راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

آنجلا ديويس

پوست های رنگين

در امريکا غيرخودی اند

 

آنجلا ديويس متفکر و مبارز سياهپوست امريکايي، از مرز 60 سالگي گذشته است. در دهه 60 بدليل ارتباط هايش با سازمان سياسي پلنگان سياه، با توطئه چيني پليس امنيتي امريکا دستگير و بيش از يکسال و نيم در زندان ماند. کارزار وسيع حزب کمونيست امريکا، سازمان های حقوق بشر در اين کشور و احزاب و سازمان های مترقي سراسر جهان مانع محکوميت او در دادگاه های ايالات متحده و اقامت طولاني اش در زندان شد. حزب کمونيست امريکا، پس از پايان محاکمه آنجلا ديويس، او را که خود يک حقوقدان امريکايي است، به عضويت کميته مرکزی اين حزب انتخاب کرد. برخي از ياران آنجلا ديويس، که در سازمان پلنگان سياه عضويت داشتند)  از جمله نامزد او(، سال ها در زندان  ماندند و حتي برخي از آنها بر اثر توطئه های داخلي در زندان بقتل رسيدند.

 

آنجلا ديويس بعدها در يکي از سخنراني خود درباره نژاد پرستي در امريکا گفت:

حقيقت آنست، که نژاد پرستي همچنان، هم در امريکا و هم در جهان ادامه دارد، گرچه اشکال آن در موقعيت های گوناگون تفاوت کرده است. نژاد پرستي بخشي از تضاد کنوني در جامعه بشری است و در کشورهای مختلف به اشکال مختلف جريان دارد. مثلا در امريکا، که ساختار آن بحران زده است، نژاد پرستي نه تنها کاهش نيافته، بلکه "راسيسم" بسرعت رشد مي کند. برای روشن شدن بيشتر موضوع و اينکه تبعيض نژادی در چه اشکالي وجود دارد، برايتان نمونه ای را ذکر مي کنم.

در امريکا ما سياهان با پديده ای روبروهستيم، که به آن "اقدام مثبت" مي گويند. براساس اين پديده، موسسات و شرکت ها تشويق مي شوند تا سياهان را استخدام کنند. اما هيچگونه ضمانت اجرايي برای اين امر وجود ندارد و هيچ موسسه و شرکتي موظف به رعايت اين باصطلاح "اقدام مثبت" نيست!

برای آنکه بدانيم تبعيض نژادی چگونه اعمال مي شود و بر اثر تکرار برخوردها به آن عادت کرده ايم، مثالي مي زنم. در امريکا، حتي شهرونداني که چندين نسل پيش به امريکا مهاجرت کرده و نه تنها خودشان، بلکه پدرشان هم در امريکا متولد شده است، هنوز براساس نژاد و رنگ پوستشان شناخته مي شوند. بدين ترتب است که در امريکا و در داستان ها، راديو و تلويزيون، روزنامه ها و حتي محاوره عادی و گاه در مکاتبات اداری ( بويژه پرونده های پليس(، جمع زيادی ازامريکائي ها را "امريکائي افريقائي"، "امريکائي لاتين"، "امريکائي سرخپوست" و... مي نامند و يا خطاب مي کنند! اين پديده مي خواهد بگويد: " فقط "سفيد پوستان" امريکائي محسوب مي شوند". نام اين پديده را جز تبعيض چه مي توان گذاشت؟ روسای جمهورامريکا مدعي اند، راسيسم در امريکا به تاريخ پيوسته است. آيا در عمل چنين است؟ شايد متکي به نتايج مبارزات سال 1965، که به تسلط کامل سفيد پوستان بر سيستم قضائي خاتمه بخشيد، بتوان مدعي عقب رانده شدن راسيسم شد، اما برتری نژادی در سطوح ديگراجتماع، نه تنها وجود دارد، بلکه رو به رشد است. در امريکا تولد مارتين لوترکينگ رسما جشن گرفته مي شود، اما اين جشن يعني پايان تبعيض نژادی در امريکا؟  جالب است که در امريکا حتي برخي کانون های دمکراتيک و شخصيت های سياسي ليبرال نيز از اينکه راسيسم در اين کشور پايان نمي يابد، تعجب خود را بيان مي کنند. حتي با لغو قانون تبعيض نژادی از سيستم حقوقي امريکا در زمان کندی!

 

اين واقعيت است، که امروز در امريکا، مانند گذشته سياهپوستان ناچار نيستند در صندلي های آخر اتوبوس ها و قطارها بنشينند، اما نزد پليس همچنان رنگ پوست و نژاد است، که تعيين مي کند، از ميان يک جمع متخلف چه کسي بايد به زندان برود! نژاد و رنگ پوست است، که تعيين مي کند، چه کسي به دانشگاه راه يابد و يا چه کسي بي سرپناه بماند و يا از خدمات اجتماعي محروم باشد. همين رنگ پوست و نژاد است، که برای مقامات قضائي و پليس تعيين مي کند چه کسي بايد تروريست معرفي شود و يا چه کسي بايد در ميان ايالات مختلف آواره و فراری باشد!

