راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

پیرامون اهمیت سه انتخابات شوراها، خبرگان و میان دوره ای
بر سر دو راهی
بزرگ ترین گردش سیاسی در ج.ا


ماهیت و مضمون آنچه در ایران می گذرد، گذار از یك رژیم اسلامی - روحانی به یك رژیم اسلامی - نظامی است. در این کوچ حکومتی، رهبر جمهوری اسلامی از خیمه روحانیت به خیمه سپاه پناه می برد. رویدادهای سیاسی در حاکمیت ایران به نوعی در پیوند است با این گذار و این كوچ. در این شرایط تمام تلاش رهبر جمهوری اسلامی این است كه بند ناف قدرت و رهبری خود را از روحانیت و مجلس خبرگان بریده و آن را به فرماندهان نظامی و سپاه و بسیج متصل كند.
نخستین هدف رهبر دور زدن و خنثی كردن مجلس خبرگان است. او در این مجلس نگران سه نیرو است.
1- روحانیون اصلاح طلبی كه در ارتباط نزدیك با آیت الله خمینی بوده و همین نزدیكی به آنان اعتباری بیش از وزن خودشان می دهد.
2 - روحانیون محافظه كاری كه بر او از نظر مراتب مذهبی برتری دارند.
3 - حضور رقبایی نظیر هاشمی رفسنجانی.
خطر برای رهبر ائتلاف این سه نیروست كه هر كدام به دلایلی مخالف سیاست جنگی - اتمی رهبر هستند و یا او را از نظر مراتب مذهبی و حضو در انقلاب از خود پایین تر می دانند و حاضر به تمكین به خواست های او نیستند.
بنابراین رهبر تصمیم گرفته است، مجلس خبرگان را از دو سمت خنثی كند. از درون و بیرون. از دورن با حذف روحانیون اصلاح طلب، تضعیف روحاینت بزرگ سنتی و بالاخره منزوی كردن هاشمی رفسنجانی. شورای نگهبان از یك سمت و شبكه مصباح یزدی از سمت دیگر در خدمت این اهداف عمل می کنند.
اما همه اینها كافی نیست، زیرا رهبر می داند اگر روحانیون اصلاح طلب و هاشمی رفسنجانی و هوادارن او نیز حذف شوند، جدال نهایی او با روحانیون سنتی كه قبل از پیروزی محمد خاتمی و برغم فشار نیروهای نظامی زیر بار مرجعیت اعلم او نرفتند همچنان باقی خواهد ماند. بنظر می رسد كه از همان زمان بود كه رهبر از روحانیت بزرگ قطع امید كرد و اعلام كرد مرجع تقلید زیاد وجود دارد، اما رهبری فقط در او و در شخص او تعین یافته است.
اینجاست كه رهبر تصمیم گرفته است مجلس خبرگان و روحانیت بزرگ را از ییرون هم دور بزند.
چهار شبكه
1- شبكه سپاه و نیروهای نظامی،
2- شبكه بسیج،
3- شبكه مصباح یزدی،
4- شبكه مداحان در پیوند تنگاتنگ با هم و با رهبر در خدمت این اهداف هستند.

