راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

آخرین نامه های لنین

دست به روی مردم
بلند نکنید!
این ارثیه تزاری است

(3)

 

در برنامه ریزی دولتی
28دسامبر1922.

دیده ام، بسیاری از رفقا که می توانند بر کار دولتی تاثیری قاطع داشته باشند، جهت اداری را که بدیهی است در مکان و زمان خود ضروری است و نباید آن را با جهت علمی و دربر گرفتن گسترده واقعیت و استعداد در کشانیدن افراد و جز اینها یکی دانست، بزرگتر می نمایانند.
درهراداره دولتی، بویژه در برنامه ریزی دولتی، پیوند دادن این دو ویژگی ضرورت است و هنگامی که رفیق "کرژیژانفسکی" به من گفت که وی "پیاتاکف" را برای برنامه ریزی دولتی آورده و در باره کار با او توافق کرده است. من موافقت کردم. اما، از یک سو و تا اندازه ای تردید خود را نگهداشتم و از سوی دیگرگهگاه امیدوار بودم که ما در این جا بافته ای از دو گونه شخصیت دولتی داشته باشیم. آیا این امید برآورده شده است یا نه؟ باید چشم به راه باشیم و نتیجه را در آینده و به تجربه دریابیم. اما، دراصل، فکرمی کنم نمی توان تردید داشت بر اینکه چنین بافت و ویژگی هائی بی شک برای کارکرد درست ادارات دولتی ضروری است. رهبر اداره دولتی بایستی از استعداد بسیار بزرگ درکشانیدن افراد بسوی خود و نیز چنانکه باید و شاید از دانش علمی و فنی برای کار با آنها برخوردار باشد. این، اساس و بنیاد است.
بی این، کارنمی تواند درست باشد و از سوی دیگر، بسیارمهم است که چنین شخصی بتواند رهبر اداری بوده و دستیار و یا دستیارانی شایسته در این کار داشته باشد. گمان نمی رود که پیوند این دو ویژگی دریک فرد دیده شود و نیز گمان نمی رود که نیازی نیز به آن باشد.

ادامه یادداشت درباره برنامه ریزی دولتی:
29 دسامبر1922.

چنین می نماید، که برنامه ریزی دولتی ما درکمیسیون کارشناسان، گسترشی همه جانبه می یابد. دراین جا، در واقع نیروی اداری باید نیروی یاری دهنده باشد. ازدیدگاه اعتبار این اداره علمی، برنامه ریزی دولتی می بایست ناگزیر تا اندازه ای مستقل و بی وابستگی باشد و آنهم با یک شرط، که همانا صداقت کارکنان و تلاش صادقانه آنها در راه اجرای برنامه ساختمان اقتصادی و اجتماعی ماست.
بدیهی است این دو ویژگی اکنون می تواند همچون استثنا بنماید، زیرا بیشتر اداره هایی که به گونه ای طبیعی برنامه ریزی دولتی را پدید آورده اند، بناگزیر با دیدگاههای بورژوازی و اعتقادات بورژوازی آلوده اند. بررسی آنها از این سوی، می بایست وظیفه چند نفری باشد که می توانند هیات رئیسه برنامه ریزی دولتی را پدید آورند و این هیات رئیسه باید ازکمونیست ها باشد و هرروز برجریان کار و درجه وفاداری دانشمندان بورژوازی و دور شدن آنها از اعتقادات بورژوازی و نیز برگذار تدریجی آنها به دیدگاه سوسیالیسم نظارت کند. این کار دو جانبه بازرسی علمی به همراه کار ناب اداری می بایست ایده آل رهبران برنامه ریزی دولتی درجمهوری ما گردد.

24دسامبر1922
آیا بخش کردن کاری که برنامه ریزی دولتی انجام می دهد به چند ماموریت، سودمند است و یا اینکه برعکس؟ باید بکوشیم تا دایره ای از کارشناسان دایمی پدید آوریم که هیات رئیسه برنامه ریزی دولتی همواره آنان را بیازماید و نیز بتوانند مجموعه همه مسائلی را که دراختیار آنان است بازگشایند؟ فکر می کنم دومی سودمند ترباشد و دیگر اینکه باید برای کاهش شمار دستورهای موقتی و برخی دستورهای فوری بکوشیم.

