آخرين توصيه ها و نامه ها
به حزب کمونيست اتحاد شوروی-1
بيم و نگراني های لنين
از انشعاب درون حزبي
پيرامون انديشه ها و آثار لنين، در دوراني که او پس از ترور، خانه نشين شده و قادر به حضور مستقيم و مستمر در کار رهبری انقلاب اکتبر و حزب کمونيست اتحاد شوروی نبود، کمتر گفته و يا منتشر شده است. اين در حالي است که در همين دوران نيز لنين بي وقفه نظرات اصلاحي خود را يا شفاهي با ديدار کنندگانش مطرح مي کرده و يا آن ها را بصورت نامه و توصيه ها به رهبری حزب مي نوشته است. اين ملاقات ها از دسامبر 1922 و به توصيه پزشکان کمتر شد زيرا سلامت لنين روز به روز رو به کاهش مي گذاشت. در اين دوران او عمدتا بصورت نامه و توصيه نامه ديدگاه های خود را، با در نظر گرفتن تجربه سال های پس از انقلاب مطرح مي کرد. شماری نامه از اين دوران در دست است. از آن جمله است چند نامه ای که در ادامه مي خوانيد. در اين نامه کاملا مشخص است که دغدغه مهم لنين هر چه دمکراتيک کردن مناسبات درون حزبي و انتقال اين مناسبات به سطح جامعه بوده است. يعني درست خلاف مسيری که پس از در گذشت او طي شد.
در دسامبر سال 1922 نتايج ترور ناتمام او عوارض جدی تر خود را بروز داد. دست راست و پای راست وی از حرکت باز ماند. لنين به اين نتيجه رسيد که بزودی قدرت تکلم او نيز از کار باز خواهد ماند و به همين دليل ادامه يادداشت های خود را ديکته کرد و در آنها ديدگاه های خويش را در باره آينده سوسياليسم در روسيه، ساختار حزبي و رهنمودهائي برای انقلاب جهاني مطرح ساخت.
روز23 دسامبر، لنين از پزشکان خواست تا به او اجازه دهند تنها پنج دقيق مطلبي را به تندنويس ديکته کند، زيرا «مساله ای او را بيمناک مي کند».
لنين پس ازموافقت پزشکان، "م.آ. والودی چه وا" را فراخواند و نخستين بخش از «نامه کنگره» را ديکته کرد.
روز بعد، لنين خواهان وقت بيشتر از پزشکان شد تا به ديکته ديدگاه های خود ادامه دهد.
"ماريا اوليانوا"، خواهر لنين که در اين روزها، در کنار لنين بود، مي نويسد که لنين در پاسخ به مخالفت پزشکان با اين خواست گفت: يا به من اجازه خواهيد داد که هر روز برای مدت زماني کوتاه «ياداشت های» خود را ديکته کنم. يا اينکه يکسره از درمان سرباز مي زنم. در پي پافشاری لنين، پزشکان با اين خواست موافقت کردند. از آن پس، لنين هر روز 5- 10 دقيقه آنچه را که مي خواست ديکته کند. اطرافيان او با حيرت مشاهده کردند که از آن پس لنين انرژی خفته ای را در خويش فعال کرده است. پزشکان با مشاهده اين وضع به لنين اجازه دادند روزانه 30- 40 دقيقه کار کند.
لنين تا 6 مارس، که انرژی خفته و ذخيره او خاتمه يافته و بيماری فلج کامل وی اوج گرفت، يادداشت های خود را ديکته مي کرد و برای دوازدهمين کنگره حزب کمونيست (بلشويک) روسيه آماده مي شد. در اين دوران، چند يادداشت مشروح و پنج مقاله ديکته کرد. لنين روزهای 24- 25 و 26 دسامبرسال 1922 به کار ديکته «نامه به کنگره» ادامه داد. از27 تا 29 دسامبر، نامه «درباره واگذاری وظايف قانون گزاری به برنامه ريزی دولتي» ديکته شد. روز29 دسامبر، متن نامه «پيرمون افزايش شماراعضای کميته مرکزی» و 30- 31 دسامبر سال 1922 نامه «مربوط به مساله مليت ها يا درباره «خود مختاری» و 4 ژانويه 1923 بخش افزوده دوم «نامه به کنگره» را ديکته کرد.
نامه های مربوط به مسائل دروني حزب که لنين آنها را ديکته کرده بود، در آن هنگام چاپ نشدند. در دسامبر سال 1927 پانزدهمين کنگره حزب کمونيست (بلشويک) شوروی تصويب کرد که «نامه به کنگره» در تند نويسي کنگره نوشته شود و اين يادداشت ها و ديگر نامه های لنين درباره مسائل دروني حزب در مجموعه آثار وی چاپ شود. بخش دوم اين تصميم کنگره پانزدهم حزب، اجرا نشد، يعني نامه های لنين در باره مسائل دروني حزب، نه در مجموعه آثار وی و نه در هيچ نشريه ديگری چاپ نشد. درسال 1956 پيرو تصميم کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی، اين نامه ها به آگاهي بيست و دومين کنگره حزب رسيد و سپس برای سازمان های حزبي و انتشار همگاني فرستاده شد و نيز در سي و ششمين جلد (چاپ چهارم آثار لنين) و چهل و پنجمين جلد مجموعه آثار او درج گرديد.
اين نامه ها در جلد سوم برگزيده آثار لنين که در سال 1969 انستيتوی مارکسيسم- لنينيسم وابسته به کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی در مسکو آن را منتشر کرد، چنين است:
مي خواستم توصيه کنم که در اين کنگره برخي دگرگوني ها در ساختار سياسي ما پديد آيد. مي خواهم انديشه هايي را که پراهميت تر مي شمارم، با شما در ميان نهم.
