ده
سال پس از فروپاشي اتحاد شوروی
جنگ بزرگ
امريکا
با رمز" دورنماي2010
"
برگردان اصغری- فرقه دمکرات آذربايجان
اين مقاله در روزنامه «ساوئتسکايا راسييا» مورخه ۳۰ اوگوست سال ۲۰۰۵ (شماره ۷۳) بچاپ رسيده است. عليرغم گذشت چند ماه از انتشار اين مقاله، مطالب آن همچنان اهميت خود را حفظ کرده و به بسياري از سئوالات پاسخ ميدهد. از همين رو اقدام به ترجمه مقاله شد تا علاقمندان اين قبيل نوشتهها با آن آشنا شوند.
توان اتمي امروز روسيه به حداقل خود رسيده است. در حالي که آمريکا به گسترش و توسعه سلاحهاي نسل نوين خود ادامه ميدهد. آمريکا با ساختن زنجيره اي از گروههاي استراتژيکي فضايي و انبوه زيردرياييها، هواپيماها، تانکها و راکتهاي بالدار دقيق زن براي زدن هواپيماها (در اشغال يوگسلاوي، آمريکا هزار عدد از اين راکتها را مورد استفاده قرار داده بود) و ساختن راکتهاي عادي و اتمي با قدرتهاي انفجاري کم و زياد براي نابود ساختن سيستم اداري و راداري پايگاههاي راکتي دشمن و بمبهاي بسيار قوي «قافني» که با انفجار خود همه موجودات زنده را نابود ميسازد و بعد از انفجار تشعشات آن پس از مدتي از بين ميرود دست يافته است. در کنار اينها سلاحهايي ساخته ميشود که مرگزا نيست بلکه روي مغز و روان تاثير ميگذارد. آمريکا همچنين سيستمي بوجود ميآورد که با استفاده از همه اين امکانات در اسرع وقت بتواند همه نيروها را ظرف چند ساعت براي وارد آوردن ضربه مهيا کند.
بودجه نظامي آمريکا به تنهايي بيش از بودجه نظامي روسيه، چين، هند، انگلستان، فرانسه و آلمان است. وقتي انگيزه تسليح شدن اين چنيني ارتش آمريکا مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد، روشن ميشود که آمريکا خود را براي يک جنگ تمام عيار آماده ميکند که رمز آن «دورنماي سال ۲۰۱۰ است». بايد گفت اگر اين جنگ صورت نگيرد آن وقت اين آمادگي اهميت و معني خود را از دست ميدهد. اگر آمريکا طي اين سالها نتواند به اهداف خود نايل آيد، در سالهاي آينده قادر به پاسخگويي به دشمنان نخواهد بود. آمريکا در اين انديشه است که در دهه نخست قرن بيست و يکم چند جنگ پيشگيرانه به راه اندازد و ضربه اول را به دشمنان خود فرود بياورد. بدون ترديد روسيه اولين هدف خواهد بود. اگر فردا جنگ شد و ما ضربه اول را خورديم آن وقت ما قادر نخواهيم بود ضربه جوابيه را بزنيم، چرا که در سال ۲۰۱۲ پتانسيل اتمي روسيه در مقايسه با سال ۱۹۹۱ ششصد بار کمتر خواهد بود.
در دوران اتحاد شوروي پتانسيل ۳۰۰ راکت «ساتانا»(شيطان) ما برابر با سه هزار راکت «پ.آر.او» آمريکايي با کلاهک اتمي واقعي و ۱۲ هزار راکت با کلاهک غير اتمي و فريب دهنده برابر بود. در آن زمان راکتهاي «ساتانا» ما توانايي محو موتورهاي راه انداز قوي و سيستم راداري و کنترل موشکهاي آمريکايي را داشت. تازه وقتي ۳۰۰ راکت «ساتانا» کار خود را انجام ميدادند راه براي ۱۲۰۰ راکت «آر.وي. سي.ان» ما باز ميشد. حال اين سئوال پيش ميآيد در سال ۲۰۱۲ ما با کدام سلاحهايمان به مصاف آمريکا خواهيم رفت؟ تجزيه و تحليل فاکتهاي موجود حاکي از آن است که با هيچ چيز! اگر اين وضع ادامه يابد در سال ۲۰۱۰- ۲۰۱۲ ما بيش از ۱۰۰ تا ۱۲۰ شاخت (تونل) راکتهاي «توپول ام» و ايستگاههاي کنترل «توپول» نخواهيم داشت.