22 دسامبر1922
( این نامه نخستین بار درسال 1956درمجله «کمونیست»چاپ شد.)

افزایش شمار اعضای کمیته مرکزی

در صورت افزایش شمار اعضای کمیته مرکزی، این کمیته می بایست به بازرسی و بهبود دستگاه ما نیز که به هیچ دردی نمی خورد نیز، بپردازد. باید برای این هدف از خدمت کارشناسان بسیارماهر نیز بهره بگیریم. وظیفه معرفی این کارشناسان باید با بازرسی کارگری- دهقانی باشد.
چگونگی درهم آمیختن این کارشناسان بازرسی که دانشی بسنده نیز دارند با اعضای تازه کمیته مرکزی، مساله ای است که باید درعمل بررسی شود.
من برآنم که بازرسی کارگری- دهقانی (درپی رشد خود و در پی شگفتی ما از رشد آن) با رشد آن بود که اکنون می بینیم و آن همانا حالت گذار از کمیسریای ملی ویژه به وظیفه ویژه اعضای کمیته مرکزی است. از اداره ای که همه چیز را بازرسی می کند به مجموعه بازرسان کم شمار، اما درجه یک که می بایست پاداش خوبی به آنها پرداخت گردد. (این، بویژه درروزگار ما که روزگار پرداخت و پاداش است و درشرایطی که بازرسان درخدمت اداره هایی هستند که به کارآنان مزدی بیشترمی دهند، ضروری است).
اگر شمار اعضای کمیته مرکزی، چنانکه باید و شاید افزایش یابد و آنان هرسال به یاری چنین کارشناسان بسیار ماهر و معتبر درهمه رشته های ویژه اعضای بازرسی کارگری دهقانی دوره آموزشی ببینند، آنگاه فکرمی کنم که ما این وظیفه را که چندی است نتوانسته ایم انجام دهیم، با کامیابی به انجام رسانده ایم.
پس، نتیجه چنین است- تا 100 عضو کمیته مرکزی و نه بیشتر از 400- 500 و دستیارانشان- اعضای بازرسی کارگری- دهقانی، که به دستوراینان به کاربازرسی می پردازند.

30دسامبر1922

درباره مساله ملیت ها
یا درباره "خودمختاری"

