دیداری با آتش و عسل سیاوش کسرایی |
|
آذربایجان را می ماند
سخت و صبور
و سترگ
كوه
با برفی بر تارك
با خورشیدی
در انبان
آذربایجان
را می ماند
آزاد آزادی
ستان
اما زندانی
زمان
آذربایجان
را می ماند
انبوهه
خاطره و یادگار
از شهید و زنده
بندی و رها
و پیدا و
پنهان
آری به
تمامی آذربایجان می
ماند
این یك تن
این
روستامرد شیشه وان
صفر
این سومین
باقر و
ستارخان
در قلب و
چشم او
همیشه سهمی
برای ماست
از آتش
زردشت
و عسل سبلان
كنار
نوخاستگان
گلهای تشنه
به گفتگو
چه خوش
نشسته بود
این پیر
تهمتن مهربان
كه هم صخره
بود و
هم سایبان
پیرزن مراغه
ای
كه با شاخ گلی
راه دراز
را به زیارت آمده بود
شیرین می
گفت:
باخین
بیزیم
قهرمان
بیزیم
قهرمان
در فرمات PDF : بازگشت