کوندولیزا رایس

وزارت خارجه امریکا

سهم گریز ناپذیر او بود

 

 

بخش ششم از کتاب تحلیلی

 "جنگ و جهانی شدن"

 

دولت بوش همانند دولت كلينتون اوضاع سياسي- نظامي منطقه را مانعي دربرابر منافع آمريكا مي بيند. به گفته اودوم "اين منطقه به ميدان تاخت و تاز دولتهايي تبديل شده كه هدفشان زير سلطه گرفتن آن است. نه تنها روسيه، بلكه چين، تركيه، ايران، پاكستان و عربستان سعودي بصورتي غيرسازنده در آنجا در حال رقابتند ... اگر ما و متحدينمان نتوانيم بر اوضاع و احوال منطقه مسلط شويم آنوقت صدور نفت و گاز طبيعي آنجا به سمت بازارهاي ما به صورت پراكنده و شايد غيرممكن شود و خيلي گران تمام خواهد شد. همزمان بي ثباتي سياسي كه در نتيجه منطقه را دربرخواهد گرفت، مي تواند آن را به يك كانون جنگ داخلي تبديل كند، جنگي كه به كشورهاي همجوار هم سرايت خواهد كرد.

با در نظر گرفتن اين كه از همين الان در منطقه خليج فارس دخالت نظامي ايالات متحده ضروري است براي ما فوق العاده مشكل خواهد بود نفوذ سياسي خود را حتي از طريق نظامي درصورت وارد شدن ايران ، تركيه ، روسيه و چين ادامه دهيم."

(اودوم همانجا)

به عبارت ديگر بهره برداري از جاده ابريشم مستلزم ميليتاريزه كرده "دلاان اوراسيا" جهت كنترل منابع نفت و گاز منطقه و حفاظت از انتقال آن براي شركت هاي امريكايي- انگليسي است. ربرت وي باريسكي يكي از تحليلگران سياسي سابق سازمان سيا، اين امر را به شكل زير فرمولبندي مي ‌كند:

"كسي ميتواند لوله هاي نفت و سرمايه گذاري را در منطقه كنترل كند كه داراي قدرت ژئوپوليتيك در آنجا باشد. اين قدرت بايد يك قدرت بالقوه در تمام زمينه ها و نه فقط در محدوده نفتي باشد. روش هيتلري با يورش به قفقاز براي استفاده انحصاري از نفت در دوران جنگ دوم جهاني در مورد تعداد زيادي از كشورهاي جهان سوم كارايي ندارد و سياستي جديد لازم است تا بتوان منابع طبيعي اين منطقه را تحت كنترل داشت."

براساس قانون جاده ابريشم واشنگتن خود را متعهد مي داند" ثبات سياسي اين منطقه آسيب پذير را در برابر فشارهاي سياسي و اقتصادي وارده از جنوب، شمال و مشرق " پاسداري كند. اين امر نشاندهنده آن است كه براي آمريكا "تهديد ثبات منطقه" فقط از جانب مسكو از شمال نيست بلكه چين از طرف مشرق و ايران و عراق از طرف جنوب نيز براي اين ثبات خطرناكند. سياست احداث جاده ابريشم همچنين در جهت جلوگيري از تشكيل ارتباطات سياسي، اقتصادي و نظامي با چين، ايران، تركيه و عراق نيز مي باشد.

 

"عمليات مخفي" در جهت منافع غول هاي بزرگ نفتي

 

در دولت بوش غول هاي نفتي آمريكايي در مقام هاي برنامه ريزي عمليات نظامي و اطلاعاتي از نفوذ خاصي برخوردارند. لابي قدرتمند نفتي تگزاس در انتصاب "رهبران سابق شركتهاي نفتي" در پست هاي كليدي دفاعي و سياست خارجي دخالت دارد. خانواده جرج بوش از سال 1950 چند كمپاني نفتي را اداره ميكنند، معاون رييس‌جمهور ديك چني در حدود پايان دهه 90 مدير كل "هالي برتون" بزرگترين موسسه نفتي جهان بود، مشاور امنیت ملي (وزير خارجه جديد) كوندليزا رايس عضو هيئت اجرايي شركت شورون بود. دونالد ايوانس وزير بازرگاني بيشتر از يك دهه مدير كل شركت تام براون يك كمپاني گاز طبيعي بود كه در تگزاس، كلرادو و وايومينگ داراي معادني است. اين ارتباطات به همين جا ختم نمي شود. خانواده بن‌لادن و ديگر ثروتمندان عربستان سعودي به عنوان سهامدار در شركت هاي نفتي متعلق به خانواده بوش در همان زمان كه اينها سعي مي كردند بوش را به رياست جمهوري برسانند شركت داشتند. از ميان ده شركتي كه از فعاليت هاي جنگ طلبانه بوش حمايت مي كنند شش شركت يا از بخش نفتي هستند يا در شركت هاي نفتي سهامدارند.

 

حفاظت از لوله هاي نفتي

 

واشنگتن با ايجاد گوام و استرتژي جاده ابريشم، تشكيل حكومت هاي دست نشانده طرفدار آمريكا در طول لوله هاي نفتي را دنبال مي كند. گوام و ديگر اتحادهاي نظامي پشتيبان اين حكومت ها خواهند بود و مي كوشند روسيه از منابع نفت و گاز موجود در حوزه درياي خزر محروم كنند.

 

 

 

 مقاله در فرمات PDF :