 

انفجار در اوکلاهاما

ببينيم راسيسم را چگونه در امريکا رسما دامن مي زنند. در هر حادثه تروريستي و انفجاری پليس بلافاصله اعلام مي کند، که منفجر کنندگان بمب عرب و خاورميانه ای بوده اند! در تصاوير و طرح های اوليه، برای شناسائي متهمين، آنان را رنگين پوست و با موهای مجعد و سياه ترسيم مي کنند. در يک کلام يعني اينکه رنگين پوستان ترور مي کنند و منفجر مي کنند. حتي وقتي، پس از مدت ها جنجال تبليغاتي و دامن زدن به کينه های نژادی، معلوم مي شود عاملين يک ترور و يا انفجار امريکائي بود، بسيار مختصر مي گويند و از کنار آن مي گذرند.

نمي گويند که مثلا عده ای امريکائي سفيد پوست و فاشيست، که در گروهائي با نام هائي، از جمله " ميليشيای خلق" عضويت دارند هم ترور مي کنند و يا دست به انفجار مي زنند.

حقيقت تلخ آنست، که افکار عمومي در امريکا پيوسته در ميان سياهان و خارجيان به دنبال تروريست ها، متخلفين از قانون، قاتلين و... مي گردد و سفيد پوستان از چنين اتهاماتي مبرا هستند! هيچکس پاسخگوی آزار و اذيتي نيست، که پس از يک عمل تروريستي در حق خانواده متهم رنگين پوست مي شود. حتي وقتي معلوم مي شود متهم و مجرم کس ديگری است.

 

رشد فاشيسم

در سال های اخيردر امريکا سفيد پوستان سازمان های فاشيستي مختلفي را زير شعار "حکومت کوچک"، " لغو ماليات بردرآمد" و "مبارزه با سرقت" تشکيل داده اند و خواستار لغو قوانين محدود کننده حمل اسلحه هستند. شعار حکومت کوچک، استقلال مطلق محلي و رهائي از قوانين دولت مرکزی را دنبال مي کند، که مي تواند به حکومت همين سازمان ها در شهرهای مختلف ختم شود، شعار لغو ماليات بردرآمد برای جلب حمايت مالي و عملي ثروتمندان است و مبارزه با سرقت نيز عملا ستيز با خارجي ها و با امريکايي های رنگين پوست را دنبال مي کند. زيرا آنها معتقدند، سفيد پوست ها دست به سرقت و دزدی نمي زنند. بدين ترتيب، طي سال هاي اخيردر40 ايالت امريکا نزديک به 10 هزار سفيد پوست امريکائي در اين سازمان متشکل شده اند و صدها هزار نسخه نشريات آنها، که مروج افکار آنهاست، در سراسر امريکا توزيع مي شود. مهاجرين، مبارزان سياسي فعال، کلنيک های سقط جنين )برای جلب افکارمذهبي مردم(، فعالين محيط زيست و... آماج حملات اين گروه ها هستند. اين نخستين تشکل وسيع اجتماعي در امريکاست، که به گسترده ترين شکل ممکن از رسانه های گروهي و شبکه های خبری کامپيوتری استفاده مي کند!

در امريکا فقر و بدبختي گسترش مي يابد و در کنار آن انواع جنايات و تخلفات رشد مي کند. جامعه بجای چاره جوئي ريشه ای برای متوقف کردن جنايات به مجازات متخلفين روی مي آورد. بحثي که رايج  اينست "تصفيه جامعه ازیجنايت!" مدافعان اين طرح خواهان گسترش زندان ها ویافزايش سلول ها هستند ویعمومي شدن مجازات اعدام را طلب مي کنند.

 

بدين ترتيب ما به دو قرن پيش باز مي گرديم. مشکلات اينگونه حل مي شوند؟ تجربه مي گويد خير! زيرا زندان ها مراکزآموزش انواع جرائم و جنايات اند و مانند يک کارخانه، باز توليد جنايت مي کنند. اين تجربه ايست، که من شخصا نيز بدان دست يافتم. طي 16 ماه که به اتهام دروغين آدم ربائي در زندان بودم، جرائم بسياری را آموختم. زنان زنداني از يکديگر مي آموختند، که چگونه دزدی کنند. به همين دليل است، که وقتي زنداني از زندان آزاد مي شود، انواع آموزش های جنائي را ديده است. اين سادگي است، اگر تصور کنيم سيستم قضائي امريکا بر اين واقعيت آگاهي ندارد.

 

مطابق برآوردهای آماری، شمار زندانيان در امريکا از 4 ميليون فراتر رفته است، که  40 ميليارد دلار هزينه سالانه دارد. اين هزينه ايست، که امريکا برای حفظ وضع موجود و تن ندادن به اقدامي جهت جلوگيری از کاهش امکانات معيشتي مردم و گسترش فقر در جامعه مي پردازد. نکته قابل توجه آنست، که افزايش درصد زنان زنداني پيوسته به نسبت ديگر زندانيان بيشتر است.