چنین می نماید، برای آنکه با شوری بایسته و ندایی شایسته درمساله پر آوازه خود مختاری، که بگمانم نام رسمی آن مساله مربوط به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است، مداخله نکرده ام، دربرابر طبقه کارگرروسیه سخت احساس گناه می کنم.
تابستان، هنگامی که این مساله پدید آمد، بیماربودم و سپس پائیز، امید بسیاری بربهبود خود و براین نکته بستم که پلنوم های اکتبر و دسامبربه من امکان خواهند داد که در این مساله مداخله کنم. اما، برایم میسر نگردید که در پلنوم اکتبر (درمورد این مساله) و در پلنوم دسامبر شرکت کنم و بدینسان می توان گفت که این مساله یکسره ازکنار من گذشته است.
فرصت یافتم تنها با رفیق دزرژینسکی که از قفقاز آمده و درباره چگونگی این مساله در گرجستان با من سخن گفت، گفتگو کنم.
همچنین فرصت یافتم با رفیق زینوویف چند کلامی رد و بدل کنم و بیم خود را در باره این مساله با وی درمیان نهم. درباره آنچه که رفیق دزرژینسکی- کسی که کمیته مرکزی برای «رسیدگی» به رخداد گرجستان او را در راس هیاتی به آنجا فرستاده بود-، مرا آگاه کرد، من توانستم تنها بیم بزرگ خود را ابراز کنم. اگرکار به آنجا کشیده که بنا برخبری که از رفیق دزرژینسکی شنیده ام، "ارجونیکیدزه" توانسته است به فشارهای جسمی متوسل شود، می توان درنظر مجسم کرد که ما به چه باتلاقی درغلتیده ایم. چنین می نماید که همه این شیرین کاری «خود مختاری» از ریشه نادرست و بی هنگام بوده است.
می گویند که یگانگی دستگاه ضروری بوده است. اما این اطمینان بخشی ها از کجا سرچشمه گرفته است؟ آیا سرچشمه اش از آنجا نیست که خود دستگاه روسیه را، چنان که در یکی از شماره های پیشین یادداشت هایم گفته ام از تزاریسم گرفته ایم و تنها اندکی با جهان شوروی آغشته ایم؟
شک نیست، که می بایست تا هنگامی که می توانستیم بگوئیم از دستگاه خود همچون دستگاهی که از آن ماست دفاع می کنیم. اما اکنون باید از روی وجدان عکس آن را بگوییم، که ما آن دستگاهی را دستگاه خود می نامیم که در واقع سراپای آن برای ما بیگانه است و همانا ماشینی است بورژوازی و تزاری که برای دگرگون ساختن آن درپنج سال و هنگامی که هیچ یاری از کشورهای دیگر نرسیده و برتری با «کارهای» نظامیان و مبارزه با قحطی بوده است، هیچ امکان نداشته ایم.
درچنین حال و روزی بسیار طبیعی است، «آزادی جدا شدن ازاتحاد (شوروی- م.) - که ما با آن خود را تبرئه می کنیم- کاغذی تهی خواهد بود که نمی تواند ازغیرروس های روسیه دربرابر یورش آن انسان فطری روسی- شووینست عظمت طلب روس- که در واقع قلدر و زورگو و بورکرات آشنای روس چنین است، دفاع کنیم. شک نیست که در صد نا چیزی ازکارگران شوروی و شوروی شده در این دریای زباله های شووینیستی عظمت طلبانه روسی چون مگسی درشیرغوطه ورخواهند شد.
در دفاع از این تدبیرمی گویند که مسائل به کمیسریاهای ملی که بی میانجی به روانشناسی ملی و فرهنگ ملی وابسته هستند، اختصاص داده شده اند. در این جا این مساله پدیدار می شود که آیا می توان امور را یکسره به چنین کمیسریاهائی اختصاص داد و مساله دوم اینکه آیا برای دفاع واقعی ازغیر روسها در برابر قلدری روسی به غمخواری بسنده کرد، یا باید تدابیری اتخاذ کرد؟ فکرمی کنم که ما تدبیرهای لازم را اتخاذ نکرده ایم، با آنکه می توانستیم و موظف به اتخاذ آن بودیم.
فکرمی کنم که شتاب و علاقه استالین به کارهای اداری و نیزخشم او علیه «سوسیال ناسیونالیسم» کذایی، نقش مهلکی در این ماجرا داشته است و عموما خشم در سیاست چنان که معمول بوده است، تباه کننده ترین نقش است.
ازاین نیزبیم دارم که رفیق دزرژنیسکی هم که برای رسیدگی به پرونده «تبهکاری ها» سوسیال ناسیونالیست ها به قفقاز رفته بود، دراین مورد تنها روحیه واقعی روسی خود را نشان داده باشد (روشن است که بیگانگان روسی شده همواره شورش را درمی آورند) و «دست بلند کردن» ارجونیکیدزه بنظر نمی رسد نمایانگر بی نظری کمیسیون او بوده باشد. فکرنمی کنم هیچ تحریک و حتی هیچ اهانتی نمی تواند توجیهی برای دست بلند کردن روس ها دراین ماجراها باشد. اظهارات رفیق دزرژینسکی نشان می دهد که ازجونیکیدزه بی چون و چرا در این ماجرا مقصر است. این دست بلند کردن هیچ توجهی ندارد. ارجونیکیدزه با آن برافروختگی که دزرژینسکی بدان اشاره کرده حق نداشته است. برعکس، ارجونیکیدزه موظف بوده متانتی را بکار بندد که هیچ یک از دیگر شهروندان و افزون بر آن، کسانی که به تبه کاری «سیاسی» متهم شده اند، بدان موظف نیستند. سخن را کوتاه می کنم، سوسیال ناسیونالیست ها، شهروندانی بودند که به تبهکاری سیاسی متهم شده اند و اتهامات تنها می توانسته در عرصه ارزیابی شوند. مساله اصولی و پراهمیت آنست که چگونه باید انترناسیونالیسم را درک کرد؟ 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                   بازگشت