راه توده                                                                                                                                                         بازگشت

 

 

بنيادگرائي و بنيادگرايان

اگر خميني بنيادگرا بود

مصباح يزدی واحمدی نژاد

چه صيغه ای اند؟

   

واژه "بنيادگرايي"، طي دو دهه اخير، از سوی روزنامه ‌نگاران و فعالين سياسي ايراني، وارد فرهنگ سياسي كشور ما شده است.

 

منشاء واژه "بنيادگرايي"

         بنيادگرايي ترجمه لغت انگليسي "فاندا منتاليسم" (Fundamentalism) است كه به يك جنبش محافظه‌ كارانه در درون پروتستانيسم آمريكايي اشاره مي ‌كند. اين جنبش در اواسط قرن 16 ميلادی، در بستر گسترش مبارزات كارگری نارضايي‌‌ های اجتماعي، در اوج مهاجرت پيروان مذهب كاتوليك به آمريكا، از طرف برخي از رهبران پروتستانيسم آمريكا شكل گرفت.

"بنيادگرايي" برشماری از باورهای مذهبي، مانند اعتقاد به كلام خدا بودن و عاری از خطا بودن كتاب مقدس، ظهور قريب‌الوقوع دوباره مسيح، زايش مسيح از مادر باكره، رستاخير و كفاره، بعنوان اصول بنيادين مسيحيت تكيه مي ‌كند. ريشه‌های تاريخي "بنيادگرايي" را در جنبش "هزاره باوری" در ايالات متحده مي‌ توان يافت.

         طي دو دهه 1830 و 1840 هيجان اجتماعي زيادی پيرامون ظهور دوباره مسيح و شروع سلطنت هزار ساله او در اين جهان از طرف برخي از رهبران كليسای پروتستان در آمريكا ايجاد شد. جنبش "هزاره باوری" با برگزاری "كنفرانس انجيل نياگارا" در سال 1872 از طرف كشيشي بنام "جيمز اينگليس" از حالت پراكندگي خارج و بصورتي متمركز در درون كليسای پروتستان در آمريكاي شمالي (ايالات متحده و كانادا) شكل گرفت.

در پايان قرن نوزدهم كشيش پروتستان ديگری بنام "دوايت مودی" طي كنفرانس‌های سالانه خود در منطه "نورت فيلد" اولين برنامه جنبش "هزاره باوری" را منتشر كرد. بعد از جنگ جهاني اول، "هزاره باورها" نگران از رشد ليبراليسم در دورن كليسای پروتستان و در جهت مقابله با پديده‌ای كه آنها آن را فساد اجتماعي مي ناميدند، تعدادی كنفرانس در شهرهای نيويورك و فيلادلفيا برگزار كردند و سرانجام در سال 1919، بدون آنكه تغييری در ماهيت اصلي خود داده باشند، با تاسيس "انجمن جهاني بنيادهای مسيحي" و پذيرش برنامه جديدی كه بمدت 30 سال تا شروع جنگ سرد و رشد كمونيسم در امريكا، راهنمای آنها بود، به فعاليت خود ادامه دادند.

         نگراني از رشد روز افزون تئوری تكامل داروين در مدارس و موسسات مذهبي وابسته به كليسا و در جهت مقابله با انتقاد از كتاب مقدس، طي دهه 1920 بنيادگراها با بسيج نيرو در صدد اعمال نفوذ بر روند قانون‌گذاری و وضع منع قانوني بر آموزش تئوری داروين برآمدند. آن ها بطور مرتب موفق شدند كه آموزش تئوری تكامل را در ايالت "تنسي" امريكا، با وضع يك قانون ويژه متوقف كننده، با شروع جنگ سرد از طرف محافل حاكم در امريكا، بنيادگرايان در كمونيسم ستيزی طبقات حاكم زمينه و فرصت مناسب برای تسويه حساب با مخالفان و رقبال خود در كليسای پروتستان و مقابله با تئوری تكامل داروين را يافتند.

         فعاليت‌های ضد كمونيستي بنيادگراها در دوران بعد از جنگ جهاني دوم، تكرار جهاد آنها در سال‌های بعد از جنگ جهاني اول عليه تئوری داروين بود. بنيادگراها كه طي دو دهه 1960 و 1970 و در نتيجه رشد جنبش ضد جنگ ويتنام و جنبش ‌رفع نابرابری و تبعيض نژادی در امريكا به دامان مدارس، دانشگاه‌ها و موسسات فرهنگي، فرستنده‌های راديو تلويزيوني خود پناه برده بودند، با ظاهر شدن رونالد ريگان بر صحنه سياسي امريكا و با رشد نئوليبراليسم در آن كشور، از حالت منفعل خود بيرون آمده و نقش فعالي در انتخابات رياست جمهوری آن كشور در سال‌های 1980 و 1984 كه منجر به انتخاب ريگان شد ايفاء كردند. بنيادگراها در حال حاضر، در زمينه مذهبي، در دشمني و مقابله با آموزش‌های الهيات رهائي ‌بخش در كليسا و در زمينه سياسي- اقتصادی در حمايت از نئوليبراليسم فعالانه شركت دارند.