اكنون میان رهبر و نیروهای نظامی یك حمایت دو جانبه برقرار شده است. هر كس رهبری جمهوری اسلامی را نقد كند سر و كارش با بند 209 سپاه است و متقابلا نیروهای نظامی از مصونیت برخوردارند. بخشودگی محکومیت سردار نقدی و بازگشت او با لباس سرتیپی و با حکم رئیس جمهور بر سر سازمان مبارزه با قاچاق! آزادی سردار نظری فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ در جریان حمله به کوی دانشگاه در سال 1378، عدم تعقیب متهمان قتل های زنجیره ای و بازگشت آنها از زندان به خدمات امنیتی و سپاهی، ، عدم تعقیب شكنجه گران نیروهای امنیتی و سپاهی كه سی دی فیلم های آنان در دوره اول ریاست جمهوری خاتمی پخش شد و... تا آخرین نمونه که قتل یک جوان دانشجو بدست یک بسیجی در دانشگاه سبزوار همگی نشان دهنده مصونیت كامل نیروهای نظامی و امنیتی در برابر تعهد آنها در ولایت مداری و حمایت از رهبر در برابر رقبائی است که در بالا ذکر شد. بدینسان میان رهبر و نیروهای نظامی پیوندی درحال استحکام است كه در گذشته میان شاه و ارتش شاهنشاهی وجود داشت. چفیه ای كه رهبر بر گردن می اندازد هم علامت وابستگی او به نیروهای نظامی و انتظامی است و هم علامت وابستگی نیروهای نظامی و انتظامی که گهگاه همین چفیه را به گردن می بندند به او. این چفیه از بالا كه رهبر باشد تا پایین كه یك عضو ساده بسیج است علامت پشتیبانی دو جانبه است برای مصونیت از پاسخگویی و مجازات.
ما در تاریخ معاصر ایران و بویژه در دوران اولیه سلطنت محمدرضا شاه که مانند پدرش از دل ارتش بیرون نیآمده و مدارج نظامی را یک به یک از سربازی تا میرپنجی طی نکرده بود شاهد این طی مسیر بوده ایم. در تمام عکس هائی که از شاه جوان، چه هنگام تحویل گرفتن سلطنت از پدرش در کنار اتومبیلی که او را به تبعید انگلیس خواسته می برد تحویل گرفت و چه در تمام طول سالهای قبل از 28 مرداد، بندرت و كمتر عکسی از شاه جوان پیدا می شود که لباس نظامی به تن نداشته باشد. در تمام سالهای دهه 30 که دولت ها و پارلمان در کشاکش سیاسی مملکت بودند، شاه جوان یگانه فعالیتش حضور در رژه های نظامی، بازدید از پادگان های نظامی، دادن سردوشی نظامی، دیدن مانورهای نظامی و... بود و پیوندش را با ارتش مانند یک حزب سیاسی مسلح مستحکم می کرد. این مسیر تا زمانی که وی پس از کودتا و با لباس شخصی از فرار سه روزه از رم به تهران بازگشت ادامه یافت و تنها در سالهای پس از کودتا و به خانه فرستادن سپهبد زاهدی کودتاچی و تبعید و ترور سپهبد بختیار و بازنشسته کردن شماری دیگر از ژنرال های کودتاچی و مدعی تاج بخشی به او بتدریج تغییر شکل داد. یعنی پس از بالا کشیدن سرگرد و سرهنگ های بی ادعای به جای ژنرال های دوران کودتا بود، که بتدریج شاه از لباس نظامی در آمد. دراین دوران نیز که شیک ترین کت و شلوارهای دوخت معروف ترین خیاط های فرانسه را می پوشید نیز هر چند وقت یکبار با لباس نظامی در مانورها و بازدیدهای نظامی حضور می یافت و هرگاه سران ارتش را به حضور می پذیرفت لباس نظامی به تن می کرد تا نشانه پیوندش با ارتش و فرماندهی عالی بر ارتش خدشه دار نشود. برای حضور در هر یک از نیروها لباس آن نیرو- دریائی، زمینی، هوائی- را می پوشید و برای حضور در جمع فرماندهان سه نیرو، لباس سراپا مدال و درجه هر سه نیرو را همراه با حمایل مخصوص فرماندهی کل قوا را.