در سالهاي ۲۰۱۰- ۲۰۱۲ اگر آمريکا ضربه اول را بما بزند، امکانات موجودش به آمريکا امکان ميدهد که توسط راکتهاي بالدار دقيق زن با کلاهک اتمي و با قدرت انفجاري زياد و نفوذ عميق، ۵ بار تمام تونلهاي راکتهاي «توپول» و سيستم راداري ما را از بين ببرد. در حالي که ما در گذشته نه چندان دور صاحب بهترين وبينظيرترين راکتها و سيستم دفاعي مانند «زينت» و «تور» بوديم. اينک اين قبيل سلاحها بسيار کاهش يافته است. اگر راکتهايي بتوانند پرواز بکنند در فضا با راکتهاي بالدار و هواپيماهاي «ربوت» آمريکا روبرو خواهند شد. اين راکتها و هواپيماها ميتوانند در ارتفاع ۲۰ کيلومتري راکتهاي ما را مورد هدف قرار دهند. همچنين ميتوانند رادارهاي راکتهاي ما را مختل کنند. بجز اين راکتهاي ما توسط امواج ماهواره اي و کلاهکهاي بالستيکي از بين برده خواهد شد. بسيار ترديد برانگيز خواهد بود که «توپولهاي» ما از همه اين سدها بگذرند و در اراضي جديد (آمريکا) هواپيماهاي استراتژيکي آمريکا را نابود سازند. چرا که آمريکا خواهد کوشيد در اولين ضربه همه اين امکانات را منهدم سازد. چنانکه در سال ۱۹٤۱ شد. در اين حالت کليه فرودگاههاي نظامي، هواپيماهاي استراتژيکي مورد هجوم قرار خواهند گرفت. در کنار اين راکتهاي بالدار اتمي که از کشتيهاي زيردريايي روسي به آمريکا شليک ميشوند بوسيله راکت زيردرياييهاي آمريکايي منهدم ميشوند. همين سرنوشت در جنگ فضايي نيز در انتظار است. آمريکا اين توانايي را پيدا کرده است که در ۵ دقيقه اول جنگ نيروهاي اتمي دريايي روسيه را مختل کند. چرا که براي هر دو تا سه زيردريايي روسي يک يا چند ماهواره در فضا نظارت دارند. همچنين دهها کشتي آمريکايي زيردريايي ما را محاصره ميکنند. نيروي هوايي ما نيز از فضا زير نظارت دقيق است. آمريکا ميتواند براحتي ارتباط کشتيهاي زيردريايي ما را با مرکز فرماندهي قطع کند و مانع از آن شود که فرماندهان دستورات لازم را به خدمه زيردرياييها بدهند.
