جنگ و جهانی شدن
فصل پنجم
فصل دوم کارنامه بوش
با "ایران" آغاز شده است
آنچه که فصل دوم کارنامه جورج بوش را تشکیل خواهد داد، متکی به استراتژی است که 11 سپتامبر از درون آن بیرون آمد و جهان طی چهار سال زمامداری بوش شاهد پیاده شدن گام به گام آن بود. از اشغال افغانستان تا تصرف عراق. فصل دوم این کارنامه می خواهد با عنوان "ایران" آغاز شود و به همین دلیل است که باید ریشه های این استراتژی را دانست تا بتوان استراتژیک اندیشید. در غیر اینصورت پیوسته می توان در چاله های سیاسی ناشی از حوادث افتاد و تا پایان به مسلخ رفت. تمام مسئله اینست، و این همان نکته محوری است که بنظر ما رهبران جمهوری اسلامی فاقد درک درستی از آن هستند و به همین دلیل نیز اغلب با واکنش های لحظه ای، تن دادن به ماجراجوئی هائی که در نجف و کربلا شاهدش بودیم، عملا به سیاست استراتژیک امریکا کمک می کنند.
کتاب ارزنده "جنگ و جهانی شدن" بدلیل موشکافی در این استراتژی دارای چنان ارزش و اعتباری است که هنوز هم، پس از چهار سال که از یازدهم سپتامبر می گذرد به آن مراجعه می شود، از داده های تحلیلی آن می توان بهره مند شد.
در فصل پنجمی که ترجمه آن را می خوانید، زیربنای نفتی سیاست تهاجمی امریکا و یورش سیاسی- نظامی خارجی بوش تشریح شده است. یورشی که آسیا را در چشم انداز دارد و در راس آن "ایران" را. این سیاست اکنون بدست "کوندالیزارایس" سپرده شده است. از طراحان استراتژی 11 سپتامبر!
این فصل را می خوانید:
تصرف ذخاير نفتي و لوله هاي عبور گاز
"جنگ جديد آمريكا"، که 11 سپتامبر کلید آن خورده شد، در جهت فروپاشي مرزهاي اقتصاد ملي كشورهاي منطقه و گسترش "بازار آزاد" است. حمله نظامي به افغانستان به رهبري آمريكا ( با همكاري تنگاتنگ بريتانياي كبير) پيش از همه به منافع اتحاد غولهاي نفتي "آمريكايي – انگليسي " و كمپاني هاي بزرگ توليد كننده اسلحه ( لوكهايد مارتين، ريتون، بويينگ ، نورث روپ گرومن و ژنرال ديناميك) خدمت مي كند.
"محور انگليسي – آمريكايي " در آسياي مركزي و خاورميانه در حال شكل دادن به ماشين نظامي خويش در عرصه دفاعي و سياست خارجي است. همسويي منافع اقتصادي بريتانيا و آمريكا در عرصه بانكی، نفت و صنايع دفاعي به هم پيماني دو كشور انجاميده است. اتحاد دو شركت بزرگ نفت انگليس "بريتيش پتروليوم" و شركت نفتي آمريكايي "آموكو" منجر به تشكيل بزرگترين شركت نفتي جهان شد و در جهت نزديكي روابط انگليس و آمريكا نقش مهمي داشت.