شبكه بسیج عنصر دیگر گذار به رژیم نظامی است. در همه كشورهایی كه از درون دمكراسی های محدود به دیكتاتوری های نظامی یا فاشیستی گذار كرده اند، شبكه های نیروهای جوان مسلح و نیمه مسلح تحت حمایت مستقیم و غیرمستقیم نیروهای نظامی وجود داشته است. هر جا كه به هر دلیل نیروهای مسلح نمی توانسته اند مستقیما و رسما وارد عمل شوند، از این شبكه ها كمك گرفته می شده است. این شبكه ها همیشه به سلاح مجهز بوده اند و حضور نیروهای نظامی در كنار آنان برای حمایت از آنان بوده نه توقیف و بازداشت آنان. همین شبكه در آلمان یهودی ها و كمونیست ها را تعقیب می كرد. و در ایتالیا به شكار كارگران و چپ گراها می پرداخت. همه آنان معمولا لباس های مشابهی داشته اند، كه مثلا سیاه یا قهوه ای و نیمه نظامی. در ایران چفیه و ریش علامت این نیروهاست. اكثریت آنان را فرصت طلبانی تشكیل می دهند كه بدنبال نان و آبی هستند و برای استفاده و سواستفاده از رانت قدرت هر فرمانی را اجرا می کنند. در درون آنان جوانان ناآگاه و آرمان خواهی نیز وجود دارند كه نقش حاشیه ای و فرعی دارند و حضورشان دراین گروه ها می تواند موجب پیوستن قشرهای متوسط و پائین جامعه به این شبکه ها و رهبران ان بشود. این بخش تاریخ مصرف مشخصی دارند و به محض تثبیت قدرت، همانطور كه در دومین سال حكومت هیتلر اتفاق افتاد دستشان از امور كوتاه می شود. در زمان شاه نیز، برای دورانی این دارو دسته ها درحزب مظفربقائی و در خدمت اهداف دربار جهت مقابله با احزاب ملی و حزب توده ایران و یا بعنوان فدائی اسلام با همین هدف فعال بودند و با دارودسته های اوباش مانند شعبان جعفری، طیب و دسته های دیگری که دور افرادی مانند این دو جمع بودند عمل می کردند و از حمایت پهلوئی شهربانی و ارتش برخوردار بودند. حتی افرادی از شهربانی و نیروهای ارتش در درون آنها قرار داشتند.

اكنون و در جمهوری اسلامی مدعی مکتب اسلام ناب محمدی، مسئله این است كه این شبكه بسیج احتیاج به یك اندیشه و ایدئولوژی دارد. این ایدئولوژی بالطبع مذهبی است، اما حاملان آن دیگر روحانیون سنتی نمی توانند باشند، زیرا نقض غرض می شود. اگر قرار باشد بسیج زیر نفوذ روحانیت سنتی باشد، که اقتدار رهبر را قبول ندارد تمام این برنامه ‌ها بی معنا می شود. اینجاست كه دو شبكه مصباح یزدی و مداحان ایجاد یا تقوبت شده تا جای خالی ایدئولوژیك روحانیت سنتی و قطع ارتباط بسیج را با مذهبی كه روحانیت نماینده آن است پر كند. ما در انتخابات ریاست جمهوری شاهد تقابل های این نیرو با روحانیونی مانند آیت الله جوادی آملی در قم و آیت الله توسلی رئیس دفتر آیت الله خمینی در تهران و با هاشمی رفسنجانی در سراسر ایران بودیم. تقابلی که با توهین و حمله و دست به گریبان شدن نیز در مورد آیت الله توسلی نیز همراه بود.
شبكه مصباح یزدی تشكیل شده است از روحانیون نستبا جوان و ایدئولوژیك كه از نظر مذهبی در مراتبی پایین تر از رهبر هستند و بنابراین از این نظر رقیبی یا خطری برای او به حساب نمی آیند. آموزش های این شبكه نیز برخلاف تظاهری که می کنند، آموزش های مذهبی سنتی نیست، بلكه اموزش های سیاسی و ایدئولوژیك است. این شبكه علیرغم ظاهر تند اسلامی كه به خود می گیرد اصولا طرفدار اسلام غیرسیاسی است و همچون حجتیه احكام اسلامی را تا زمان ظهور امام زمان قابل پیاده شدن نمی داند. بحث هایی كه این شبكه درباره ظهور قریب الوقوع امام زمان به راه انداخته است از یكطرف برای جبران موقت این ضعف و طرفداری از اجرای احكام اسلامی و از سوی دیگر به قصد منكوب كردن روحانیت بزرگ سنتی است زیرا در جایی كه قرار بر ظهور خود امام غایب است مراجع سنتی و نایبان و واسطه های امام باید بساط خود را جمع كنند. این شبكه فعلا نقش تخریب هاشمی رفسنجانی و روحانیون اصلاح طلب و یا منتقد رهبر را بر عهده گرفته است. شبكه مصباح یزدی بدلیل عدم صداقت ذاتی كه در عقایدش دارد، بدلیل مخالفتی كه از ابتدا با انقلاب و آیت الله خمینی داشته است، بدلیل پیوندهایی كه با شبكه نیروهای نظامی دارد، و بالاخره بدلیل نوع ایدئولوژی و برداشت هایی كه از مذهب تبلیغ می كند از میان همه طیف های روحانیت بیش از همه ظرفیت دفاع از گذار به یك حكومت نظامی پالایش شده از حضور روحانیون بر راس حاکمیت را دارد. به محض آنكه منافع قدرت اقتضاء كند، "ظهور" امام زمان نیز به تاخیر خواهد افتاد و این شبكه مجددا می تواند اجرای احكام اسلامی را تا زمان ظهور آن حضرت ناممكن اعلام كند.