در سال ۲۰۱۲ راکتهاي «پ.آر.او» آمريکايي ميتوانند هفتاد درصد راکتهاي ما را در دسترس خود داشته باشند. در سالهاي ۲۰۱۰- ۲۰۱۲ روسيه اگر بتواند قادر خواهد بود ٤ تا ۵ بمب اتمي به آمريکا بفرستد و نزديک به سي ميليون آمريکايي را بکشد. لاکن اگر چنين شود مردم آمريکا را به حاکميت نزديک خواهد کرد و آنها را در مقابل دشمن متحدتر خواهد نمود و اين قيمتي است که آمريکا براي تصاحب سي درصد از ذخيرههاي مواد خام جهان ميپردازد. از طرف ديگر کشته شدن اين عده آمريکايي براي مديران جهاني به معني دفع پارازيت نيز بحساب خواهد آمد. به اين معني که با کم شدن اين سي ميليون نفر که اغلب آنها بخش قابل توجهي از بودجه آمريکا را ميبلعد، مبلغ زيادي در کيسه مديران جهاني کردن باقي خواهد ماند. در مورد روسيه بايد گفت با اقدامات تکنيکي نظامي که آمريکا انجام خواهد داد تلفات انساني روسيه کمتر خواهد بود، لاکن زمينه براي سياست نواستعماري آمريکا در روسيه کاملاً فراهم ميشود و آمريکا ميتواند از منابع سرشار و نيروي انساني ارزان روسيه بخوبي استفاده کند.
يکي از دلايلي که يقين حاصل ميکند روسيه هدف اول آمريکاست آن است که سازمان سيا ۶۰ درصد از بودجه جاسوسي خود را صرف روسيه ميکند. اين سازمان طي يکسال هزار پرواز جاسوسي انجام ميدهد که بيش از صد تاي آن روي اراضي روسيه صورت ميگيرد. آمريکا هرگز نمي خواهد که روسيه سرپاي خود بايستد و قدرتمند گردد. آمريکا همچنين خوب ميداند که قادر نيست روسيه را کاملاً محو و نابود سازد.
اگر جنگ مورد بحث صورت نگيرد، آمريکا قادر نخواهد بود سيستم علمي، اقتصادي روسيه را کاملاً در دست خود بگيرد. آمريکا امروز حتي توانايي اين را ندارد که حوادث داخلي آمريکا را کاملاً در نظارت خود داشته باشد چه برسد به روسيه. رهبران آمريکا و جهان سرمايه داري روسيه را فقط به مثابه يک منبع مواد خام براي اقتصاد غرب درنظر ميگيرند. البته براي آمريکا اين ايده آل خواهد بود که مردم روسيه تا ۱۵ ميليون نفر کاهش يابد. اگر روسيه بدلخواه خود به اين اقدام تن ندهد (البته دولت پوتين آرام- آرام اين برنامه را عملي ميکند) آن وقت آمريکا، روسيه را مجبور خواهد کرد که در اين مسير حرکت کند. بعبارت ديگر جنگ آغاز خواهد شد و اين جنگي براي تصاحب سي درصد از منابع طبيعي جهان است. لاکن روسيه آمادگي لازم براي اين جنگ را ندارد و روشن نيست به اين تجاوز همه جانبه چگونه بايد پاسخ داد. پتانسيل اقتصادي روسيه ۵ بار از هندوستان، دو بار از برزيل، سه بار از چين و ايتاليا، چهار بار از انگلستان و فرانسه، شش بار از آلمان، ۱۱ بار از ژاپن و نهايت ۲۵ بار از آمريکا کمتر است.
اگر در مورد توانايي دولت در بکارگيري مفيد از امکانات اقتصادي به بخشي از مخارج دولتي که صرف بالا بردن نيروي نظامي و جنگي داخلي است توجه شود آن وقت روشن ميگردد که قضيه چيست. در سال ۱۹۹۸ آمريکا 32.8 درصد، ژاپن 36.9 درصد، آلمان 46.9 درصد، فرانسه 54.3 درصد، انگلستان 40.2 درصد مخارج داخلي را صرف بالا بردن توان رزمي داخلي صرف کرده بودند در حالي که اين رقم در روسيه 18.8 درصد بود. نتيجه اين که سطح بهره وري بهينه از جمعيت سياسي در روسيه معاصر دو تا سه بار کمتر از کشورهاي غربي و ژاپن است. در سال ۱۹۸۵ پتانسيل اقتصادي آمريکا چهار تريليون دلار بود. به معني ديگر سطح بالا بردن توان نظامي داخلي آمريکا نيز ارتباط ارگانيکي با اين رقم داشت در حالي که اين مبلغ در اتحاد شوروي 1.5 ميليون تريليون بود. اگر اين تفاوت را همچنان پيگيرانه دنبال کنيم در سال ۲۰۰ کشور آمريکا ۳۵ تا ۳۸ بار از روسيه قوي تر شده است. ما تفاوتها را در زمينههاي نظامي، اقتصادي و روابط بين المللي مورد بحث قرار نمي دهيم.