ز فرداي جنگ يوگسلاوي در 1999 غول صنايع نظامي انگليس، يعني "بايس ب ا اي" به گروه شركت هاي طرف قرارداد وزارت دفاع آمريكا اضافه شد. جنگ جديد آمريكا در افغانستان تقريبا سه سال قبل از وقايع يازدهم سپتامبر در دست تهيه و برنامه ريزي بود. يعني از همان زمان آغاز جنگ در يوگسلاوي و گسترش ناتو (سازمان اتلانتيك شمالي) با –
پذيرفتن مجارستان، لهستان و جمهوري چك. گسترش ناتو برضد يوگسلاوي و روسيه بود. در آوريل 1999 حدود يكماه پس از بمباران يوگسلاوي دولت كلينون گسترش ناتو در شوروي سابق را هم به مرحله اجرا گذاشت. در مراسم پنجاهمين سالگرد بنيادگزاري ناتو روساي دولتهاي گرجستان، اوكراين، آذربايجان، ازبكستان و مولداوي در آمفي تئاتر "آندرو ملون" در واشنگتن گرد هم آمدند و در همانجا پيمان "گوام" را امضا كردند. بنوشته مطبوعات اين پيمان"يك اتحاد نظامي- منطقه اي در چارراه مخازن نفت و گاز درياي خزر است و در ضمن دو كشور مولداوي و اوكرايين ميتوانند در صادرات نفت نقش مهمي به طرف غرب، از طريق لوله هاي نفتي داشته باشند."
گرجستان، آذربايجان و ازبكستان اعلام كردند كه از "اتحاد امنيتي" جامعه كشورهاي مستقل با روسيه بيرون مي روند، اتحادي كه درچارچوب همكاري هاي نظامي بين كشورهاي شوروي سابق بوجود آمده بود.
1- شكل گيري گوام با حمايت ناتو و بودجه كشورهاي غربي با هدف جدايي هرچه بيشتر كشورهاي جامعه ملل مستقل (از روسيه و از يكديگر) صورت گرفت. هرچند جنگ سرد به صورت رسمي پايان گرفته است اما هنوز به شكل ديگري ادامه دارد. نه تنها اين گروه تازه شكل گرفته حمايت كامل خود را از ناتو در حمله به يوگسلاوي اعلام كرد بلكه در عمليات نظامي "كم شدت" نيز شركت دارد. و درعين حال ادعا ميشود كه يك پيمان نظامي برعليه ديگر كشورها (روسيه ) نيست.
سازمان گوام درجهت خدمت به منافع آمريكا و انگليس در منطقه سعي دارد روسيه را از دسترسي به منابع درياي خزر محروم و اين كشور را از نظر سياسي منفرد سازد.
ميليتاريزه كردن دالان ارُوآسيا
در نوزدهم مارس 1999، يعني دقيقا پنج روز قبل از اينكه ناتو بمباران يوگسلاوي را شروع كند، كنگره آمريكا "قانون استراتژيك جاده ابريشم" (سيلك رود استراتژيك اكت) را تصويب كرد. هدف از اين قانون تامين منافع آمريكا از درياي مديترانه تا آسياي مركزي است. "استراتژي جاده ابريشم" يا به اختصار "اس.ار.اس" امپراتوري تجاري آمريكا را در دالان اورآسيا پي ريزي ميكند. جاده قديم ابريشم شاهرگ اقتصادي آسياي مركزي و ماوراي قفقاز بود و از كشورهايي كه اكنون ارمنستان، آذربايجان، تركمنستان، تاجيكستان و قرقيزستان را تشكيل ميدهند عبور ميكرد. این منطقه در سده پيش صحنه انواع نزاع ها ميان روسيه تزاري، بريتانياي استعمارگر، فرانسه ناپلئوني و امپراتوريهاي ايران و عثماني در آسياي مركزي بود. اما هيچيك از اين امپراتوري ها نتوانستند بر اين منطقه تسلط كامل پيدا كنند. بعد از صد سال، با فروپاشي اتحاد شوري دوباره بازي جديدي در اين منطقه شروع شده ولي اينبار كمپاني هند شرقي جاي خود را به يونوكال و توتال و شمار زيادي از موسسه ها و سازمانهاي مالي و تجاري داده است و كشور جديدي وارد ماجرا شده كه در سابق وجود نداشت. يعني ايالات متحده آمريكا. پنج جمهوري سابق اتحاد شوروي يعني تاجيكستان، تركمنستان، قرقيزستان، ازبكستان و قزاقستان درصدد اتحاد با آمريكا هستند. قزاقستان و تركمنستان داراي منابع عظيم گاز و نفت در حوزه درياي خزر ميباشند كه قصد دارند هر چه زودتر از آن بهره برداري كنند. ازبكستان هم داراي منابع گاز و نفت ميباشد. 104
