شريف، ساعي و پرکاری چون يگور ليگاچف و گويا، گورباچف را آغاز کرده بود.

گورباچف در مارس 1985 برای نخستين بار به عنوان دبيرکل در سخناني با عنوان «راه ما همچنان بدون تغيير باقي مي ماند»، و برای دومين بار در آوريل 1985 خطاب به کميته مرکزی از نام و شعارهای آندروپف استمداد کرد. او سرعت بخشيدن اقتصادی و اجتماعي، انتقال اقتصاد به «مسير توسعه فشرده» و دست يابي سريع به «پيشرفته ترين موقعيت های علمي و فني» را طلب کرد. همچنين خواستار «تقويت انضباط» و تکميل «تمامي نظام مديريت» شد. گورباچف از حذف هم سطحي دستمزدها طرفداری کرد. در حمله شديدی به بخش های غيرقانوني اقتصاد ثانوی و فساد، مبارزه برضد «درآمدهای مفت و کار نشده» و کليه پديده هايي را که با شيوه زندگي سوسياليستي بيگانه اند، خواستار شد. در زمينه سياست خارجي بار ديگر بر مواضع سنتي شوروی چون پشتيباني از جنبش های رهايي ملي، همزيستي مسالمت آميز و همکاری با غرب بر اساس «اصول برابر » تاکيد کرد. بر پايان بخشيدن به مسابقه تسليحاتي و توقف زرادخانه هسته ای تاکيدی ويژه داشت. در امور سياسي، «تقويت» و «ارتقاء» نقش رهبری و هدايت گر حزب، «نظارتي دقيق بر شيوه کار لنينيستي» و دست کشيدن از فرماليسم و ادعای «کمال مطلوب دروغين»  در گردهمايي های حزب را پيشنهاد کرد. گورباچف از نياز به گلاسنوست، يا «فضای باز و تبليغات» در زمينه کار حزب، دولت و ديگرسازمان های عمومي سخن گفت.

گورباچف در رفتارها نيز چون گفتار شبيه آندروپف بود. در1985، سياست های اقتصادی گورباچف دو نکته و جهت اصلي داشت. سمت گيری نخستين بهبود «عامل انساني» از راه ارتقاء کادر تازه و «انضباط» فزونتر بود، دومين عبارت بود از گذر از «رشد گسترش يابنده» به «رشد شدت يابنده» از راه تغيير در سياست سرمايه گذاری ها با هدف نوسازی ابزار و کارخانجات موجود. گورباچف بحث و گفتگو درباره راه های بهبود انضباط و تجديد ساختار اقتصادی را تشويق کرد. در مه 1985، به منظور بهبود انضباط کار، مبارزه سختي را برضد مصرف الکل، آن مشکل اجتماعي بسيار جدی که سال های دراز سلامت و زندگي خانوادگي را فرسوده و فاسد کرده و بهره وری کار را نيز کاهش داده بود، آغازکرد.

آندروپف مجازات مستي در ملاء عام را افزايش داده بود گورباچف از آن فراتر رفت. توليد ودکا را به شدت کاهش داد و ساعت فروش آن را محدود کرد. در ژوئن 1985 پلنوم کميته مرکزی را به انقلاب عملي و تکنولوژی اختصاص داد، که منجر به ايجاد بيست و سه مجموعه پژوهش فني شد. در اکتبر، گورباچف،  به منظور افزايش سرمايه گذاری در ماشين سازی و بالا بردن سطح فني توليد، برنامه پنج ساله را تغيير داد. او اين اقدامات را با رد آشکار اصلاحات بازار همراه کرد. گورباچف در ماه مه اظهار داشت «بسياری از شما حل مشکلات اقتصادی خود را، به جای برنامه ريزی مستقيم، در توسل به مکانيسم های بازار مي بينيد. برخي از شما به بازار همچون نجات دهنده زندگي مي نگريد. اما، رفقا، شما نبايد در انديشه نجات بخش، بلکه در فکر کشتي باشيد، و کشتي همان سوسياليسم است.»

گورباچف دو اقدام اقتصادی ديگر، که نظير اقدامات آندروپف بود، انجام داد. به منظورارتقاء کيفيت محصولات صنعتي، در نوزده بنگاه صنعتي تدابير کنترل کيفيت، نظير آن چه در صنايع تسليحاتي به طور موثری عمل مي کردند، به کار گرفته شد. در اوايل 1986، شورای وزيران يک ارگان کنترل کيفيت دولتي )گاسپريمکا( با اختيارات تنظيم کيفيت توليد در مهمترين موسسات، از جمله تاسيسات توليد کننده کالاهای مصرفي، ايجاد کرد. گورباچف بر هم سطح سازی دستمزدها نيز هجومي را آغاز کرد، امری که تفاوت بين دستمزدهای يک متخصص صنعتي و يک کارگر متوسط را از146 درصد در1965 به 110 درصد در1986 کاهش داده بود. به موجب نظام تازه، دستمزد متخصصين صنعتي و کارگران و کارکنان عرصه پژوهش، توسعه، آموزش و پرورش، و خدمات درماني بيش از دستمزد ديگر کارگران افزايش مي يافت.

