به آن زندانی

سیاوش کسرایی ـ شهریور 1363

 

برای تو این شعر را می سرایم

برای تویی که مرا هیچ و هرگز ندیدی

برای تویی که تو را هیچ و هرگز ندیدم

برای تویی که به صد چشم دیگر عزیزی برایم

برای تو این شعر را می سرایم.

 

برای تو محبوس آن تنگ

برای تو الماس مدفون در سنگ

برای تو ای میهن کوچک من

برای تو ای شبچراغ بزرگم

برای تو ای دانه پر بهایم

برای تو این شعر را می سرایم.

 

تو را در چکاچاکِ اندیشه ها می شناسم

تو را در نبردت به ضدِ ستم پیشه ها می شناسم

تو را در صفِ رنج و خون ریشه ها می شناسم

از آن تو باشد سرودم

از آن تو باشد سپاسم

برای تو ای یار خاموش فرخنده رایم

برای تو این شعر را می سرایم.