ايالات متحده مي كوشد رقباي خود، مخصوصا روسيه، ايران و چين را در چارچوب "استراتژي جاده ابريشم" تضعيف و بي ثبات كند. هدف سياست ايالات متحده آمريكا رسيدن به منافع انرژي منطقه از طريق ايجاد جدايي ميان اين كشورها با روسيه، برقراري هرچه بيشتر ارتباط آنان با غرب، شكستن مونوپول روسيه در انتقال نفت و گاز طبيعي و بوجود آوردن فروشندگان متفاوت متعدد انرژي، تشويق و ترغيب آنها براي ايجاد لوله هاي نفت از شرق به غرب، بدون عبور از ايران و جلوگيري از نفوذ ايران در آسياي مركزي ميباشد. بنوشته منابع غربي "آسياي مركزي محيط مناسبي براي كمپاني هاي مختلف غربي در بخشهاي گوناگون ميباشد. اين امر به رشد اقتصادي منطقه كمك خواهد كرد. ژاپن ، تركيه ، ايران ، اروپاي غربي و چين هم كه به رشد اقتصادي خود اهميت ميدهند تسلط كامل اقتصادي روسيه در منطقه را خواستار نيستند. براي سياست گذاران آمريكايي فوق العاده مهم است كه موقعيت آسياي مركزي و اهداف تعيين شده در آن را دقيقا در جهت منافع ايالات متحده و سرمايه گذاران آمريكايي درك كنند." براي اتخاذ يك سياست درست.
همزمان با آنكه جاده ابريشم راه ورود جمهوري هاي شوروي سابق را به سمت اقتصاد آمريكايي باز ميكند، اتحاد نظامي گوام " راه همكاري هاي نظامي را در آنچه مربوط به تاسيس پايگاه هاي نظامي امريكاييها در اين جمهوريهاست هموار مينمايد. مثلا زير نظر گوام در ازبكستان يك پايگاه نظامي ايجاد كرد كه از آن براي حملات هوايي به افغانستان در 2001 استفاده نمود.
با تشكيل جاده نوين ابريشم بايد ارتباط تنگاتنگ سياسي، اقتصادي و امنيتي بين كشورهاي ماوراي قفقاز و آسياي مركزي زير نظر واشنگتن و در مخالف با روسيه برقرار شود. به همين منظور زير نظر ايالات متحده و در ارتباط با صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني جمهوري هاي سابق شوروي دعوت ميشوند تا "به ايجاد بازار آزاد و تشكيل حكومتهاي دمكراتيك اقدام نمايند. كه اين امر محرك اساسي براي سرمايه گذاري هاي بينالمللي و رشد تجارت و ديگر مبادلات بازرگاني خواهد شد." (در اين مورد نگاه كنيد به بحثهاي كنگره آمريكا بر سر قانون استراتژي جاده ابريشم)
يعني در حقيقت آمريكايي ها مي كوشند با " جهش ليبراليسم سياسي و اقتصادي " در اين كشورها و تحميل رفرم هاي پيشنهادي بانك جهاني، صندوق بينالمللي پول و سازمان تجارت جهاني به هدف اساسي خود دست يابند كه ايجاد يك "بازار آزاد" از نظر جغرافيايي وسيع براي موسسات و سازمانهاي مالي آمريكايي است. شكل گيري جاده ابريشم در سرزميني كه از درياي سياه تا مرزهاي چين امتداد پيدا ميكند و هشت جمهوري سابق شوروي را در برمي گيرد قصد ايجاد يك منطقه "تبادل