پيش ازهمه پيشنهاد مي کنم که شمار اعضای کميته مرکزی به ده ها يا حتي به صد تن افزايش يابد. بر آنم، که اگر سير حوادث يکسره برای ما مساعد نباشد (ما نمي توانيم به اين اميد دل ببنديم)، و ما به چنين اصلاحاتي دست نزنيم، مخاطراتي بزرگ کميته مرکزی ما را تهديد خواهد کرد.
ديگر اينکه، پيشنهاد مي کنم که کنگره در شرايط ويژه ای برای برنامه ريزی دولتي جنبه قانوني در نظر بگيرد و در اين مورد تا اندازه ای معين و با شرايطي معين از رفيق ترتسکي استقبال کند. (نه تنها چنين نشد، بلکه پس از لنين ترتسکي قرباني ترور شد- راه توده)
در باره افزايش شمار اعضای کميته مرکزی بايد بگويم که چنين تدبيری هم برای بالا بردن اعتبار کميته مرکزی و هم برای کار جدی درباره بهبود دستگاه ما و هم برای پيشگيری از برخوردهای بخش های کوچکي از کميته مرکزی برای همه ما و برای سرنوشت حزب ضروری است.
فکر مي کنم حزب ما اين حق را دارد که از طبقه کارگر 50- 100 عضو کميته مرکزی طلب کند.
چنين اصلاحي، بر استواری حزب ما بسيار خواهد افزود و به مبارزه حزب ما با دولت هايي که دشمن ما هستند، در سال های آينده نزديک ياری خواهد رساند.
23دسامبر1922
ادامه يادداشت- 24دسامبر1922:
منظور من از استواری کميته مرکزی که به آن اشاره کردم، تدبيرهايي است عليه انشعاب.
يکي از اعضای گارد سفيد در«روسکاياميسل» (گمان کنم که س.س.الدنيورگ) نخست، برای متلاشي کردن روسيه شوروی به انشعاب حزب ما چشم اميد دوخته بود؛ و دوم آنکه اميد به اين انشعاب را به جدی ترين اختلاف نظرها در حزب وابسته کرده بود. او روی نقطه ضعف بزرگي انگشت نهاده بود و ما بايد از هم اکنون برای آن تدبيری اتخاذ کنيم.
حزب ما، به دو طبقه (کارگران و دهقانان) تکيه دارد و از اين رو اگر ميان اين دو طبقه نتواند تفاهم پديد آيد، نا استواری آن ممکن و سقوط حتمي است. اگر اين تفاهم حاصل نشود اتخاذ اين و يا آن تدبير و بحث درباره استواری کميته مرکزی بيهوده است و هيچ تدبيری برای پيشگيری از انشعاب موثر نخواهد بود.
خطری که وحدت کميته مرکزی را تهديد مي کند، اکنون دو چهره استوار دارد: استالين و ترتسکي!
مناسبات ميان اين دو نيمي از خطر آن انشعابي است که بايد از آن دوری جست. برای همين دوری جستن است که پيشنهاد مي کنم شمار اعضای کميته مرکزی تا پنجاه، و حتي تا صد نفر افزايش يابد.
رفيق استالين پس از آنکه دبير کل شد، قدرتي بيش از توان خويش در دست های خود متمرکز کرد و من اطمينان ندارم که وی همواره بتواند با احتياط از اين قدرت استفاده کند.
از سويي ديگر رفيق ترتسکي، چنان که مبارزه اش عليه کميته مرکزی در وابستگي به مساله کميسرياهای ملي نشان داد از استعدادهای برجسته ای برخوردار است. مي توان گفت که شخص او با استعدادترين عضو کميته مرکزی کنوني است، اما بيش از اندازه خود رای است و بيش ازاندازه به جنبه اداری کارها مي پردازد.
اين دو ويژگي، دو رهبر برجسته کميته مرکزی کنوني، مي تواند کار را به انشعاب بکشاند و اگر حزب ما برای پيشگيري از آن تدبيري نينديشد، انشعاب مي تواند ناگهاني باشد.
من ويژگي های ديگراعضای کميته مرکزی را بنابر خصوصيات شخصي آن ها نمي آورم. تنها ياد آور مي شوم که واقعه ماه اکتبر زينوويف و کامينيف، تصادفي نبود، اما آن را نيز چون غير بلشويک بودن ترتسکي نمي توان چندان مقصر دانست.
از ميان اعضای جوان کميته مرکزی مي خواهم سخني چند درباره بوخارين و پياتاکف بگويم. چنين مي نمايد که اينان (در ميان جوانترين نيروها) برجسته ترين نيروها هستند. درباره اينان بايد چنين انديشيد:
بوخارين نه تنها پر ارزش ترين و بزرگترين تئوريسين حزب، بلکه همچنين براستي محبوب همه حزب است. اما، تمام ديدگاه های تئوريک او را با ترديد بسيار مي توان منطبق با مارکسيسم دانست. در ديدگاه های او اسکولاستيسم نهفته است. او هيچگاه ديالکتيک را فرا نگرفت و فکرمي کنم آن را درک کرده باشد.
ادامه يادداشت در تاريخ 25 دسامبر:
پياتاکف مردی است بي شک با اراده ای برجسته و استعدادی برجسته، ولي چنان به جنبه اداری و اداره کارها توجه مي کند که نمي شود به او در مساله سياسي جدی، اميدواربود.
بديهي است که هم اين و هم آن ياد آوری من برای امروز است و اميدوارم که اين دو کادر برجسته و وفادار، بر دانستني های خود بيافزايند و از يکسونگری دوری کنند.
(ادامه انتشار ترجمه اين نامه ها در شماره آينده راه توده خواهد آمد)
فرمات PDF : بازگشت