 

ايران و بنياد گرائـيراه توده

چنانكه مختصرا نشان داده شد، واژه بنيادگرائـي اشاره به يك جنبش محافظه كارانه در درون كليسای پروتستان ايالات متحده دارد. سئوالي كه مطرح مي ‌شود اين است كه آيا مي ‌توان نبرد رهائـي بخش و ملي كه در شكل مذهبي و تحت شعارهای مذهبي، با انقلاب بهمن در ايران شكل گرفت و هيچ نوع قرابتي با آنچه که امثال مصباح يزدی و احمدی نژاد و مجموعه روحانيون و غير روحانيوني که در دهه دوم جهموري اسلامي به قدرت رسيدند  را در رديف و در سطح جنبش بنيادگرائي امريكاست قرار داد؟

ممكن است عده‌ای اشاره به نظرات عده‌ای از روحانيون ارتجاعي ايران كه طي دهه دوم جمهوری اسلامي به تحميل ديدگاه‌های خود از مذهب به جامعه برآمدند اشاره كنند. در اين زمينه، ابتدا بايد توجه داشت كه اين دسته از روحانيون از كدام پايگاه طبقاتي برخاسته‌اند و مدافع كدام سيستم اقتصادی هستند و سپس اين نكته بسيار مهم را نيز مورد توجه قرار داد كه در ميان غير روحانيون نيز كساني امروز مدافع ارتجاع مذهبي هستند كه گاه دو آتشه ‌تر از آنها برای اعمال اصول ارتجاعي مذهب تلاش مي ‌كنند و در اين راه دوشادوش روحانيون مرتجع از هيچ جنايت و خيانت ملي رويگردان نيستند. بنابراين و برای روشن شدن اذهان توده‌های مردم، ابتدا بايد پايگاه طبقاتي و ريشه‌های اقتصادی ارتجاع مذهبي و كساني كه مدافع و مروج آن هستند را برای خود و مردم روشن ساخت. بدين ترتيب، مبارزه با ارتجاع مذهبي و بقولي "بنيادگرائـي مذهبي" از اين معبر مي ‌گذرد، به شرط آنكه تمام مذهب را "بنيادگرائـي" تلقي نكنيم و به تكثر در برداشت از مذهب و اسلام بر مبنای گرايش‌های طبقاتي اين گرايش‌ ها توجه داشته باشيم. آنوقت، مبارزه با بنيادگرائـي بار طبقاتي- اجتماعي جدی به خود گرفته و توده‌های مذهبي مردم را نيز مي‌ توان و بايد به اين مبارزه فراخواند.

         پيش از مرور برخي مواضع رسمي حزب توده ‌ايران در اين مورد، نظر پرفسور "آبراهاميان"، نويسنده، مورخ و صاحبنظر در تاريخ جنبش‌های معاصر ايران را در زير نقل مي‌ كنيم. وي در يكي از آثار خود در اين رابطه چنين مي ‌نويسد:

         «‌‌لقب ناچسب فاند‌مانتاليست" آنقدر در مورد خميني به كار برده شده كه حتي پيروان خود او در ايران كه نتوانسته‌اند معادل فارسي يا عربي آن را پيدا كنند نيز با افتخار با ترجمه تحت‌الفظي آن، واژه جديد بنيادگرا را ضرب كرده‌اند. برغم استفاده وسيعي كه از اين برچسب مي ‌شود، من بر اين نظرم كه اطلاق واژه‌ای كه در اوائل قرن نوزدهم، بوسيله پروتستان‌های امريكای شمالي ابداع شده، به يك جنبش سياسي، به دلائل زير نه تنها موجب سردرگمي شده، بلكه گمراه ‌كننده و مطلقا نادرست است.

         -‌ اگر بنياد گرائـي به معنای قبول "از خطا مبرا بودن" فرد است، در اين صورت همه مومنين مسلمان، بنيادگرا خواهند بود. بر اساس اين تعريف همه سياستمداران خاورميانه مانند انورسادات در مصر، شاه حسن در مراكش، صدام حسين در عراق و محمدرضاشاه در ايران كه به نوعي به اسلام متوسل شده‌ بودند و متوسل هستند نيز بايد بنيادگرا تعريف شوند، چه رسد به گروه‌های سياسي مانند اخوان‌المسلمين، وهابيون، سازمان مجاهدين خلق در ايران و مجاهدين افغانستان و

- اگر بنيادگرائي به معنای دنباله ‌روی قشری از سنت و رد جامعه مدرن است، در اين صورت، اين نيز شامل خميني نمي ‌شود. او به كرات بر نياز مسلمانان به وارد كردن تكنولوژی، كارخانه‌های صنعتي، حق حضور سياسي زنان، استفاده از موسيقي و تمدن جديد تاكيد مي‌ كرد

- اگر واژه بنيادگرائـي را به معنای اعتقاد به توانائـي يك مومن در درك معني واقعي مذهب، از طريق مراجعه مستقيم به كتاب مقدس و يا دور زدن روحانيون و علما در نظر بگيريم، خميني به هيچ وجه داراي چنين نظری نبود