آزاد كالا" تحت كنترل ايالات متحده را دارد. يعني اين منطقه وسيع كه تا همين اواخر از نواحي تحت نفوذ مسكو بود در مدت زماني نه چندان طولاني به يك منطقه موزاييكي تحت الحمايه آمريكا مبدل خواهد شد. از طرف ديگر در "استراتژي جاده ابريشم" اسراييل نيز بعنوان شريك ايالات متحده در پروسه استعماري دالان "اوراسيا" در نظر گرفته شده است: بنوشته مطبوعات غرب" چندين كشور مسلمان ولي لاييك كه در ترانس قفقاز و آسياي مركزي قرار دارند كه بدنبال برقراري روابط با ايالات متحده و از آن طريق روابط ديپلماتيك و دوستانه با اسراييل ميباشند. "
ديپلماسي نفتي
افغانستان از چندين زاویه كشوري استراتراتژيك به حساب ميايد. اين كشور نه تنها جاده ابريشم را به مرزهاي غربي چين متصل ميكند، بلكه در جوار پنج كشور داراي قدرت اتمي يعني چين، روسيه، هند، پاكستان و قزاقستان نيز قرار دارد. حدود يك ماه پس از آغاز بمباران افغانستان يك "حكومت موقت " براساس دستور ايالات متحده و از طريق "جامعه بينالمللي" در كابل تشكيل شد. هدف ايالات متحده ميليتاريزه كرده افغانستان از طريق حضور دائمي گروههاي نظامي تحت عنوان "نيروهاي حافظ صلح" ميباشد.
در ضمن افغانستان از نظر استراتژيكي در مسير عبور چندين دالان لوله هاي نفت و گاز نيز قرار دارد و در پروژه "لوله هاي گازي " كه از تركمنستان كشيده شده است، نقش پل ارتباطي را دارد. همين لوله هاي گاز موضوع مورد بحث شركت يونوكال و حكومت طالبان بود. اين لوله ها ميبايد افغانستان را طي كنند تا به درياي عمان و سواحل پاكستان برسند. . جمهوريهاي سابق شوروي در آسياي مركزي تركمنستان، ازبكستان و مخصوصا "كويت جديد" يعني قزاقستان داراي ذخاير عظيم نفت و گاز ميباشند. روسيه پيشنهاد آمريكا را براي عبور نفت و گاز اين كشورها از لوله هاي گاز و نفت خود رد كرده است. ايران هم براي آمريكا يك مسير خطرناك به حساب ميايد. در اين ميان تنها كشوري كه باقي مي ماند افغانستان است. شركت نفتي آمريكايي شورون كه كنداليزا رايس مشاور بوش(اکنون وزیر خارجه بوش) در "مسايل امنيت ملي" از اعضاي هيئت اجراييه اين شركت در سالهاي نود بود، منافع عميقي در قزاقستان دارد. از طرف ديگر شركت يونوكال كه در گذشته اتحاد نفتي شركت هاي كاليفرنيا نام داشت، به يك توافق هشت ميليارد دلاري با تركمنستان براي صدرو گاز طبيعي دست يافته كه گاز تركمنستان را از طريق افغانستان به پاكستان از طريق لوله هاي گازي كه سه ميليارد دلار هزينه تاسيس آن است رسانده خواهد شد. منابع غربي مدعي هستند مخازن گاز و نفت "دالان اوراسيا" بسيار قابل توجه و حداقل معادل ذخاير نفتي خليج فارس است.
منطقه ترانس قفقاز و آسياي مركزي ميتواند بحد كافي گاز و نفت توليد كند و وابستگي انرژتيكي ايالات متحده به كشورهاي خليج فارس را كه از نظر سياسي بي ثبات تشخيص داده ميشوند كاهش دهد. به گفته ويليام اودوم" ايالات متحده بايد سياست محوري خود را تنگاتنگ با سياستهاي خارجي و كمكهاي بينالمللي در جهت استقلا سياسي و اقتصادي اين مناطق سوق داده و در مسير ايجاد دموكراسي و تبادل آزاد و حقوق فردي و جذب اقتصاد منطقه تلاش نمايد.