گورباچف طي نخستين سال رياست اش کوشيد انجماد روابط امريکا - شوروی را در هم شکند. او با موقعيتي رو به رو شد که سخت دلسرد کننده بود. مناسبات امريکا - شوروی از 1979 به وخامت گراييده بود؛ وقتي ايالات متحده شروع به مسلح کردن ضد انقلابي های افغان کرد، و شوروی نيز در پاسخ به تقاضای کمک حکومت افغانستان به فرستادن واحدهای نظامي روی آورد. پرزيدنت کارتر، به منظور تنبيه اتحاد شوروی، مذاکرات تسليحاتي را قطع، و اقدام به تحريم کالاهای کشاورزی کرد. از آن به بعد، به مدت شش سال حتي يک ديدار بين مقامات عالي رتبه دو کشور رخ نداد.

در بهار1985، گورباچف با دست زدن به پاره ای حرکات نو، عناصر سنتي سياست خارجي شوروی را بار ديگر مورد تائيد قرارداد. او تعهد به صلح و همزيستي مسالمت آميز را به پايه موازنه ی نظامي و استراتژيک با غرب تکرار کرد و بر همبستگي با کشورهای سوسياليستي و خلق هايي که برای آزادی و استقلال مي رزميدند تاکيد کرد. او از حکومت جديد نيکاراگوئه پشتيباني کرد. کوشش های نظامي شوروی در افغانستان را شدت بخشيد، و حمايت شوروی از کنگره ملي افريقا ANC، از جمله، آموزش نظامي فعالان ANC را افزايش داد.

به موازات اين اقدام ها، گورباچف گام هايي در جهت بهبود فضای بين المللي در ارتباط با ايالات متحده و اروپای غربي برداشت. در ماه مه، پيشنهاد پرزيدنت ريگان را برای نشست سران پذيرفت. در ژوئيه، تعليق يک سويه آزمايش های هسته ای را اعلام کرد. در سپتامبر، کاهش پنجاه درصدی تسليحات هسته ای استراتژيک را پيشنهاد کرد. گورباچف، به هنگام سفر به فرانسه، کاهش موشک های ميان برد شوروی را، که اروپا را هدف قرار داده بود، اعلام داشت. در نوامبر، گورباچف و ريگان نخستين نشست سران را پس از سال ها در ژنو برگزار کردند. گرچه هيچ گونه توافق اساسي به دست نيامد، نوعي مبادله صريح و دوستانه نظرات رخ داد. در اين زمان، گورباچف امکان پاره ای مصالحه ها در مورد افغانستان را با ريگان در ميان گذارد. اقدامات گورباچف در1985 موجب تخفيف محسوسي در تنش های بين المللي شد.

گورباچف گام های ديگری نيز برداشت که گويي تلاش هايي معطوف به رکود سياسي، فساد، و ضعف ايدئولوژيک ح.ک.ا.ش. بود. گرچه اين کارها در موارد بسياری تنها به بالا کشيدن طرفدارانش منجر شد. در صدراين اقدامات، انتصاب ادوارد شواردنادزه به جای گروميکو، به عنوان وزير خارجه، و ن.اي. ريژکف به جای نيکلاي تيخونف، به عنوان نخست وزير.

بوريس يلتسين در مقام صدر سازمان حزبي مسکو بود. گورباچف، در حالي که «وفاداری شخصي، نوکرمآبي، و رفيق بازی» را که وجه بارز عملکرد حزب در بسياری جمهوری ها بود، در معرض انتقاد قرار داد، مقامات و کارمندان لتوني، ليواني، بلوروسي را جابجا کرد.

اقداماتي به ضد کارکنان فاسد درازبکستان، آذربايجان، و قرقيزستان به عمل آورد. لرزه وارد شده فراتر از تصور بود. در طي يک سال بيش از پنجاه درصد اعضای اصلي و نامزدهای پوليت بورو تعويض شدند. از بيست و سه مسئول شعبه های کميته مرکزی چهارده تن، از روسای جمهوری پنج تن، و از175 دبير اول های نواحي )کرای ها( و بخش ها )اوبلاستها) 50 تن تغيير کردند. گورباچف 40 درصد سفيران را تغيير مکان داد، بسياری وزيران را تغيير داد، و پنجاه هزار تن از مديران را برکنار کرد. در وزارتخانه افزارها )مسئول کامپيوترها و ابزار الکترونيک)  يک هزار تن جا به جا شدند.