در دوران اتحاد شوروي ما در جنگ سرد به آمريکاييها باخته بوديم، اما براي يک مبارزه سودمند خارجي بايد به اندازه آمريکا پول خرج ميکرديم. يعني چيزي در حدود ۳۰۰ ميليارد دلار. لاکن ما بيشتر پول خود را صرف مقاصد سياسي خود ميکرديم. اين مخارج حتي از ارقامي که اداره امنيت ما ميداد نيز بيشتر بود. ما بيشتر از توان دولت استفاده ميکرديم که گاهاً به ۲۰ درصد بودجه ما بود. اما آمريکا تا اين حد پول خرج نمي کرد. در نتيجه آمريکا بسرعت تسليح ميشد. روسيه امروزي قادر نيست به کمک سلاحهاي عادي از استقلال خود دفاع کند. مخارج دفاعي براي يک فرد نظامي در آمريکا ۱۹۰ هزار دلار، در انگلستان ۱۷۰ هزار دلار، در آلمان ۹٤ هزار دلار، در ترکيه ۱۲ هزار و ۷۰۰ دلار، در اوکراين ۱۵ هزار در روسيه هزار و ۸۰۰ دلار در سال است. يعني پنجاه بار کمتر از آمريکا است. در مقايسه نيروي دريايي دو کشور اين را ميتوان گفت که در سال ۲۰۰۲ نيروي دريايي روسيه در مقابل نيروي دريايي کشور خارجي همسايه چنين بود. در منطقه درياي بالتيک دو بار از نيروي دريايي سوئد، در برابر فنلاند دو بار و آلمان چهار بار کمتر بود. در درياي سياه نيز وضع بدين شکل بود که از ترکيه سه بار، از نيروي دريايي آمريکا ۲۰ بار و انگلستان هفت بار، از فرانسه شش بار کمتر بود.
بر اساس اخباري که فرمانده نيروي دريايي روسيه «کوراديف» به ما داده در سال ۲۰۱۵ در نيروي دريايي روسيه جمعاً ۶۰ کشتي زيردريايي و کشتيهاي «پلاس» ۱ و ۲ موجود خواهد بود(براي هر فلوت ۱۵ کشتي). تقريباً همه اينها کهنه شده اند. در آن زمان نيروي دريايي آمريکا بيش از ۳۰۰ کشتي زيردريايي خواهد داشت. با اين حال آمريکا باز هم براي نيروي دريايي اش ۲۵ بار بيشتر از روسيه از بودجه سالانه اختصاص داده است.
وضعيت در نيروي هوايي هم به نسبت يک به ده است. از سال ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۲ ارتش روسيه حتي يک هواپيما جديد نيز دريافت نکرده است. خطوط فرودگاههاي نظامي روسيه امروز دو بار کمتر از فرودگاههاي نظامي روسيه فدراتيو شوروي سابق است. شصت درصد امکانات فني و تکنيکي هوايي ما کاملاً کهنه شده است. تعداد هواپيماهاي روسيه از نوع مختلف از ۵۱۰۰ فروند در سال ۲۰۰۲ به دو هزار تقليل يافته است. از ۱۸۰۰ هلي کوپتر موجود، در سال ۲۰۱۰ تنها ۶۰۰ هلي کوپتر باقي خواهد ماند. پرواز متوسط يک خلبان با تيپهاي مختلف هواپيماها از ده تا سي ساعت در سال است. براي مقايسه بايد گفت اين رقم در ناتو براي يک خلبان جنگي ۱۸۰ ساعت در سال است. هم اينک روسيه داراي ۵۰ ماهوار است که اغلب آنها کار خود را کرده اند. اما آمريکا هم اينک ۵۰۰ ماهواره در نزديکي زمين دارد.