- اگر بنيادگرائـي  بر رد مفهوم ملت - دولت و مرزهای رسمي معاصر اشاره داشته باشد، در اين صورت هم شامل خميني نمي ‌شود. او به دفعات از كشور ايران، ملت ايران، ميهن دوستان ايران و مردم شريف ايران سخن مي ‌گفت

- واژه بنيادگرائـي، بعلت ريشه آن در پروتستانتيسم امريكائـي، بطور روشن دارای مضمون و بار محافظه كارانه ‌است. بنيادگرايان امريكائـي، در واكنش به مبلغين هوادار مكتب "انجيل اجتماعي" استدلال مي ‌كردند كه هدف مذهب واقعي تغيير جامعه نبوده، بلكه نجات روح انسان‌ ها، از طريق تغبير تحت ‌الفظي انجيل بويژه در رابطه با موضوعات عقيدتي مانند آفرينش و روز قيامت است. خمينيسم، برعكس در حالي كه موضوعات عقيدتي را به هيچ وجه ناديده نگرفته، بطور برجسته و عمده به مباحث اجتماعي- سياسي مانند انقلاب عليه نخبگان سلطنتي، اخراج امپرياليست ‌هاي غربي و بسيج مستضعفان عليه مستكبران توجه داشت(نگاه كنيد به خمينيسم: مقالاتي در باره جمهوری اسلامي، نوشته آبراهاميان، انتشارات دانشگاه كاليفرنيا، بركلي 1993ص17-13)

 

ارزيابي حزب توده ايران

از زمان شروع خيزش‌ های توده‌ای كه در نهايت به انقلاب 57 انجاميد، محافل خبری و فرهنگي وابسته به امپرياليسم، در جهت مقابله با ارزيابي‌علمي - طبقاتي هواداران و پيروان سوسياليسم علمي تبليغ نظری را در پيش گرفتند كه بر اساس آن "مدرنيزه كردن" سريع جامعه ايران بوسيله رژيم شاه و بي‌ توجهي اين رژيم به تضاد بين "مدرنيسم" و سنت‌های بومي، علت اصلي شركت توده‌ های ميليوني در انقلاب و سرنگوني رژيم شاه بوده‌ است. در توضيح و اثبات اين نظر، ده ها كتاب و صدها مقاله منتشر شده‌است و انقلاب ايران بعنوان "نمونه كلاسيك" از برخورد بين نيروهای هوادار مدرنيسم و نيروهای سنت ‌گرا، بنيادگرا، در كلاس‌های جامعه شناسي و حكومت‌های تطبيقي دانشگاه ‌ها و مراكز فرهنگي غرب تدريس مي ‌شود.

         نظرات حزب توده ايران در اين باره، در اطلاعيه هيات اجرائيه كميته مركزی حزب توده ايران مورخ مهرماه 1357 چنين منعكس است: «اين واقعيت كه جنبش بطور عمده رنگ مذهبي به خود گرفته ‌است، از طرفي از آن جهت است كه رهبران مذهبي ضد رژيم در جهت خواست‌ هاي خلق گام برداشته ‌اند و از طرف ديگر از آن جهت است كه در شرايط استبداد سياه 25 ساله برای اين شكل مبارزه امكاناتي فراهم بود. لذا تعبيرات جرايد بورژوائـي غرب كه مي ‌خواهند جنبش را يك واكنش قرون وسطائـي و ارتجاعي عليه شاهي كه گويا مصلح و نوآوراست جلوه دهند سفسطه‌ايست پوچ و مردود

         حزب ما از قبل از پيروزی انقلاب، مبارزه عليه تئوری غير طبقاتي جنگ بين مدرنيسم و بنيادگرائـي را در زمينه‌های تئوريك و عملي در پيش گرفت. مقاله "نقش مذهب و پايگاه طبقاتي مبارزان مذهبي در ايران" به قلم زنده ياد احسان طبری كه در مجله صلح و سوسياليسم شماره 12 دسامبر 1982 برای اولين بار منتشر شد و در شماره 97 راه‌ توده، خلاصه‌ای از آن به چاپ رسيد چكيده نظر تئوريك حزب ما در اين زمينه ‌است.

مرور اين نکات امروز بسيار با اهميت تر از ديروز تاريخي است، چرا که امروز مردم ايران و بويژه نيروهای سياسي که در ابتدای انقلاب دچار توهم بودند و از خميني سمبل ارتجاع مذهبي را تلقي مي کردند، چهره واقعي ارتجاع مذهبي را مي بينند. ارتجاع همان است که امروز در قامت نظرات مصباح و احمدی نژاد و ديروز در قامت طالبان ديديم و مي بينيم. به همين دليل لازم است به گذشته نگاه کنيم و ضرورت هائي را يادآور شويم که حزب توده ايران در دفاع از تفکر و يا بموجب اصطلاحي که حزب در جامعه مطرح کرد "خط امام" بر آنها تکيه مي کرد.

 

  

 

  فرمات PDF :                                                                                                               بازگشت