کمونيست های وفادار و جدی به ويژه عملکرد گورباچف را در عرصه ايدئولوژی خوش آمد گفتند. گورباچف نه تنها به نقش درجه اول و برجسته ايدئولوژی آگاه بود، بلکه بر اين امر نيز واقف بود که در طي سال های گذشته ايدئولوژی حزب خشک و بي محتوا و همچون اورادی صورتي شده و بخش هايي از آن از واقعيت فاصله گرفته بود. گورباچف به ويژه دو نگرش را که در زمان برژنف مفهوم خاصي يافته بود، اصلاح کرد. نخستين نگرش اين تلقي بود که سرمايه داری به دوران بحران عمومي و همه جانبه قدم نهاده است، و دومين اين انديشه بود که اتحاد شوروی به دوران «سوسياليسم توسعه يافته» گام گذاشته است. پيش از آن، آندروپف نادقيق بودن اين مفاهيم را باز شناخته بود. او مي پرسيد چگونه است که در سرمايه داری گرفتار بحران، کارگران بهتر از سوسياليسم توسعه يافته زندگي مي کنند.

در کلامي با همين روح، گورباچف نيزمي گفت، «انحراف الفاظ از واقعيات به نحو تاثر آوری تلاش های ايدئولوژيک را بي ارزش مي کند.» او بي آن که مفاهيم بحران عمومي کاپيتاليسم و سوسياليسم توسعه يافته را کنار گذارد، معنای آن ها را تغيير داد. گورباچف متذکر شد که بحران عمومي کاپيتاليسم به اين امر دلالت نمي کند که کاپيتاليسم ديگر در حال رشد و مسلط بر دانش و فن نيست. از اين مهم تر، او انديشه سوسياليسم توسعه يافته را با اين بيان که تحقق آن وابسته به سرعت و شتاب پيشرفت اقتصادی واجتماعي است کم رنگ تر کرد. بعلاوه، او اظهار داشت که انديشه سوسياليسم توسعه يافته در گذر زمان با رد خوش خيالي غيرموجه تغيير معنا داده است. او مي گفت، «کم نيستند اموری که تنها به ثبت موفقيت تقليل مي يابند، حال آن که به مسائل مبرم بسياری توجه در خور نمي شود. خواه ناخواه، اين شيوه توجيه ويژه ای است برای تنبلي و کندی در حل مشکلات بازمانده. امروز که حزب سياست سرعت بخشيدن به توسعه اقتصادی - اجتماعي را اعلام کرده و آن را تعقيب مي کند، اين برخورد ديگر پذيرفتني نيست.»

گورباچف خبر از آغازشيوه يا فرهنگي مي داد که ظاهرا ملهم از لنين و نيز آندروپف بود. او حزب را به «برپا داشتن پلي به لنين، ارتباط با انديشه های لنين، برخورد لنين با مشکلات آن سال ها و مسايل عصر ما» فراخواند. او نوعي شيوه سخن گفتن صريح، رک، گستاخ و بي تعارف درباره مشکلات را پيش گرفت. در گردهمايي های حزبي، به همگان اجازه مي داد که سخن گفتن از هر چيز و از هر کس را، که برخلاف معمول گذشته و ستايش از رهبران بود، تجربه و تمرين کنند. او کمونيست ها را به مبارزه ای منظم پيگير «به ضد خود نمايي، نخوت و خود بيني، ستايش و ثناگويي، و چاپلوسي و کاسه ليسي» فرا خواند. از ناشران روزنامه ها و مجلات خواست به «خودستايي شخصي» پايان دهند. از کمونيست ها خواست رهبران سياسي شوند نه صرفا به عنوان کارکنان و کارمندان باقي بمانند. گورباچف، پيرو توصيه هاي خويش، به سراسر کشور سفر کرد و به ديدار کارگران مزارع اشتراکي، کارخانه ها، و بازارها رفت. روشنفکران، چهره های فرهنگي، و نمايندگان رسانه ها را به کرملين دعوت کرد. ظهور و حضورش در اجتماعات عمومي همراه با همسرش، ديدارهای غيررسمي با سران کشورهای خارجي، مصاحبه با ناشران و خبرنگاران خارجي نشاني از شيوه های باز، مثبت، و مدرن بود که تازگي بسيار دير رس و نفس گيری داشت. مايک ديويد، خبرنگار کمونيست امريکايي، که در مسکو مقيم بود، مي گويد: «نخستين روزها و ماه های گورباچف همچون برق گرفتگي بود. سخنراني ها و گفتگوهای رو در رويش با کارگران لنينگراد نخستين ترک ها را در يخ رکود ايجاد کرد.»

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                      بازگشت