در كنار شبكه مصباح یزدی كه نقش ایدئولوژیك و سیاسی دارد، شبكه مداحان نیز برای مقابله و خنثی كردن روحانیت بزرگ سنتی بوجود آمده است. بر خلاف روحانیت بزرگ كه دستگاه فكری آن مبتنی بر درس و بحث و استدلال است و هیجان در نظام آن جنبه فرعی دارد، نظام مداحی مبتنی بر شور و هیجان كاذب است. در بسیج تنها چیزی كه نباید وجود داشته باشد همان تعقل و تفكر است. مردم باید در چهره بسیجی دیوانه متعصبی را ببینند كه هر كاری از او بر می آید، تا از او بترسند. بسیجی معقول و منطقی و اهل بحث و استدلال كسی را نمی ترساند. تصاویر و فیلم هایی كه از بسیجیان پخش می شود، نوع تظاهرات آنان، ادعای استشتهادیت و غیره همه در چارچوب تبلیغ همین چهره است كه با رنگ و لعاب اسلامی و انقلابی بزك شده است. درواقع منطق بسیجی چاقو و دشنه و چماق است و این چیزی است كه مردم و قبل از آنها روحانیت بزرگ باید از آن مطمئن شده و حساب کار خود را بکند! بدینسان الگوی جوان مذهبی دوران انقلاب اگر مثلا آیت الله خمینی یا آیت الله طالقانی و یا منتظری و علی شریعتی بود، الگوی بسیجی امروز رضا هلالی و حاج منصور ارضی است.