ده سال پس از فروپاشي شوروي تعداد نيروهاي نظامي ارتش روسيه از 3.9 ميليون نفر به 1.2 ميليون نفر کاهش يافته است. با اين حال تعداد ژنرالها دو هزار نفر بيشتر شده است. سي درصد از تفنگهاي سنگين ارتش روسيه فرسوده شده اند. اگر يک فراخوان عمومي داده شود و افراد ذخيره به خدمت فراخوانده شوند اين امکانات فقط براي ۲۰ تا ۳۰ درصد کافي است. وضعيت سورسات نظامي از اين هم بدتر است. همه سورسات نظامي روسيه براي دو تا چهار عمليات تکافو ميکند.
قبل از اين که ناتو پيشروي خود را شروع کند و اعضاي جديد خود را (در سال ۲۰۰٤) بگيرد، ٤۱ ديويزا و ۸۶ بريگاد هميشه در حال آماده باش را در اختيار داشت. روسيه در مقابل ان ٤ لشگر و ۵ بريگاد آماده داشت. در شرق دور آمريکا و ژاپن ۱۵ لشگر و روسيه حتي يک لشگر هم نداشت. در مقابل ۱۰۹ لشگر چين و اطراف بايکال تنها يک لشگر دارد. براساس برنامه پيش روي ناتو از اروپاي غربي به سمت شرق اروپا يعني لهستان، ليتواني، ليتوني، استوني، پنتاگون تنها در جمهوريهاي پري بالتيک سي پايگاه نظامي داير ميکند. بدون شک آنها ايجاد ميشوند تا کاري انجام بدهند. در سال ۱۹۹۳ ناتو يک برنامه براي پري بالتيک تدوين کرده است که براساس يکي از بندهاي آن نوشته شده است که اگر روسيه به ليتواني حمله کند، ناتو براي دفاع از ليتواني به خود اجازه ميدهد که بر عيله روسيه، بلاروس (اگر اوکراين بيطرف بماند) وارد جنگ خواهد شد. البته نظر رهبران ناتو بر اين بوده است که کار به جنگ اتمي نخواهد کشيد و در هشت يا نهمين روز جنگ پيروز خواهد شد. بايد اين را در نظر گرفت که زمان پرواز ضربه اي از جانب ناتو از خاک استوني تا مسکو فقط ۲۰ دقيقه است و اين زماني صورت ميگيرد که سيستم عمومي دفاع ضد هوايي روسيه عملاً وجود ندارد. در سال ۱۹۸۷ در مسير اسکادران هوايي ناتو به مسکو ٤۵۰۰ هواپيماي نظامي شوروي آماده بودند تا هر حمله اي را دفع کنند. بجز اين ۶۰۰ هواپيما پيمان ورشو و بيش از ۲۵۰۰ سيستم زينت ضدهوايي نيز در حال آماده باش قرار داشتند. اما امروز در فاصله ۶۰۰ کيلومتري و برعليه يک حمله همه جانبه ناتو فقط ۸۰۰ هواپيما وجود دارد که تنها ۲۰۰ فروند از آنها قابل پرواز کردن هستند و تعداد هواپيماهايي که آمادگي کامل پرواز جنگي دارند از ۲۰۰ تا هم کمتر است و پدافند هوايي زينت نيز زماني ميتوانند عمل کنند که هواپيماهاي ناتو وارد مسکو کردند و اين روشن است که ناتو هيچ وقت هواپيماهاي خود را به مسکو نخواهد فرستاد بلکه توسط راکتهاي بالدارش از منطقه «رژوونيراما» (در خاک لهستان) عمل خواهد کرد. برخي از متخصصان ميگويند اگر نيروي هوايي ناتو پرواز روي ارتفاع ۱۰۰، ۲۰۰، ۳۰۰ متري را شروع کنند آن وقت ممکن است تا مسکو نيز پيش بيايند. در آن صورت هواپيماها و راکتهاي روسيه هم نمي توانند آنها را نابود کنند. نيروي هوايي ناتو بعد از ساخته شدن پايگاههاي آمريکا در ازبکستان و قرقيزستان امکانات ضربه زدن نادري را بدست آورده است. آنها ميتوانند از اين پايگاهها نوسيبرسک، يکاترين بورگ و سامارا را نيز براحتي بزنند. اگر ما خودمان را بجاي استراتژيستهاي غربي بگذاريم، ما نيز فکر ميکنيم که همه چيز براي حمله به روسيه تا سال ۲۰۱۰ آماده است. اگر اين وضعيت بيشتر طول بکشد آنگاه در سال ۲۰۱۵ تمام ذخاير سيبري و شرق دور به رقيب بزرگ آمريکا يعني به چين خواهد رسيد. بجز اين که چين در زابايکال (اطراف بايکال) صد بار بيشتر از روسيه نيرو دارد، امکان دموگرافيک (ترکيب انساني) ارزشمندي نيز بدست آورده است. چين امر مهاجرت به اين منطقه را سازماندهي ميکنند. بر اساس اخباري رسمي که مخفي نگهداشته ميشود. در اولين روزهاي سال ۲۰۰٤ در روسيه چهار ميليون چيني بطور دايمي زندگي ميکرده اند. هر سال ۶۰۰ هزار نفر مهاجر جديد چيني وارد روسيه ميشوند بيشتر آنها در مناطق شرقي کشور ساکن ميشوند.
تا سال ۲۰۱۵ تعداد ده ميليون چيني در روسيه زندگي خواهند کرد. حتي برخيها اين رقم راحتي تا ۲۰ ميليون حدس ميزنند و اين به معني آن است که چينيها دومين ملت ساکن در روسيه خواهند بود. آنها در برخي از مناطق حتي ملت اول خواهند شد. چين براي دومين دهه قرن بيست و يکم ۲۰ ميليون سرباز آماده به جنگ خواهد داشت. آنها مجرد خواهند بود و هيچ مشکلي براي آنها وجود نخواهند داشت. نيروي جوان و آماده به جنگ. يکي از علل اين افزايش آن است که تعداد نوزادان پسر نسبت به تعداد نوزادان دختر بيشتر است و متدي که در طي قرنها از آن استفاده شده و براي برابري تعداد زنان و مردان موثر بوده همان جنگ بوده است.
چين پس از چند سال دو ميليارد نفر جمعيت خواهد داشت و مشکلات زيادي براي اين کشور بوجود خواهد آمد (کمبود زمين، نفت، جنگل، فلزات و مواد غذايي). چين براي رفع اين مشکلات اشغال نظامي مناطق جديد را نيز در مد نظر خواهد گرفت. بهترين اراضي براي رفع اين نيازها اراضي شمال و شمال غرب(روسيه، مغولستان، قزاقستان و قرقيزستان است) بهترين اراضي محسوب خواهد شد. ساده است تصور کنيد که چين با ۲۰ ميليون نفر به سيبري حمله کند و از طرف ديگر ده ميليون چيني نيز در اينجا زندگي ميکنند آن وقت چه پيش خواهد آمد. اين عده حتي اسلحه هم نداشته باشند و هر کدام با يک چماق با ما بجنگند، ما چه ميتوانيم بکنيم؟ ما اگر از سلاح اتمي استفاده نکنيم به هيچ وجه جلوي آنها را نمي توانيم بگيريم.
فرمات PDF : بازگشت