ببينيم ايدئولوگ های راسيسم و نژاد پرستي اين وضع را چگونه تفسير و تحليل مي کنند. آنها معتقدند «مشکلات کنوني جامعه امريکا) و جهان( ارتباطي با عوامل اقتصادی و اجتماعي ندارد، بلکه اين مشکلات ناشي از درجات متفاوت هوش، ذکاوت و شعور انسان هاست» آنها بدين ترتيب انسان ها را از يکديگر جدا کرده و تبعيض نژادی را رسميت مي بخشند. جالب است، که در پشت اين تحليل و تفسير، همان شعار مخالف با دولت بزرگ و لغو ماليات بردرآمد سازمان های رو به رشد فاشيست دنبال مي شود. به استدلال های آنها توجه کنيد، تا ببينيد، کدام اهداف در پشت آنها دنبال مي شود. اين ايدئولوگ ها اخيرا نتايج يک بررسي را منتشرساخته اند. اين بررسي روی زنان زنداني در امريکا انجام شده است. براساس اين بررسي، در کنار سطح نازل تحصيلات و فقر، چنين نتيجه گرفته مي شود، که اين زنان بدليل وابستگي به امکانات اجتماعي، نظير بيمه بيکاری و کمک دولتي، در مقايسه با ديگر زنان از شعور و هوش کمتری برخوردارند! اين نتيجه گيری، که قطعا مورد حمايت فاشيست ها و نژاد پرستان است، مي خواهد بگويد، اگراز درآمدها ماليات به دولت ها داده نشود و نقش دولت ها محدود و باز هم محدودترشود، تا حدی که قدرت پرداخت اين نوع بيمه ها و کمک خرج ها را نداشته باشد، جنايت کمتر مي شود، زنداني کمتر مي شود و لابد هوش و ذکاوت زنان بالا مي رود. بدين ترتيب نه فقر ناشي از مشکلات اجتماعي، بلکه کمک دولتي و مالياتي که به دولت پرداخت مي شود، مشکل آفرين است! اين بررسي منتشر شده، چيز ديگری را هم مي خواهد به جامعه القاء کند و آن اينکه زنان سياهپوست، که زندان های امريکا را پرکرده اند، نه بدان دليل که در فقر و مسکنت به سربرده و مي برند با انواع جرائم دست زده اند، بلکه بدليل کم شعوری و بي بهره بودن از هوش و ذکاوت مرتکب تخلف شده و در زندان به سر مي برند! در اين بررسي هيچ اشاره ای به بيکاری رو به افزايش نيروی کار امريکا نشده است. اين واقعيت در بررسي های اينگونه جای ندارد، که سرمايه داران امريکائي برای سوء استفاده از نيروی ارزان کار و سود بيشتر، کارخانه های خود را به کشورهای ديگر منتقل مي کنند و بسياری از کارخانه های بزرگ در کشورهای متروپل تعطيل شده و کارگران آن ها بيکار شده اند. شعار تاسيس زندان های بيشتر و زنداني کردن مجرمين، که آمار آنها پيوسته رو به افزايش است، همزمان شده است، با تعطيل کارخانه ها در امريکا. در واقع کارخانه ها را مي بندند و بجای آن ها زندان های جديد بر پا مي کنند تا 4 ميليون زنداني را بتوانند در زندان ها نگهدارند. آن 40 ميليارد دلاری، که پيشتر به آن اشاره کردم، صرف همين طرح مي شود. صرف زندان های رو به افزايش و تعداد زندانيان رو به افزايش، استخدام پليس و زندانبان بيشتر و پليسي شدن باز هم بيشتر جامعه با هدف حفظ سيستم حاکم بر جامعه.

 

باز گرديم به رشد راسيسم. من بر اين عقيده ام، که همزمان با رشد راسيسم، جنبش عمومي عليه راسيسم و نژاد پرستي نيز رشد مي کند و بدين ترتيب از نظر رشد جنبش ضد  نژاد پرستي، شايد ما باز گرديم به سال های قرن 19. به همين دليل من به شکل گيری يک سازمان نوين عليه نژاد پرستي اعتقاد دارم، که کارپايه آن بايد سياسي باشد و نوع اتحاد سياسي را نيز دنبال کند. اين اتحاد نبايد فقط عليه تبعيض نژادی و تبعيض جنسي (زنان در برابر مردان( باشد، بلکه بايد اهداف سياسي - اجتماعي داشته باشد. برای رسيدن به اين هدف نقش مهمي برای زنان رنگين پوست در کشور خودم و بطور کلي جهان قائلم و به همين منظور، دست اتحاد را به سوی همه دراز مي کنم.

 

(طرح صورت آنجلا دیویس، از کتاب "خاطرات آنجلا دیویس" که با ترجمه "ن. ورنیس" به فارسی ترجمه و سال 1360 در ایران منتشر شده برگرفته شده است)

 

( ترجمه از مطبوعات کشور هلند - برای راه توده)

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                      بازگشت