برخلاف آنچه اینجا و آنجا شنیده می‌شود، سیاست داخلی و خارچی جمهوری اسلامی را نمی توان از هم جدا كرد. سیاست خارجی اینجا نیز ادامه منطقی سیاست داخلی و حتی در شرایط كنونی ایران مقدم بر آن است. در واقع اتخاذ سیاست جنگی - اتمی بیش از آن كه هدفش دستیابی به انرژی هسته‌ای یا اتمی كردن ایران باشد، ایجاد شرایط مساعدتری برای كوچ رهبر به خیمه قدرت نظامی است. به بهانه همین سیاست جنگی – اتمی است که رهبر چفیه را از دوش خود بر نمی دارد، فرماندهان نظامی هر روز و هر ساعت در تلویزیون و مطبوعات ظاهر شده و مصاحبه می كنند، دولت همه طرح ها و برنامه های اقتصادی و بودجه كشور را در اختیار سپاه قرار داده است، بسیج كه باید 15 سال پیش، همزمان با پایان جنگ تعطیل می شد، روز به روز فعال تر می شود. این سیاست توسعه طلبانه و حتی دارای رگه های امپریالیستی است. محدودیت بازار داخلی، سطح فنی و صنعتی كه ایران بدان دست یافته و سرمایه های اضافی عظیمی كه در دستان سرمایه داران بزرگ و فرماندهان نظامی جمع شده بدنبال منابع در دیگر كشورها می گردد و با در پیش گرفتن یك سیاست متكبرانه و زورگویانه در صدد آن است كه مردم دیگر كشورها را نیز مانند مردم كشور خود غارت كند. زیر پوشش صدور انقلاب یك سیاست جهانگشایی اسلامی دنبال می شود. وقتی انقلاب در داخل ایران به معنای سركوب و غارت مردم ایران درك می شود، طبیعی است كه صدور این "انقلاب" هم جز به معنای غارت مردم دیگر كشورها نخواهد بود. در این چارچوب به پول هایی كه برای نیروهای مخالف یا شیعه در دیگر كشورهای منطقه خرج می شود، بعنوان كمك بلاعوض نگاه نمی شود، بلكه یك سرمایه گذاری برای آینده است. فرماندهان سپاه و بیت رهبری که به هیچکس درباره مبالغی که از کنار نفت و بودجه نظامی دراختیار دارند حساب پس نمی دهند، امیدوارند و چنین می اندیشند که این سرمایه گذاری را بعدا با معامله ای كه با غرب بر سر نوع سیاست و مناسبات با اسرائیل و امریکا در این كشورها خواهند کرد و غرب موقعیت آن ها را بعنوان همکار خود در منطقه خواهد پذیرفت، بصورت غارت داخلی این كشورها وسیعا جبران خواهند کرد. دراین میان، علاوه بر روحانیونی که بیمناک آینده خویش اند، سرمایه داری سنتی و تجاری ایران، پس از دو دهه غارت و چپاول مردم نیز آینده خود در حاکمیت را تیره و تار می بیند. رهبران فربه این سرمایه داری که می دانند سهمی از این سفره نخواهند داشت، اکنون نه تنها آینده سیاسی، بلکه آینده جانی خود را در خطر می بینند. به همین دلیل ما شاهد موضع گیری های اخیر ائتلافی از جانب رهبران موتلفه اسلامی و یا تلاش برخی رهبران آن مانند اسدالله بادامجیان برای استفاده از فرصت انتخابات میان دوره ای مجلس و رساندن خود به درون مجلس هفتم هستیم. همچنان که شاهد اعتراض های به مراتب پرده درانه تر از دوره های گذشته انتخابات مجلس خبرگان، دراین دوره هستیم. اعتراضی که بصورت بیانیه صریح مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم علیه مهره چینی برای خبرگان آینده صادر شد. و یا اظهار نظرهای اخیر هاشمی رفسنجانی در باره بحث مجلس خبرگان، پس از درگذشته آیت الله خمینی مبنی بر شورایی شدن رهبری و یا فردی شدن رهبری! و یا سخنرانی های اخیر محمد خاتمی درباره انتخابات خبرگان و شوراها که این نیز در نوع خود همان ورود به صحنه دفاع از روحانیت در برابر نظامی ها و حرکت به سمت "نظامیگیری" است که رهبر اخیرا و بصورت آشکار از آن دفاع می کند و مخالفان آن را مشتی روشنفکر معرفی می کند. خواه نا خواه آن روشنفکری که رهبر به آن اشاره می کند، روشنفکر مکلا نیست، بلکه خطابش متوجه روحانیون روشنفکر است. این بحث با دفاع از هویت مجلس خبرگان آغاز شده و ادامه دارد، اما این دفاع دیگر دفاع از رهبری خامنه ای نیست، بلکه در نوع خود، دفاع از پاسخگو ماندن رهبر دربرابر روحانیت و حفظ نقش آن در جمهوری اسلامی است و این از محوری ترین نکاتی است که درارتباط با انتخابات جاری مجلس خبرگان باید به آن توجه کرد.
بدین ترتیب است که دو انتخابات – و در واقع سه انتخابات- خبرگان، شوراها و میاندوره ای مجلس با سمت و سو تحولات آینده و سرنوشت سیاست نظامی و آنچه در بالا به آن اشاره شد ربط پیدا کرده است و نظامی ها و امنیتی ها در همآهنگی کامل با بیت رهبری چنان فضای خبری و اطلاع رسانی به مردم را بسته اند که دشوار بتوان تصور کرد این نظرات در وسعتی قابل توجه، در این مرحله به گوش مردم برسد. البته این از وظیفه ما برای گفتن و تلاش برای رساندن این نظرات به گوش مردم هیچ چیز کم نمی کند و باید به كوشش خود برای روشن ساختن زوایای پنهان آنچه در ایران می گذرد ادامه بدهیم.


راه توده شماره 115
11.12.2006


 

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت